به نقل از: پیام فدایی، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران، شماره ۲۵۹، بهمن ماه ۱۳۹۹
آنچه در زیر می آید متن سخنرانی رفیق چنگیز قبادی فر به مناسبت پنجاهمین سالگرد حماسۀ سیاهکل می باشد که در تاریخ 19 بهمن ماه امسال در صفحه اینستاگرام چریکهای فدایی خلق ایران به صورت “لایو ” (زنده) ایراد شد. “پیام فدایی” متن این سخنرانی را با برخی ویرایشات جزئی به این ترتیب به اطلاع خوانندگان نشریه می رساند. فایل صوتی این سخنرانی از طریق لینک زیر برای علاقه مندان قابل دسترسی ست:
اجازه بدید تا به نوبۀ خودم به تک تک شما عزیزان که امکان برگزاری این جلسه رو فراهم کردید! و به رفقایی که این جلسه رو تدارک دیده اند سلام کنم و احترام خودم رو بهتون ابراز کنم. من صحبتهام رو سه بخش کردم.
در بخش اول می خوام بگم که سیاهکل حاصل چه شرایطی بود و رزمندگان سیاهکل چه چشم اندازی رو در مقابل خودشون گذاشته بودند.
نکتۀ دوم که مقداری روش صحبت خواهم کرد ، شرح مختصری از خود حماسه سیاهکل که امیدوارم بیشتر به درد جوون تر هایی بخوره که ممکنه اطلاعات کمتری از اون دوره داشته باشند.
و در بخش سوم هم به عنوان جمع بندی کوشش می کنم بگم چرا سیاهکل به شرایط امروز جامعه ما مربوطه. در اول برنامه دیدم یکی از دوستان و رفقا یک سری سئوالات در این رابطه نوشت و مطرح کرد.
ولی پیش از ورود به بحث ، اجازه بدید، در پنجاهمین سالگرد حماسه سیاهکل درود های گرم خودم و چریکهای فدایی خلق ایران رو نثار رزمندگان سیاهکل یعنی طلایه داران یک نسلی از آگاه ترین و دلیر ترین فرزندان رشید مردم ایران کنم که نیم قرن پیش، درست در چنین ساعاتی، با آتش مسلسلهاشون در جنگلهای شمال به سکوت قبرستانی ای که رژیم شاه و اربابان جهانی اش، اربابان امپریالیستش با اعمال یک دیکتاتوری وحشیانه بر جامعه حکمفرما کرده بودند پایان دادند. خُب رزمندگان سیاهکل با این عملیات مسلحانۀ کوچک ولی متهورانه، به رژیم شاه و ارباباش اعلان جنگ دادند. و به این اعتبار هم بود که سیاهکل تیری شد بر شقیقه هیولای خوف انگیز قدرقدرتی رژیم شاه در ایران و همچنین در منطقه. چرا که که با بانگ صولتمند “قهر مادی را تنها با قهر مادی می شه نابود کرد” ، پاسخی شد به معضل مُبرم بزرگی که در مقابل روشنفکران و توده های ستمدیده ما در اون زمان قرار گرفته بود و اون معضل چی بود؟ معضل این بود که آیا اساسا مبارزه با اهریمنی به اسم رژیم شاه امکان پذیره؟ آیا مردم ما اصولا دارای قدرتی هستند که علیه چنین دشمن اهریمنی و حامیانش ابراز وجود کنند و دست به مبارزه علیه اش بزنند؟ و این که اساسا برای رهایی از یوغ استثمار و اسارت و ظلم و سرکوب رژیم شاه چه باید کرد؟
به این سئوالات، یک پاسخی عملی تشکیلات چریکهای فدائی خلق ایران داد که سیاهکل نوید دهنده ورود اون سازمان و تشکیلات به مثابه یک نیروی جدید از دل مردم ما به صحنۀ تاریخ کشورمون بود. نام سیاهکل با اسم چریکهای فدائی خلق از آن زمان در هم آمیخت و این تشکل با تئوری و پراتیک خودش بن بست مبارزاتی بزرگی که از جمله به خاطر شکستهای بزرگ و خیانتها و سازشکاری های نیروهای مدعی رهبری، بویژه حزب خائن توده از دوره های قبل ایجاد شده بود رو در هم شکست.
