فرازهايی از تاريخ چريکهای فدايی خلق ايران- فصل پنجم

تا آنجا که به مسايل تشکيلاتی مربوط می شود، با رشد مبارزات توده ها از سال ۵۶، مرکزيت سوم برای فائق آمدن بر تناقضات درونی خود دست به عضوگيريهائی زد که با آن خطای بزرگ ديگری مرتکب شد. اين مرکزيت در اواخر سال ۵۶ يا اوايل سال ۵۷ فرخ نگهدار(۲۱) وچند تن ديگر را که پيشتر در زندان تحت نام طرفداری از نظرات رفيق جزنی دسته بندی مشخصی را در مقابل نظرات پايه ای سازمان و رفقای مدافع آن نظرات در زندان بوجود آورده بودند، به عضويت سازمان در آورد. ورود چنين افرادی به سازمان برای ديگر عناصر فرصت طلب و سازشکار بمنزله چراغ سبزی شد و راه ورود آنها را نيز به سازمان باز نمود (افرادی چون علی کشتگر(۲۲) نيز وارد تشکيلات شدند). وجود اين عناصر که با پشتيبانی مرکزيت سوم خيلی زود مواضع کليدی سازمان را بدست خود گرفتند، کافی بود که سازمان سياست بسيار رندانه ای در رابطه با عضوگيری های بعدی در پيش بگيرد. با اوج گيری مبارزات توده ها اکنون زندانيان سياسی بنابه قدرت توده ها، به تدريج از زندان آزاد می شدند و سازمان می کوشيد از ميان آنها عضوگيری نمايد. در اين زمان تازه واردين به سازمان کاملا مراقب بودند کسانی را به عضويت درآورند که در زندان يا بطور کامل مبارزه مسلحانه چريک های فدائی خلق را نفی می نمودند و يا افرادی بودند که قادر به تشخيص ديدگاه های انحرافی در سازمان نبودند. از جمله در اين دوره کسانی به سازمان راه يافتند که در زندان با باصطلاح “رد چه مسعود و چه بيژن” علنا از “مضرات” تئوری مبارزه مسلحانه برای “جنبش انقلابی طبقه کارگر” سخن می گفتند(۲۳). اين قبيل افراد خود را در سازمانی جا داده و مواضع آنرا اشغال نمودند که ظاهرا خط مشی مسلحانه بر آن حاکم بود و همه اعتبارش به آن بود که نام چريک های فدائی خلق ايران را با خود داشت. از نظر توده ها و هواداران انقلابی که از چنين تغييرات درونی بی خبر بودند اين همان سازمان چريک های فدائی خلق پيشين بود و اتفاقا اين تازه واردين نيز برای فريب اين هواداران و توده ها و پيشبرد مقاصد غير انقلابی خود، با هر کلکی که امکان داشت می کوشيدند خود را ادامه دهنده راه چريک های فدائی خلق و معتقد به مبارزه مسلحانه جا بزنند. همين افراد بودند که پس از ورود به سازمان و اشغال آن، درهای سازمان را بالکل بروی رفقائی که در زندان همواره از نظرات رفيق مسعود احمدزاده و خط مشی مبارزاتی چريکهای فدائی خلق دفاع کرده و اتفاقا آخرين دسته از زندانيان سياسی آزاد شده از زندان بودند (از جمله رفيق شهيد عبدالرحيم صبوری و رفيق فريبرز سنجری) بستند.


 

