توضيح: در تاريخ ۱۴ نوامبر ۲۰۰۳ ، به ابتکار جمعی از فعالين چپ در لندن سميناری تحت عنوان «موقعيت فعلی تشکل يابی کارگران ايران و جايگاه فعالين سوسياليست» تشکيل شد و رفيق پولاد بحث زير را در اين سمينار ارائه داد. مطلب زیر متن سخنرانی این رفیق مي باشد که بدين وسيله در اختيارتان قرار مي گيرد.
با تشکر از برگزار کنندگان این سمینار که امکان دادند تا رفقایی یا نیروهایی با دیدگاههای مختلف در یک جا جمع بشوند و حول مسائل مبرم جنبش کارگری با یکدیگر به بحث و تبادل نظر بپردازند، و با سپاس از همه رفقایی که با حضور شان امکان برگذاری اين جلسه را بوجود آوردند ، مایلم در ابتدا اشاره کنم به نامه ای که رفقای برگزار کننده در رابطه با موضوع بحث امروز فرستادند. از قرار بحث اصلی سمینار امروز و نشست امروز روی این موضوع است که جایگاه واقعی فعالین سوسیالیست جنبش کارگری در تحولات اخیر کجاست و منظور از تحولات اخیر هم مسائلی ست که بدنبال مذاکرات وزارت کار جمهوری اسلامی با سازمان بین المللی کار ایجاد شده. بر اساس این مذاکرات، از قرار وزارت کار جمهوری اسلامی پذیرفته که اجازه تشکیل سندیکاهای کارگری داده بشود، و در عمل و یا در مقابل اين امر نقش شوراهای اسلامی کار که به حق از طرف اکثر گرایشات جنبش کارگری، به عنوان نهادهای پلیسی و ابزارهای سرکوب جمهوری اسلامی در محیط های کارگری مورد نقد قرار گرفته تضعیف می شود. بهرحال برای اینکه ما بفهمیم که جایگاه فعالین سوسیالیست در این تحولات چیه، به نظرم بهتره برگردیم و اساساً متمرکز بشیم روی این نکته که ببینیم این تحولات چی هست؟ و اونچه که اتفاق افتاده چیه؟
اونچه که اتفاق افتاده (و به نظر من چگونگی درک اونچه که اتفاق افتاده خودش اساساً باعث میشه که خیلی از افراد، فعالین سیاسی و نیروهای مختلف مواضع مختلفی در رابطه با این موضوع بگیرند) اینه که جمهوری اسلامی بخاطر روابط اش با بانک جهانی، و صندوق بین المللی پول و به خاطر تلاشش برای پیوستن به سازمان تجارت جهانی مجبوره قوانین خودشو و مقررات خودشو با قوانین و مقرراتی که مورد نظر این نهادهای امپریالیستی است، انطباق بده و روشنه که یکی از مسائل این نهادها انطباق قوانین کار جمهوری اسلامی از جمله بخش تشکل های کارگری قانون کار با قوانین سازمان بین المللی کاره. مذاکرات طولانی ای که در یکسال و نیم اخیر بین وزارت کار جمهوری اسلامی و سازمان بین المللی کار انجام شده درست جهت حل همين مسائل است که همه شما در جریانش هستید. افرادی اومدن، رفتن و بالاخره این سازمان دفترش در تهران افتتاح شد. بر اساس این مذاکرات جمهوری اسلامی رسما پذیرفته که سندیکاها به عنوان شکل اصلی تشکلهای کارگری رسمیت پیدا کنه و وزارت کار هم بالطبع بر اين مبنا در تلاشه تا این مسئله رو قانونی بکنه. در نتیجه اونچه که به نظر من در این بحث مهمه، اینه که توجه کنیم جمهوری اسلامی به این خاطر رفته پای این مسئله که میخواد خودش رو و مقراراتش رو با نیازهای نهادهای بین المللی و نیازهای خودش برای رشد سرمایه گذاری های خارجی در ایران انطباق بده. تلاش جمهوری اسلامی برای تسهيل ورود سرمايه های خارجی و گسترش هر چه بیشتر سرمایه گذاریهای خارجی بالطبع یکسری الزامات داره و یکی از الزاماتش هم اینه که این رژیم به نیازهای این سرمایه ها پاسخ بده. اگر مسائل ایران را بدقت دنبال کرده باشین، یکی از مسائلی که همیشه در سالهای گذشته مطرح بوده، خواست سرمایه های مختلف امپریالیستی و نهادهای مختلف امپریالیستی مثل بانک جهانی و صندوق بین المللی پول مبنی بر این بوده که قانون کار جمهوری اسلامی (که همه ما بر ضد کارگری بودنش هم واقفیم) به خاطر اینکه در یک شرایط خاصی شکل گرفته، تغییر کنه.
