اشرف دهقانی
خوانندگان گرامی!
آنچه که در پيش روی داريد مجموعه مقالاتی در نقد و بررسی انتخابات ۲ خرداد و مواضع بخشی از اپوزيسيون، به قلـم رفيق اشرف دهقانی است که در تاريخهای مختلف در نشريه “پيام فدايی”، ارگان چريکهای فدايی خلق ايران به چاپ رسيده و اکنون به صورت يک مجموعه در اختيار شما قرار میگيرد.
فهرست مقالات:
خاتمی با رای تودهها رئيس جمهور نشد! نقدی به نظرات «راه کارگر»
نگاهی به مواضع اپوزيسيون در مسئله «انتخابات»
خاتمی با رای تودهها رئيس جمهور نشد! نقدی به نظرات «راه کارگر»
بر زمينه جنجال بزرگی که در رابطه با “انتخابات” اخير رياست جمهوری در ايران بهوجود آمد، چگونگی برخورد به اين “انتخابات” و تجزيه و تحليل رويدادهای مربوط به آن به محکی تبديل شده است که با آن میتوان يکبار ديگر ماهيت واقعی بسياری از مدعيان چپ و طرفداری از طبقه کارگر را سنجيد.
”راه کارگر” بهمثابه يک جريان سياسی در منتهای راست طيف چپ، از جمله اين مدعيان میباشد. اين جريان در ارگان سياسی شماره ۱۴۵ خود در مورد “انتخابات” اخير دو مطلب نوشته که گلچينی از مواضعی هستند که هم در بين نيروهای راست و هم در ميان اغلب جريانات بهاصطلاح چپ مطرح میباشند. آنچه در زير میآيد نقدی است بر اين دو نوشته. در مطلب اول، در اعلاميه خطاب به “مردم ايران! زحمتکشان، زنان، جوانان!” “راه کارگر” با قبول ادعای رژيم که گويا ۲۹ ميليون نفر از مردم ايران در انتخابات اخير رياست جمهوری شرکت کردهاند، آنرا اعتراضی میداند که “از طريق دادن رای به يکی ديگر از هواداران ولايت فقيه بيان شده است”. “نه”ی با شکوهی به کانديدای ولايت فقيه” و جار میزند که اين “تودهنی محکمی بود به تمام نظام ولايت فقيه”. بنابراين خلاصه حرف “راه کارگر” اين است که مردم ايران از طريق دادن رای به يکی ديگر از هواداران ولايت فقيه به تمامی نظام ولايت فقيه تودهنی محکمی زدند. در اين رابطه به سادگی به “راه کارگر” بايد گفت اين که بيشتر به شوخی شباهت دارد! اگر قبول میکنيد که خاتمی رشتهای جدابافتـــه از تمامــی نظام ولايت فقيــه نيست، پس چطور رای دادن به او، يعنی به قول خود شما “به يکی ديگر از هواداران ولايت فقيه”، را تودهنی به کل نظام تلقی میکنيد!؟ وانگهی مگر مردم ايران تاکنون به کانديداهای ولايت فقيه “بله” میگفتند که اين بار “نه” گفتهاند!؟ حتی اگر تنها برخورد مردم با بهاصطلاح انتخابات رژيم را ملاک قرار دهيم (يعنی همه مبارزات و اعتراضات دلاورانه آنان از ترکمن صحرا و کردستان گرفته تا مشهد و اسلامشهر که در طی آنها به باشکوهترين وجهی در مقابل رژيم ايستاده و به نفی کليت نظام پرداختند را ناديده بگيريم) خواهيم ديد که تودهها همواره با عدم شرکت در آن “انتخابات” و با ابراز قاطع عدم اعتماد خود به رژيم هم “نه”ی بسيار با شکوهی (بسيار باشکوهتر از آنکه در تصور “راه کارگر” میگنجد) به همه گردانندگان جمهوری اسلامی متعلق به هر جناحی که باشند دادهاند و هم هر بار با بیاعتنايی به نمايش انتخاباتی رژيم، تودهنی سفت و محکمی نيز به کليت “نظام ولايت فقيه” زدهاند. حال چرا “راه کارگر” اين عمل شکوهمند تودهها را ارجی نمینهد و رفتن عدهای از مردم (نه آن حدی در ارقام خودساخته ادعا میشود) به پای صندوقهای رای را “نه”ی باشکوه ناميده و آن را مورد تمجيد و ستايش قرار میدهد، موضوعی است که “راه کارگر” خود بايد توضيح دهد.
