توضیح: نوشته زیر متن سخنرانی رفیق فریبرز سنجری می باشد که در جلسه ای در تاریخ ۴ می ۲۰۱۳ برابر با ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۲ به مناسبت روز جهانی کارگر در شبکه پلتاک برگزار شد. این سخنرانی با برخی تغییرات جزئی از صورت گفتار به نوشتار در آمده است.
با سلام به همه عزیزانی که برای گرامیداشت اول ماه مه ، روز جهانی کارگر در این جلسه حضور پیدا کرده اند. اجازه بدید که قبل از هر چیز روز کارگر را به همه کارگران رنجدیده و همه آن هائی که قلبشان برای رهائی کارگران از بهره کشی و تبعیض و تحقیر می تپه، تبریک بگم و آرزو کنم که در بستر مبارزات طبقه کارگر شاهد شکل گیری شرایطی باشیم که کارگران آزادانه و همان طور که خودشون می خواهند روز جهانی شون را پاس بدارند و قادر بشوند جهانی را شکل بدهند که از ظلم و ستم و استثمار بری باشه. هم چنین با توجه به این که فردا 5 ماه مه و روز تولد مارکس این اندیشمند بزرگ طبقه کارگر هستش ، اجازه بدید که از طرف خودم و چریکهای فدائی خلق پیشاپیش تولد اندیشمند و رهبر فراموش نشدنی طبقه کارگر که یادش برای همیشه زنده خواهد ماند را به طبقه کارگر و به شما و همه انقلابیون و مبارزینی که در راه اندیشه های مارکس گام بر میدارند تبریک بگم.
همان طور که می دونید جلسه امروز در گرامیداشت روز جهانی کارگر و با تمرکز بر روی مطالبات و مبارزات کارگران ایران به مثابه یکی از گُردان های این ارتش جهانیه که برگزار میشه. اگه نگاهی به اعتراضات و مبارزات کارگران ایران در سال های اخیر و به خصوص در یک سال گذشته بندازیم ، فورا متوجه می شیم که عدم افزایش دستمزد ها – طبعا به نسبت نرخ تورم ، عدم پرداخت همین دستمزد های نازل یعنی حقوق های معوقه و فقدان امنیت شغلی که خودش رو در اخراج ها ، قراردادهای موقت و تازگی ها هم در قراردادهای سفید امضاء و تعطیلی کارگاه ها نشون میده و یا فقدان بیمه و اون شرایط ایمنی کار از مشکلات و مسایل عمده طبقه کارگر ایرانه و همچنین برچیده شدن شرکتهای پیمانکاری و حق داشتن تشکل های کارگری مستقل از دولت و کارفرما از مطالباتی هستند که در اعتراضات کارگری در میان انبوه مطالبات دیگه کارگران برجستگی بیشتری دارند. اما با توجه به محدودیت های زمانی این جلسه ، ما بحثمون رو حول چند مورد از این مطالبات پیش خواهیم برد و بعد از اون به ملاحظاتی که در این زمینه وجود داره اشاره میکنیم و اون مواردی هم که روش متمرکز خواهیم شد، کمی دستمزد ها، عدم پرداخت همین دستمزد های نازل یعنی حقوق های معوقه و تشکل های مستقل کارگری می باشند؛ که از آن جا که اخیرا شورای عالی کار حداقل دستمزدها را تعیین کرده و رقم تعیین شده به هیچ وجه پاسخگوی تامین نیازهای یک خانواده کارگری نیست و خوب این امر هم بطور طبیعی خشم و اعتراض کارگران رو باعث شده و به اعتراضات کارگری دامن زده بهتره در ابتدا به همین مساله بپردازیم . امری که در واقعیت با مسئله حیات و بقای اکثر کارگران و خانواده های اون ها ارتباط نزدیکی داره.
