مبارزه ضد امپرياليستی و جريان «کار»!



چندی پيش در مقابل چشمهای ناباور نيروهای آگاه خلق و روشنفکران مبارز، کنفرانسی از نيروهای سياسی مرتجع و ضدانقلابی در کنار نيروهای خوشنام مثل “مجاهدين” و به‌اصطلاح سازمان فدائيان تشکيل شد که شرح آن همراه با عکس شرکت‌کنندگان در روزنامه اطلاعات منعکس شد.


هدف از اين کنفرانس يا ميزگرد وحدت، “جستجوی ريشه‌های تفرقه و تشتت راه‌حلـی است (بود)، که در چشم‌انداز آن همه نيروها در يک صف واحد، زير پرچم امام امت قرار گيرند و به مصاف با امپرياليسم جهانی برخيزند.” (اطلاعات، ۲۱ ارديبهشت ۵۹)


اسامی نيروهای مرتجع شناخته‌شده‌ای که “فدائيان” قصد وحدت با آنها را زير پرچم امام امت داشتند، عبارت بودند از: نهضت آزادی، جبهه ملـی ايران، دفتر هماهنگی مردم با رئيس جمهور و حزب توده ايران. البته قرار بود در اين ميزگرد وحدت، حزب جمهوری اسلامی، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی و جنبش مسلمانان مبارز نيز شرکت نمايند، ولـی به دلائلـی آنها از اين شرکت سر باز زدند.


مسلماً اين ميزگرد وحدت با چنان ترکيب و با هدفی که روبروی خود قرار داده بود، نه تنها نمی‌توانست مورد تاييد نيروهای انقلابی و مترقی قرار گيرد، بلکه موجب خشم فراوان آنها نيز شد. حتی هواداران فريب‌خورده “سازمان” هم با هيچ توجيهی نتوانستند اين موضوع را هضم کنند. “کار” بارها برای آنان از سالوسی “بورژوازی ليبرال” صحبت کرده و حتی “بورژوازی ليبرال” را دشمن عمده خلقهای ايران معرفی کرده بود و مصداق اين “بورژوازی ليبرال” نيز همان نهضت آزادی آقای بازرگان و جبهه ملـی آقای سنجابی بود (۱). و در همين اواخر نيز حزب جمهوری اسلامی را مسئول کشتار دانشگاه معرفی کرده و سلطه آنرا بر دانشگاه، سلطه فاشيسم ناميده بود. (“کار” شماره ۵۶)


البته ماهيت ارتجاعی سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی نيز که به‌اصطلاح فدائيان قصد وحدت با آنرا داشتند، روشن‌تر از آن است که لازم به توضيح باشد.


بنا به اين دليل، به همان اندازه که نيروهای انقلابی از مشاهده نام “سازمان” در کنار نام نيروهای مرتجع و ضدانقلابی به خشم آمدند، آن نيروها به شادی پرداختند و حزب توده استقبال شايانی از آن به عمل آورد و “بار ديگر بر صحت نظرات خود پای فشرد.”


ترکيب طوری چيده شده بود که از اعتبار نام پرحيثيت فدائی و مجاهد، چهره نيروهای ضدخلقی شرکت‌کننده پالايش يابد و با استفاده از سازشکاری اين نيروها، به توده‌های خلق فريبکارانه اطمينان داده شود که “همه” نيروها، چه دار‌و‌دسته و ياران حکومت و چه آنها که به‌ظاهر در صف مخالف حکومت قرار دارند، برای اينکه “مردم را به استقلال برسانند، آنها را به آزادی برسانند، برای آنها کار پيدا کنند” (۲)، قصد وحدت با همديگر را دارند.


به طور کلـی ميزگرد وحدت به‌طرز برجسته‌ای گرايش و اعتقاد به‌اصطلاح فدائيان را به سازش طبقاتی به‌جای مبارزه طبقاتی نشان داد. البته اين گرايش و اين اعتقاد از همان ابتدا که آنها سازمان ما را غصب کردند، راهنمای عملشان بوده است. مثلاً بعد از حمله اوباشان حکومتی به “ستاد” گفتند که در طی مذاکرات حکومت را مجبور به باز شدن آن خواهند کرد، ولـی حقيقتاً چگونه ممکن بود حکومتی را که در مقابل کوچکترين خواست‌های مردم با اسلحه می‌ايستد و حاضر به کمترين گذشت نيست، با مذاکرات مجبور !! به چنان گذشت سياسی نمود؟ مسلماً فقط از يک‌طريق ممکن بود، يعنی از طريق سازش طبقاتی. و آنها در تمام اين مدت نشان دادند، هر جا مبارزه طبقاتی جريان داشته آنرا به نام “چپ‌روی” مورد تقبيح قرار داده‌اند و از معتقدين به راه اصولـی و پرولتری، به نام آنارشيست و تروريست و ….. ياد نموده‌اند، نشان داده‌اند که به جای گسترش مبارزات مردم و راديکاليزه کردن آن، به کاهش دامنه آن مبارزات پرداخته‌اند. و حتی کوشيده‌اند چهره حکومت را تطهير کنند و عاملين جنايت در حق مردم را نيروهای موهوم چون “بورژوازی ليبرال” و باندهای سياه و حداکثر عناصری چند از حکومت معرفی کنند، بدون آنکه به روی خود بياورند که تمام جنايات و اعمال ضدخلقی عليه نيروهای مردم، حتی اگر مسئوليت مستقيمش مربوط به فلان باند يا فلان شخص باشد، مورد تاييد و تمجيد يکايک اعضای حکومت قرار دارد و يا اصولاً در چارچوب اهداف و سياستهای حکومت انجام می‌گيرد.


امروز با تولد “کار” شماره ۵۹ از درون ميزگرد وحدت و از پشت مذاکرات پشت‌پرده‌ای آنها با حکومت (آنها خود وجود چنين مذاکراتی را نفی نمی‌کنند) و همچنين با توجه به نطقهای اخير بنی‌صدر به نظر می‌رسد ابعاد سازشکاری اين نيرو با حکومت وسيعاً گسترش يافته است. سرمقاله‌ها و مطالب “کار” همواره بيانگر نوع و نتيجه مذاکرات آنها با حکومت بوده است و اين‌بار نيز “کار” شماره ۵۹ بعضی از مطالب پشت‌پرده را رو می‌کند.


به نظر ما اساس مسائل مطروحه در “کار” شماره ۵۹ پوشانيدن چهره ضدخلقی حکومت، تطهير هر چه آشکارتر چهره خون‌بار آن و دعوت مردم به پشتيبانی از آن و همچنين قلمداد کردن چريکهای فدائی خلق و نيروهای مبارزی چون “سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ايران” – کومه‌له، به عنوان دشمنان خطرناک مردم است.


البته اين موضع‌گيری‌ها از طرف کار” جديداً صورت نمی‌گيرد. به‌عنوان نمونه بعد از کشتار خلق کردستان، اين نيروی غاصب نام سازمان چريکهای فدائی خلق ايران، که به اعتبار اين نام توده‌های مردم را در يک راه‌پيمائی گرد آورده بود، برای خمينی آرزوی سلامتی نمود و تمام تلاش خود را به کار برد تا مردم فراموش کنند که خمينی به‌عنوان فرمانده کل قوا، نيروهای ارتش و سپاه پاسداران را به‌طور مدام به کشتار خلق کرد تشويق و ترغيب می‌نمود، همانطور که بعداً نيز به اين کار خود ادامه داد. يا همه می‌دانند که در “کار” شماره ۳۷ آنها رسماً اعلام کردند که :”پرولتاريا و نمايندگان سياسی او بايد به طور فعال و نامحدود از حکومت حمايت کنند.” (تاکيد از خود جريان “کار” است)


همچنين معرفی نيروهای انقلابی و مبارز به‌خصوص چريکهای فدائی خلق به‌عنوان دشمن خطرناک، کار هميشگی اين جريان بوده است و اينکار را با وارد آوردن اتهامات مختلف از قبيل اينکه گويا ما به‌هيچوجه نه به طبقه کارگر، نه به تشکيل حزب اين طبقه و نه به کار سياسی معتقد نبوده و صرفاً “عاشق اسلحه” هستيم، انجام داده و با تقبيح مبارزات راديکال مردم که مورد پشتيبانی ماست، عملاً در کنار حاکميت و در مقابل مردم قرار گرفتند. آنها در شماره فوق‌الذکر “کار” رسماً کارگران بيکار و مبارزی را که ابتکار حمله به وزارت کار را در دست داشتند، به‌عنوان طرفداران آنارشيست چريکهای فدائی خلق به حکومت معرفی کردند. همچنين اعلاميه‌های متعدد آنان عليه حمله انقلابی “کومه‌له” به سپاه رزگاری و وارد کردن اتهامات دروغ به اين سازمان جهت تلقين اين ايده ارتجاعی به مردم بوده است که گويا در صورت عدم‌فعاليت نيروهای انقلابی، حکومت نيز “تحريک” نشده و به چنين اعمالـی عليه خلق دست نخواهد زد. (۳)


آنها با اين استدلال، يعنی با نفی ماهيت ضدخلقی حکومت، نيروهای انقلابی را به‌عنوان دشمنان خطرناک خلق قلمداد می‌کنند. به اعتقاد ما حتی حملات اخير “کار” به سازمان پيکار و بررسی مقالات چند ماه پيش اين سازمان نيز از اين ديدگاه فرصت‌طلبانه ناشی شد.