در مورد تعداد کسانی که در “انتخابات” شرکت کردند، اکثريت قريب به اتفاق نيروهای اپوزيسيون از سلطنت طلب و تودهای و اکثريتی گرفته تا بهاصطلاح نيروهای چپ، بیچونوچرا رقمی که وزارت کشور رژيم در اين زمينه اعلام کرد را ملاک برخورد خود قرار میدهند. “راه کارگر” نيز با پذيرش بیچونوچرای آن ارقام دروغين در صدد توضيح چرايی و چگونگی اين باصطلاح شرکت گسترده پرداخته و مینويسد: “اکثريت مردم به صورت هدفمند و به قصد معينی در انتخابات شرکت کردند. آشکارا عليه جناح حاکم يعنی خامنهای، روحانيت و بازار…. آنها ترجيح دادند در شرايطی که هنوز آمادگی اقدام مستقل برای مقابله با کل رژيم را ندارند، با سنگر گرفتن در پشت جناح ديگر و با سپر بلا قرار دادن آن، به مقابله با پيشروی جناح ديگر بپردازند.”
ما فعلاً به مضمون راست اين اظهارنظرها نمیپردازيم که تودهها را به بازی در نمايش انتخاباتی رژيم تشويق میکند و با کشيدن خط بطلان به تجربه گرانقدر مردم در رابطه با نمايشات انتخاباتی جمهوری اسلامی (که همواره با عبارت “سگ زرد برادر شغال است” به نفی همه دستاندرکاران رژيم پرداختهاند) اين توهم را دامن میزند که گويا با رای دادن و پشتيبانی از يک جناح حکومتی میتوان اوضاع را بهبود بخشيده و حقی از حقوق مردم را تضمين نمود.
اين واقعيتی است که در “انتخابات” اخير علاوه بر کسانی که معمولاً بنابه الزامات تحميلـی ديکتاتوری حاکم (مثلا ضرورت مهر انتخاباتی خوردن شناسنامهها) به پای صندوقهای رای میروند با توجه به جو هياهويی که برای بازارگرمی انتخابات براه افتاده بود، عدهای نيز شرکت نمودند که عليرغم تمام تبليغات موجود که ظاهراً از آنها میخواست رای خود را به نفع ناطق نوری در صندوقها بياندازند، به خاتمی رای دادند. بسياری از اينان بهدليل عدماعتماد خود به رژيم به نتيجه انتخابات مشکوک بودند. ولـی کسانی هم بودند که پذيرفته بودند که رایشان در اين بهاصطلاح انتخابات موثر است و منجر به روی کار آمدن کسی خواهد شد که گويا خواهان اندک اصلاحاتی در جامعه میباشد. در هر حال آنچه روشن است اين است که عدهای (به هر دليلـی) در “انتخابات” اخير شرکت کرده و به خاتمی رای دادند.
ببينيم که برخورد يک نيروی سياسی مدعی دفاع از طبقه کارگر در رابطه با اين عملکرد “مردم” (۱) چه میتواند باشد. مسلم است که برای چنين نيرويی معيار درستی و نادرستی يک عمل يا حرکت الزاماً آن چيزی نيست که مردم انجام دادهاند بلکه او خود بايد از خلال تحليل دقيـق و مشخص شرايط و اوضاع و احوال حکم به صحت و سقم آن بدهد. بهعبـارت ديگر هيچ عملکـــردی به صرف اينکه از طرف تودههـــا، خلــق، مردم صورت گرفته است بهخودی خود نمیتواند عملکرد درستی باشد. تودهها نيز ممکن است دچار اشتباه شوند. (۲)
حال برخورد “راه کارگر” را در اين زمينه مورد توجه قرار دهيم. “راه کارگر” که پيش از “انتخابات” با دلايل ظاهراً محکم از قلابی بودن آن انتخابات صحبت میکرد و شعار تحريم انتخابات را سر داده و “قاطعانه” از مردم میخواست که در آن شرکت نکنند، پس از شنيدن ادعاهای پر هياهوی رژيم مبنی بر شرکت ۲۹ ميليون نفر در انتخابات و رله “پرهيجان” اين خبر توسط مبلغين امپرياليسم و رسانههای غربی، بدون اينکه خم به ابرو آورد که پيشتر چه گفته بود و بر مبنای کدام تحليل