درباره زندگی رفیق شهید سعید رضا

به نقل از ماهنامه کارگری ارگان کارگری چریک‌های فدایی خلق ایران
شماره ۱۰۸، پانزدهم دی‌ماه ۱۴۰۱

متن کامل با فرمت پی دی اف

چریک فدایی خلق رفیق سعید رضا در سال ۱۳۳۸ در يكی از محله‌های جنوب شهر تهران به دنيا آمد. پدرش در وزارت دادگستری كارمند بود. با توجه به تاثیرات جنبش مسلحانه در سطح جامعه رفیق سعید با تاثیرگیری از این جنبش انقلابی به هواداری از سازمان چريک‌های فدايی خلق ایران برخاست.
او در حالی که یک نوجوان در سن ۱۵ سالگی بود به همراهی تعدادی از دوستانش هسته کوچکی تشکیل داد. نوجوانان مبارز تشکیل دهنده این هسته وظیفه اصلی خود را ضمن حمایت از سازمان چريک‌های فدایی خلق، مطالعه کتاب‌های روشن‌گرانه قرار داده بودند. سعيد بعد از اتمام دوران دبیرستان و گرفتن دیپلم با شرکت در آزمون كنكور در دانشگاه تهران در رشته حساب‌داری قبول شد. پایان دوران دبیرستان رفیق سعید رضا با انقلاب سال‌های ۵۶ و ۵۷ در ایران هم‌زمان بود و در این فرصت او همراه با دوستانش فعالانه در تظاهرات‌ها و قيام عليه رژيم وابسته به امپریالیسم شاه شركت نمود و توانست در جریان انقلاب تجربه انقلابی خود را ارتقا بخشد.

در جریان قیام بهمن او از جمله نیروهای کمونیستی بود که به عنوان هوادار سازمان چريک‌های فدايی خلق ایران در حمله به پادگان‌ها نقش فعال ايفا كردند. 
دوران دانشجویی رفیق سعید رضا هم‌زمان شد با فضای باز سیاسی بعد از قیام بهمن که دانشگاه‌ها را به مرکز فعالیت سازمان‌های سیاسی بدل نموده بود. ولی این دوره با یورش جمهوری اسلامی و سرکوب خونین دانشجویان مبارز در اوایل اردیبهشت سال ۵۹ تحت عنوان “انقلاب فرهنگی” عملا پایان یافت و دانشگاه‌ها کلا برای مدتی تعطیل شدند.

رفیق سعيد از جمله مبارزین آگاه و انقلابی بود كه خیلی زود متوجه راست روی‌های رهبری “سازمان چريک‌های فدایی خلق ایران” که اپورتونیسم بر آن غلبه داشت گردید. او دفاع این جریان از دولت بازرگان و خمینی و جمهوری اسلامی را محکوم نمود و هنگامی که “چريک‌های فدایی خلق ایران” صف خود را از آن سازمان اپورتونیست جدا کرده و اعلام موجودیت نمودند، با درک مواضع انقلابی این تشکل به آن پیوست و مبارزات خود را در این تشکیلات ادامه داد. 
در این دوره، رفیق سعید با شناختی که از رژيم سرکوبگر جمهوری اسلامی پیدا کرده بود با گذاشتن ميز كتاب و شركت در بحث‌ها ماهيت وابسته و ضد مردمی رژيم جمهوری اسلامی را افشا می‌كرد. از آن‌جا که وی معتقد بود که رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی را جز با اعمال قهر انقلابی نمی‌توان به زباله‌دان تاریخ انداخت در بحث با مخالفین همواره از این موضع دفاع نموده و با ذکر دلایل روشن در تایید این نظر، آن را تبلیغ می‌کرد.