بنابراين، مسائل مطروحه در “کار” ۵۹، مسائل جديدی نيستند ولـی آنچه موضع‌گيريهای هميشگی “کار” را در اين شماره برجسته می‌کند، بيان عريان آنها و نتيجه آشکار شدن ماهيت ارتجاعی و ضدانقلابی اين مواضع است.


در اين مقاله ما کوشش می‌کنيم نظراتی را که پيشتر در مورد آنان ارائه داده‌ايم، يک‌بار ديگر با توجه به سرمقاله “کار” شماره ۵۹ مورد تاکيد قرار دهيم.


”کار” می‌نويسد: “مبارزات مردم ما عليه امپرياليسم آمريکا در ابعادی وسيع جريان دارد”. در نظر اول، تمام نيروهای انقلابی و مترقی اين سخن “کار” را مورد تاييد قرار می‌دهند، ولـی بايد ديد آيا “کار” از به کار بردن اين جمله آذين‌بسته و رنگين همان برداشت نيروهای مبارز را منظور دارد، به سخن ديگر آيا ما و “کار” با زبان مشترکی صحبت می‌کنيم؟ خواهيم ديد اين‌طور نيست.


مبارزات مردم ما عليه امپرياليسم که گويا “کار” نيز تاييد می‌کند که امروز “در ابعادی وسيع جريان دارد”، از زمانهای بسيار طولانی شروع شده، بعد از اينکه امپرياليسم انگليس در سطح جهان و در ايران قدرت برتر خود را از دست داد و امپرياليسم آمريکا سرکرده امپرياليستهای جهان گرديد، مبارزات مردم ما نيز عليه امپرياليسم و در راس آنها امپرياليسم آمريکا رشد و وسعت خاصی يافت. به‌خصوص در دو سال آخر دوران زمامداری شاه، اين مبارزات ضدامپرياليستی گسترش بی‌سابقه‌ای يافت. در اين دوران مردم ما عمدتاً تحت شعار “مرگ بر شاه” چنان بعدی از مبارزه ضدامپرياليستی را به نمايش گذاشتند که پشت امپرياليستها، به‌خصوص امپرياليسم آمريکا را لرزاند و آنها را با خطری جدی مواجه ساخت. ظاهراً مسائل فوق بديهی به نظر می‌رسند، ولـی از آنجا که به اعتقاد ما گردانندگان “کار” همين امر بديهی را درک نمی‌کنند، روی آن تعمق می‌کنيم.


از ديدگاه ما، مبارزات خلق از همان ابتدا که امپرياليسم قدم به ايران گذاشته تاکنون محتوايی ضدامپرياليستی داشته است. در دوران شاه توده‌ها با شاه ابراز ضديت می‌کردند ولـی فقط از آنرو که شاه مهره‌ای از امپرياليسم بود. مردم خواستار سرنگونی رژيم شاه بودند، باز هم فقط از آنرو که اين رژيم مدافع سيستم امپرياليستی بود. کلمه “فقط” در اينجا از اهميت ويژه‌ای برخوردار است. در حقيقت مبارزات مردم ما جز برای محو سيستم امپرياليستی و جز برای نابودی مدافعين اين سيستم نبود و در آن دوران، از آنجا که شاه و دار‌و‌دسته‌اش تجلـی پابرجائی اين سيستم بودند، هر يک از اقشار و طبقات خلق در پشت شعار “مرگ بر شاه” در جهت تحقق منافع طبقاتی خود حرکت می‌کردند. جز از اين ديدگاه نيز نمی‌توان حرکات سرکوبگرانه رژيم شاه را توضيح داد. نه توده‌های ما با شاه به‌عنوان يک فرد ضديت خاصی داشتند و نه شاه صرفاً به‌خاطر قسی‌الـقلبی و وحشيگری خود دستور سرکوب می‌داد، بلکه قضيه بسيار ساده بود. اصولاً خلقهای ما در مبارزات خود خواستهای برحقی را طلب می‌کنند و کسب منافع برحقی را در مد نظر دارند که تحقق آن خواستها و منافع فقط در صورت نابودی سيستم سرمايه‌داری حاکم بر جامعه ما (سيستم سرمايه‌داری وابسته) و به‌طور کلـی قطع نفوذ امپرياليسم از ايران امکان‌پذير است. بنابراين اگر شاه مبارزات کارگران را به خون می‌کشيد، اگر دهقانان را در خون خود غرقه می‌ساخت، اگر آنهمه ظلم به خرده‌بورژوازی وارد می‌ساخت و اگر آنهمه وحشيگری در مورد انقلابيون می‌کرد، جز برای خفه کردن مبارزات ضدامپرياليستی مردم و جز برای حفظ منافع امپرياليسم در ايران نبود.


با اين ديدگاه است که ما امروز نيز مبارزات خلقهايمان را بر ضد امپرياليسم به‌سرکردگی امپرياليسم آمريکا می‌دانيم و با اين جمله “کار”، “مبارزات مردم ما عليه امپرياليسم آمريکا در بعدی وسيع جريان دارد” اظهار موافقت می‌کنيم. حقيقتاً امروز مبارزات ضدامپرياليستی توده‌ها در شکلهای مختلف، از عالـی‌ترين شکل آن، يعنی جنگ مسلحانه، تا ساده‌ترين اشکال آن، يعنی احقاق حقوق صنفی، بر ضد امپرياليسم وسيعاً جريان دارد.


بنابراين به‌نظر می‌رسد تمام نيروهای انقلابی با جريان “کار” حداقل در اين امر بديهی موافقند و به‌نظر می‌رسد اختلاف چريکهای فدايی خلق با آنها بر سر چگونگی پيشبرد مبارزات ضدامپرياليستی توده‌ها و به‌طور کلـی در انتخاب مشی مبارزاتی است. ولـی خوشبختانه “کار” تمام اين “به‌نظررسيدن‌ها” را با اضافه کردن جمله‌ای ديگر به حکم فوق فرومی‌ريزد. “کار” می‌نويسد: “آيت‌الله خمينی رهبری مبارزه با امپرياليسم آمريکا را همچنان در دست دارد”. برای اينکه موضوع کاملاً روشن شود، دو جمله “کار” را در کنار هم قرار می‌دهيم: “خلق ما عليه امپرياليسم در ابعادی وسيع مبارزه می‌کنند” و “آيت‌الله خمينی رهبری اين مبارزات را همچنان در دست دارد”. ولـی اين به يک نوع شوخی بيشتر شباهت دارد تا به يک موضوع قابل بررسی. با اين حال برای فهم زبان “کار” سعی می‌کنيم تجربه‌های مشخصی از مبارزات ضدامپرياليستی توده‌ها و نقش “آيت‌الله خمينی” را در اين مبارزات مورد بررسی قرار دهيم. مردم ايران خوب می‌دانند که خلق دلير ترکمن در همان ماههای اول بعد از قيام به عملـی انقلابی دست زد و زمينهای سرمايه‌داران وابسته و منفور چون شاه و شاهپورها و اويسی‌ها و …… را مصادره نمود. مسلماً اين عمل صرفاً بر عليه صاحبان زمينهای فوق نبود، بلکه برعليه تمام سرمايه‌داران وابسته ايران که نه فقط در ترکمن‌صحرا، بلکه در تمام نقاط ايران زمينهای وسيعی را غصب کرده‌اند و حتی سرمايه‌دارانی که شخصاً به کار زمين‌داری مشغول نيستند، نيز بود و آنها را شديداً به وحشت انداخت. چرا که در اينجا محتوای عمل خلق ترکمن مطرح است که می‌توانست برای خلقهای ديگر نقاط ايران درس‌آموز باشد. وحشت سرمايه‌داران وابسته از آنرو بود که خلق ترکمن با مصادره زمينها، تشکيل شوراهای دهقانی، در حد خود قدم در راه نفی سيستم سرمايه‌داری وابسته نهاد و در همان حد نشان داد که خلقهای ايران می‌توانند و بايد چرخهای اقتصاد جامعه را بدون سرمايه‌های امپرياليستی به گردش درآورند. بنابراين مصادره زمين از طرف خلق دلير ترکمن‌صحرا يک عمل ضدامپرياليستی بود و درست به همين دليل بود که سرمايه‌داران وابسته به انواع توطئه‌ها عليه خلق ترکمن دست زدند و حتی کار آنها به تحصن کشيد که با دلجوئی نماينده امام پايان يافت و اطمينان داده شد که “درد” آنان را به‌طريقی ديگر درمان خواهند کرد. به اين ترتيب بلافاصله کميته‌های امام از نقاط ديگر عازم ترکمن‌صحرا شدند و ارتش نيز بسيج شد تا مگر در طی يک جنگ ناعادلانه خلق ترکمن‌صحرا را گوشمالـی !! دهند و مانع از حفظ زمين در دست دهقانان گردند و بالاخره نيز جنگ عليه خلق ترکمن با کشتن پسربچه سيگارفروش توسط يکی از افراد کميته‌های امام آغاز شد.