چریکهای فدائی خلق با رهبری رفقای کبیر ما امیر پرویز پویان، عباس مفتاحی و مسعود احمدزاده، با جمع بندی همۀ اون مبارزات پیشین و با دادن یک تحلیل علمی از شرایط عینی و ذهنی جامعه خودشون، که این هم بگم مبتنی بر دانش مارکسیستی رزمندگان این تشکل کمونیستی و اعضاء و رهبرانش بود و حاصل سالها کار واقعا تحقیقی اونها بود – که اسنادش هم الان وجود داره – به این نتیجه رسیده بودند که جامعه ما در طول یک دوره تاریخی به تدریج تحت سلطۀ امپریالیستها قرار گرفته و سرمایه داران زالو صفت وابسته در کشور ما برای حفظ این سلطه یک دیکتاتوری عریان و تا بن دندان مسلح را در قالب رژیم شاه بر حیات مردم ما حاکم کرده اند. خُب در واقعیت امر هم بسیاری از شما این رو به خاطر دارید، و یا شاید هم اگر جوونتر هستید از پدر و مادرهاتون شنیده باشید که رژیم سرکوبگر شاه با توسل به ساواک جنایتکار آمریکا – اسراییل ساختۀ خودش و با اتکاء به دستگاه تبلیغاتی جهنمی ای که هر گونه تلاش و مبارزه برای تغییر این شرایط رو ناممکن و پوچ جلوه می داد همۀ منافذ مبارزۀ مسالمت آمیز در جامعه رو مسدود کرده بود. در چنین شرایطی، شرط پاگیری هر گونه مبارزه برای تغییر شرایط اسارت بار موجود در گام اول به چی بستگی داشت؟ به این که اون سد این دیکتاتوری در هم شکسته بشه؛ اون مانع بزرگی که جلوی مبارزات مردم و تداوم اون قرار گرفته، شکسته بشه و باعث بشه که انرژی تاریخ ساز توده ها و مردم به صحنۀ مبارزه وارد بشه. در واقع در اون شرایط سیاهکل در دوره ای ظهور پیدا می کنه که با توجه به همه شکستها و عقیم بودن تمام اشکال رفرمیستی مبارزه در گذشته، شرایط عینی، یک شکل تازه، یک شکل نوینی از سازمان و عمل رو برای تغییر مناسبات ظالمانه حاکم را می طلبید. و بر مبنای چنین تحلیل هایی بود که رزمندگان سیاهکل می گفتند: وظیفه مبرم روشنفکران و هر گروه انقلابی ای که مشغله اش درد اسارت و محرومیت مردم و آزادی اونهاست آغاز مبارزه مسلحانه چه در شهر و چه در روستاست. با این اعتقاد بود که يک هسته مسلح چريکی سازمان داده شد و رفقا و دوستان شاید اطلاع داشته باشند که اين هسته مرکب از 6 رزمنده بود که در تاريخ 15 شهريور 1349 به فرماندهی رفيق شهيد علی اکبر صفائی فراهانی، رهسپار جنگلهای شمال شدند. و در طول حدود 5 ماه تعداد این دسته به 9 نفر رسیده بود به طور مداوم در طول این مدت سراسر جنگلهای شمال را از شرق مازندران گرفته تا غرب گيلان در نورديدند، راهپیمایی کردند و وضعيت اقتصادی – اجتماعی و وضعيت جغرافيائی منطقه را به طور علمی و عینی شناسائی کردند.
خُب نکتۀ دوم اینه که حالا در 19 بهمن به طور خلاصه چه اتفاقی افتاد؟
ببینید! شاید بسیاری از رفقا بدونند نقشه اولیه رزمندگان سیاهکل ، آغاز عملیات نظامی به صورت حمله به يک پاسگاه و خلع سلاح آن در نظر گرفته شده بود اما همانطور که می دانیم در همین اوان تعدادی ازرفقای گروه جنگل توی شهر مورد یورش ساواک قرار گرفتند و این ضربات به تشکیلات دسته پارتیزانی و روابط اون هم سرایت کرد و موجب دستگیری یکی از رابطین که معلم جوانی در یکی از روستاهای شمال بود، شد. ولی رفقای کوه بی خبر از این دستگیری، رفيق هادی بنده خدا لنگرودی را برای خبر دادن و نجات این رفیق، به پایین فرستادند. ولی پیش از ورود این رفیق آن معلم دستگیر شده بود و رفیق لنگرودی پس از مواجهه با نیروهای لباس شخصی دشمن ضمن درگیری و تیراندازی و مقاومت، بالاخره دستگیر شد.
