نوشته چريک فدايی خلق رفيق شهيد مسعود احمدزاده
«تابستان ۱۳۴۹ خورشيدی»
بيش از چهار ماه از مبارزه مسلحانهای که چريکهای فدايی خلق آغاز کردهاند، میگذرد. در اين مدت وقايع متعددی اتفاق افتادهاند که شايد ارزيابی اثرات و نتايج آنها هنوز زود باشد. با اين همه به اجمال میتوان درباره آنها سخن گفت.
مبارزه چريکی در “سياهکل” چرا شروع شد؟ چرا شکست خورد؟
ما با تجزيه و تحليل شرايط ايران به اين نتيجه رسيده بوديم که وظيفه هر گروه انقلابی، آغاز مبارزه مسلحانه، چه در شهر و چه در روستاست. با اين اعتقاد بود که چريکهای فدايی خلق دست اندر کار تدارک مبارزه چريکی در شهر و روستا شدند. يک هسته مسلح چريکی سازمان داده شد. و اين هسته به فرماندهی رفيق شهيد علیاکبر صفائی فراهانی، رهسپار جنگلهای شمال شد. اين هسته به طول پنج ماه بطور مداوم سراسر جنگلهای شمال را، از شرق مازندران گرفته تا غرب گيلان، درنورديده، وضعيت اقتصادی – اجتماعی و وضعيت جغرافيايی منطقه را بطور علمی شناسايی کرد و خود را با شرايط سخت زندگی در کوه و جنگل، با راهپيمائيهای طولانی و غيره، در تابستان و زمستان، تطبيق داد. چنين شناسايی از لحاظ مدت و از لحاظ وسعت منطقه، تا آنجا که ما میدانيم، در هيچ کجای دنيا و در هيچ تجربه چريکی مشابه، سابقه ندارد.
ما از ايجاد اين هسته چريکی چه انتظار داشتيم؟ و چه امکانی برای بقای آن میديديم؟ همانطور که در متن مقاله تشريح شده، هدف از مبارزه مسلحانه در آغاز، نه وارد کردن ضربات نظامی بر دشمن، بلکه وارد کردن ضربات سياسی بر دشمن است. هدف اين است که به انقلابيون و خلق راه مبارزه نشان داده شود، آنها را از قدرت خويش آگاه گرداند، نشان دهد که دشمن آسيبپذير است. نشان دهد که امکان مبارزه هست، دشمن را افشا کند و خلق را آگاه گرداند. ايجاد هسته چريکی در کوه هم، همين هدف را دنبال میکرد. عمل اين هسته، نه تنها در سراسر منطقه، بلکه با توجه به نقش چريک شهری برای چريک کوه در سراسر کشور انعکاس میيافت و بدينترتيب نقش تبليغی و سياسی تعيينکنندهای در رشد جنبش انقلابی ايران بازی میکرد. اميد دوبارهای به تمام مبارزين و تمام خلق میداد و بطور مشخص راه مبارزه را نشان میداد، و به تدريج، هنگاميکه در روستا پا میگرفت و روستائی را به خود جلب میکرد، آمادگی میيافت که در جنبش انقلابی، يک نقش نظامی نيز ايفا کند. از نظر سياسی منفرد کردن چنين مبارزهای برای دشمن غيرممکن بود. مبارزهی اين هسته چريکی، با توجه به رابطه بسيار نزديک شهر و روستا در شمال، وسيعاً در شهرهای شمالی انعکاس پيدا میکرد و از آنجا به سراسر کشور گسترش میيافت. شمال چون کردستان يا آذربايجان نيست که وجود ناامنی در آن طبيعی به نظر برسد. کوچکترين کنترل دشمن بلافاصله محسوس میشودو انعکاس پيدا میکند. کنترل ورود و خروج در منطقه شمال، بخصوص در بهار و تابستان برای دشمن بسيار گران تمام میشود. بخصوص اگر در نظر بگيريم که شمال بعنوان يک مرکز تفريحی، بخصوص در تابستان، چه جمعيتی را از مرکز و ساير نقاط کشور به خود میکشاند.