همان طور که میدونید طبق قوانین جمهوری اسلامی در اسفند ماه هر سال شورای عالی کار حداقل دستمزد را برای سال آینده با توجه به نرخ تورم اعلام شده از سوی بانک مرکزی تعیین می کنه. همه می دونن که البته رقمی که بانک مرکزی به عنوان نرخ تورم اعلام می کنه خیلی کمتر از نرخ تورم در واقعیت امره، با این حال امسال علیرغم اینکه بانک مرکزی نرخ تورم رو 31.7 درصد اعلام کرده اما این شورا تنها 25 درصد به حداقل مزد اضافه کرد. یعنی رسما و علنا با دستمزدی که تعیین کرد کارگران بیشتری رو به زیر خط فقر پرتاب کرد و طبعا امکان هر چه بیشتری هم در اختیار طبقه حاکمه یعنی بورژوازی قرار داد تا با تعرض به حق کارگر ها در بهره وری از دستمزدی که نیاز هاشون را تامین میکنه دسترنج اون ها را به راحتی و قانونا چپاول کنند. ابعاد این تعرض رو وقتی واقعی تر می شه فهمید که بدونیم با اجرای طرح چپاولگرانه لغو سوبسید ها و هم چنین با گسترش تحریم ها و سقوط ارزش پول کشور – که در فاصله کوتاهی در سال گذشته بنا به گزارشاتی که در خود مطبوعات رژیم جمهوری اسلامی هم درج شد 80 درصد ارزش خودش رو پول کشور از دست داد – برخی از گزارشات اقتصادی که باز هم در نشریات خود جمهوری اسلامی درج شده ، تورم سه رقمی رو در ایران بهش اعتراف می کنن و یا بهش اشاره می کنند و مثلا از تورم 150 درصدی خبر می دن و چند روز پیش هم روزنامه واشنگتن پست در گزارشی که از اوضاع ایران منتشر کرده بود از تورم ۱۱۰ درصدی در سال گذشته خبر داد. بنابراین درحالی که چه مطبوعات داخلی و چه رسانه های خارجی با بررسی افزایش افسار گسیخته قیمت ها از نرخ تورمی چند برابر نرخ تورم بانک مرکزی خبر می دن ، شورای عالی کار حداقل دستمزد کارگرها رو حتی به نسبت تورم ادعائی بانک مرکزی هم افزایش نداد و با تعیین مبلغی حدود 487 هزار تومان برای یکماه کار یک بار دیگه و واقعا مثل همان حالتی که در تمام این سال ها نشون داده به کارگر ها نشان دادکه تا در بر همین پاشنه می چرخه امکان دستیابی اون ها به دستمزدی منطبق با نرخ تورم وجود نداره. مقایسه این حداقل دستمزد ماهانه با خط فقر که باز هم در محافظه کارانه ترین گزارشات یک و نیم میلیون تومان در ماه اعلام شده – در حالی که در برخی از گزارشات خود نهاد های دولتی و یا مطبوعات رژیم دو و نیم میلیون تومان در ماه اعلام شده – نشون می ده که با این دستمزد سردمداران جمهوری اسلامی عملا کارگرها را به (سطح زندگی ای معادل) سه برابر و یا شش برابر زیر خط فقر سوق داده اند.با توجه به این که خط فقر رو کدام یکی از این اعداد در نظر بگیریم. جالبه که وقتی که شورای عالی کار که این دستمزد را تعیین کرد در بحث هائی که در حول این موضوع در گرفت – که خوب در مطبوعات جمهوری اسلامی هم منعکس میشد – یکی از رسانه های جمهوری اسلامی طی مطلبی که به عنوان راهنمای تهیه خوراک تهیه کرده بود و درج کرده بود به بررسی این مساله پرداخت که اگر یک خانواده کارگری 4 نفره – چون می دونید که طبق قانون کار شورای عالی کار باید برای یک خانواده چهار نفره حداقل دستمزد رو تعیین بکنه – در تمام ماه و در هر سه وعده غذای روزانه شون فقط نون و پنیر باشه که ساده ترین غذا ها محسوب می شه ، یعنی این رو فقط استفاده کنن، اون موقع اون روزنامه در اون گزارش اش می گفت که در واقع باید یک چیزی حدود 234 هزار تومان از این حقوق رو برای نون و پنیر بپردازند که در واقع میشه یک چیزی نصف اون پول و اون مزد (حداقل حقوق تعیین شده). البته تازه باید توجه کرد که این رقم مربوط به موقعیه که این حداقل دستمزد، تعیین شده بود و هنوز قیمت نون بالا نرفته بود و گرون نشده بود چون حتما می دونید این روزها رسما اعلام شده که قیمت نون هم افزایش پیدا می کنه – و البته برخی هم میگن که افزایش پیدا کرده . از طرف دیگه همه می دونیم که در زندگی واقعی، بخش قابل توجهی از در آمد کارگرها صرف پرداخت هزینه مسکن می شه که اکثر کارگرها از فقدان اون در رنج