خُب در این حال رفقایی که در ارتفاعات بودند فورا تصميم می گيرند که طبق طرح قبلی حمله را انجام بدهند ولی زودتر شروع کنند تا در همان حال بتوانند موجبات رهائی رفيق دستگیر شده را هم فراهم کرده باشند.
به این ترتیب در شامگاه 19بهمن (حدود ساعت 7 شب) دسته پارتيزانی سياهکل از مواضع خود خارج شده و پس از مصادره يک مينی بوس در جاده سياهکل – لونک (اگه درست تلفظش کنم) با اون به سياهکل می روند پاسگاه ژاندارمری سياهکل را مورد حمله قهرمانانه خود قرار می دهند. در اين حمله تمام موجودی سلاحهای پاسگاه که 9 قبضه تفنگ برنو و مسلسل بود به دست رزمندگان سیاهکل می افتد و به نفع خلق مصادره می شود. و رفقا (بدون تلفات) با دادن یک زخمی صحنه را ترک کردند.
رژيم مزدور شاه در فاصله 19 بهمن تا 8 اسفند بعد از این عملیات، آن چنان نيروی عظيمی را برای محاصره و سرکوب رزمندگان سیاهکل وارد صحنه کرد که تصوّرش برای کسی در جامعه ما مقدور نبود. سپهبد اويسی که فرمانده ژاندارمری کل کشور بود ، خودش شخصا این عمليات را رهبری می کرد. با این حال این یک واقعیته که بر اساس تجاربی که باقی مونده، وقتی که ما به گذشته نگاه می کنیم، اگر رفقای سیاهکل اصل تحرک مداوم که از آموزش های چریک قهرمان چه گوارا است را رعایت می کردند و بعد از عملیات سیاهکل از آن منطقه دور می شدند، آن نیروی سرکوب عظیم هم نمی توانست حداقل توی اون مقطع، از پس مبارزات چریکها در جنگل همونطور که گفتم حداقل در اون مقطع بر بیاد.
هنگامی که که دسته پارتيزانی سياهکل مورد حمله متمرکز نيرو های دشمن قرار گرفت، آنها (یعنی) رفقای ما دليرانه نبرد کردند و بر اساس اسناد و اطلاعات موجود تعداد زیادی از نيرو های دشمن را از پای در آوردند. اما سرانجام در جریان چند روز نبرد و جنگ و گریز بی وقفه با دشمن، از آن دسته 9 نفره کوه 7 تن به اسارت دشمن در آمدند و 2 تن نيز در جنگل در گیریهای متقابل جان باختند که یاد همه شان گرامی باد!
دشمن به دنبال دستگيری این رفقا خيلی زود آنها را به اتفاق تعدادی از رفقای شهر که همونطور که قبلا هم گفتم قبلا دستگير شده بودند – در مجموع 13 نفر – را در 26 اسفند ماه 49 به جوخه اعدام سپرد . اما تيرباران اين رفقا و اعلام آن در رسانه های دولتی به جای ايجاد ترس و وحشت با خشم و نفرت مردم و یک امیدی در جامعه مواجه شد.
واقعيت اين است که وحشت شاه از چریکها و انعکاس اخبار عمليات سياهکل ، مثل یک انفجار بزرگی بود در فضای سرد و ماتم زده کشور. انفجاری که با خودش آتش آگاهی را در سراسر ايران شعله ور نمود؛ و با تداوم آن مبارزه توسط چریکهای فدائی خلق در شهرها، نسلی از مبارزان به صحنه عمل انقلابی کشانده شدند. به این ترتیب حرکت سیاهکل با وجود این که به خون نشست و شکست خورد ، در ادامه به یک پیروزی استراتژیک تبدیل شد. چرا که رژیم فکر می کرد که با سرکوب این دسته مسلح دیگه باصطلاح اون غایله رو تمومش کرده، اما در ادامه حرکت رزمندگان سياهکل، رفقای چریک فدایی، همونطور که ما می دونیم چندین عملیات مسلحانه انجام دادند؛ از جمله کلانتری قلهک رو با فرماندهی رفیق کبیر مسعود احمدزاده مورد حمله قرار دادند و بعدش در پاسخ به تيرباران اون 13 رفيق فدائی، رئيس دادستانی ارتش به نام تيمسار ضیاءالدین فرسيو توسط تیمی به فرماندهی رفیق کارگر، زنده یاد اسکندر صادقی نژاد اعدام انقلابی شد؛ و جالبه که يک ماه بعد دانشجويان مبارز در تظاهرات خود شعار می دادند “فرسيو مرگت مبارک”. و این چی رو نشون می داد؟ این نشانه ای هر چند کوچک از تغییر فضای جامعه بود. نشانه هر چند کوچکی از این واقعیت بود که این که سیاهکل در قلب مردم ما غنچه امید به آزادی را شکفته بود!