حال بايد ديد نقش “آيت‌الله خمينی” در اين جنگ چه بود که “کار” از آن به‌عنوان رهبری مبارزه عليه امپرياليسم آمريکا نام می‌برد. هيچکس فراموش نکرده است که خمينی بی‌قيدوشرط جانب سرمايه‌داران وابسته را گرفت و درحاليکه اجساد شهدای خلق ترکمن در کوچه و خيابان غرق در خون بود، او از اقدام کميته‌ها جانبداری نموده و اعمال نامقدس آنان را اقدامی در جهت حفظ اسلام و بسيار هم مقدس خواند. هيچکس آن شعارهای هيستريک ضد چريک فدائی را که برای اولين بار بعد از قيام از طرف سرمايه‌داران وابسته تنظيم شد، فراموش نکرده است و خمينی نه تنها آنها را مورد تاييد قرار داد، بلکه خود به دروغ‌پردازی و وارد آوردن تهمت عليه خلق رزمنده ترکمن‌صحرا و نيروهای انقلابی پرداخت، و دقيقاً با اين عمل ضربه بزرگی را به حيثيت خود وارد آورد و بار ديگر ثابت شد فقط در عرصه مبارزه طبقاتی است که چهره دوست و دشمن از هم تميز داده می‌شود.


البته تشريح ماهيت مبارزات خلق ترکمن‌صحرا و نقش خمينی اگر چه به‌عنوان ذکر نمونه‌ای آورده شد، ولـی تنها نمونه نيست، اصولاً نقش خمينی در تمام “مبارزات مردم ما که در ابعادی وسيع عليه امپرياليسم آمريکا جريان دارد” به همانگونه است که ذکرش رفت. يکايک مبارزات حق‌طلبانه جاری توده‌ها را در مد نظر بگيريد: مبارزات صيادان بندر انزلـی، مبارزه کارگران موسسات توليدی، مبارزات کارگران بيکار در سراسر ايران، مبارزات دهقانان، مبارزات دانشجويان، مبارزه زحمتکشان جنوب شهر تهران برای مصادره ساختمانهای سرمايه‌داران فراری و ساواکی‌ها و مبارزه قهرمانانه خلق کرد و …… هيچيک از اين مبارزات ضدامپرياليستی نه تنها هرگز تحت رهبری “آيت‌الله خمينی” نبوده، نه تنها او ابداً اين مبارزات را مورد تاييد قرار نداده، بلکه برعکس همواره در مورد يکايک اين مبارزات عليه خلقهای ما موضع گرفته و از هيچ کوششی برای سرکوب آنها فروگذاری نکرده است. حتی در مبارزات حماسه‌آفرين خلق کردستان او مشخصاً خود را فرمانده کل قوا معرفی کرد تا بتواند تا آنجا که قدرت دارد، ارگانهای سرکوب حکومت – ارتش و سپاه پاسداران – را به کشتار خلق کرد تشويق و ترغيب نمايد. يکايک کشتارهای وحشيانه خلخالـی جلاد (۴) که حتی از گروگان و بيماران نيز نگذشت، مورد تاييد خمينی قرار گرفت.


بنابراين ملاحظه می‌شود که فهم زبان “کار” چندان هم کار آسانی نيست، مگر اينکه اذعان شود اشتباه “کوچکی” رخ داده، يعنی جای خلقهای مبارز ايران با امپرياليسم آمريکا در اين جمله “کار” عوضی گرفته شده: “آيت‌الله خمينی رهبری مبارزه عليه خلقهای مبارز ايران (امپرياليسم آمريکا؟!) را همچنان در دست دارد”.


واقعاً قضيه از چه قرار است؟ شايد ما اشتباه می‌کنيم؟ شايد اين خمينی نيست که هر بار پشت تلويزيون ظاهر می‌شود و اقدامات ضدخلقی خود و حکومت را با بی‌پروائی هر چه تمامتر بيان می‌کند؟ شايد آن قضيه کارت و کليد بهشت که برای تشويق پاسداران جهت کشتار مردم به آنها داده می‌شد، افسانه است؟ شايد اين خمينی نيست که حتی فرمان عفو عمومی برای نفرت‌انگيزترين دشمنان خلق صادر کرد؟ شايد او نبود که به دادگاههای انقلاب اسلامی اختيار داد که بعد از عفو ساواکيها، کارگران مبارز و نيروهای انقلابی را تحت تعقيب قرار دهند؟ شايد خون دو تن از شهدا را در همين رابطه بر زمين نريخت؟ شايد اين خمينی نبود که در کشتار دانشجويان مبارز شمشير “اسلاميش” را به نمايش گذاشت؟ شايد او نبود که با پيام نوروزی خود ارگانهای سرکوب – ارتش و سپاه پاسداران – را برای ارتکاب به جنايت هر چه بيشتر در حق خلق فرا خواند؟ و …….

 

شايد هم حق با “کار” باشد و نام تمام اين اعمال رهبری مبارزه با امپرياليسم آمريکاست؟! آيا ما زبان و منطق “کار” را تا اينجا توانسته‌ايم به‌طور کامل توضيح دهيم؟ به نظر خود ما هنوز اينطور نيست. بايد ديد وقتی “کار” می‌نويسد: “مبارزات مردم ما عليه امپرياليسم آمريکا در ابعادی وسيع جريان دارد”، چه منظوری در آن نهفته است و اصولاً از نظر گردانندگان “کار” مبارزه ضدامپرياليستی چه مفهومی دارد.


آنها مدعی‌اند: “همانطور که بارها اعلام داشته‌اند، حکومت وابسته نيست” (۵)، ولـی معيار گردانندگان “کار” برای غيروابسته دانستن حکومت چيست؟ قبلاً که ما اساسی‌ترين دلائل خود را مبنی بر وابسته بودن حکومت به امپرياليسم بيان کرديم (ما در “مصاحبه” گفتيم: “دولت ابزار طبقه حاکمه است و چون در ايران بورژوازی وابسته همچنان در توليد نقش مسلط را دارد و دولت فعلـی هر چه می‌کند در جهت تثبيت اين موقعيت است، خودبه‌خود دولت نيز در دست بورژوازی وابسته است”)، “کار” ما را آنارشيست و اعتقاداتمان را پوپوليستی قلمداد کرد و در رابطه با جزوه “کسانيکه مورد خطاب کميته مرکزی حزب توده قرار گرفته‌اند، چريکهای فدائی خلق نيستند”، از آنجا که هنوز به صلاح نبود “بارها حکومت را وابسته نيست” معرفی کنند، طبق معمول به جای رد مستدل نظرات ما در مورد ماهيت حکومت – که در آن جزوه مطرح شده بود – صرفاً به فحش و ناسزاگوئی پرداخت، ولـی اکنون که موضع خود را اعلام داشته‌اند، اين‌بار هم دلائل “وابسته نيست” را بيان نمی‌کنند، بنابراين ما مجبوريم خود با بررسی ديدگاه جريان “کار” در مورد رژيم شاه به دلائل آنان مبنی بر وابسته نبودن حکومت کنونی پی ببريم تا بتوانيم به مفهوم مبارزه ضدامپرياليستی توده‌ها نيز از ديدگاه آنان دست يابيم.


