فرازهايی از تاريخ چريکهای فدايی خلق ايران- فصل اول

نيروهای پرولتاريائی در سراسر جهان برای رسيدن به سوسياليسم و کمونيسم بطور پی گير و خستگی ناپذير مبارزه می کنند. ما در معرفی خود می توانيم بگوئيم که “چريک های فدائی خلق ايران” يکی از اين نيروها بوده و به اردوی جهانی طبقه کارگر تعلق دارد.



اعلام موجوديت علنی «چريک های فدائی خلق ايران» بمثابه يک جريان کمونيستی معتقد به مبارزه سياسی _ نظامی در ايران با حماسه سياهکل (۱۹ بهمن ۱۳۴۹) صورت گرفت. حماسه ای که نقطه عطفی در تاريخ مبارزات خلقهای ايران بوجود آورد. در طی سالهای ۵۰ در شرايط اختناق شديد و حاکميت ديکتاتوری سياهی که هرگونه فضای باز و آزادی را برای مبارزه مسدود ساخته بود، چريک های فدائی خلق باپی گيری فعاليت های انقلابی خود به تدريج موفق شدند با جلب حمايت معنوی و بخشا مادی کارگران و ديگر توده های ستمديده به تنها سازمان کمونيستی فعال در صحنه مبارزاتی ايران تبديل شوند. در اين دوره سازمان ما در صحنه رويدادهای سياسی ايران وزنه ای مهم بحساب می آمد بگونه ای که رژيم حاکم (رژيم وابسته به امپرياليسم شاه) همواره مجبور بود در طرحريزی و اجرای برنامه های سياسی _ تبليغی خود، وجود اين نيرو را در نظر گرفته و بحساب آورد. سازمان نه فقط در دل ستمديدگان جامعه ايران جای گرفت بلکه در خارج از مرزها و بخصوص در منطقه خاورميانه نيز محبوبيت چشم گيری بدست آورد.



رمز چنين موفقيت بزرگی را بايد در درک درست بنيانگذاران اين سازمان نسبت به نيازهای مبرم تاريخی و ضرورت های انقلابی جامعه و پاسخ عملی درست به آنها جستجو کرد. همانطور که درست در شرايط بعد انحراف از خط مشی انقلابی تئوری مبارزه مسلحانه منجر به عدم پاسخگوئی به نيازهای مبرم آن دوره جنبش و در نتيجه رسوخ اپورتونيسم بدرون سازمان و سپس وارد شدن ضربات سنگينی بر آن گشت.



مبارزه مسلحانه چريک های فدائی خلق بن بستی که جنبش انقلابی توده ها در جهت رشد و اعتلای خود سالها در آن گرفتار آمده بود را شکست و راه را بر رشد و شکوفائی مبارزاتی گشود. پيش از آن تمام شيوه هايی که برای پيشبرد يک مبارزه متشکل در جامعه ما صورت گرفته بود و اساسا شيوه های مسالمت آميز مبارزه بودند، به شکست انجاميده و به بن بست رسيده بودند. در پيش گرفتن اين شيوه های مبارزه در برابر دشمنی که فقط زبان زور را می فهميد، تنها باعث سرکوب مبارزين می شد. تحت تاثير همين واقعيت بود که بخصوص از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به بعد يک دوران سکون ظاهری در جنبش انقلابی مردم ما ايجاد شد. اما راه چريک ها هم در تئوری و هم در عمل به ضرورت های تاريخی جامعه ايران که در آن مقطع همانا نشان دادن راه برای برون رفت از اين بن بست بود پاسخ مثبت داد. درست به اعتبار چنين واقعيتی بود که رهروان اين راه _ که وجودشان از عشق به کارگران و زحمتکشان و از کينه و نفرتی عظيم نسبت به دشمنان مردم سرشار بود _ از قاطعيت انقلابی و عزمی پولادين برخوردار بودند. راه و نظرات درست و انقلابی در وجود اين رهروان به نيروئی مادی تبديل شده بود که ايمان خلل ناپذير و محکم آنان نسبت به پيروزی کارگران و ستمديدگان را باعث ميشد. ايمانی که بقول رفيق گرانقدر عباس جمشيدی رودباری حاصل درآميختگی آگاهی کمونيستی آنان با صداقت انقلابيشان بود. (۱)



ببينيم رزمندگان کمونيست بنيانگذار سازمان ما چه کسانی بودند و اصلی ترين انگيزه مبارزاتی آنان چه بود؟