واقعيت اين است که حرکتی که در سياهکل شروع شد در رزم های دلیرانه چریکهای فدائی خلق در طول سالها تداوم پیدا کرد و باعث شد که جو سياسی جامعه به نفع مردم تغییر کند. مجموعه فعالیت های سیاسی و نظامی چریکها، بتدریج حمايت معنوی توده ها را جلب نمود و به تدريج شرايط را برای جلب حمايت مادی آنها هم آماده نمود. تا آنجا که 7 سال بعد و در جريان انقلاب مردم ایران عليه رژيم وابسته به امپرياليسم شاه ، اين شعار در ابعادی وسيع سر داده شد که: “ايران را سراسر سياهکل می کنيم” و همچنین “فدایی، فدایی، تو افتخار مایی” و اين خودش جلوه آشکاری بود از پيروزی استراتژيک حرکت سیاهکل و تداوم اون حرکت انقلابی.
خُب! حالا من به بخش سوم و آخر صحبتم می رسم که راجع به شرایط امروزه. اگر حالا به شرایط امروز برگردیم ، فکر کنم رفقا موافق این جمع بندی باشند که رژیم جمهوری اسلامی که بر بستر قیام توده ها در سال 57 و برای سرکوب انقلاب اونها توسط همان امپریالیستهایی که دارای نفوذ در ایران و منطقه بودند، بویژه پس از کنفرانس گوادلوپ (که دیگه فهمیدند رژیم شاه رو نمی توانند نگه دارند) در مقابل انقلاب توده ها روی کار آورده شد، و در طول چهار دهه با تداوم سیاستهای رژیم شاه، همین جمهوری اسلامی به تامین منافع و استحکام سلطه سرمایه های امپریالیستی و قدرتهای جهانی بر ایران ما پرداخته و با تشدید غارت و استثمار مردم ما، کارگران ما، زحمتکشان ما با یک نسل کشی بزرگ از انقلابیون و آزادیخواهان و با برقراری یک دیکتاتوری به مراتب عریان تر و شدیدتر از دوران شاه، تلاش کرده تا همه مبارزات کوچک و بزرگ مردم ما را با سلاح سرکوب و برقراری بساط شکنجه و چوبه های دار و زندان و سربازن گمنام امام زمان در سراسر کشور به خون بکشه تا بتونه زنجیرهای بردگی و اسارت محکمتری را بر دست و پای مردم ما ببندد. این رژیم یعنی جمهوری اسلامی ثابت کرده که مثل سلف خودش یعنی رژیم شاه تحمل کوچکترین مبارزه صنفی – سیاسی و مسالمت آمیز مردم ما را ندارد و حتی اگر این مبارزه طلب مزد ناچیز و نا پرداخته و چند ماه تلنبار شدۀ کارگران گرسنه باشد، و هر گونه مبارزه برای تحقق حتی همین حقوق انسانی رو با مشت آهنین پاسخ می دهد.
خُب تحت چنین شرایطی ست که ما می بینیم شرایط عینی و واقعیات جاری، با هزار زبان بر تحلیل رزمندگان سیاهکل و بر ضرورت آموختن و عمل کردن به اون تحلیل ها به سخن در می آیند و این واقعیات، بار دیگر بر این آموزشهای رزمندگان سیاهکل مهر تایید می زنند که گفتند “قهر ضد انقلابی را تنها با قهر انقلابی می توان نابود ساخت” و “زنده باد مبارزه مسلحانه که تنها راه رسیدن به آزادی ست”، اونها این پرچم رو بلند کردند، و در دوره جمهوری اسلامی هم در همین سالهای اخیر ما می بینیم که حداقل در جریان دو سه قیام اخیر، همین آموزش ها در فریادهای “مرگ بر جمهوری اسلامی”، “ما زن و مرد جنگیم، بجنگ تا بجنگیم”، “وای به روزی که مسلح شویم” در صفوف انبوه جنبش گرسنگان ما به ویژه – همون طور که رفقا با چشمان خودشان شاهد بودند و دیدند – در قیام های دی 96 و آبان 98 پژواک می شوند و جامعه به طغیان درآمده، به این ترتیب، به این شیوه، “سیاهکلی” دیگر، را می طلبد. البته وقتی من این حرف رو می زنم منظورم راه مبارزۀ سیاهکل هست، و نه این که ما بخواهیم همون تاریخ رو به همون شکل بریم و تکرار کنیم. واگر ما بخواهیم راه و تحلیل رزمندگان سیاهکل رو راه و معیار خودمون قرار بدیم، ضرورتهای الان ایجاب می کنه که بار دیگر گروه های سیاسی – نظامی در مقابل رژیم جمهوری اسلامی و دستگاه سرکوبش باید تشکیل بشوند و باید به مبارزه مسلحانه مبادرت بشه علیه این رژیم، چون رژیم جمهوری اسلامی، هیچ زبان دیگری رو، به جز زبان قهر و زبان گلوله نمی فهمه.