هر روشنفکری که کمترين آگاهی از تاريخ پيدايش امپرياليسم و چگونگی نفوذ آن در کشورهای عقب‌مانده داشته باشد، می‌داند که در مقطعی از رشد امپرياليسم و با توجه به رشد جنبشهای آزاديبخش در جهان، امپرياليستها مستعمرات خود را به نومستعمره تبديل کردند. در کشور نومستعمره بر خلاف مستعمره، ظاهراً حکومت‌کنندگان افراد خارجی نيستند و وظيفه تحت سلطه نگاهداشتن خلقها را قشون خارجی به‌عهده ندارند. بنابراين در اين جوامع وظيفه به گردش درآوردن چرخهای اقتصاد امپرياليستی عمدتاً توسط افراد بومی صورت می‌گيرد و حکومت، که گردانندگان آن افراد بومی‌اند، و ارتش، که آن نيز از خود افراد بومی تشکيل شده، با چنان بندهائی به اقتصاد امپرياليستی وابسته می‌گردند که جز در راه خدمت به منافع امپرياليستها نمی‌توانند موجوديت داشته باشند. امپرياليستها در کشور نومستعمره از طريق نابودی هر چه بيشتر اقتصاد ملـی و وابسته کردن هر چه عميق‌تر اقتصاد اين جوامع به اقتصاد امپرياليستی می‌کوشند نفوذ سياسی-نظامی و فرهنگی خود را هر چه بيشتر استحکام بخشند.


ولـی اگر بنا به آموزش مارکسيسم، اقتصاد هر جامعه پايه و اساس آنرا تشکيل می‌دهد و اقتصاد جوامع نومستعمره وابسته به اقتصاد امپرياليستی است، هيچ حکومتی در آن نمی‌تواند ملـی به حساب آيد مگر اينکه حرکتش در جهت تغيير مناسبات اقتصادی حاکم قرار گيرد. به‌طور کلـی بايد دانست از آنجائيکه جوامع مستعمره و نومستعمره از نظر ماهوی، يعنی وابستگی به امپرياليسم، فرقی با هم ندارند، به همين دليل مبارزه امپرياليستی خلقها در اين دو جامعه ماهيتاً يکی است. ولـی در جوامع نومستعمره، مبارزه عليه سلطه امپرياليسم در مبارزه با قدرت دولتی‌ای که به ظاهر بومی است و در حقيقت تجسم مادی امپرياليسم در اين نوع جوامع است، ماديت می‌يابد.


در سالهای اخير در ايران چريکهای فدائی خلق اولين نيروئی بودند که از چگونگی وابستگی ايران به امپرياليسم سخن گفتند. رفيق مسعود احمدزاده در کتاب “مبارزه مسلحانه- هم استراتژی، هم تاکتيک” با تحليل مشخص جامعه ايران نشان داد که در ميهن تحت سلطه و نومستعمره ما سيستم سرمايه‌داری وابسته حاکم است. او نشان داد که امپرياليسم تمام شئون اقتصادی و اجتماعی جامعه ما را در دست دارد و تا زمانيکه اقتصاد امپرياليستی جای خود را به اقتصاد ملـی ندهد (که اينکار تنها بعد از پيروزی انقلاب دمکراتيک نوين به رهبری پرولتاريا امکان‌پذير است)، تضاد خلق با امپرياليسم حل نشده است. قبل از سقوط شاه ظاهراً همه (به‌جز حزب توده و سازمان انقلابی) اين تحليل رفيق مسعود را قبول داشتند، ولـی در اواخر دوران شاه تحليلهای مشعشعی ظهور کرد و به‌اصطلاح رودست تحليلهای رفيق مسعود بلند شد. مطابق اين تحليلها نه تنها شاه از استقلال نسبی در مقابل امپرياليستها برخوردار بود، بلکه خود چنان قدرتمند بود که حتی می‌توانست سرکردگی امپرياليستها را، حداقل در ايران، بنا به اراده خود تغيير دهد. مثلاً به‌جای امپرياليسم آمريکا، امپرياليسم انگليس يا فرانسه را سرکرده امپرياليستها در ايران سازد. (۶) آنها (۷) به دليل عدم شناخت از امپرياليسم و قانون‌بنديهای جامعه نومستعمره و همچنين قائل شدن قدرت فوق‌العاده برای شاه، محتوای مبارزات خلق را نه بر عليه امپرياليسم، بلکه بر عليه ديکتاتوری فردی شاه قلمداد می‌کردند و اعلام کرده بودند شعار استراتژيک جنبش ما بايد “پيش به سوی مبارزه با ديکتاتوری فردی شاه” باشد. آنها شعار “مرگ بر امپرياليسم و سگهای زنجيريش” و يا شعار “مرگ بر حکومت وابسته به امپرياليسم شاه” را که از طرف چريکهای فدائی خلق ارائه می‌شد، شعار چپ‌روانه تلقی می‌کردند و خود به‌جای اين شعارها، شعار “مرگ بر شاه و حاميان امپرياليستش” را می‌دادند. (۸) البته بسيار جالب است که در آن شرايط، شعاری که برای آنها استراتژيک محسوب می‌شد، برای حزب توده شعار “تاکتيکی” تلقی می‌شد.


مدت زمانی که اين نوع تحليلهای حزب توده‌ای بر سازمان ما حاکم شد، ظاهراً چندان طولانی نبود. هنگاميکه رشد جنبش خلق به آنجا رسيد که امپرياليسم برای حفظ منافع خود در ايران مجبور شد به راحتی شاه را همچون موشی درمانده به بيرون بياندازد، افسانه قدرقدرتی شاه و مستقل بودن او از امپرياليسم در اذهان شکسته شد و شعار استراتژيک جريان “کار” بدون آنکه مرحله استراتژيک – حتی از ديدگاه خودشان – به پايان برسد، صرفاً با رفتن شاه از ايران تغيير يافت. از جنبه نظری در اين تحليلها اقتصاد امپرياليستی اساس وابستگی را تشکيل نمی‌دهد و جامعه نومستعمره نوعی جامعه مستقل به حساب می‌آيد که امپرياليستهائی که گويا خارج از مرزها نشسته‌اند، حکومتهای آن جوامع را فقط حمايت می‌کنند. (۹) در اين تحليلها مبارزه ضدامپرياليستی فقط مفهوم مبارزه با نيروهای خارجی را دارد و مبارزات جاری مردم عليه حکومت دست‌نشانده، نامی غير از مبارزه ضدامپرياليستی به خود می‌گيرد. مثلاً در دوران شاه، مبارزات ضد امپرياليستی توده‌ها، مبارزه با ديکتاتوری شاه تلقی می‌گرديد. مطابق اين نظرات، جنبش رهائيبخش خلقها تنها آن موقع که قشون خارجی در ميهن ما پياده شود شروع می‌گردد، والا مبارزه مردم عليه سيستم امپرياليستی حاکم و عليه حکومت دست‌نشانده به‌عنوان حافظ اين سيستم، جنبش رهائيبخش نيست. نتايج عملـی اين طرز تفکر، ممانعت از گسترش مبارزات ضدامپرياليستی توده‌ها و جلوگيری از راديکاليزه شدن آن و به‌طور کلـی انحراف سمت ضدامپرياليستی مبارزات خلق است. با توجه به اين نظرات، اقشار و طبقات مختلف خلق نبايد خواستهای طبقاتی خود را مطرح، حول آن متشکل و برای تحقق آن خواسته‌ها مبارزه نمايند. از نظر آنها اينکار چپ‌روی است (۱۰)، بلکه می‌بايست فقط عليه ديکتاتوری “فردی” شاه مبارزه کنند و پيشاهنگ بايد مبارزات توده‌ها را به اين سمت سوق دهد.