شمال در زمره مناطقی است که دشمن از نظر نظامی کمتر از هر جا استقرار يافته است. به واسطه شرايط جغرافيائيش، يک رشته از قابليتهای نظامی دشمن و سلاحهايش غيرقابل استفاده میگردند. درست است که روستائيان شمال شرايط زندگی قابلتحملتری از بسياری از روستائيان نقاط ديگر کشور دارند، با اين همه تضاد اينان و سرمايهداری مالی و بوروکرات، روز به روز افزايش میيابد و اينان روز به روز بيشتر زير بار قرض و تحت فشار سرمايهداری مالی و وزارت اصلاحات ارضی و شرکتهای تعاونی و سهامی زراعی خورد میشوند. رشد آگاهی سياسی در شمال، به ويژه در شهرهای شمالی، در مقايسه با ساير نقاط کشور نسبتاً بالا است. برای دشمن محاصره و نابودی چريک کوه با توجه به امکان تحرک چريک در سراسر مناطق شمالی، با توجه به شناسائی چريک از منطقه، که دشمن از آن برخوردار نيست (دشمن منطقه به منطقه بايد راهنماهای محلی خود را عوض کند) و با توجه به اينکه چريک از درگيری مشخص با دشمن اجتناب میکند و به وارد کرده يک رشته ضربات کوچک قناعت میکند، بسيار دشوار است. پس چرا هسته چريکی شکست خورد؟
ما دقيقاً از آنچه گذشته مطلع نيستيم ولی به نظر میرسد دو عامل، يکی عدم توجه به تحرک لازم و ديگری عدم رعايت بیاطمينانی مطلق موجب شکست شد. اين نکته قابل ذکر است که رفقای کوه ما نه تنها بطور نظری، بلکه عملاً نيز دريافته بودند که رعايت تحرک و بیاطمينانی مطلق لازم است. پس چرا چنين اشتباهی روی داد؟ تنها علتی که ما برای آن يافتهايم اين است که رفقای کوه تصور نمیکردند که دشمن تا اين حد حساسيت نشان دهد و تا اين حد برای امحاء هسته چريکی نيرو بسيج کند. ما میدانيم که واقعه محاصره رفقای قهرمان ما در نزديکيهای سياهکل روی داد و دشمن نيروی عمدهاش را بطور عمده در آن حوالی بسيج کرده بود، در حاليکه برای رفقای رزمنده ما بسيار آسان بود که در عرض چند روز دهها کيلومتر از منطقه دور شوند، و اگر اين تحرک ادامه میيافت دشمن مجبور بود برای آنکه امکان محاصره چريکها را پيدا کند، سراسر شمال را ميليتاريزه کند، اگر در سياهکل و اطراف آن چندين هزار نيرو بسيج کرده بود، اين بار میبايست در سراسر شمال دهها هزار نيرو بسيج کند و تمام خطوط ارتباطی را شديداً کنترل نمايد، و اين کاری بود بسيار دشوار و زمانی طولانی میطلبيد. در اين مدت چريک میتوانست جاپای خود را محکم کند، نيروی آتش خود را افزايش دهد و قابليتهای نظامی خود را بالا برد.
بدين ترتيب میتوان نتيجه گرفت که شکست هسته چريکی يک تصادف بود. تصادفی کاملاً اجتنابپذير، اما مبارزه انقلابی هميشه با نوعی ريسک (در هر لحظه خود) همراه است، و پيش آمدن چنين تصادفهايی هم طبيعیاند و هم اجتنابپذير. به هر حال از همين تجربيات است که انقلابيون بايد درس بگيرند و همين شکستهايند که پلههای صعود به پيروزی خواهند شد.
ما ديديم که جنبش سياهکل با آن عمر کوتاهش و با وجود شکستش، به انقلابيون و به خلق چه شوری بخشيد و چه اميدی داد، و اين قبل از آن بود که چريک شهری بتواند مبارزه مسلحانه خود را آغاز کند.
مبارزه مسلحانه چريکهای فدائی شهر هم، نتايج شگفتانگيزی به بار آورد. تحت تاثير مبارزه مسلحانه و به منظور پاسخگويی به ندای اين مبارزه بود که دانشجويان انقلابی دانشگاهها، قهرمانانه به پا خواسته و شکوهمندترين تظاهرات چند سال اخير خود را بر پا کردند و حادترين و انقلابیترين شعارهای ممکن را مطرح ساختند. تحت تاثير همين مبارزه مسلحانه بود که کارگران رزمنده “جهان چيت” دليرانه برای تحقق خواستهای خود پافشاری کردند و قهر ضدانقلابی را با قهر انقلابی (گر چه نه با اسلحه) پاسخ گفتند و دهها شهيد ديگر بر شهدای انقلاب ايران افزودند. اينک مردم مشغوليتهای فکری تازهای پيدا کردهاند. از خود میپرسند، چريکها برای چه و به خاطر که میجنگند؟ اين فداکاری و از جانگذشتگی چگونه امکانپذير است؟ و میبينند اين جانبازی امکانپذير است، و میتوان با نيرويی کوچک در برابر دشمنی اين چنين تا دندان مسلح، به پا خاست.