قانون کار فعلی همانطور که میدونیم بعد از اینکه مردم یک انقلاب بزرگی رو از سر گذروندن مطرح شد. در شرايطی که بهرحال طبقه کارگر به عنوان یک قدرت بزرگ در جامعه مطرح شده بود و مبارزات بزرگی رو پیش برده بود، بخصوص بر علیه پیش نویس هایی که برای تهیه این قانون ارائه شد. از زمانی که اولین پیش نویس این قانون رو توکلی مطرح کرد تا زمانی که بالاخره اين قانون در سال 69 در مجمع تشخیص مصلحت نظام به شکل کنونی تصویب شد، طبقه کارگر به اشکال مختلف بر علیه حق کشی های موجود در لايحه های مختلف قانون کار مبارزه کرده. از اين رو در قانون کار فعلی، علیرغم ضد کارگری بودنش ، بعضی از خواستهای طبقه کارگر مطرح شده. مثلاً یکی از مسائلی که در قانون کار فعلی وجود داره اینه که اخراج کارگر به هر حال منوط به توافق و اعلام نظر شوراهای اسلامی کار است. و خود این امر یکسری مشکلاتی برای کارفرماها که نمی خواهند به هيچ قيدی پای بند باشند، بوجود میاره. مثلا بر اساس این قانون، کارفرما موظفه که به هر حال به عناوين مختلف سالی چند ماه حقوق اضافه به کارگر بده. من فعلا به اين نمی پردازم که اين مسائل در عمل چه جوری پیش میره، میشه روی اين صحبت کرد. ولی در هر حال در متن قانون کار، یکسری از این حوزه ها هست که سرمایه های خارجی و کارفرماهای داخلی با آن مخالف هستند و به همين دليل هم بر تغییر این قانون تأکید دارند. در نتیجه، به نظر من این یه موقعیتی الآن بدست جمهوری اسلامی داده که در حالی که میره پای تغییر قانون کار، تشکلهای کارگریش را هم یک ظاهر دیگه ای بهشون بده. چرا که بهرحال تشکلهای موجود تشکلهای کاملاً ایدئولوژیک اند، اسلامی اند، و به عنوان تشکلهای مستقل کارگری و سندیکاهای مستقل کارگری نمی شه بهیچوجه اونها رو به خورد مردم داد.