اند. بنابراین با این حساب و با چنین دستمزدی کارگرهای ما حتی قادر به تهیه حداقل های مورد نیاز خودشون برای تامین زندگی هم نمی شوند و نخواهند شد. فکر نمی کنم که دیگه حالا نیازی باشه که ما در اینجا به نیازهای دیگه یک خانواده کارگری مثل مثلا ایاب و ذهاب، آموزش فرزندهاشون پوشاک و هزینه های درمانی و غیره اشاره بکنیم. به هرحال در این وضعی که رژیم برای کارگرها درست کرده و با این مزدهائی که تعیین کرده خیلی از کارگرها اجبارا فرزندان شون به جای این که بروند مدرسه به جای این که به تحصیل بپردازند الزاما نمی تونن به تحصیل شون بپردازند و ما شاهد پدیده زشت کودکان کار می شیم که هر روز هم ابعاد وسیعتری پیدا می کنه. و از طرف دیگه کلیه فروشی رو شاهدش می شیم یا اعتیاد ، افزایش بیماری های روانی و ده ها بلای اجتماعی دیگه و یا هر روز می شنویم که کارگری از سر استیصال به زندگی خودش پایان داده به هر حال برای این که نخواد این زندگی فلاکت بار رو دیگه تحمل بکنه. یا خیابان خوابی ها ، چادر زدن در قبرستان ها و پناه بردن به قبرستان ها و در بهترین هم حالت تلاش برای پیدا کردن شغل های دوم و سومی رو می بینیم تا بشه این شکاف بزرگ بین هزینه ها و درآمدها را کمی پر کرد تلاشی که کاملا رایجه. این وضع واقعا انسان رو به یاد اون جمله مارکس می اندازه که مطرح می کرد که “از سراپای سرمایه و از تمام روزنه های اون خون و کثافت می باره” و با این وضعی که ما نگاه می کنیم به وضعیت طبقه کارگرمون و موقعیتی که سرمایه دار ها برایشان به وجود آوردند واقعا چه کسی می تونه باشه که با کمترین تعلق خاطر به ارزش های انسانی با یک نگاهی به این شرایط که یک گوشه های کوچیکی شو من بهش اشاره کردم و با نگاه به شرایط زندگی واقعا کودکان کار به عینه این واقعیت شرم آور را نبینه.
حالا که صحبت به مارکس این اندیشمند واقعا گرامی طبقه کارگر رسید اجازه بدهید که این رو هم اشاره کنم که مارکس و یار فراموش نشدنی اش انگلس ، ده ها سال پیش و با تحلیل نظام سرمایه داری نشان داده بودند که “هر چه كارگر كالای بیشتری میآفرینه، خودش به كالای ارزانتری تبدیل میشه” حالا این را ما امروز و بیش از هر وقت دیگه شاهدیم که واقعا چطوری ارزش نیروی کار برای بورژوازی ایران اون قدر پائین آمده که مشتی مفتخور، مفتخورِ واقعا رذل، با مکیدن خون اون ها بدیهی ترین حقوق شون رو هم بیشرمانه پایمال آزمندی های تمامی نشدنیشون و پایان ناپذیر شون کردند.
جالبه که به این نکته هم بپردازیم که در یک چنین شرایطی که دستمزد های کنونی به هیچ وجه کفاف زندگی کارگران رو نمی ده و بنا به اعتراف خود مسئولین تشکل های رژیم ساخته در محیط کار یک چیزی حدود ۵۷ درصد کارگران با حقوق کمتر از همین مصوبهٔ شورای عالی کار مشغول به کارند، باز هم شاهدیم که مشاطه گران بورژوازی ایران این جوری تبلیغ می کنند که اگر مزد ها زیاد افزایش پیدا بکنه سرمایه دار ها اشتیاق خودشون را به سرمایه گذاری از دست می دن و شروع به اخراج کارگر ها و بستن کارگاه ها می کنند. و مدعی می شن که با افزایش مزد، هزینه تولید بیشتر میشه و کارفرماها هم برای پائین آوردن هزینهها ناگزیرند که خوب به تعدیل نیرو – که منظور همان اخراج کارگر است – و یا کاهش فعالیتهای تولیدی شون بپردازند. این مشاطه گران سیاست های بورژوازی ایران و رژیم حافظش جمهوری اسلامی، با اشاعه یک چنین توجیهاتی که در محیط های کارگری و روزنامه های رژیم هم وسیعا تبلیغ می شه ، در تلاش اند تا با سوء استفاده از هراس کارگرها جهت از دست دادن شغلشون اون ها رو فریب بدن و به وضع موجود و دستمزدهای زیر خط فقر راضی کنند. در حالی که حتی اگه قرار باشه که با منطق بورژوائی با منطقی که بورژواها بهش اعتقاد دارن هم استدلال بشه ، می شه گفت که اتفاقاً افزایش دستمزد کارگرها قدرت خرید اون ها را بالا برده و این امر موجب افزایش تقاضا میشه و خوب بلطبع افزایش تقاضا هم بطور طبیعی تولید را بالا می بره و رونق میده.