اين نظرات در شرايطی که جنبش ضدامپرياليستی خلقهای ايران هر روز اوج نوينی می‌يافت، توسط غاصبين نام سازمان ما در جنبش اشاعه يافت و اثرات زيانبار خود را در جنبش کمونيستی ايران به جا نهاد. اشاعه اين نظرات باعث شد توان انقلابيون کمونيست به‌جای اينکه صرف پيشبرد و گسترش مبارزات ضدامپرياليستی از طريق تبديل شکلهای خود‌به‌خودی مبارزه به اشکال عالـی و منطبق بر ضرورت جامعه، يعنی تشکيل هسته‌های مسلح خلق و آغاز سازمان‌يافته مبارزه مسلحانه توده‌ای گردد، صرف انحراف سمت مبارزات ضدامپرياليستی توده‌ها به مبارزه با ديکتاتوری شاه و به دنبال آن کاستن از فعاليت انقلابی به بهانه کار سياسی- تشکيلاتی در کارخانجات شد.


بعد از آن جريان “کار” نظرات فوق را به‌طور غيررسمی طرد کرد و اعلام داشت، ولـی بايد گفت از آنجا که اين نظرات در يک مبارزه ايدئولوژيک به دور انداخته نشد و اصولاً تحت شرايط خاصی بر روی آن سرپوش گذاشته شد، امروز از پشت صفحات “کار” دوباره هويدا می‌شود. جريان “کار” اکنون از ديدگاه آن نظرات، ماهيت حکومت وقت را ملـی اعلام می‌کند و عليرغم اينکه همه تلاش حکومت در جهت حفظ روابط امپرياليستی در ميهن ماست، آنرا ضدامپرياليست خطاب می‌کند. چرا که از ديدگاه تشريح‌شده فوق، روابط اقتصادی حاکم بر جامعه و جهت حرکت آن محلـی از اعراب در تعيين ماهيت دولت ندارد، بلکه معيار اصلـی برای آنان چگونگی روابط ديپلماتيک جامعه تحت سلطه با کشور متروپل است: اگر اين روابط حسنه بود، جامعه مذکور وابسته می‌باشد، والا غيروابسته است و دقيقاً بر اين معناست که آنها امروز با توجه به اختلافات ديپلماتيک هيئت حاکمه ايران با هيئت حاکمه آمريکا، حکومت ضدخلقی وقت را ملـی محسوب می‌کنند.


ولـی پيگيری ايده‌های فوق آنها را به مبلغين ايدئولوژی امپرياليستی تبديل کرده. همانطور که می‌دانيم هدف سياسی امپرياليستها از تبديل جامعه مستعمره به نومستعمره، تعديل انگيزه‌های مبارزه ملـی در خلقهای جوامع تحت سلطه بود. امپرياليستها با مستقل جلوه دادن جامعه نومستعمره سعی در لاپوشانی حضور مادی خود در اين جوامع می‌کنند تا بدينوسيله سرمايه‌های امپرياليستی و سيستم امپرياليسم حاکم بر جامعه نومستعمره را از خطر يورش خلق و نابودی آن مصون نگاه دارند. و امروز می‌بينيم جريان “کار” نيز با تمام قوا می‌کوشد حضور امپرياليسم را در خارج از مرزهای ايران به حساب آورد و منتظرند تا در صورت تهاجم به ايران، مبارزات ضدامپرياليستی و رهائيبخش خلق ما تازه آغاز شود. بنابراين قاعدتاً آنها هيچيک از مبارزات جاری مردم را ضدامپرياليستی نمی‌دانند و مورد تاييد قرار نمی‌دهند. بيهوده نيست که از جنگ خلق دلير کرد به‌عنوان بحران (۱۱) نام می‌برند و با تمام قوا سعی می‌کنند از گسترش اين مبارزات جلوگيری نمايند. نقش آنها در مبارزاتی که مردم ما در زمينه‌های مختلف و در مکانهای مختلف انجام می‌دهند، به دست گرفتن رهبری آن مبارزات و سپس خاموش کردن آنهاست – اگر فرصتی باشد با ذکر نمونه‌های مختلف می‌توان نقش بازدارنده و در نتيجه خيانت‌آميز آنها را در يکايک مبارزات ضدامپرياليستی جاری مردم نشان داد – به اين ترتيب معلوم می‌شود از نظر جريان “کار” مبارزه ضدامپرياليستی چه مفهومی دارد. به اعتقاد آنها حرکت توده‌های ما عليه سيستم سرمايه‌داری وابسته، مبارزه ضدامپرياليستی نيست. درحاليکه اشغال سفارت از طرف “دانشجويان پيرو خط امام” مبارزه تمام‌عيار ضدامپرياليستی می‌باشد. مبارزات مردم ما در انزلـی، ترکمن‌صحرا، تبريز، درود، انديمشک، اهواز، ………. و مبارزات دانشجويان در دانشگاههای سراسر ايران، مبارزات ضدامپرياليستی نيست، ولـی شعار دادن آنها زير پرچم “امام امت” در جلوی سفارت، مبارزات توده‌ها عليه امپرياليسم آمريکا است که گويا در بعدی وسيع هم جريان دارد.


امروز حتی نيروهای خرده‌بورژوازی اصيل اين ايده نيرنگ‌آميز را که گوئی حضور امپرياليسم در خارج از ايران است، به تمسخر می‌گيرند و بنابرآن بسيج مردم را برای دادن شعار جلوی سفارت، مبارزات ضدامپرياليستی نمی‌نامند. و توده‌های ما به‌خصوص در شرايط بحران امپرياليستی کنونی دريافته‌اند که امپرياليسم در خانه آنها، در محل کارشان و به‌طور کلـی در تمام شئون زندگی اقتصادی و اجتماعی جامعه حضور دارد و وجود مادی آنرا لمس می‌کنند.


پس معلوم می‌شود مبلغين جريان “کار” با کدام ايدئولوژی، حکومت ضدخلقی را به توده‌ها ملـی و ضدامپرياليست معرفی می‌کنند و منظورشان از “مبارزات مردم ما عليه امپرياليسم آمريکا در ابعادی وسيع جريان دارد” چيست!! ولـی مسئله به همينجا ختم نمی‌شود. “کار” کوشش می‌کند با توجه به ايدئولوژی بورژوائی خود تمام اعمال ضدخلقی حکومت را از ديده‌ها پنهان دارد، آنها را کمرنگ جلوه دهد و ماهيت امپرياليستی حکومت را “سياست نادرست” دولت قلمداد کند. او به هر ترتيب در صدد تطهير چهره خونبار حکومت است و در نهايت آنهمه وحشيگری و آنهمه کشتار خلق را ناشی از “بی‌تجربگی سياسی محافل سرکوبگر و جنگ‌افروز هيئت حاکمه” جا می‌زند و آنجا نيز که قادر نيست فجايع حکومت را لاپوشانی کند، آنرا به نيروهای موهوم نسبت می‌دهد که به‌جای امپرياليسم آمريکا و متحدان داخليش جا زده است. (۱۲) فقط می‌نويسد: “امپرياليسم ……. همه نيرو و تجربه خويش را برای وارد کردن و سرخورده ساختن زحمتکشان ما از مبارزه و جلوگيری از اتحاد عمل اقشار و طبقات خلق ما، ايجاد جو بدبينی، خشونت ميان مردم و ….. به کار گرفته است” يا امپرياليسم می‌کوشد “…… روحيه بازماندگان رژيم سابق، طبقه سرمايه‌داران ايران، زمينداران بزرگ و فرماندهان آمريکائی ارتش و هزاران ساواکی را تقويت کند”.