در رابطه با اونچه که واقع شده ، یک تفکراتی مطرح میشه که من در اين بحث، اینجا بهشون اشاره می کنم. برخی از نیروها یا تفکرات این تلاش جمهوری اسلامی رو حاصل عقب نشینی رژیم قلمداد می کنند. شما اگر به مطبوعات برخی نیروهای چپ مراجعه کنید کاملاً محسوسه که با اعلام اجازه ایجاد سندیکاهای کارگری، برغم اینکه هنوز سندیکایی هم تشکیل نشده، آنها از عقب نشینی رژیم صحبت می کنند. به نظر من این تفکر غلطه. بخصوص که کسی که این مسئله رو به عقب نشینی رژیم نسبت میده، در منطق تفکرش بالطبع این مسئله براش مطرح میشه که خوب، حالا اگر ما بر اثر مبارزات خودمون رژیم را مجبور کردیم که یک گام عقب برداره و اجازه تأسیس سندیکای کارگری رو بده، پس حالا باید وادارش کنیم گامهای بیشتری برداره. و نتیجه منطقی هم این می شه که خب باید بریم در پروسه ایجاد این سندیکاها هم فعالانه شرکت بکنیم و از طریق خود این سندیکاها و از طریق فرصتی که بوجود آمده و این فضائی که ایجاد شده، به رژیم فشار بیاریم تا گامهای بیشتری عقب نشینی کنه. در حالی که اگر ما واقعاً به خود واقعیت رجوع کنیم، می بینیم در شرایط یک دیکتاتوری لجام گسیخته -که هر کدوم از ما و هر کسی که تو این اتاق نشسته، همه فعالین جنبش کارگری، جنبش کمونیستی به نوعی این دیکتاتوری رو با پوست و گوشتش لمس کردند و آثارش رو دیدند- که به هیچ صراطی مستقیم نیست، هیچ حدی از آزادی و تشکل رو برنمی تابه. و در شرایطی که حدود 5 میلیون بیکار وجود داره، در شرائط ارتش میلیونی بیکاران، در شرایطی که ما می بینیم که خود مسئولین کارگری رژیم مطرح می کنند که کارگرانی هستند که 48 ماه حقوق نگرفتند، در شرایطی که ما می بینیم جمهوری اسلامی قوانینی رو میگذرونه و کارگران کارگاههای زیر 5 نفر رو از شمول قانون کار خارج میکنه، بعد کارگران کارگاههای زیر 10 نفره رو از شمول یکسری از مواد قانون کار خارج میکنه، بعد وقاحت و بیشرمی رو به اونجا می رسونه که اساساً اسم کارگر را از کارگران قالیباف قانوناً ازشون میگیره و اونها رو دیگه کارگر تلقی نمی کنه، بعد میاد قوانینی می گذرونه به اسم بازسازی صنایع نساجی و بعدش هم این قانون رو تعمیم می ده به کل صنایع و با اتکاء به اون دسته دسته کارگران رو اخراج میکنه، تو شرایطی که ما می بینیم با قراردادهای 89 روزه، کارفرماها اساساً همه مقرارت و قوانین موجود رو دور میزنن، و دسته دسته کارگران را اساساً از شمول قانون کار خارج می کنند و..و.. در چنين شرايطی بحث عقب نشینی به نظر من یه بحث کاملاً ذهنیه. به نظر من اتفاقاً واقعیت نشون می ده که ما با تعرض جمهوری اسلامی و با تعرض بورژوازی در حوزه های مختلف کارگری به حقوق و دستاوردهای مبارزات طبقه کارگر ايران مواجهیم.
در شرایطی که شما بطور عینی می بینید که وجود 5 میلیون بیکار یک قدرت مانور بزرگی به بورژوازی ایران داده و این بورژوازی هم کاملاً با استفاده از این قدرت مانور سطح دستمزدها رو پائین آورده. اونهم در حالی که هر سال حتی برغم اینکه شوراهای اسلامی کار، خانه کارگر و نهادهای رژیم ساخته هم مطرح میکنند که مثلا باید حداقل 40 درصد دستمزدها اضافه بشه ، ما می بینیم شورای عالی کار که دستمزدها رو تعیین می کنه مثلاً 15 درصد دستمزد رو اضافه می کند، ما نمیتوانیم از این شرائط این نتیجه رو بگیریم که ما با عقب نشینی جمهوری اسلامی مواجهیم. پس این تفکری که فکر میکنه بحث وزارت کار با سازمان بین المللی کار حاصل عقب نشینی جمهور اسلامی هست به نظر من اشتباه میکنه و این اشتباه نتایج عملی مخربی رو براش بوجود میاره.