به هر حال با توجه به صحبتی که شد باید تاکید کنم که این استدلال که واقعا هم در ایران (وسیعا) داره تبلیغ میشه از اساس نادرسته و صرفا به درد توجیه ظلم سرمایه دار و چپاول دسترنج کارگران می خوره. چون بنا به آمار خود نهاد های دولتی اتفاقا در ایران هزینه دستمزد از کل هزینه های تولید به نسبت خیلی از کشورهای سرمایه داری درصد خیلی کمی را تشکیل میده و مثلا تا قبل از این برنامه لغو سوبسید ها – که حالا این جمهوری اسلامی هم فریبکارانه اسمش را گذاشته هدفمند کردن یارانه ها – حدودا 13 درصد هزینه ها را تشکیل می داده و بعد از لغو سوبسید ها هم اتفاقا درصد باز هم کمتری را به خودش اختصاص میده چرا که با لغو سوبسیدها عواملی مثل آب و برق و سوخت افزایش قیمت پیدا کردند در حالیکه دستمزد ها بالا نرفته بودند و خوب این وضع باعث میشد که درصد دستمزد در هزینه های تولید خیلی کمتر هم بشه تا آن جا که به گزارش روزنامه اعتماد در اواخر اسفندماه (اعتماد – 26/12/91) یک چیزی حدود ده درصد قیمت تمام شده کالاها در ایران را همین هزینه دستمزد ها تشکیل میداده. بنابراین یک چنین استدلالی از بنیان نا درسته چون همه ما می دونیم که اتفاقا در دوره جنگ ایران و عراق یعنی نزدیک به هشت سال و در دوره ای که همین میر حسین موسوی نخست وزیر بود دستمزد ها کاملا منحمد شده بود و افزایش پیدا نکرد در حالی که اخراج ها و بیکار سازی ها به وفور در همان دوره هم وجود داشت. و خوب این خودش نشون می ده که پس این استدلال که دلیل بی کار سازی ها و اخراج ها یک چنین مساله ای یک دروغ بیشرمانه ای بیشتر نیست چون در واقعیت، دلیل بی کار سازی ها و اخراج ها چیز دیگریه و نه افزایش دستمزد ها. مثلا اگر بخواهیم روی این مساله تاکید کنیم، همین سال های اخیر مثلا ده و پانزده سال اخیر را در نظر بگیرید دستمزد ها به هیچ وجه به نسبت تورم افزایش پیدا نکرده – چه در 8 سال دوره احمدی نژاد و چه در هشت سال دوره خاتمی و غیره – اما بیکاری همیشه بیشتر شده و صفوف ارتش بی کار ها هم هر روز فشرده تر شده. پس ربط دادن مساله افزایش دستمزد ها به خوابیدن تولید – که واقعا دلائل دیگری داره – یک توجیهیه برای ترسوندن کارگر ها از اعتراض به همین دستمزد های حقیر و سوء استفاده از هراس اون ها برای حفظ شغل هاشون. خوابیدن تولید و تعطیلی وسیع کارخانه ها در ایران به هیچ وجه به خاطر این چندر غازی نیست که به کارگر ها می دن بلکه این نابسامانی یا این هرج و مرج در فعالیت های تولیدی اساساً به دلیل شدت یابی بحران ساختاری نظام سرمایه داری وابسته ایرانه و سر شکن شدن بار بحران های نظام امپریالیستی جهانی روی اون؛ و به عبارتی روی اقتصاد کشور. جلوه های این واقعیت رو می شه از جمله در باز کردن دروازه های کشور به روی کالاهای خارجی به نفع وارد کنندگان کالا ها و خوب صد البته هم به نفع صادر کنندگان آن ها یعنی انحصارات و کمپانی های بین المللی و همچنین در سیاست های ضد ملی ای که تحریم ها هم جلوه ای از نتایج اون هستند، دید و مشاهده کرد.
بنابراین اگر یک چنین توجیهاتی فاقد ارزشه و صرفا برای این مطرح میشه که ارزش کار کارگر های ایران رو بی ارزش کنه، حالا بهتره ببینیم که در عمل بورژوازی ایران با اون چه که بر روی کاغذ و به نام حداقل دستمزد پذیرفته چگونه برخورد می کنه و چرا مدت هاست که یکی از خواست های کارگر های ما باز پرداخت حقوق های پرداخت نشده شونه.