اين چريک های فدائی خلق جمعی از آگاه ترين، صديق ترين و شجاع ترين فرزندان مردم ايران بودند. جوانانی با شعور انقلابی (دارای آگاهی کمونيستی) و پرشور که زندگی يا مرگ برای آنان تنها برای تحقق آرمان های انسانيشان مفهوم داشت. آنها شيفته آزادی بودند، شيفته رهائی بشريت از قيد هرگونه ظلم و ستم، فقر و گرسنگی، جهل و نادانی، بی خانمانی، شکنجه، اعدام، جنگ و خونريزی و خلاصه شيفته رهائی انسان از قيد همه رنجها و مصائب و کثافات جامعه طبقاتی بودند. بهمين دليل سازمان ما بعنوان يک سازمان کمونيستی از همان ابتدا اصلی ترين انگيزه مبارزاتی خود را تحقق جامعه ای اعلام کرده است که در سرلوحه آن همانطور که مارکس _ رهبر پرولتاريای جهان _ برای اولين بار مطرح کرد، اين شعار نوشته شده باشد: “از هر کس بنابر توانائی اش، به هرکس بنابر نيازش”. (نقد برنامه گوتا، کارل مارکس) در چنين جامعه ای هر کس امکان می يابد تا آنجا که می تواند توانائيها و استعدادهايش را بنحو احسن در خدمت جامعه بکار گيرد و قادر است باندازه نيازش از همه نعمات زندگی بهره مند شود. جامعه ای که درست بدليل آزاد بودن فرد فرد انسان ها در آن، جامعه ای واقعا آزاد است.



اما چگونه می توان به چنين جامعه زيبائی دست يافت؟


واقعيت اينست که تاريخ بشريت از زمان پيدايش مالکيت خصوصی و تقسيم جامعه به طبقات (که دارای منافع متضاد می باشند) همواره تاريخ مبارزه طبقاتی بوده است. تاريخ مبارزه بين طبقات ستمگر و ستمديده، استثمارگر و استثمار شونده، حاکم و محکوم که اولی منافع خود را در حفظ وضع موجود و تحکيم سيستم اقتصادی _ اجتماعی حاکم می بيند و دومی خواهان برچيده شدن بساط ظلم و جور طبقات حاکم بوده و منافعش را در نابودی نظم موجود جستجو می کند. مبارزه بين طبقاتی که يکی خواهان پيشرفت و ترقی است و ديگری که می کوشد تاريخ را از سير تکاملی خود باز دارد و بهمين دليل ارتجاعی است. طبقات حاکم که دستگاه دولتی را در دست دارند همواره با تکيه به قدرت نيروهای مسلح خود کوشيده اند طبقات پائين را تحت سلطه خود نگاه دارند. آنها در مقابل طبقات پائين که خواستار زندگی بهتر و رشد و تعالی جامعه می باشند همواره به قهر ضدانقلابی و خشونت متوسل شده و برای حفظ منافع خود جنگ و خونريزی را به جامعه تحميل کرده اند.



تجربه تمام مبارزات طبقاتی در سراسر تاريخ نشان می دهد که طبقات حاکم هرگز به ميل خود از اريکه قدرت کنار نرفته اند. حتی کسب رفرم های کوچک اجتماعی اگر هم در چهارچوب اين يا آن نظم طبقاتی امکان پذير بوده، با مبارزات توأم با فداکاری و حماسه آفرينی توده ها بدست آمده است. بطور کلی طبقات ستمگر در مقابل ستمديدگان که خواهان رهائی از ستم و در نتيجه تغيير نظام اقتصادی _ اجتماعی حاکم می باشند، راهی جز توسل به مبارزه قهرآميز و انقلاب بجای نگذاشته اند. توده ها سازنده تاريخ هستند و همواره اين نيروی عظيم ستمديدگان بوده است که از طريق انقلاب نظم کهن را نابود و نظم نوين را جايگزين آن ساخته است.



با علم به چنين واقعيت هائی بود که رفقای بنيانگذار سازمان ما قبل از هر چيز اين سئوال را برای خود مطرح نمودند که اگر براستی آزادی بشريت را آرمان خود قرار داده اند وظايف و مسئوليت های انقلابی آنان در شرايط مشخصی که در آن زندگی می کنند چيست!