مسئله دیگه ای که در این بحث باز باید بهش توجه کنیم اینه که خوب شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر نهادهای اسلامی، ایدئولوژیک، ضد کارگری و سرکوبگرند و بدون شک تضعیف اونها باعث خوشحالی میشه، ولی برخی فکر می کنن که اضمحلال این نهاد ها باعث میشه که سندیکاهای واقعی شکل بگيرد. در حالیکه بدون شک اگر شوراهای اسلامی کار تضعیف بشه، در جریان عمل، نهادهای پلیسی جمهوری اسلامی در محیطهای کارگری به شکل دیگری بازتولید میشن، بازسازی میشن و اصلا ممکنه همین سندیکاهای ادعایی نقش چنین نهادهایی رو در آینده باز بکنند. یک تفکری هم فکر میکنه اصلاً بدلیل شناخته شدن و یا بقول معروف رو شدن دست این نهادها در میان کارگرها و گرایش نزولی کارگران به این نهادها در محیط های کارگری (که آمارهاشو حتماً خودتون دارید و می دونید که مثلاً چند وقت پیش همین صادقی، رئیس کل شوراهای اسلامی کار یکسری آمار ارائه داد که نشون می داد که شورای اسلامی کار چه جوری نزول کردند) است که جمهوری اسلامی میخواد تن به تشکيل سندیکا بده. البته به نظر من طبقه کارگر ایران از همان ابتدا و خیلی زود نهادهای سرکوبگر جمهوری اسلامی را شناخت و باهاشون مرزبندی کرد، تا اونجا هم که در دست خودش بود و براش امکان داشت، در این نهادها شرکت نکرد. در نتیجه بحث امروز این نیست. ولی این یک واقعیته که اگر جمهوری اسلامی بره پای تشکیل سندیکاها این کار یک قدرت مانور زیادی بهش داده میده و می تونه دستگاه سرکوبش را اینبار تحت نام سندیکاها سازماندهی کنه بخصوص که ما تجربه دوره شاه رو هم داریم. رفقایی اینجا نشستند که کاملاً در اون سالها با سندیکاهای شاه ساخته، سندیکاهایی که بقول معروف تیمسار پرنیان درست می کرد، کاملاً آشنائی دارن و میدونن که چگونه این سندیکاها کاملاً در محیطهای کارگری نفوذ کرده بودند و اجازه و امکان شکل گیری تشکلهای مستقل کارگری رو کاملاً سلب کرده و یا تضعیف کرده بودند. در نتیجه به نظر من در بحث اجازه تشکیل سندیکاها باید یه چیز رو فهمید. در تجربه ایران، توجه داشته باشيد که من راجع به ایران صحبت می کنم و بر اساس تجربيات تاريخی ايران صحبت می کنم. در تجربه ایران تاریخاً نشون داده شده که امکان شکل گیری تشکلهای مستقل کارگری، توده ای، سراسری، علنی اصولاً تنها زمانی امکان پذیر شده که در سد دیکتاتوری حاکم در ایران – که متأسفانه ما تداوم این دیکتاتوری رو از دوره رضا شاه تا حالا (به جز مقاطع کوتاهی) می بینیم- در این سد دیکتاتوری شکاف ایجاد شده باشد. ما اگر به تاریخ مراجعه کنیم میبینیم که مثلا در دوره ای که متفقین حمله کردن به ایران و رضا شاه را از قدرت انداختن، یک فضائی درسالهای 20 تا 1332 ایجاد شد. و یا در سالهای 56-57 که بخاطر اوج گیری مبارزات مردم یک فضای جدیدی ایجاد شد و در سد دیکتاتوری شکاف ایجاد شد. ما فقط در این مقاطع است که با بروز تشکلهای کارگری، تشکلهای مستقل کارگری مواجه می شويم. در يکصد سال اخير ، بورژوازی ایران با دیکتاتوری ای که اعمال کرده ، اصولاً اجازه شکل گیری هیچگونه تشکل مستقل کارگری رو بصورت علنی، توده ای و سراسری نداده و بر اساس اين تجارب در آينده هم همين خط را می خواهد پيش ببرد. در نتیجه نباید روی این بحث سندیکا بیش از اندازه متمرکز شد و فکر کرد که از این بحثی که در جمهوری اسلامی داره میشه، طبقه کارگر ما به سندیکاهای واقعی دست پیدا میکنه. به نظر من تجربه ایران نشون داده که طبقه کارگر ما از طریق سیاستهایی که خود طبقه حاکم پیش میبره، و يا از طریق تکيه صرف بر تضادهای درونی طبقه حاکم، نمی تونه به تشکلهای واقعی که نیاز داره و نیاز روزمره اشه دست پیدا بکنه.