از اون جا که اون چه به نام حقوق های معوقه شناخته میشه جنبه ها و دلائل مختلفی داره ، ضروریه که به این جنبه ها هم اشاره بشه و توجه بشه چون گاهی وقت ها شنیده میشه که این پدیده رو صرفا با تعطیل کارخانجات و واحدهای تولیدی در نظر می گیرن و تعریف می کنن؛ در حالیکه الان یک چند سالیه که بورژوازی ایران علیرغم فعالیت واحدهای تولیدی از پرداخت مرتب حقوق کارگرها خود داری می کنه و هر از گاهی هم یک مبلغی تحت عنوان مساعده به کارگرها می پردازه و به این ترتیب با یک تیر دو نشان را هدف می گیره. از یک طرف با پولی که مربوط به کارگرانه و می بایست تماما پرداخت بشه بدون این که هیچ بهره ای بپردازه با پول اون ها فعالیت اقتصادی می کنه، در حالیکه اگر قرار بود همین مبلغ رو یا همین پول رو از مثلا بانک وام بگیره باید خوب کلی بهره می داد. از طرف دیگه هم این حقوق های معوقه رو مثل شمشیر داموکلوس بالای سر کارگر ها نگه میداره و اون ها را مجبور به تمکین به خواست های خودش میکنه؛ مجبور به تمکین هر چه بیشتر به شرایط خودش می کنه و البته خوب این روش این مزیت رو هم در بطن خودش داره که در شرایط بحران که هر آن امکان توقف تولید وجود داره ، در صورت توقف کل تولید، کلی پول کارگر ها رو هم به جیب می زنه. چون من گفتم با یک تیر دو هدف رو می زنه پس بهتره حرفم رو تصحیح کنم و بگم این کارفرمای رذل ما، با یک تیر در واقع سه نشان را می زنه. بنابراین حقوق های معوقه در مواردی که کارفرما به هر دلیل مبادرت به تعطیل کارگاه میکنه یک امریه که خیلی رایجه و اساسا هم اگر اخبار کارگری را دنبال کنیم به یک روال جا افتاده ای هم تبدیل شده چون اکثر کارفرما ها از پرداخت حقوق ها در اون زمانبندی های قانونی خودش، خود داری می کنن. مثلا اجازه بدید که من چند تا نمونه براتون ذکر کنم در همین روزنامه های جمهوری اسلامی، همین رسانه های رژیم، میشه خوند که گزارش می دن که تنها در استان قزوین60 کارخانه وجود دارند که از دو تا 24 ماه به کارگر های خودشون دستمزدی پرداخت نکرده اند. و یا همین چند روز پیش بود که کارگران خدماتی و مثلا فضای سبز شهرداری شوشتر به دلیل این که ده ماه حقوقشان رو نداده بودن دست از کار کشیدند. و یا چند ماه پیش -نمی دونم این خبر یادتون هست یا نه – یک کارگری از کارخانه لوله صفا در یک حرکت شجاعانه ای به خاطر این که 6 ماه حقوقش رو نگرفته بود مقابل در کارخانه ایستاد و اجازه حرکت به کامیون ها رو نداد تا بیایند و دستمزد معوقه اش را بپردازن. یا مثلا یک مورد دیگه اش هم – با این که زیاد مورد گفتم ولی اجازه بدهید که این رو هم بگم – همین چند روز پیش فکر کنم درست یک روز قبل از روز کارگر بود که هزار کارگرشرکت های پیمانکاری که برای مجموعه شرکت صدرای بوشهر کار می کنند دست به اعتصاب زدند و خواست شون هم پرداخت حقوق هاشون در بهمن و اسفند سال گذشته و فروردین امسال بود. با توجه به محدودیت زمانی من دیگه به ده ها خبری که در این مورد واقعا وجود داره و هست و هر روز در رسانه ها به اون ها اشاره میشه نمی پردازم. اما همه این اخبار و همه این مواردی که گفته شد نشون می ده که عدم پرداخت دستمزد های پذیرفته شده به روال کار کارفرماهای کشور تبدیل شده و صرفا به مواردی محدود نمی شه که مثلا به دلیل بحرانی که سر تا پای اقتصاد را فرا گرفته هر روز یک کارخانه و یا واحد تولیدی جدیدی تعطیل می شه. خوب البته در همه این مواردی هم که کارگاه تعطیل میشه کارفرما ها از پرداخت حقوق های کارگران بدون شک خودداری می کنن. اما این واقعیتی که اجازه میده به کارفرما های ایران که از پرداخت حقوق کارگر ها خود داری کنن و واقعا اون قوانینی که خودشون پذیرفته اند رو زیر پا بگذارند ، وجود همین رژیم ضد کارگری جمهوری اسلامیه که یک چنین امکانی رو به بورژوازی ایران میده که با استثمار بی شرمانه کارگر و دزدی از دست رنج کارگر ها واقعا هر روز جیب های خودشون رو پر تر کنن و حتی از پرداخت دستمزد پذیرفته شده هم سر باز بزنن. وضعی که زحمتکش ها و کارگر های ما رو در شرایطی قرار داده که چند روز پیش یکی از نمایندگان مجلس ارتجاع اعتراف کرد که در سفر به بلوچستان، رنجبران منطقه به او گفته اند که: “ما برای زنده ماندن دست و پا میزنیم”.