در حاليکه هيچ نيروی آگاه خلق و هيچ روشنفکر مبارزی نيست که نداند تمام اعمال ضدخلقی فوق را حکومت انجام می‌دهد و در حقيقت متحدان داخلـی امپرياليسم کسی جز حکومت وقت نيست، ولـی جريان “کار” اين موضوع را انکار می‌کند و تازه برای فرونشاندن خشم مردم، از “ناتوانی” حکومت صحبت به عمل می‌آورد. می‌نويسد: “حکومت از کاهش گرانی، بيکاری و حل بسياری از دشواريهای توده‌ها و مبرمترين مسائل جنبش ناتوان است”. معنی اين جمله جز آن نيست که گويا حکومت به دليل ماهيت مردمی خود همواره در جهت رفع گرانی و بيکاری و حل بسياری از دشواريهای توده ها و ….. کوشش می‌کند، ولـی متاسفانه به دلائلـی (۱۳) از انجام اين امور ناتوان است، نه خواستن يا نخواستن. صحبت از سياستهای نادرست دولت است، نه ماهيت ضدخلقی حکومت. در حقيقت “کار” نمی‌خواهد اين موضوع روشن شود. حکومتی که تمام هم و غم خود را صرف اعطای وام به سرمايه‌داران وابسته و دعوت از سرمايه‌داران رسوای فراری قرار داده، حکومتی که جز در فکر تحکيم روابط امپرياليستی ضربه‌خورده در ميهن ما نيست، هرگز به حل مسئله گرانی، بيکاری، دشواريهای مردم و …… نمی‌انديشد و ناتوانی او دقيقاً در ماهيت اوست. همچنين “کار” که سرکوبهای وحشيانه حکومت را “ناشی از بی‌تجربگی سياسی” می‌نامد، تاکنون مسئوليت اين سرکوبها را صرفاً به فرماندهان ارتش نسبت داده است. ولـی اين جريان که خود را مارکسيست- لنينيست می‌نامد، حداقل در آثار مارکسيستی خوانده است که هر حکومتی برای حفظ قدرت به ارگانهای سرکوب نيازمند است و “ارتش دائمی و پليس آلت عمده زور در دست قدرت حاکمه است”. ولـی آنها در عين حال که ارتش را ضدخلقی می‌نامند – يا می‌ناميدند – همواره اين وسيله سرکوب را که اساساً بقای حکومت به آن وابسته است، را از خود ارگان حکومت جدا می‌کند و چنان جلوه می‌دهند که گوئی فرماندهان ارتش و فرماندهان سپاه پاسداران و اشخاص منفوری چون چمران و فلاحی جدا از خواست حکومت و جدا از وظايفی که برای حفظ حکومت، به‌عنوان حافظ نظم امپرياليستی به عهده دارند، به کشتار مردم دست می‌زنند. به اين ترتيب آنها ماهيت جنايات رژيم جمهوری اسلامی را لاپوشانی می‌کنند و در نهايت آنرا صرفاً اشتباه، سياست نادرست و يا ناشی از بی‌تجربگی سياسی، می‌نامند و به همين دليل است که عملاً به عنوان مبلغين امپرياليسم درآمده و به توهمات فريبکارانه‌ای که بنی‌صدر و ديگر گردانندگان حکومت اشاعه می‌دهند، دامن می‌زنند.


اگر حکومت اختلافات خود را با هيئت حاکمه آمريکا به جای مبارزات خلقهای ايران با امپرياليسم آمريکا جا می‌زند، “کار” نيز با تاييد اين موضوع تمام امکانات خويش را برای تبليغ اين ايده به‌کار می‌گيرد و علاوه بر آن با برشمردن اقدامات هيئت حاکمه آمريکا عليه حکومت وقت، از “نيروهای ترقی‌خواه و ضدامپرياليست” می‌خواهد که برای حل تضادهای درونی محافل امپرياليستی، ياور حکومت گردند. و اسم اينکار را نيز “مقابله با امپرياليسم آمريکا” می‌گذارند. آنها به انحای مختلف می‌کوشند از گسترش مبارزات ضدامپرياليستی توده‌ها که در وجود مبارزه عليه هيئت حاکمه وقت ما بروزمی‌يابد، جلوگيری نمايند. يک‌روز به مردم گفتند دولت بازرگان به‌عنوان “نخست‌وزير منتخب امام”، دست‌اندرکار بهبود وضع نابسامان ايران است و شما بايد شکيبائی داشته باشيد و صبر کنيد. و روزی ديگر (امروز) با بهانه‌ای ديگر مردم را به شکيبائی در مقابل روابط ظالـمانه موجود دعوت می‌کنند و طوری نيز جلوه می‌دهند که گويا گسترش فعاليتهای انقلابی مردم عليه حکومت يعنی عدم پذيرش دعوت آنان و عدم تسليم در مقابل ظلم، عواقب ناگواری به بار خواهد آورد و حتی عنوان خيانت به خود خواهد گرفت. به اعتقاد آنان هر کس بايد “به‌دور از هر گونه ناشکيبائی و داوريهای عجولانه به استقبال آن (روزهای سرنوشت‌ساز) برود، وگرنه می‌تواند اشتباهاتی مرتکب شود که تاريخ از آن به‌عنوان خيانت ياد خواهد کرد”. البته به حکومت نيز هشدار می‌دهند که از “سياستهای نادرست” خود دست بردارد تا هيئت حاکمه آمريکا (به زعم “کار” امپرياليسم آمريکا) نتواند “ميليونها مردمی را که در نتيجه افزايش گرانی، بيکاری، عدم تحقق بسياری از خواستهای دمکراتيک توده‌ها و خشونتهای !! خونبار حکومت (۱۴) از حمايت آن سر باز می‌زند، به سوی خود جلب کنند”. و همچنين يادآوری می‌کند که “محافل سرکوبگر و جنگ‌افروز درون هيئت حاکمه که فاقد هر گونه تجربه سياسی بوده، به‌خاطر اعمال و حرکات ضددمکراتيک و خشونت‌بار خود تاکنون ميليونها از مردمی را که در جريان سرنگونی شاه فعالانه در مبارزه شرکت داشتند، منفعل ساخته و يا به طرفداری از جبهه ليبرالها واداشته است” و در اين ميان از جلب توده‌ها به طرف نيروهای چپ نيز خبری نيست و به زعم “کار” نبايد هم باشدء چون “کار” خود از مدتها پيش آمادگی خود را برای کشيدن توده‌ها زير پرچم “امام امت” اعلام داشته، از مدتها پيش به آن عمل کرده و در اين‌راه آنقدر پيش رفته که حتی وجود پرمدعای خويش را نيز از ياد برده است. آنها که روزی به نام طبقه کارگر و به نام تشکيل صف مستقل اين طبقه، چريکهای فدائی خلق را آنارشيست و …… ناميدند، امروز دريافته‌اند بايد “زير پرچم امام امت” با نيروهای “انقلابی و مترقی و ضدامپرياليست” (جبهه ملـی، نهضت آزادی، حزب توده و حزب جمهوری اسلامی و ……) متحد گردند و “همه سلاح‌ها و قلم‌ها را به سوی امپرياليسم آمريکا و متحدان داخلـی آن نشانه روند”. بنابراين “کار” تکليف توده‌ها و تکليف مبارزات آنها را به روشنی مشخص می‌کند و موکداً از آنها می‌خواهد به دور از هر گونه ناشکيبائی و داوريهای عجولانه، مبارزات خود را عليه حکومت کنار بگذارند و پشت سر حکومت زير پرچم “امام امت” متحد گردند، ولـی آيا تکليف انقلابيون کمونيست که جز به پيشبرد مبارزات جاری ضدامپرياليستی توده‌ها و تشکيل صف مستقل طبقه کارگر در جريان پيشرفت اين مبارزات نمی‌انديشند، بايد عبارت از چه باشد؟


اينجاست که جريان “کار” چهره خيانتکار خود را بيش از پيش بر ملا می‌سازد و نه تنها چريکهای فدائی خلق را – که از نظر “کار” نيز حسابشان با ديگران جداست -، بلکه هر نيروی سياسی‌ای را که کاملاً همانند “کار” معتقد به سازش طبقاتی نباشد و خواهان سرنگونی رژيم ضدخلقی باشد، آنارشيست و در کنار امپرياليسم معرفی می‌کند.


جريان “کار” برای توجيه جنايات رژيم و لاپوشانی ماهيت ضدخلقی آن، حاضر است خود را به هر دری بزند، از فريب توده‌ها تحت کلمات آراسته تا لجن‌پراکنی در مورد نيروهای انقلابی و مبارز. آنها می‌خواهند به هر ترتيب جنگ‌افروزی را که ناشی از ماهيت رژيم است، صرفاً يک “گرايش” معرفی کنند و تازه وقيحانه اعلام می‌کنند که زمينه اين “گرايش” را نيز انقلابيون کمونيست گويا با “چپ‌روی‌ها و حرکات آنارشيستی خود” فراهم می‌کنند. چه کسانی جز مبلغين سازش طبقاتی حاضر می‌شوند چهره کثيف حکومت را که به دليل خصومت ننگينش با توده‌های ستمديده هر روز کريه‌تر نشان داده داده می‌شود، اين‌چنين بيارايند؟ چه کسانی جز آنها که ايدئولوژی امپرياليستی سر و مغزشان را فاسد کرده، می‌توانند دستان به خون آغشته حکومت، دستانی که از خون کارگران، دهقانان و …. رنگين گشته، شسته و پاک جلوه دهند؟!