جنبش انقلابی ايران تازه دارد سنت مبارزه مسلحانه را ايجاد میکند، در مرحله راهيابی و راهگشايی و در مرحله افتوخيزهای اوليه به سر میبرد، و اين همه با تشکل گروهی صورت میگيرد. جنبش انقلابی ايران اکنون دارد با عمل مسلحانه راه را نشان میدهد، با پيروزی، شکست، باز پيروزی، باز شکست، باز هم پيروزی خود امکان مبارزه، خصلت طولانی مبارزه را دارد به خلق نشان میدهد و در چنين شرايطی است که خلق بهتدريج درمیيابد مبارزه سخت است و طولانی و رشد آن به حمايت او احتياج دارد. اين چنين است که خلق و فرزندان پيشاهنگش بهتدريج به پا میخيزند. ما به هيچوجه به اين زودیها منتظر حمايت بلاواسطه خلق نيستيم. بههيچوجه انتظار نداريم که خلق هماکنون به پا خيزد. خلق اينک توسط فرزندان پيشاهنگش، توسط گروههای انقلابی و واقعاً انقلابی نمايندگی میشود. و اين گروههايند که تحت تاثير مبارزه مسلحانه و حمايت معنوی خلق و با آگاهی به درستی مشی مسلحانه، دست به اسلحه میبرند. مبارزه را گسترش میبخشند و امکان حمايت مادی خلق را از مبارزه بهتدريج بالا میبرند.
چنين است که شکست يک گروه مبارزه مسلح، تاثيری تعيينکننده بر سرنوشت مبارزه ندارد. اگر قبول داريم که مبارزه طولانی است، اگر قبول داريم که مبارزه با تشکل گروهی آغاز میشود، چه اهميتی دارد که گروهی در اين ميان از بين بروند. مهم اين است که اسلحهای که از دست رزمندهاش میافتد، رزمندهای ديگر باشد که آنرا بردارد، اگر گروهی شکست میخورد، گروهی ديگر باشد که راه او را دنبال کند. اين مهم نيست که گروه يا گروههائی پيشاهنگتر به زندگی خود ادامه دهند تا بتوانند نتايج عمل خود را ببينند، از اثرات آن بهرهبرداری کنند، و حمايت معنوی را که ايجاد کردهاند با سازماندهی خود مبدل به حمايت مادی کنند. اين را میتوانند گروههای ديگر انجام دهند، گروههايی که میخواهند به وظايف انقلابی خويش عمل کنند.
و ما با اين اعتقاد مبارزه خود را شروع کردهايم. ما به خلق خود و فرزندان پيشاهنگش ايمان داريم. و ضامن اين ايمان ما خون ما است. ما با پوست و گوشت خود نياز به حمايت خلق را احساس میکنيم و میدانيم بدون چنين حمايتی، نابودی ما و نابودی راه حتمی است. ما جان خود را بر سر اين ايمان گذاشتهايم. در مرحله پايهگذاری و سنتگذاری مبارزه مسلحانه دادن قربانيهائی چنين گزاف اجتنابناپذير است. قربانيهايی که ما دادهايم، شهدای ما که دليرانه تا پای مرگ در برابر دشمن مقاومت کردهاند، اسرای ما که قهرمانانه در برابر شکنجههای قرون وسطائی دژخيمان شاه مقاومت میورزند، قطعاً باعث خواهند شد که نهال انقلاب ايران شکوفان گردد، که فرزندان خلق به پا خيزند، و آنگاه جنگ تودهای دير يا زود آغاز گردد.
پيشاهنگ در شرايط کنونی نمیتواند پيشاهنگ باشد مگر آنکه يک چريک فدائی باشد. بگذار تسليمطلبان هر چه میخواهند رجزخوانی کنند. وظيفه هر محفل و گروه انقلابی است که با هر امکانی که دارد و به هر شکلی که میتواند مبارزه مسلحانه را آغاز کند و ضرنات خود را بر دشمن فرود آورد. تجربه نشان داده است که راهی نيست جز راه مبارزه مسلحانه و تجربه نشان داده است که خلق از اين مبارزه حمايت خواهد کرد.
زنده باد مبارزه مسلحانه که تنها راه رسيدن به آزادی است!
جاودان باد خاطره تمام شهدائی که قهرمانانه تا پای مرگ با دشمن جنگيدند!
درود بر اسرا و زندانيان سياسی که دليرانه در مقابل شکنجههای قرون وسطائی دژخيمان شاه جلاد مقاومت میورزند!
برقرار باد اتحاد تمام نيروهای انقلابی و تمام خلقهای سراسر ايران!
خرداد ۱۳۵۰