خوب در چنین شرایطی که کارگر ها در فقر و گرسنگی دست و پا می زنن و یکی از ویژگی های برجسته شرایط کار و مبارزه شون هم عدم سازمان یابی اون هاست ، بهتره حالا ما یک کمی به این مساله تشکل های صنفی و سیاسی کارگر ها (بپردازیم)، چون واقعا طبقه کارگر ما هم از نظر تشکل های صنفی و هم از نظر تشکل های سیاسی با ضعف و نقصان طرفه. پراکندگی صفوف کارگر ها و فقدان تشکل های کارگری رو در همین اعتراضات و مبارزاتی که هر روز ما شاهدش هستیم ، در پراکندگی این اعتراضات و مبارزات به روشنی میشه دید. و این واقعیت عملا قدرت چانه زنی کارگر ها رو محدود کرده و خواست بر حق اون ها رو مبنی بر داشتن تشکل های مستقل کارگری رو به یکی از مهمترین مطالبات و برجسته ترین مطالبات شون تبدیل کرده. در شرایطی که تجربه خود زندگی به کارگران نشون می ده که قدرت شون در اتحاد شون و تشکل شون نهفته است اما اون ها در جریان زندگی و در جریان اعتراضات و مبارزات خودشون به عینه می بینن که جمهوری اسلامی با همه توان و با توسل به هر وسیله ضد انقلابی ای مانع از اتحاد و سازمان یابی اون ها شده و با اخراج ، زندان، شکنجه و سازماندهی تشکل های ضد کارگری خودش به نام شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر که در واقع بسط ابزار سرکوبش به محیط های کاره، از شکل گیری تشکل ها مستقل کارگری ، تشکل های مستقل واقعی کارگری جلوگیری می کنه. قدرت سرکوبی که در سه دهه گذشته به هر وسیله ای متوسل شده تا جلوی متشکل شدن کارگر ها رو بگیره و تلاش های اون ها برای متشکل شدن رو وحشیانه سرکوب کرده مثل تجربه تلاش کارگران شرکت واحد و یا نیشکر هفت تپه و یا جا های دیگه که با تهدید و تطمیع و اخراج و زندان و شکنجه مانع به سرانجام رسیدن این تلاش ها شده. به نتیجه نرسیدن این تلاش ها با برجستگی نشون داده که عامل اصلی پراکندگی صفوف کارگران ما دیکتاتوری لجام گسیخته حاکمه که بدون نابودی اون امر رهائی کارگر ها به سرانجام نمی رسه. البته تجربه هم نشون داده که این امر یعنی نابودی این شرایط دهشتناک ، بدون اعمال قهر و مبارزه مسلحانه امکان پذیر نمی باشه.
حالا اجازه بدید با توجه به اون چه که تا به حال گفتم به چند ملاحظه هم که در این مورد مطرحه و لازمه که در این جمع بهش بپردازیم اشاره کنم. اون چه که گفتم بیشتر یک شمائی از شرایط کار و معیشت کارگران رو روشن میکنه و این شمائی که مطرح شد این سئوال رو مقابل هر فعال کارگری و چپ قرار میده که خوب به واقع چه عواملی به بورژوازی ایران چنین قدرت مانور بزرگی برای ستمگری داده. مشاطه گران سرمایه داری حاکم همه چیز رو با تحریم های اعمال شده از سوی قدرت های امپریالیستی ، قدرت های بزرگ توضیح می دن تا چهره خونین و این زالو صفتی واقعا سرمایه دارهای ایران رو تطهیر کنند. برخی از مزدور های جمهوری اسلامی در محیط های کار که می بینن دیگه حنای شون برای کارگران رنگی نداره این حمله گستاخانه که به حقوق کارگر ها هر روزه داره میشه رو به حساب نادیده گرفتن به قول خودشون ارزش “پیشکسوتان” کارگری یعنی اعضای خانه کارگر و شورا های اسلامی رژیم ساخته میگذارند تا به این وسیله برای خودشون بازار گرمی کنند و در ضمن بی اعتنائی کارگر ها به این نهاد های رژیم ساخته رو هم عامل این وضع جا بزنند. و خوب البته (کسانی) هستند در مطبوعات داخل کشور که این گستاخی ها و این وضع رو به حساب “اقتصاد سرمایه داری صرف و بدون ضابطه” و یا “سرمایه داری وحشی” می گذارند و چنین تبلیغ می کنند که اگه سرمایه داری با حساب و کتاب و با ضابطه باشد چنین وضعی بروز پیدا نمی کنه و سرمایه دار نمی تونه هر موقع که خواست و با هر بهانهای و با کمترین هزینه، کارگر رو از شغل خودش محروم کنه.