بر اساس این واقعیت است که ما توجه نیروهای جوان و پیشتاز این جامعه رو، توجه روشنفکران و کارگران انقلابی را به ضرورت مطالعه و کنکاش در تجربه نسل پدران و مادران خودشون در مبارزه برای آزادی و رهایی جلب می کنیم، ما به اون جوانهای مبارز و مشتاق توصیه می کنیم که بدون این که در پی صرفا تقلید و کپی کردن اقدامات ارزشمند مبارزاتی نسلهای پیش از خودشون بربیایند، به نوع تجزیه و تحلیل و نگاه رفقای بنیانگذار سازمان ما که در دو اثر جاودان رفقا پویان و احمدزاده (مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک و ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء) ارائه شده، رجوع کنند از اونها بیاموزند و با اون نگاه، با اون روش تحلیل به مسایل جهان پیرامونشون دقت بکنند و همون جور که گفتم روش برخورد و تجربه و جوهر آموزشهای اونها رو معیار حرکت کنونی شون قرار بدهند. اگر چنین کنند در این صورته که به نظر من جوانهای مبارز و آگاه ما با اتکاء به آن تئوری رزمندگان سیاهکل و ارائۀ تحلیل مشخص و زنده از شرایط عینی محیط کار و زندگی خودشون می توانند حرکتهای مبارزاتی شون را سازمان بدهند، به طور موثر.
نکته مهم دیگری که مایلم روش دست بگذارم مسئله صرفا مبارزه مسلحانه نیست. بلکه چشم اندازی ست که در مقابل مبارزات و جنبش توده های تحت ستم ما قرار داره. ما شاهد هستیم نیروهایی گاه و بیگاه به صحنه می آیند و رهنمود میدهند که خُب، رژیم جمهوری اسلامی رو مثل تجارب مثلا انقلاب روسیه، می شه با اعتصاب و یک قیام کوتاه مدت و سریع سرنگون کرد؛ واقعا ای کاش این طور بود! چون تمام اون رنج و درد و زحمت ناشی از انقلاب خیلی کمتر می شد. اما واقعیت های سرسخت زمینی و تجارب تاریخی در همین کشور خودمون (حالا در سطح بین المللی اش رو کار ندارم) به ما یاد داده اند که به علت تحت سلطۀ امپریالیسم بودن جامعه ما – این خیلی مهمه – و به این علت که وجود یک دیکتاتوری متمرکز و سیستماتیک در ایران که هیچ گونه تشکل و مبارزۀ مسالمت آمیز رو بر نمی تابه، و این دیکتاتوری روبنای جامعه تحت سلطۀ ما رو تشکیل می ده، راه انقلاب در ایران نه راه یک قیام مردمی فوری و کوتاه مدت بلکه راه یک مبارزه طولانی و توده ای ست. و این چیزیه که جوانهای ما باید مدّ نظر خودشون قرار بدهند.
واقعیت اینه که قیامهای خود بخودی مردم اصولا خارج از ارادۀ من، شما، این یا اون نیروی سیاسی به وقوع می پیوندند و در اثر به لب رسیدن جان مردم از انواع فشارهای اقتصادی و سیاسی، فقر، بیکاری، گرسنگی و سرکوب حکومته که در جایی یک جرقه پیدا می کنه، یک پوششی پیدا می کنه و بیرون می زنه و اتفاق می افتند. ولی خُب، دوستان و رفقا! همون طور که تجربه سه قیام و خیزش میلیونی در سال 88 و خیزش های دلیرانه توده ای گرسنگان در دی ماه 96 و از آن وسیع تر در آبان 98 نشون دادند، این قیام ها برغم هر تاثیر بزرگ مبارزاتی ای هم که داشتند، چون فاقد رهبری و تشکیلات بودند، چون مسلح نبودند ، متاسفانه نتونستند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند.