یک مبحث دیگه که به نظر من خوبه که اینجا روش تأکید کنیم و تو این سمینار روش بحث بکنیم اینه که بهرحال یک تفکری هم وجود داره در جنبش ما که فکر میکنه که جنبش اصلاحات، جنبش بورژوازی ایرانه و این بورژوازی بوسیله جنبش اصلاحات میره که قدرت سیاسی خودشو کسب کنه و بحث ایجاد سندیکا رو هم ناشی از تحقق این روند می بینه. مطابق این تفکر، از قرار تا حالا قدرت سیاسی دست بورژوازی نبوده (و معلوم هم نیست دست کی بوده) تازه بعد از کسب قدرت سیاسی توسط بورژوازی(!!) چون صاحبان صنایع ایران، برای بالا بردن بهره وری کار به نوعی از تشکل نیاز دارند، پس شرايط تشکيل آنها را مهيا می کنند. در نتیجه این تفکر مدعیست که اصولاً خود اونها میخواهند که تشکلهای مستقل کارگری ایجاد بکنند. تفکر مزبور در همین بحث سندیکا هم اتفاقاً وزارت کار رو می بیند که مثلاً رفته با نهادهای بین المللی مذاکره کرده و بحث تشکیل سندیکا رو آورده، اجازه تشکیل سندیکا رو داده. بعد فکر می کند که این درست نتيجه همون جنبش اصلاحات است و اینها دارند سندیکا رو ایجاد میکنند. خوب، بالطبع کسی که اینطوری فکر میکنه و بخاطر دیدن یک مشت آخوند تو حکومت فکر میکنه که این آخوندها از بورژوازی جدا هستند (و مثلاً رفسنجانی بورژوا نیست یا جنتی بورژوا نیست یا همه این آقازاده ها بورژوا نیستند) خوب، بالطبع به این صرافت هم می افته که باید در پروسه تشکیل این سندیکاها فعالانه شرکت کرد. و با این کار هم کمک می کنه به فریبکاریی که رژیم خواهانشه. رژیمی که قصد دارد یه مدت دیگه هم کارگرهای ما رو با استناد به همین بحث تشکیل سندیکا فریب بده و بگه که حالا به خواست شما تن دادیم. اتفاقا همانطور هم که می بینین یکسری فعالین کارگری هم فوراً اعلامیه میدن و تشویق میکنند و به رژیم میگن شما بعد از 25 سال تازه به حرفی که ما 25 سال پیش میزدیم، رسیدید. به نظرم وظیفه ما، تک تک ما، اینه که اجازه ندیم یکبار دیگه جمهوری اسلامی همون کاری رو که با خاتمی در سطح جامعه کرد و یک فریبکاری بزرگی رو اشاعه داد، اینبار در جنبش کارگری به اسم سندیکا مطرح کنه، پیش ببره و یک بخش از کارگرهای پیشرو ما را فریب بده و بکشونه توی پروسه های که اصولاً هيچ حاصل مثبتی برای خود کارگر و جنبش کارگری نخواهد داشت.
من فکر میکنم با توجه به کمبود وقت، این چارچوب برای بحث امروز کافی باشد. البته من مايلم نکات دیگه ای هم مطرح کنم ، توی نامه ایی که رفقا (رفقای برگذارکننده سمينار امروز) نوشتند، 5 تا تفکر مطرح شده که من بطور خلاصه به این تفکرات میپردازم و بعد در قسمت پاسخ به سؤالات تلاش خواهم کرد بصورت وسیعتر و با فرصت بيشتر به آنها بپردازم.