مبلغين سازش طبقاتی، چشمان خود را به روی آنهمه جنايتی که در کردستان صورت گرفته (و می‌گيرد) می‌بندند و از قاتلين خلق کرد – ارتش و سپاه پاسداران –  به‌عنوان برادران اين خلق نام می‌برند، جنگ خلق کرد برای رهائی از قيد سلطه امپرياليسم را جنگ برادرکشی قلمداد می‌کنند و از اقدامات آقای بنی‌صدر برای خاموش کردن اين جنگ حق‌طلبانه استقبال می‌کنند و نام آنرا ايجاد صلح در کردستان می‌گذارند. خلق کردستان و نيروهای پشتيبان آنها را که دقيقاً برای ايجاد صلح واقعی و آزادی خلقها می‌جنگند، جنگ‌افروز و حکومت جنايتکار را که جنگ‌افروزی با موجوديتش عجين است و خودشان در کنار حکومت را صلح‌طلب معرفی می‌کنند.


گوشهای آنان فرياد توده‌های عظيمی را که در کوچه و خيابان، در کارخانه و مزرعه از لزوم “انقلابی ديگر” (۱۵) سخن می‌گويند و خواهان سرنگونی اين حکومت ضدخلقی‌اند، نمی‌شنود و بی‌شرمانه اين توده‌ها و نيروهای انقلابی را در کنار امپرياليسم که گويا او نيز خواهان سرنگونی حکومت است، جا می‌زنند.


در آستانه انقلاب اکتبر، لنين در رابطه با فعاليت امپرياليستهای انگليس و فرانسه برای سرنگونی تزار گفت: “کارگران انقلابی برای انهدام سلطنت پليد تزاری کوشيده و به ميزان قابل‌ملاحظه‌ای آنرا منهدم نموده و تا آخرين خشت منهدمش خواهند کرد، بدون اينکه شعف يا شرمی به آنان دست دهد که در لحظات تاريخی معين و کوتاهی که از لحاظ اوضاع و احوال خود جنبه استثنائی دارد کسانی مانند بيوکنن، گوچکف، ميليوکف و شرکا (بخوانيد بختيار و نزيه و ……) با مبارزه خود در راه تعويض سلطانی با سلطان ديگر (که ترجيح می‌دهند از همان رمانف‌ها باشد) به کمک آنها می‌آيند!” (مجموعه آثار و مقالات لنين، نامه‌هائی از دور – تاکيد از لنين است)


البته به نظر ما امروز هيئت حاکمه آمريکا برای سرنگونی حکومت قاطعيتی نظير قاطعيت امپرياليستهای انگليس و فرانسه و متحدانشان ندارد. با اينحال حتی اگر چنين باشد، بنا به آموزش لنين، کمونيستها بايد بدون هيچگونه شعف يا شرمی راه اصولـی خويش را در پيش گيرند و اگر شرايط سرنگونی حکومت وقت را طلب می‌کند، مردم را برای انجام آن متشکل سازند. ولـی اين به‌اصطلاح مارکسيست- لنينيست‌ها از زمين و زمان برای جلوگيری از حرکت توده‌ها و انقلابيون کمونيست توجيه می‌تراشند. آنها که خيانت سردمداران حکومت را در حق خلق اشتباه تلقی می‌کنند، می‌نويسند: “نيروهای ترقی‌خواه و ضدامپرياليست و هر کس ……. می‌تواند اشتباهاتی مرتکب شود که تاريخ از آن به‌عنوان خيانت ياد خواهد کرد”. اين جز تلاشی مذبوحانه برای حفظ وضع موجود نيست و فقط قادر است ايده‌آليستهائی را فريب دهد که به دام پشتيبانی از جريان “کار” می‌افتند.


روشنفکران مبارز و شرافتمند!


آيا اينها همان توده‌ای‌های سابق نيستند که برای فرستادن وزير به کابينه قوام‌السلطنه حاضر شدند دشمنان خلق آذربايجان را، دوستانی که حاضر به مذاکره‌اند به خلق معرفی کنند و آنگاه هنگاميکه دشمن خلق دلير آذربايجان را قتل‌عام نمود و ۲۵ هزار کشته از مردم به جا گذاشت، از جنگ‌افروزی آنان انتقاد کردند؟!


آيا امروز اين توده‌ای‌های جوان به فريب خلق، به تعديل مبارزه طبقاتی، به کاهش از کينه مقدس توده‌ها مشغول نيستند؟ صحه گذاشتن بر آنهمه اعمال ضدخلقی حکومت، اينهمه چاپلوسی و حسن‌نيت نشان دادن به حکومت جنايتکار برای چيست؟ جز برای آنکه حکومت ستادی علنی به آنها تقديم دارد و فعاليتهای سياسی آنان را قانوناً قبول کند؟ ما اميدمان به روشنفکران مبارز و شرافتمندی است که لحظه‌ای به خود آيند و بر مسئوليت خطير خود در مقابل توده‌ها بيانديشد. روشنفکران مبارز بايد بدانند مردم نه از طريق تئوری بلکه در جريان مبارزه سياسی و در عمل می‌توانند به ماهيت جريانات مختلف پی ببرند. دست‌فروشی که به قول نشريه “کار” نيمی از اندوخته ناچيز خود را با گشاده‌دستی به سازمان می‌دهد، هرگز به تنهائی قادر نيست مفهوم آن جملات خيانت‌آميز “کار” ۵۹ را درک نمايد. او اعتماد خود را به سازمان، نه از روی “کار” به دست آورده (هرگز) و نه حتی از “نبرد خلق”. اينهمه اعتماد، اينهمه ايمان به سازمان محصول مبارزه سياسی- نظامی چريکهای فدائی خلق است و دست‌فروش فريب‌خورده به اميد آنکه اينها همان چريکهای فدائی خلق هستند، دست به چنين از‌خود‌گذشتگی قابل‌تقديسی می‌زند. به همين ترتيب تنها جريان عملـی مبارزه است که ابعاد خيانت کنونی “کار” را آشکار خواهد کرد و توهم هواداران واقعی سازمان ما را در هم خواهد دريد. ولـی اکنون روشنفکران می‌توانند نقش بسيار بزرگی برای جلوگيری از اعمال خيانت‌آميز آنها بازی کنند.


روشنفکران مبارز!


امروز شما بايد به خود آئيد و ايده‌های فريبکارانه و زهرآگينی را که جريان “کار” در طی اين مدت به اعتبار نام فدائی در ذهن شما فرو برده است، به دور بريزيد! بايد بدانيد از همان روزهائی که چريکهای فدائی خلق مبارزات خود را آغاز کردند، تمام عوامل امپرياليسم آنها را آنارشيست و تروريست و ……. خطاب کردند و امروز نيز اطلاق چنان واژه‌هائی به ما از طرف سازمان “کار” منطبق بر ايدئولوژی امپرياليستی صورت می‌گيرد. شما در طی اين مدت شاهد حرکات راست‌روانه جريان “کار” بوديد و برای شما ثابت شده است، روزی که ما رهبری سازمان را اپورتونيست ناميديم، روزی که گفتيم آنها به دروغ نام سازمان چريکهای فدائی خلق ايران را روی خود گذاشته‌اند، حرف بی‌ربطی نزده بوديم.


بايد به خود آييد و اجازه ندهيد فضای ياس‌آلود بعد از خيانت حزب توده، دوباره بر جامعه مستولـی شود. شما در مقابل خلقهای ستمديده و مبارز ايران مسئوليت داريد. بايد آنچه را که امروز دريافته‌ايد، قاطعانه به توده‌ها اعلام داريد و ما اعلام می‌کنيم که انقلابی‌ترين راه اين اعلام، پشتيبانی از چريکهای فدائی خلق می‌باشد. 