رفقای ما سالها دست به مطالعه آثار بزرگان مارکسيسم زده بودند. حتی کتاب هائی از مارکس و انگلس و لنين را که بزبان فارسی موجود نبود يا از ترجمه آنها مطمئن نبودند بزبان انگليسی مطالعه و تا جائی که مقدور بود اقدام به ترجمه آنها نموده بودند؛ و بطور کلی با تلاشی خستگی ناپذير کوشيده بودند کمونيسم را بمثابه يک علم (علم شرايط رهائی طبقه کارگر) فرا گيرند. آنها از زمره آن روشنفکرانی نبودند که صرفا حرفهای زيبا می زنند ولی حاضر نيستند برای تحقق آن حرفها قدمی بردارند. بنابراين رفقای ما بدرستی راه رسيدن به آرمان های والای کمونيستی را مبارزه با دولت حاکم و ايفای نقشی هر چه پربارتر در به ثمر رساندن انقلاب توده های تحت ستم ايران دانستند. اولين قدم در اجرای اين نقش شناخت سيستم اقتصادی _ اجتماعی ايران، درک تضاد اصلی جامعه، شناخت طبقات انقلابی و ضدانقلابی و بر اين مبنا کشف قانونمنديهای حاکم بر انقلاب ايران بود. از اينرو انجام دو تلاش پيگيرانه که مکمل يکديگر بودند در دستور کار قرار گرفت: يکی رفتن به ميان کارگران و دهقانان و کسب شناخت عينی از شرايط کار و زندگی آنان (۲) و ديگری مطالعه آثار تئوريک چه در رابطه با شرايط اقتصادی _ اجتماعی حاکم بر ايران و تاريخ معاصر ايران و چه در ارتباط با قانونمنديهای انقلابات معاصر جهان و جنبش های آزاديبخش در سراسر دنيا. اين تلاش دوگانه با جديت تمام دنبال شد و حاصل آن بصورت تئوريک با ديدگاه مارکسيستی _ لنينيستی جمع بندی گرديد. باين ترتيب تئوری انقلاب ايران که از آن بعنوان تئوری مبارزه مسلحانه نام ميبريم تدوين شد. اين تئوری در حقيقت خلاق ترين شکل انطباق مارکسيسم _ لنينيسم با شرايط جامعه تحت سلطه امپرياليسم و بورژوازی وابسته ايران است. بايد تأکيد کرد که در کار تدوين اين تئوری تک تک رفقائی که دست اندرکار ايجاد سازمان چريک های فدائی خلق ايران بودند از سمپاتيزان ساده گرفته تا اعضائی که در رأس آن قرار داشتند سهيم بودند. بواقع در رابطه با آن تلاش دوگانه هر کس گوشه ای از کار را بنابه توانمنديها و امکانات و شرايطش انجام داده بود.(۳)



بر مبنای اين تئوری، در توضيح قانونمنديهای انقلاب ايران، رفقای بنيانگذار سازمان مطرح ساختند: مگر نه اينست که مسأله اصلی هر انقلاب کسب قدرت سياسی است. پس اگر صحبت از انقلاب توده هاست مسأله اصلی که بايد پيشاروی روشنفکران کمونيست قرار گيرد، اينست که اصولا راه تسخير قدرت سياسی در ايران چگونه است! توده ها چگونه می توانند با نيروهای مسلح دولت، با ارتش ضد خلقی که ستون فقرات سلطه امپرياليستی در ايران را تشکيل می دهند مقابله نموده و اين ارتش را شکست دهند؟ با طرح چنين سئوالاتی بود که تئوری مبارزه مسلحانه در عين حال به يکی از مهمترين معضلات جنبش يعنی چگونگی بسيج و سازماندهی توده ها پاسخ می دهد. ارتش ضد خلقی را تنها با ارتش خلقی می توان درهم کوبيد. ولی تنها راه تشکيل ارتش خلق جنگ توده ای طولانی است. در پروسه اين جنگ است که توده ها را می توان هم بلحاظ سياسی و هم نظامی بسيج و سازماندهی نمود.



بنابراين با تشخيص قانونمنديهای انقلاب ايران و با تأکيد بر تجربيات انقلابات پيشين معاصر، تئوری مبارزه مسلحانه اين موضوع را عنوان می کند که در جامعه تحت سلطه ايران، توده ها با قيام های مسلحانه شهری نمی توانند به پيروزی دست يابند و راه انقلاب، راه مبارزه مسلحانه توده ای طولانی است که توده ها به تدريج به آن کشيده می شوند. مطابق اين تئوری در شرايط جامعه ايران پيشاهنگ کمونيست کار خود را با نيروی اندکی آغاز می کند و بتدريج با جلب حمايت معنوی و سپس مادی توده ها قدرت بيشتری گرفته و مجددا با پی گيری مبارزه امکان هر چه بيشتری برای بسيج و سازماندهی سياسی و نظامی توده ها بدست می آورد. در چنين روندی است که مبارزه مسلحانه توده ای در جامعه جريان می يابد.