رفقا مطرح کرده اند که عده ای هستند که با توجه به داشتن چشم انداز سرنگونی قریب الوقوع رژیم، طرح هر گونه خواست کارگری رو در شرایط فعلی غیر اصولی و نادرست قلمداد می کنند. من نمیدونم حاملین این تفکر در زندگی واقعی کی ها هستند؟ ولی چنین ایده ای اساساً یک تفکر به غایت نادرست و انحرافیه. اولاً چشم انداز سرنگونی قریب الوقوع جمهوری اسلامی معلوم نیست از کجا اومده. ما از 20 سال پيش شاهد بودیم که هر گروهی، سازمانی برای خودش زمان بندی های استراتژیک تعیین میکرد و از سرنگونی قریب الوقوع جمهوری اسلامی و رفتنی بودن رژیم و يا بحران آخر حرف میزد اما 25 ساله که رژیم سر کاره. مبنای علمی قریب الوقوع بودن (سرنگونی رژيم) رو من نمی فهمم از کجا میاد. رژیم جمهوری اسلامی باید سرنگون بشه و با قدرت مردم حتماً سرنگون هم میشه ولی قریب الوقوع بودنش رو باید بگم کمی غريب است. و یکی دیگه هم، من نمی فهمم مگه میشه وجود خواستها و مطالبات کارگری رو به شرایط سیاسی منوط کرد؟ به این ترتیب که مثلاً اگر جنبش اوج بگیره و ما در شرایط انقلابی باشیم خواست کارگری باید یه جور مطرح بشه و اگر جنبش افول کنه و جنبش در شرایط رکود باشه، یه جور دیگه؟ خواستها و مطالبات کارگری از دل مبارزات خود طبقه کارگر بیرون میاد. کارگران در شرایط استثمار وحشیانه، خواستهایی رو مطرح می کنند. این دست من و شما به عنوان پیشرو کارگری یا فعال کارگری یا نیروی مترقی و چپ نیست که بیاییم خواستی رو به طبقه کارگر تحمیل کنیم. در بستر شرايط کار و مبارزات خود کارگران، کارگر میفهمه که دستمزدش باید افزایش پیدا کنه، می فهمه که باید تشکل مستقل کارگری داشته باشه، باید دستمزدش با تورم انطباق پیدا بکنه، باید حق بیمه داشته باشه. این درسته که در مقاطعی ممکنه جنبش کارگری روی یه خواست مشخصی مثل 8 ساعت کار در روز متمرکز بشه، ولی اگر کسی اساساً طرح خواستهای طبقه کارگر که خود این طبقه در هر شرائطی مطرح میکنه رو نادرست و غیر اصولی بدونه، به نظر من نشون میده که چنین فردی اصولاً از مسائل جنبش کارگری کاملاً بی اطلاع است.
یک نکته دیگه ای که در این نامه مطرح شده اینه که مطرح می شه که در شرایط موجود یه عده ای تنها مروج شعار لغو کار مزدی اند و خواستهای سوسیالیستی رو مطرح می کنند. به نظر من در این تفکر معلوم نیست که شرایط موجود چه جایگاهی داره و از نظر این افراد چه ویژگی ای رو نشون میده. این شرایط موجود چیه که حالا ما باید فقط خواستهای سوسیالیستی رو مطرح بکنیم. البته کمونیستها خواستهای سوسیالیستی رو مطرح می کنند و برای اون می جنگند، برای اون مبارزه میکنند. و تلاش می کنند که طبقه کارگر رو حول این خواستهای سوسیالیستی بسیج بکنند، ولی خب طبقه کارگر، همه جور خواسته داره، از خواستهای اقتصادی گرفته تا خواستهای سیاسی و عمومی. و اساساً ما نمی تونیم خواستهای طبقه کارگر رو منوط بکنیم صرفاً به اراده خودمون، آنهم صرفا خواست سوسیالیستی. طبقه کارگر برای لغو کار مزدی، برای نابودی سیستم مزدی مبارزه میکنه و اساساً رهائی طبقه کارگر بدون نابودی سیستم مزدی امکان پذیر نیست. ولی اساساً برای اینکه طبقه کارگر به این نقطه برسه و به رهائی دست پیدا کنه، بسیج طبقه کارگر مطرح میشه و بسیج طبقه کارگر هم اصولاً حول همین خواستهای روزمره و مسائل زندگی روزمره هست که امکان پذیره. در نتیجه نیرویی میتونه طبقه کارگر رو بسیج کنه و نیرویش رو برای لغو کار مزدی به صحنه بیاره که اتفاقاً به همین مطالبات روزمره طبقه توجه کنه و طبقه رو حول آنها بسیج کنه.