با ايمان به پيروزی راهمان 

چريکهای فدائی خلق ايران

۲۲/۳/۵۹

——————————–

زيرنويس ها: 

 

(۱) البته از آنجا که “کار” هيچوقت مصداقی برای “بورژوازی ليبرال” معرفی نکرده و صرفاً از اشخاص بورژواليبرال نام برده است، شايد اين مطلب آنقدرها دقيق نباشد و ما فقط از روی وابستگی افراد فوق‌الذکر به جريانات مذکور اين نتيجه را گرفتيم. بالاخره گردانندگان “کار” بايد خود روشن کنند حداقل “بورژوازی ليبرال” در کدام حزب، ارگان، موسسه، متشکل است. يا اصلاً با وجود “دشمن عمده” بودن خود، آنقدر ضعيف است که متشکل نيست!!


(۲) نماينده به‌اصطلاح فدائيان در اين ميزگرد گفت: “چارچوب برنامه‌ای که بايد مورد توافق نيروهای مترقی و انقلابی و ضدامپرياليست !! (به زعم او همان نيروهای اسم‌برده شده) قرار بگيرد، به اين شکل سازمان ما خلاصه می‌کند که در راس آن همه آن خواست‌ها و اهداف که ما بايد برای رسيدن به آن متحد شويم، استقلال قرار دارد ….. مردم را، “به استقلال برسانيم، آنها را به آزادی برسانيم، برای آنها کار پيدا کنيم.” (نقل از اطلاعات ۲۳ ارديبهشت ۵۹) تاکيد از ماست.


(۳) آنها حتی اين ضرب‌الـمثل خلق را نمی‌دانند که : نيش عقرب نه از ره کين است، اقتضای طبيعتش اين است.


(۴) خلخالـی بعد از اين کشتارها به‌عنوان منفورترين عضو حکومت شناخته شد. امروز رژيم جمهوری اسلامی برای تبرئه او و تعديل نفرت خلق، مسئوليت مبارزه با قاچاقچيان مواد مخدر را به او سپرده تا چنان وانمود شود که تمام انقلابيون و مبارزينی که به دست او کشتار شده‌اند، از قماش قاچاقچيان هستند.


(۵) از همان روزهای اول بعد از استقرار رژيم جمهوری اسلامی، تمام نيروها از گردانندگان “کار” می‌خواستند مواضع خود را نسبت به حکومت اعلام دارند ولـی آنها هر بار از اين‌کار سر باز می‌زدند و زمانی هم که در نوشته‌جاتشان مشخص شد حکومت را ملـی و از آن خلق می‌دانند، حتی در صحبتهای شفاهی برای هواداران خود نيز از ابراز صريح آن سر باز می‌زدند. اکنون به دروغ می‌گويند “ما بارها گفته بوديم ….. وابسته نيست”. حتماً هنگامی که به‌طور رسمی مواضع خود را در مورد مشی چريکهای فدائی خلق بيان می‌کنند، از چنين کلماتی استفاده خواهند کرد، ولـی جالب است، حتی اکنون نيز که بنا به مصالحـی مجبور به بيان “صريح” مواضع خود در مورد حکومت شده‌اند، هنوز جرات نمی‌کنند بگويند حکومت ملـی و خلقـی است بلکه می‌گويند: “همانطور که بارها گفته‌ايم …… وابسته نيست”. ممکن است تعجب کنيد و بگوئيد مگر اين دو چه فرقی با هم دارند، ولـی ما که از بی‌پرنسيپی بيکران آنها مطلعيم، می‌دانيم که آنها چرا صرفاً می‌گويند “وابسته نيست”.


(۶) رجوع شود به نوشته بيژن حزنی “نبرد با ديکتاتوری شاه به‌مثابه عمده‌ترين دشمن خلق و ژاندارم امپرياليسم”.


(۷) منظور از “آنها”، بعضی از گردانندگان “کار” است که در آن‌موقع جديداً سازمان را اشغال کرده بودند و مواضع خود را رسماً به‌عنوان مواضع سازمان چريکهای فدائی خلق ايران اعلام داشتند.


(۸) رجوع شود به “نبرد با ديکتاتوری شاه به‌مثابه عمده‌ترين دشمن خلق و ژاندارم امپرياليسم”.


(۹) اين نظر، درست در مقابل نظر رفيق مسعود قرار دارد که “پايه‌های تسلط سياسی فئوداليسم با انقلاب مشروطه سست شد و با کودتای رضاخان، فئوداليسم قدرت سياسی خود را اساساً به امپرياليسم تفويض کرد. منافع اقتصادی فئودالها را تنها قدرت مرکزی حمايت‌شده و هدايت‌شده از جانب امپرياليسم می‌توانست حفظ کند”.


(۱۰) رجوع شود به “نبرد با ديکتاتوری شاه به‌مثابه عمده‌ترين دشمن خلق و ژاندارم امپرياليسم”.


(۱۱) از مبارزات حق‌طلبانه خلق کرد، به عنوان بحران نام بردن، زبان ژورناليستهای غربی و مبلغين رسمی ايدئولوژی امپرياليستی است، نه زبان کسانی که خود را مارکسيست- لنينيست می‌نامند.


(۱۲) در واقعيت، نه امپرياليسم آمريکا و نه متحدان داخليش نيروهای موهوم نيستند. تمام فجايعی که امروز در ايران صورت می‌گيرد توطئه‌ها و برنامه‌های ضدخلقی امپرياليسم آمريکا و متحدان داخليش می‌باشد. ولـی “کار” که نه حکومت و نه هيچيک از احزاب، موسسات و ……. ضدخلقی را متحدان داخلـی امپرياليسم و نمايندگان او محسوب نمی‌کند و نيروی مشخص متشکلـی را نيز به‌عنوان متحدان و نمايندگان امپرياليسم معرفی نمی‌کند. پس به‌خودی‌خود عبارت فوق موهوم از آب درمی‌آيد، مگر اينکه با توجه به ضديت شديد “کار” با نيروهای انقلابی، تصور کنيم منظور “کار” از متحدان داخلـی امپرياليسم همان نيروهای انقلابی‌ است! البته “کار” يک‌بار و فقط يک‌بار يکی از اين متحدان امپرياليسم را نام برده است و آنهم حزب جمهوری خلق مسلمان است، ولـی همه می‌دانند که اين بيان صريح نيز تنها در شرايط شدت‌يابی تضادهای اين حزب با حزب جمهوری اسلامی و به دليل همراهی با حاکميت صورت گرفت و نشانه ديگری از آلت دست قرار گرفتن جريان کار به‌وسيله حکومت تلقی می‌شود.


(۱۳) “کار” اکنون از کارگران خواسته است بهره‌وری توليد را (در کارخانجات وابسته به امپرياليسم) افزايش دهند و بی‌شک اينکار نيک را از آنرو می‌کند که با تحقق اين امر توان حکومت افزايش يابد و بيان اينکه افزايش توليد در واحدهائی که دارای شورا می‌باشد صورت بگيرد، فرقی در ماهيت بورژوائی اين رهنمود نمی‌دهد.


(۱۴) گردانندگان “کار” بنا به هومانيسم خود که اتفاقاً پدران آنها، يعنی سران حزب توده نيز بسيار از آن برخوردار بودند، راه تحت سلطه نگاهداشتن خلق را از طريق سرکوب، غلط می‌دانند و به همين دليل از “سياست نادرست حکومت” و “خشونتهای !! خونبار آن” شکوه دارند. بی‌جهت نيست با وجودی که حزب جمهوری اسلامی را حزب خرده‌بورژوازی سنتی می‌دانند، در تضاد بين اين حزب و بنی‌صدر (تاکنون او گويا جزو ليبرالهاست، مگر اينکه فردا در تحليلهای “کار” نماينده خرده‌بورژوازی راديکال بيان شود)، جانب رئيس‌جمهور را می‌گيرند و از او به‌عنوان مردی که از “تجربه و آگاهی سياسی تاريخی برخوردار است” (“کار” ۵۹) نام می‌برند. بنی‌صدر نشان داده است که با تمام “قاطعيتش” در مقابل خلق به راههای مسالـمت‌آميز تحت سلطه نگاهداشتن خلق بيشتر از ديگران فکر می‌کند و بنا به توصيه “کار”، کمونيستها بايد از آن “استقبال” نمايند.


(۱۵) بايد توجه داشت وقتی توده‌ها از انقلابی ديگر سخن می‌گويند، منظور مبارزه قاطع برای سرنگونی حاکميت موجود و تحقق بخشيدن به اهداف و خواستهائی است که مبارزات دوساله اخير و قيام بهمن ماه نتوانستند به آن تحقق بخشند.