مبارزه مسلحانه از همان آغاز در جامعه جو انقلابی بوجود می آورد و شرايط ذهنی مبارزاتی را هر چه بيشتر تقويت نموده و زمينه را برای رشد ساير اشکال مبارزاتی فراهم می کند. از اين طريق پيشروان کمونيست مسلح قادر می شوند که در عين حال با استفاده از ديگر اشکال مبارزاتی، يک مبارزه همه جانبه را در جامعه سازمان داده و رهبری نمايند. به اين ترتيب در محيط و بستری که جريان مبارزه مسلحانه در جامعه بوجود می آورد امکان ارتباط روشنفکران کمونيست با کارگران نيز فراهم می گردد و به مسأله ايجاد شرايط برای تشکيل حزب طبقه کارگر پاسخ عملی داده ميشود. می توان گفت مبارزه مسلحانه توده ای که هدفش آزاد سازی مناطق، درهم شکستن نيروهای دشمن و کسب قدرت سياسی است، در پروسه رشد و پيشرفت خود همه آنچه را که برای پيروزی انقلاب با رهبری طبقه کارگر لازم است مهيا می سازد.



همانطور که از مطالب فوق الذکر برمی آيد تکيه اساسی تئوری مبارزه مسلحانه بر ضرورت گسترش هرچه بيشتر مبارزه مسلحانه توده ای در جامعه می باشد و باز همانطور که گفته شد اين تئوری امکان ارتباط گيری زنده و مبارزاتی روشنفکران کمونيست با طبقه کارگر و اساسا امکان تشکل طبقاتی اين طبقه انقلابی که مسئوليت رهبری انقلاب بر دوش اوست را در پروسه مبارزه مسلحانه و در هرچه بيشتر توده ای شدن آن می داند. بنابراين از نظر اين تئوری اگر در شرايطی امکان بسيج و سازماندهی طبقه کارگر بطور بالفعل وجود ندارد (مثلا در شرايطی که اين تئوری تدوين می شد علاوه بر ساير عواملی که سد راه اين امر بسيار مهم و حياتی بودند، رکود و خمود بر مبارزات کارگران حاکم بود)، کمونيست ها حق ندارند به بهانه آنکه وظيفه متشکل کردن و سازماندهی سياسی طبقه کارگر بر عهده آنهاست، فعاليت های انقلابی را تعطيل و منتظر شرايط مناسب برای اين منظور بمانند؛ بلکه بايد به چنان اعمال انقلابی دست يازند که در حاليکه به مثابه نمايندگان فکری طبقه کارگر مهر خود را بر جنبش می کوبند، شرايط را برای به ميدان کشاندن هرچه بيشتر اين طبقه آماده نمايند. هيچ مهم نيست که کمونيست ها در شرايطی در ابتدای کار بکوشند قبل از کارگران نيروهائی را به ميدان بکشانند که به مثابه نيروهای انقلابی بيش از ديگران امکان و آمادگی ورود به صحنه مبارزه را دارا می باشند. بر اين اساس می توان در صورت لزوم آن نيروهای اجتماعی (اقشار و طبقات) را در ابتدا مورد توجه قرار داد که از شرايط شرکت در مبارزه مسلحانه برخوردارند و به اين مبارزه کشيده می شوند. آنچه مهم است اينست که کمونيست ها با مبارزه فعال خود بتوانند خود را در رأس جنبش های توده ای قرار دهند و با بدست گرفتن رهبری اين مبارزات در حاليکه امکان بسيج و سازماندهی طبقه کارگر را بالا می برند، زمينه برای اعمال رهبری کمونيستی اين طبقه بر کل جنبش را فراهم نمايند. خواهيم ديد که از نظر دور داشتن همين موضوع بظاهر ساده و عدم درک کامل قانونمنديهای مبارزه مسلحانه طولانی که بالطبع با قانونمنديهای قيام های مسلحانه شهری متفاوت است، از طرف رفقای ما در دوره بعدی فعاليت های انقلابی سازمان، چه نتايج ناگواری به بار آورد.