بحث دیگری که در نامه مزبور مطرح شده اين است که عدهای معتقدند که تشکیلات سوسیالیستی صرفا ظرف مناسب تشکل کارگری است نه تشکیلات دولتی. تا اونجائی که اين تفکر تشکلات دولتی رو ظرف مناسب تشکل طبقه کارگر نمی دونه، حرف کاملاً درستیه. چون در واقعیت این تشکلات ابزارهای سرکوب اند. این رو تجربه، چه در دوره شاه و چه در دوره جمهوری اسلامی نشون داده که اساساً تشکلات دولتی در ایران، تشکلات کارگری نبودند، ابزارهای سرکوب بودند. به اسناد بدست آمده از ساواک که در جریان حمله مردم به مراکز ساواک بدست اومد، مراجعه کنید اسامی تمامی اعضای سندیکاها که عضو ساواک بودند توی اون اسناد بود. الآن هم که همه میدونیم محجوب و کمالی و صادقی چه افرادی هستند. ولی اینکه ما فقط تشکل سوسیالیستی رو ظرف مناسب تشکل صنفی کارگران بدونیم، به نظر من، نظر نادرستیه.
ما باید همانطور که جهت ايجاد تشکل سياسی طبقه مبارزه میکنيم برای تشکل صنفی طبقه کارگر نيز مبارزه کنیم، باید سعی کنیم طبقه کارگر رو متشکل کنیم. ولی وظیفه ما این نیست که با توجه به اینکه کمونیستیم و وظيفه داريم که ایده های کمونیستی و اندیشه های سوسیالیستی را در درون طبقه ترویج کنیم، همه تشکلهای کارگری رو به تشکلهای سوسیالیستي محدود بکنیم. کارگران به همه نوع تشکل احتياج دارند. و به خصوص بايد دانست که کارگران با افکار، ایده ها، مذاهب و اندیشه های مختلفی زیر یک سقف استثمار میشن، غارت میشن و ما باید تلاش کنیم که هیچ کدوم از این عوامل در اتحاد طبقاتی کارگران خدشه ای ایجاد نکنه.
بحث آخری که قصد دارم به آن اشاره کنم و بعد هم از حضورتان مرخص بشوم ، اینه که یک عده جهت تشکل طبقه، کمیته ها و محافل مخفی رو تا آن برآمد انقلابی توصیه می کنند، عده ای شوراهای انقلابی و مجمع عمومی رو. به نظر من، ما باید بویژه به این مساله توجه کنیم، که اَشکال تشکل طبقه کارگر از عینیت مبارزه طبقه کارگر بیرون میاد و پیشرو انقلابی حق نداره بدون توجه به واقعيات عينی اين اشکال را به طبقه کارگر تحميل کند. من مایلم که بخصوص در این سمینار روی این مساله بحث بشه. ما که اونقدر از اراده گرایی بدمون میاد، ما که از جدا از توده بودن بدمون میاد، و می کوبیمش و میگیم چیز بدیه، ولی خوب همین حرف، همونو نشون میده. ما که نمی تونیم بشینیم اینجا بگیم: شکل تشکل طبقه کارگر شورا، سندیکا و يا کمیته اعتصاب است. اگر در جایی و در جنبشی ما می بینیم که کمیته کارخانه مطرح شده، نظیر اسپانیا و یا در شوروی شوراها بوجود اومده، این اشکال از بطن مبارزات خود طبقه کارگر بیرون اومده، و بعد هم، پیشرو کارگری، فعال کارگری، نیروی چپ و کمونیست اینو گرفته، تئوریزه اش کرده، گسترش اش داده، فعالانه آنها را توی جنبش کارگری تبلیغ کرده و بهش شکل داده. ما نمی تونیم بشینیم اینجا و بگیم جهت متشکل شدن طبقه ما کمیته می خوایم و یا شوراها را میخوایم. بخصوص که در بحث شوراها ما باید توجه کنیم که شوراها به هیچ وجه تشکل صنفی، که وظيفه اش علی الاصول چک و