خلاصه همه چیز در میون کارگر ها تبلیغ می شه تا اون چه که باید گفته بشه و اون چه که کارگر باید بدونه ناگفته باقی بمونه. کمونیست ها همواره گفتن و همیشه هم تاکید کردن که در شرایط تعمیق بحران اقتصادی، سرمایه دار منافعش حکم می کنه که آسمان و ریسمان را به هم ببافه تا خودش مسبب بدبختی کارگر ها جلوه نکنه، تا خودش و مناسبات گندیده سرمایه داری که مبتنی بر مالکیت خصوصی یه آماج خشم کارگران تبدیل نشه. در حالیکه وقتی که به صحنه اوضاع بحرانی کنونی نگاه می کنیم، می بینیم که اتفاقا همه این اوضاع حاصل (سلطه) سرمایه داری حاکم بر ایرانه. سیستم سرمایه داری در ایران که سر تا پاش رو بحران گرفته و تازه به دلیل وابستگیش به امپریالیسم – چون این سیستم تا مغز استخوانش به امپریالیسم وابسته است – بار بحران های نظام امپریالیستی هم بر سرش خراب می شه خوب مشخصه که این وضع ابعاد این بحران ها رو دو چندان و شدید تر می کنه . در این سیستم، سرمایه دارها به هر وسیله ای متوسل می شن تا چند صباحی بیشتر از این خوان یغمائی که براشون چیده شده جیب های گشاد خود شون رو به قول معروف پر بکنند. واقعیت اینه که این بحران در نظام سرمایه داری، که باعث خوابیدن تولید به شکل وسیعی شده، یک ارتش ذخیره کار رو گسترش داده و صفوف این ارتش رو کاملا فشرده کرده و این هم به سرمایه دار امکان داده که واقعا از بیرون کردن کارگر هیچ واهمه ای به خودش راه نده چون می دونه که اگه یک کارگر رو اخراج بکنه اگر تعدادی کارگر رو اخراج بکنه فورا می تونه تعداد کارگر های دیگه ای رو به جاشون استخدام بکنه و جای اون ها رو پر کنه. خوب این همه (مسایل) هم در شرایطی داره رخ میده که کارفرما می بینه که سگ نگهبانش جمهوری اسلامی در دفاع از او حاضر یراق در پشت سرش ایستاده و در حفاظت از سیستم سرمایه داری حاکم و تأمین سود های کلان برای سرمایه دار ها، از توسل به هیچ جنایتی هم ابا نداره. حتما مورد کارخانه “اشکان چینی” در قزوین رو شنیدید. کارفرمای بی همه چیز این کارخانه هر سه یا چهار ماه 150 کارگر خودش که اکثرا هم کارگران زن هستند و یا بودند رو بدون این که حقوق شون رو پرداخت بکنه بدون اینکه دستمزد شون رو بهشون بده ، اخراج می کرد و دو باره مبادرت به استخدام کارگر جدید می کرد و به این ترتیب بدون پرداخت هیچ دستمزدی کارخانه خودش رو می چرخوند. این خبری بود که در خود روزنامه ها و رسانه های رژیم هم منتشر شد و منعکس شد و چه بسا که امروز هم همین وضع (همون جا و یا جا های دیگه) ادامه داره. خوب روشنه که چنین رذالتی در شرایط ایران بدون ارتباط تنگاتنگ سرمایه دار مربوطه با ماشین سرکوب، شدنی نیست . و در واقع به دلیل عملکرد همین ماشین سرکوب و اعمال همین دیکتاتوریه که حق کارگر در متشکل شدن پایمال قدرت سرکوب میشه و صفوف کارگران در پراکندگی مطلق قرار می گیره و خوب سرمایه دار هم در یک چنین شرایطی دستش بازه که به هر رذالتی دست بزنه.
