به نقل از ماهنامه کارگری، ارگان کارگری چریکهای فدایی خلق ایران
شماره ۱۰۶، پانزدهم آبانماه ۱۴۰۱
رژیم دار و شکنجه جمهوری اسلامی در ۷ آبان سال ۱۳۶۰ با اعدام رفیق محمدحسین خادمی، یکی از پرشورترین چریکهای فدایی خلق و یکی از رهروان پیگیر آرمانهای انقلابی طبقه کارگر را از ما و کارگران پیشرو ایران گرفت.
او رفیقی بود که صداقت، صمیمیت و فعالیت مستمر و خستگیناپذیرش در جهت تحقق آرمانهای کمونیستی، زبانزد یارانش بود؛ رفیق پر شوری که نه تنها مرگ سرخش بلکه زندگی مبارزاتیاش همواره الهامبخش یارانش بود و میباشد.
سال ۶۰ سالی بود که جمهوری اسلامی یورش وحشیانهای به سازمانهای سیاسی و جنبش انقلابی خلقهای ما سازمان داد. در این سال روزی نبود که روزنامههای رژیم جنایتکار از تیرباران و کشتن تعدادی از کمونیستها و آزادیخواهان خبر ندهند، همان سالی که در توصیفش امروز ولی فقیه جنایتکار جمهوری اسلامی (خامنهای) از آن تحت نام” خدای سال ۶۰” نام میبرد.
این آخوند مزدور در راس رژیم دیکتاتور حاکم در شرایط حضور تودههای انقلابی در صحنه مبارزه که فریادهای مرگ بر جمهوری اسلامی فضای جامعه را پر کرده است، با یادآوری جنایات آن سال با وقاحت تمام میگوید که “خدای سال ۶۰، همان خدای امسال است”. وی با این استعاره، ایادیش را به ارتکاب به همان اعمال جنایتکارانهای فرا میخواند که در سال ۶۰ مرتکب شده و با ریختن خون هزاران نفر و توسل به شنیعترین و ددمنشانهترین اعمال، به سلطه جمهوری اسلامی امکان تداوم داد.
یکی از روشها و اعمال جنایتکارانه آنها شکنجههای وحشیانه در زندانها و اعدام بدون حساب و کتاب آزادیخواهان بود. در چنین شرایطی بود که جمهوری اسلامی، نوکر غارتگران، دشمن زحمتکشان، در جریان کشتارهای بیشمار خود چریک فدایی خلق، رفیق محمدحسین را در ۷ آبان به قتل رساند.
رفیق محمدحسین خادمی در سال ۱۳۳۷ در خانوادهای متوسط در شهر بروجرد به دنیا آمد. با توجه به فضای سیاسی زادگاهش که انقلابیونی چون همایون کتیرایی و دیگر رفقای گروه آرمان خلق و دکتر اعظمی و خرم آبادیها و … در آن تاثیر گذاشته بودند، خیلی زود با مسائل سیاسی آشنا شد. پس از اتمام دوره دبیرستان تصمیم به ادامه راه رفیق صمد بهرنگی گرفت و از اینرو به دانشگاه تربیت معلم رفت تا بتواند به عنوان یک معلم در جهت اهدافش گام بردارد. در این مقطع با توجه به ارتباط یکی از برادرانش با سازمان چریکهای فدایی خلق، ساواک به بهانههای مختلف خانه آنها را مورد یورشهای وحشیانه خود قرار میداد. این امر باعث شد که رفیق خادمی هر چه بیشتر و از نزدیک با ماهیت و جنایات دستگاه سرکوب رژیم شاه آشنا شود. در اواخر سال ۵۵ که ساواک برای چندمین بار به خانواده وی یورش برد او را نیز به همراه دیگر اعضای خانوادهاش دستگیر کردند. ولی به رغم همه وحشیگریهای بازجویان ساواک، این رفیق انقلابی چنان بازجویی درخشانی به ساواک پس داد که دشمن نتوانست شناختی از او به دست آورد. با این حال وی پنج ماه در زندان رژیم شاه به سر برد و هنگامی که از زندان آزاد شد همواره این جمله رفیق یوسف زرکاری که “زندان آموزشگاه انقلابیون است”، بر سر زبان او جاری بود.
رفیق خادمی با توجه به وحشیگریهایی که در دوران کوتاه زندان از نزدیک شاهد بود و تجربیاتی که از دوره اسارت خود کسب نموده بود تصمیم مهم زندگی خود را گرفت و در صدد ارتباط با سازمان چریکهای فدایی خلق برآمد تا بتواند در راه پر افتخار این سازمان همچون یک چریک فدایی خلق به وظایف انقلابی خویش عمل نموده و دین خود را به کارگران و ستمدیدگان ادا نماید. اما با توجه به ضربات سختی که در سال ۵۵ به سازمان فدایی وارد شده بود تلاشهای وی برای ایجاد ارتباط به جایی نرسید و در نتیجه تصمیم گرفت به همراه عدهای دیگر از دوستان انقلابیاش مستقلا در جهت پیشبرد خط مشی مبارزه مسلحانه اقدام نماید. در جریان این تلاشها وی دوباره دستگیر شد. اما مدتی نگذشته بود که با گسترش مبارزات تودهها، رژیم شاه مجبور به باز کردن دربهای زندان شد و لذا رفیق از زندان رها شده و به امواج مبارزات انقلابی تودهها برای رسیدن به استقلال و آزادی یعنی رهایی از سلطه امپریالیسم و دستیابی به یک شرایط آزاد و دموکراتیک، پیوست.