چونه زدن سر مطالبات اقتصادی است نمی باشند. و يا بقول معروف شوراها “دکان حرافی” نیستند. نهادهایی هستند برای اِعمال قدرت نوین دولتی، از طرف طبقه کارگر. اینها ارگانهای قیام هستند و تنها در شرایطی که انقلاب اوج بگیره و امواج انقلاب همه جامعه را فرا بگیره هست که ما شاهد شکل گیری شوراها خواهيم بود. اونچه هم که در شرایط قیام بهمن و بعد از قیام به اسم شورا در ایران بوجود اومد، به نظر من، اون شوراهایی نبود که درانقلاب اکتبر یا در انقلاب آلمان شکل گرفت. اینها شوراهای صنفی بودند ولی به خاطر شرایط انقلابی جامعه در یکسری کارها و اعمال کارفرما دخالت می کردند و بتدریج هم سرکوب شدند. چرا که نیروی مسلحی پشت سرشون و برای حفاظتشون نبود. تجربه شوراهای مسکو و پترزبورگ نشان می دهد که نیروی مسلح سربازان و کارگران پشت سر این شوراها بودند که باعث ايجاد قدرت دوگانه در جامعه شد. و همين قدرت مسلح تداوم موجودیت اونهارو تضمین می کرد. ولی در شرایط بعد از قیام بهمن این وضع نبود و به همین دلیل این شوراها خیلی سریع از بین رفتند، ولی اسم و خاطره شان باقی ماند و به بحث شورا و یا سندیکا کدام خوب است تداوم بخشيد.
به نظر من ، ما همانطور که گفتم باید سعی کنیم از توی خود عینیت مبارزه طبقه کارگر اشکال واقعی تشکل اش رو بیرون بکشیم. اونچه که الآن به نظر من، ما در واقعیت می بینیم اینه که طبقه کارگر ایران فاقد هرگونه تشکل سراسری، علنی و توده ای است. و اتحاد طبقاتی اش رو اصولاً در جریان اعتصاباتشه که بروز میده و در جریان همین اعتصاباته که محافل کارگری شکل میگیره و بايد گفت تا حدی هم شکل گرفته و به نظر من اگر نیروئی بطور جدی میخواد در جنبش کارگری ایران فعالیت کنه، باید تلاش کنه که این محافل رو بشناسه، برنامه ها و اهدافشو تو این محافل ببره و راههای اين امر را پيدا کند. این محافل و کارگران پيشروئی که در آنها فعالند پایه های هر نوع تشکل بزرگ بعدی رو شکل میدهند.
در خاتمه اگه در بحث سندیکا برگردم به سؤالی که رفقا مطرح کردند، یعنی چشم اندازی که مقابل نیروی انقلابی و فعال سوسیالیستی وجود داره باید بگم که تو این بحث باید انگیزه های جمهوری اسلامی رو بفهمیم، باید فریبکاری رژیم رو افشا کنیم. نباید اجازه بدیم که کارگرها دوباره فریب این بازی رو بخورند. جمهوری اسلامی با بحث سندیکا خوابی برای طبقه کارگر دیده که در سال 76 برای کل جامعه دیده بود. فریب نخوریم و در رابطه با مسائل عملی هم توجه کنیم که در جريان مبارزات طبقه کارگر غیر متشکل ما، اشکالی از رابطه و محافلی شکل گرفته که باید برنامه ها و ايده های انقلابی رو به درون این محافل برد و جهت همين امر بايد راه های اين مهم را پيدا نمود. این محافلند که پایه های تشکلهای کارگری آینده رو تشکیل میدهند.
پیروز و موفق باشید.
از همین دسته
حماس و بنیادگرائی اسلامی ابزاری در دست امپریالیسم (*)
به یاد فراموش نشدنی جان های شیفته دهه ۶۰
بیانیه مرکز هاندالا در پشتیبانی از یک زندانی سیاسی فلسطینی