امیدوارم که زیاد خسته تان نکرده باشم اما اجازه بدهید که یک ملاحظه دیگری هم که این روزها برجستگی زیادی هم داره بهش اشاره بکنم و بعد بقیه صحبتهام را بگذارم برای بخش پرسش و پاسخ.
با نگاهی به این اعتراضات و مبارزات کارگری که در سراسر کشور شاهدش هستیم ، فورا متوجه می شیم که کارگر ها علیرغم پراکندگی صفوف شون هرگز از مبارزه باز نایستاده اند و شاهدیم که اون ها در جریان همین اعتراضاته که اتحاد طبقاتی خودشون رو به نمایش می گذارند و هر روز هم در زیر دشنه همین سرکوبگر ها هستش که برای متشکل شدن تلاش می کنن؛ مبارزه ای که در شرایط بحرانی کنونی توجه قدرت های بزرگ را هم به خودش جلب کرده. و اتاق های فکر امپریالیستی هم در این جا و اون جا به این مبارزه و پتانسیل اعتراضی اش رسما اشاره می کنن. خوب در شرایطی هم (قرار داریم) که خاورمیانه به گره گاه تضاد ها و رقابت های امپریالیستی تبدیل شده و اون ها هر روز یک نقشه جدیدی برای منطقه می کشن و برای پیشبرد برنامه هاشون در تلاش اند تا در همه جنبش های اجتماعی نفوذ کنند و اون ها رو به انحراف بکشونند . این روز ها شاهدیم که برای نفوذ در جنبش کارگری هم به تلاش های گسترده ای دست زده میشه و با اشک تمساح ریختن برای کارگر های ما به انحاء مختلف می کوشند اعتراضات کارگری رو به سمت سیاست های خودشون کانالیزه کنن. حالا این کار چه از طریق فعالیت های نهادهای وابسته به خودشون صورت بگیره و چه به طور پیچیده تر و از طریق چهره سازی های قلابی به نام این یا اون به اصطلاح فعال کارگری یا نماینده کارگری و یا “متفکر” کارگری؛ و یا از طریق تلاش برای این که کارگر ها را به نیروی آلترناتیو هائی تبدیل کنند که این روز ها در تلاش اند که با سر و هم بندی کردن نیروهای مختلف اون ها رو شکل بدن و ما شاهد کنفرانس های مختلفی در این زمینه هستیم. خوب بنابراین یکی از خطراتی که مبارزات طبقه کارگر ما را تهدید می کنه همین تلاش هاست که باید به درستی شناخته بشه و فعالین واقعی کارگری رو نسبت به اون ها آگاه کرد. چراکه رهائی کارگر ها تنها زمانی دست یافتنی یه که طبقه کارگر با صف مستقل خودش و پیشاپیش بقیه طبقات ستمدیده، مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی وابسته به امپریالیزم و نظام سرمایه داری حاکم رو پیش ببره که خوب این امر هم تنها در بستر یک مبارزه قهر آمیز با رژیم دیکتاتوری حاکم امکان تحقق پیدا می کنه. و گرنه دارو دسته های رنگارنگی که هر کدوم شون می خوان واقعا به قدرت و به کمک قدرت های بزرگ به جای جمهوری اسلامی بنشینند، نه برای کارگران ما کار به ارمغان می آورند و نه نان و آزادی . این ها چه سلطنت طلب باشند و چه جمهوری خواه و چه سبز باشند و چه بنفش و چه “ستاد هماهنگی فعالان کارگری” را تشکیل داده باشند و چه نه، همه شون ماهیتا ضد کارگر و طرفدار استثمار و ضد مطالبات کارگران هستند؛ و کتمان هم نمی کنند و رسما هم اذعان می کنند که خواهان حفظ نظام سرمایه داری اند. (در حالی) که خوب تجربه هم نشون داده که اتفاقا تحقق همه مطالبات اصلی کارگر های ما وابسته است به نابودی جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته اش و مهمتر از اون نابودی کل نظام ظالمانه سرمایه داری که بر ایران حاکمه. امیدوارم که با شرکت فعال تک تک رفقا، این بحث که برای فعالان کارگری در داخل کشور از اهمیت زیادی برخور داره هر چه بیشتر باز بشه و به اون ها هر چه بیشتر توضیح داده بشه تا به هر حال کمکی به روشن شدن این موضوع بکنه. پیروز باشید.
فریبرز سنجری
از همین دسته
حماس و بنیادگرائی اسلامی ابزاری در دست امپریالیسم (*)
به یاد فراموش نشدنی جان های شیفته دهه ۶۰
بیانیه مرکز هاندالا در پشتیبانی از یک زندانی سیاسی فلسطینی