همان طور که جوانان ما در تجربه شون دیده اند هر گونه قیام و خیزش توده ای برای پیروزی نیاز به سازماندهی داره ، نیاز به تشکل و رهبری داره. نکته اصلی در شرایط جامعه ما اینه که خود این تشکل و رهبری و سازمان هم در شرایط حکومت مشت آهنین جمهوری اسلامی فقط در جریان انجام مبارزه مسلحانه علیه این رژیم به تدریج و در پروسه ای با تداوم این مبارزه بوجود می آیند و قابل حفاظت و ادامه کاری می شوند.
در نتیجه اگر من بخوام وظایف فوری نیروهای پیشتاز و آگاه در جامعه مون رو در شرایط فعلی خلاصه کنم باید بگم که توصیه سازمان ما، توصیه چریکهای فدایی خلق به جوانهای آگاه و مبارزی که در واقع ما همه می دونیم در پی شکار سر جمهوری اسلامی و مبارزه برای برقراری یک نظام دمکراتیک و متضمن “نان، کار، مسکن، آزادی و استقلال” واقعی هستند و توده های ما اون خواستها رو فریاد می کشند، اینه که در شرایط فعلی ، مبارزین ما با رعایت مسایل امنیتی و مخفی کاری مطلق، در گام اول باید در جهت ایجاد هسته های کوچک و تشکل و تسلیح خودشون بر بیایند.
البته این نکته را هم یادآور شوم که مبارزه مسلحانه ای می تونه متضمن موفقیت و پیشرفت باشه که جهتش، چشم اندازش، بسیج توده ها و سازماندهی یک جنگ توده ای برای نابودی ماشین سرکوب جمهوری اسلامی و طبقه حاکم باشه. چون ببینید، اساسا جمهوری اسلامی در تحلیل نهایی با زبون زور و نه به خاطر اعتماد توده ها بلکه به خاطر مشت آهنین هست که در تحلیل نهایی موجبات بقای خودش رو فراهم کرده. پس مبارزه مسلحانه ای که شروع شه و بخواد توده ها را بسیج کنه باید به طرف یک جنگ توده ای بره که هدفش نابودی همین ماشین سرکوب طبقۀ حاکم و سایر زوائدش هست. هدفش نابودی ستون فقرات جمهوری اسلامی و جایگزینی اون با یک ارتش توده ای و مردمی باید باشه. و این مبارزه ست که از تشکیل کوچکترین هسته های نظامی، هسته های پارتیزانی شروع و تا تشکیل بزرگترین ارتش ها یعنی یک ارتش توده ای در جریان یک مبارزه طولانی ادامه پیدا می کنه. تمامی تجارب مبارزاتی نسلهای گذشته نشون می دهند که در شرایط ایران، این یک واقعیته، ولی واقعیت دیگه اینه که تنها از این راه که همان راه مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک می باشد که توسط رفیق مسعود احمدزاده تئوریزه شده، امکان رشد و گسترش جنبش و امکان برای نابودی جمهوری اسلامی و دشمنان مردم ما و نیل به آزادی و استقلال مردم به وجود میاد.
پس، دوستان و رفقا اگر ما خواهان نابودی جمهوری اسلامی هستیم، اگر خواهان محو مناسبات ارتجاعی و غیر انسانی حاکم بر کشورمان هستیم، اگر خواهان به گور سپردن فقر و گرسنگی و گور خوابی و پدیده زشت کودکان کار و تبعیض علیه زنان و تامین حق ملل تحت ستم برای تعیین سرنوشت شون هستیم و اگر واقعا خواهان نیل به آزادی و استقلال واقعی هستیم، هیچ راهی به جز این، مردم و جامعه ما را به سرمنزل مقصود نخواهد رساند.
یکبار دیگر ضمن بزرگداشت خاطره رزمندگان سیاهکل و تمامی جانباختگان راه آزادی و سوسیالیزم از تک تک عزیزان که به حرفهای من گوش دادید سپاسگزاری می کنم و امیدورام که در بخش پرسش و پاسخ بتونیم هر چه بیشتر این بحث را باز کرده و غنا بخشیم.
از همین دسته
پاشنه آشیل مبارزات دلیرانه کارگران و راهکارها
نگاهی تاريخی به انقلاب فلسطين
در همبستگی با زنان فلسطین!