رفيق محمد حرمتی پور و اشرف دهقانی در همان ابتدا وقتی متوجه شدند که عده ای در مرکزيت سازمان قرار گرفته اند که با بی مسئوليتی کامل به تغيير نظرات سازمان پرداخته و حتی سعی نکرده اند پيش از اعلام علنی مواضع خود آنها را در جريان مسايل قرار دهند، نسبت به اين امر که بواقع مفهوم يک کودتای تشکيلاتی را داشت عکس العمل نشان داده و بطور علنی و رسمی مخالفت خود را با نظرات و مواضع مرکزيت سوم ابراز داشتند. (جزوه در باره شرايط عينی انقلاب با امضای محمد حرمتی پور و اشرف دهقانی در اين رابطه منتشر شد_ مرداد _ شهريور ۵۷). ديدار با همه اعضای اين مرکزيت (۲۴) و همچنين فرخ نگهدار و همپالگی هايش، برای اين دو رفيق بعد از قيام بهمن و در شرايطی که سازمان علنی شده بود، دست داد. از اولين ديدار اين دو خواستار حل مسايل مورد اختلاف از طريق های دمکراتيک گرديدند. اشرف دهقانی مشخصا پيشنهاد کرد که از آنجا که اعلام نظرات جديدی بنام سازمان چريک های فدائی خلق و کنار گذاشتن نظرات پيشين سازمان از طرف آنها نتيجه يک پروسه مبارزه ايدئولوژيک در بستری دمکراتيک نبود، و نظراتی که آنها به نام سازمان منتشر می کنند حاصل جمع بندی تحليل ها و نظرات اعضای سازمان نيست، مرکزيت امکان يک مبارزه ايدئولوژيک علنی در سطح جنبش بين طرفداران تئوری مبارزه مسلحانه و آنهائی که مخالف اين تئوری هستند را بوجود آورد و از اين طريق اعضاء و هواداران سازمان و همچنين کل نيروهای جنبش را در جريان مسايل مورد اختلاف قرار دهد. او تأکيد کرد که در صورت پذيرفته شدن اين پيشنهاد حاضر است خود بعنوان يک عضو ساده در تشکيلات کار کند. لازم به يادآوری است که در اين زمان رفقای تازه از زندان آزاد شده معتقد به تئوری مبارزه مسلحانه نيز درخواست های مشابهی را مطرح کردند. در پاسخ به آنها گفته شد که در زندان بحد کافی در مورد اختلاف نظرهای مسعود احمدزاده و بيژن جزنی بحث صورت گرفته و حال ما چندان هم نظرات بيژن را قبول نداريم و به نظرات جديدی رسيده ايم که با نظرات شما مغاير است و با اين گفته ها ضرورت دامن زدن به مبارزه ايدئولوژيک بين نظرات پيشين سازمان و نظرات جديد خود را منتفی اعلام کردند. جواب اين دست اندرکاران (فرخ تگهدار و همپالگی هايش) و همچنين کوته انديشان و فرصت طلبانی که در آنزمان دور آنها جمع بودند و بعدها از آنان جدا شدند، به پيشنهاد اشرف دهقانی نيز منفی بود. در عوض آنها با بی پرنسيبی تمام از اشرف خواستند که در تشکيلات مانده و مسئول نشريه آنها که اخيرا با نام “کار” بجای نشريه سابق سازمان “نبرد خلق” منتشر می شد، بشود(۲۵). بعبارت ديگر از نظر آنها “مقامی” را در سازمان گرفته و از نظرات انقلابی خود دست بردارد. اين بحث ها در شرايط بعد از قيام بهمن و در هنگاميکه توده ها در ابعادی وسيع دور سازمان ما گرد آمده بودند صورت گرفت و دست اندرکاران که همه اهرم های تشکيلاتی را در دست خود داشتند، در اين زمان خود را در اوج قدرت می ديدند و در نتيجه چندان نگران عواقب برخورد خود با ما نبودند. در اوضاعی که آنها با دقت شديدا مواظب بودند که هيچيک از انقلابيون معتقد به تئوری مبارزه مسلحانه بدرون سازمان راه نيابند و در عين حال در همان زمان درهای سازمان را روی عناصر غير مبارز (و کسانيکه صرفا با ديدن قدرت سازمان و شنيدن بوی کباب از آن، نسبت به آن اظهار شيفتگی می کردند) گشوده بودند، واضح بود که پيشنهاد دور از اصول و موازين کمونيستی آنها به اشرف تا چه حد رياکارانه بود. چنين پيشنهادی نمی توانست مورد قبول اشرف دهقانی قرار گيرد.