رفیق سعيد از جمله انقلابیونی بود که فعالانه در رویدادهای آن دوره از تظاهرات علیه بستن روزنامه آیندگان گرفته تا محکوم کردن قتل عام خلق کرد در کردستان، سرکوب خلق ترکمن در ترکمن‌صحرا و تا حمله نیروهای ارتجاعی به ستاد سازمان چريک‌های فدایی با موضع انقلابی شركت داشت. هم‌چنین به گفته دوستانش او یکی از بازيگران تئاتر “عباس آقا کارگر ایران ناسیونال” بود که توسط رفیق سعید سلطان‌پور در خيابان‌های تهران به نمایش در آمد. این نوع تئاتر، ابتکار جدیدی از طرف رفیق سلطان‌پور بود که متاسفانه با دستگیری و اعدام او توسط رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی ادامه نیافت.

متاسفانه در جریان یورش ددمنشانه جمهوری اسلامی در سال شصت به سازمان‌ها و کارگران و ستم‌دیدگان در سراسر ایران، رفیق سعید توسط پاسداران سیاهی، دستگیر و به زندان اوین منتقل و زیر شکنجه‌های وحشیانه قرار گرفت. در این زمان، دست‌اندرکاران جمهوری اسلامی که کاملا به ماهیت و اصالت تشکل چریک‌های فدایی خلق به عنوان مدافعین راستین طبقه کارگر ایران واقف بودند، سیاست آشکاری با رفقای دستگیر شده وابسته به این تشکل داشتند. بر اساس آن سیاست، کمتر انقلابی وابسته به چریک‌های فدایی خلق به بندهای عمومی فرستاده می‌شدند و دژخیمان بلافاصله این انقلابیون را اعدام می‌کردند. در مورد رفیق انقلابی سعید نیز همین سیاست به کار گرفته شد.
دژخیمان جمهوری اسلامی کمتر از یک ماه پس از دستگیری این رفیق وی را اعدام و طبقه کارگر رزمنده ما را از یکی از پیروان صدیق‌اش و چريک‌های فدایی خلق را از یکی از رزمندگان پیگیر خود محروم ساختند.

یورش وحشیانه رژیم دار و شکنجه جمهوری اسلامی بعد از ۳۰ خرداد سال ۶۰ به کارگران و ستم‌دیدگان در سراسر ایران و نیروهای سازمان‌های سیاسی، برگی از تاریخ خون‌بار ایران را تشکیل می‌دهد. در این مقطع، اراذل و اوباشی که به نام پاسدار و غیره به خدمت جمهوری اسلامی در آمده بودند، هزاران نفر را دستگیر و مورد شکنجه قرار دادند و روزی نبود که نیروهای مرتجع حافظ رژیم جمهوری اسلامی در سیاه‌چال‌های خود تعدادی از کمونیست‌ها و آزادی‌خواهان را به دار نکشند و نام‌شان را در روزنامه‌های خود درج نکنند.

جنایات جمهوری اسلامی در سال شصت و سال‌های بعد و سپس قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ آن‌چنان وحشیانه بود که عملا به یک نسل‌کشی کامل بدل شد و نسلی از مبارزین و انقلابیون را از صحنه مبارزه انقلابی حذف نمود. ارتکاب به چنین جنایات هولناک یکی از مهم‌ترین عواملی بود که امکان بقا به رژیم جمهوری اسلامی داد.

بی جهت نیست که امروز خامنه‌ای جنایتکار که با موج بزرگی از خیزش توده‌ها مواجه گشته و رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی را در آستانه سقوط می‌بیند، با گفتن این‌که “خدای دهه شصت، خدای امروز هم هست” ایادیش را تشویق به تکرار آن دهه به خاطر حفظ سلطه ضد خلقی و اهریمنی جمهوری اسلامی می‌کند. اما تجربه نشان داده است که هیچ رژیمی با سرکوب و خون‌ریزی قادر به ادامه حیات نیست و جمهوری اسلامی نیز در پرتو تلاش‌های مبارزاتی توده‌های انقلابی و رزمندگان آگاه و مدافع واقعی کارگران و ستم‌دیدگان ایران، به زباله‌دان تاریخ انداخته خواهد شد. 

یاد رفیق سعید رضا گرامی و راهش پر رهرو باد!