رفیق خادمی با شرکت در انقلاب تودهها، به دلیل برخورداری از تجارب مبارزاتی و تلاشهای بی وقفهای که برای ارتقای سطح آگاهی سیاسی خود به کار میبرد توانست نقش موثری در جریان انقلاب ایفا نماید، انقلابی که اوجش قیام ۲۱ و ۲۲ بهمن در سال ۱۳۵۷ بود.
قیام بهمن شکست خورد و خمینی و دارودستهاش که پیشاپیش از طرف امپریالیستهای غرب برای جانشینی رژیم شاه تعیین شده بودند، رژیم جمهوری اسلامی را در ایران برپا نمودند.
در این دوره اپورتونیسم رخنه کرده در سازمان چريکهای فدايی خلق با آشکاری تمام خود را نمایان ساخت و با طرفداری از این رژیم دستنشانده امپریالیستها چنان شرایطی به وجود آورد که انقلابیون آگاه به تئوریهای انقلابی سازمان، از آن سازمان جدا شده و “چریکهای فدایی خلق ایران” را شکل دادند.
رفیق خادمی از اولین رفقایی بود که به این جریان پیوست. او علیرغم سن کمش، فردی پخته و مجرب به حساب میآمد و از این رو با خصال انقلابی و برخوردهای سنجیده خود خیلی زود توانست حسن نظر رفقای سازمانیاش را برانگیزد. رشد سیاسی او در سازمان به قدری سریع بود که وی به زودی کاندیدای عضویت در سازمان گردید و مدتی بعد به عضویت سازمان پذیرفته شد.
در این دوره که سازمان (چریکهای فدایی خلق ایران) مجبور بود برای حل مسائل مالیاش دست به مصادره بانکهای مختلفی بزند، رفیق محمدحسین یکی از معدود افرادی به شمار میآمد که در حالیکه در حوزههای مختلف کار تشکیلاتی شرکت میکرد در همان حال یکی از اعضای فعال و ثابت تیم عملیاتی نیز بود. در این دوره، او در چندین مصادره بانک با شجاعت کامل عمل نمود.
خستگی ناپذیری در کار از خصوصیات برجسته رفیق محمدحسین خادمی بود. رفقا همواره برای انجام سختترین و سنگینترین وظایف تشکیلاتی از جمله به رفیق محمدحسین مراجعه میکردند و او با پشتکار، علاقه و شوری بی پایان از آنها استقبال میکرد. این در حالی بود که وی مسئولیت یک بخش از انتشارات سازمان را به عهده داشت و با این حال در کارهای دیگر نیز فعالانه شرکت میجست و نشان میداد که شایستگی انجام وظایف تشکیلاتی مشکل و سنگین را دارد. عشق او به رفقا و آرمانهای انقلابی چريکهای فدايی خلق تا به آن حد بود که هر رفیق در نگاه اول آنرا فورا تشخیص میداد؛ و همین عشق بود که موجب میشد وی تمامی مشکلات و ناملایمات را با ایمان به پیروزی راه پر افتخار سازمانش با آغوش باز بپذیرد.
در جریان انشعاب تحمیلی به سازمان در سال ۶۰ رفیق محمدحسین این انشعاب را محکوم نمود و با انرژی هر چه تمامتر برای ترمیم ضربات وارده به سازمان تلاش کرد. در این زمان با توجه به لو رفتن یک خانه علنی که رفیق به آنجا رفت و آمد داشت در دام تیم تعقیب و مراقبت نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی افتاد. هوشیاری بینظیر رفیق با توجه به آشنایی او به حرکت چریکی در شهر (و از آنجا که بی اغراق از تمام کوچهها و خیابانهای تهران شناسایی داشت) باعث شد که متوجه این تعقیب بشود و آنرا با رفقای سازمان مطرح نماید. سازمان نیز در عین حال که از همان زمان سعی در پاک کردن ردهای پلیسی مینمود، تیمی را برای شناسایی و اعدام انقلابی مزدوران تعقیب کننده در نظر گرفت. ولی مشکلات فراوانی که به خصوص در رابطه با هجوم وحشیانه رژیم به تودهها و نیروهای مبارز برای سازمان پیش آمده بود باعث شد این طرح برای چند روز به عقب بیافتد. در این فرصت، مزدوران امنیتی که ابتدا رد رفیق را گم کرده بودند، توانستند در اولین فرصت او را دستگیر سازند. بالاخره رفیق محمدحسین در ۲۱ شهریور ماه علیرغم استفاده از قرص سیانور زنده به دست دژخیمان جمهوری اسلامی اسیر گشت.
دستگاه اطلاعاتی رژیم این رفیق کارگران و زحمتکشان، این چریک فدایی خلق را به زیر شکنجههای وحشیانه برد. شدت شکنجههای اعمال شده بر او به گونهای بود که بعدها آشکار شد دژخیمان پاهای رفیق را تا زانو سوزانده بودند. رفیق محمدحسین، رفیقی که عشق به خلق و کینه به دشمن با سراپای وجودش درآمیخته بود، به رغم همه شکنجههای دژخیمان رژیم، کمترین سُستی از خود نشان نداد تا آنجا که حتی قرارهای ثابت رفیق نیز سالم ماندند. بدینسان، او با ایمانی پر صلابت به آرمان پرولتاریا تمام اطلاعات و اسرار سازمانی را در سینه خود محفوظ نگهداشت و به آرمانهای انقلابی خود تا آخرین لحظه زندگی کوتاه و پر افتخارش پایبند ماند.
یاد رفیق محمدحسین خادمی گرامی و راهش پر رهرو باد!
از همین دسته
درباره زندگی چریک فدایی خلق، رفیق فریده غروی
درباره زندگی چریک فدایی خلق، رفیق محمود نمازی
درباره زندگی چریک فدایی خلق، رفیق علی بُرنشان