به اين ترتيب بود که در شرايطی که رفقای ما هنوز فرصت نکرده بودند تفاوت نظرات پايه ای و اختلافات عميق خود با مرکزيت جديد و ديگر دست اندرکاران _ از جمله در رابطه با مسايل جاری بعد از قيام بهمن _ را بگوش حتی اعضاء و هواداران نزديک سازمان برسانند و نتوانسته بودند در فضای سالم و بدور از جنجال، آنها را متوجه عمق فاجعه ای سازند که ناشی از حاکميت سازشکاران در تنها سازمان کمونيستی مورد استقبال توده ها بود، مرکزيت و ديگر دست اندرکاران آن دوره در سازمان، انشعاب ناخواسته ای را بما تحميل کردند(۲۶). ما مجبور شديم با جمع آوری نيروهای اندکی از اعضاء و هواداران مبارز سازمان، صف خود را از صف رفورميست ها و کوته انديشان لانه کرده در سازمان خود ( که البته اکنون ديگر سازمان ما نبود. چرا که با اتخاذ مواضع سازشکارانه در رابطه با خمينی و خلقی و ضد امپرياليست خواندن رژيم جمهوری اسلامی و اوضاع و احوال درونی اش به سازمان آنها تبديل می شد و ديگر نمی توانست سازمان انقلابيون کمونيست باشد) جدا کنيم و موفق شديم تشکيلات چريک های فدائی خلق ايران را مجددا پی ريزی نموده و مبارزه خود را ادامه دهيم.



رفقای ما اولين بار نظرگاه ها و مواضع انقلابی خود را در سطح جنبش در جزوه ای که بنام “مصاحبه با رفيق اشرف دهقانی” منتشر شد به اطلاع مردم ايران رساندند. در طی اين جزوه ما بخصوص در مورد ماهيت رژيم تازه روی کار آمده جمهوری اسلامی که در آنزمان از طرف تقريبا همه نيروهای سياسی ايران، ضدامپرياليست و مترقی خوانده می شد، توضيح داده و اين رژيم را رژيمی ارتجاعی و همچون رژيم شاه وابسته به امپرياليسم خوانديم و ضرورت مبارزه بر عليه آن را مطرح نموديم. بر اين اساس بود که با پاسخگوئی صحيح به يکی از مبرمترين مسايل جنبش در آنزمان که همانا تعيين ماهيت رژيم تازه استقرار يافته جمهوری اسلامی بود، يکبار ديگر نام چريک های فدائی خلق ايران به مثابه يک نيروی سياسی چپ و راديکال در جنبش مطرح شد. ما با تشخيص درست ماهيت رژيم جمهوری اسلامی، همه توان خود را برای مبارزه با اين رژيم متمرکز کرديم. نه اسير مضحکه هائی شديم که رژيم در طی آنها می کوشيد چهره کريه و ارتجاعی خود را پنهان و خويشتن را دموکرات و ضد امپرياليست جلوه دهد (همانند مضحکه تسخير سفارت آمريکا) و نه با فلسفه بافی و ارائه تئوری های من درآوردی به توجيه اعمال دغلکارانه رژيم خمينی پرداختيم (قريب به اتفاق نيروهای سياسی جنبش از چپ گرفته تا غير چپ چنين کردند و در عين حال با شرکت عملی خود در نمايشات مسخره حکومت، در کار فريب توده ها به مدد رژيم سراپا ننگين خمينی شتافتند). برعکس در همه مواردی که رژيم بساط فريبکاری درمقابل توده ها گسترد، قاطعانه به مقابله با آن برخاسته و بطور مستدل دروغين بودن ادعاهای رژيم را برملا ساختيم. در واقع ما عملا در همه جا به انجام وظايف انقلابی خويش مشغول شديم ولی واقعيت آن بود که نيروی ما در مقابل وظايف بزرگی که در آنزمان در مقابل جنبش قرار داشتند، بسيار کوچک بود. (نيروی کوچک ما با يک جنبش بزرگ توده ای مواجه بود که نمی توانست به همه نيازهای آن پاسخ گويد. در حاليکه سازمان بزرگ از همه امکانات لازم برخوردار بود) در عين حال اين نيروی کوچک از انسجام لازم هم برخوردار نبود که خود باعث اتلاف انرژی های زيادی شد…