شعار تحريم انتخابات را داده بود هيجان زده نه فقط شرکت در آن “انتخابات” را مورد تائيد قرار داد بلکه به تملقگويی از شرکتکنندگان (بهواقع چيزی بيشتر از دنبالهروی) پرداخته و شعف و خوشحالـی خود را از شرکت “مردم” در انتخابات بيان نمود. “راه کارگر” نوشت: “ما میخواستيم شما با تحريم انتخابات اعتراض و عدم اعتمادتان را به رژيم حاکم بيان کنيد. شما با شرکت بیسابقهاتان در انتخابات همين کار را با چنان صراحتی انجام دادهايد که احتمالاً در کمترين تحريمی امکانپذير بود” و به اين ترتيب نشان داد گلهمند نيست که چرا به شعار تحريم او توجه نشده است. رای دهندگان کار “خيری” انجام دادهاند و “راه کارگر” نيز به آنها میگويد چه باک! “در کار خير حاجت به استخاره نيست”. در بررسی خود اين جملات میبينيم که “راه کارگر” از خلال آنها درصدد توجيه و ماستمالـی کردن موضع قبلـی خود در رابطه با “انتخابات” اخير برآمده است و اينطور جلوه داده شده که گويا هم کسانی که در انتخابات اخير شرکت کردند و هم آنهايی که کمافیالسابق آنرا تحريم نمودند، هر دو يک عمل را انجام دادهاند: اعتراض و ابراز عدم اعتماد خود به رژيم.
با توجه به گستــردگی طيف رایدهنــدگان به خاتمــی در درجه اول بايد گفت که عملکــرد همه اين طيف را نمیتوان در مقوله “اعتراض و ابراز عدماعتماد خود به رژيم” جمع نمود. صرفنظر از قشری از طبقه سرمايهدار که خاتمی بيانگر خواستهای آنها بود و هم از اين رو آنان آگاهانه به او رای دادند، در ميان مردم کسانی به قصد اعتراض به سياستهای جناح حاکم و طرد ناطق نوری رای خود را به صندوقها انداختند. کسانی تصور میکردند که در آن “انتخابات” حق انتخاب بين بد و بدتر را دارا میباشند. در نتيجه به قصد انتخاب “بد” در آن شرکت کردند. کسانی به خاتمی توهم داشتند و کسانی هم بودند که چون بهدلايلـی خارج از خواست و اراده خود در انتخابات شرکت کرده بودند در فضای تبليغاتی(۳) موجود رای خود را به خاتمی دادند. در هر حال يک موضوع در ميان بخش بزرگی از رایدهندگان به خاتمی روشن بود و آن اينکه عليرغم شرکتشان در “انتخابات” هنوز نسبت به اين امر که آيا رای آنها بهواقع به حساب خواهد آمد يا نه بدبين و بیاعتماد بودند. به عبارت ديگر اگر چه تبليغات و بازارگرمی برای انتخابات موجود توانسته بود آنها را به “صحنه” بکشاند ولـی آنها در عين حال بیاعتمادی خود به رژيم را نيز ابراز میداشتند. از ميان اين طيف گسترده اين واقعيتی است که به هر حال طيفی در ضديت و مخالفت با سياستها و عملکردهای جناح حاکم میخواستند با رای خود باعث انتخاب کسی به مقام رياست جمهوری گردند که اگرچه خود شناخت چندانی از او نداشتند ولـی میشنيدند که گويا دارای برنامههای متفاوتتر از جناح حاکم میباشد. اين تفکر و عملکرد است که “راه کارگر” به دنبالهروی از پرداخته و آنرا امر “خيری” مینامد. که گويا حتی بر تحريم هم رحجان داشته است. بنابراين بنايی که بلافاصله پس از انتخابات در ذهن “راه کارگر” ساخته شد (با توجه به اينکه در رابطه با نتيجه “انتخابات” و شرکت عدهای از “مردم” در آن که تبليغات امپرياليستی آگرانديسمان شده بود، احساس میکرد حسابی غافلگير شده است) اين بود که خاتمی گويا حقيقتاً با رای مردم به پست رياست جمهوری رسيد و به قول “راه کارگر” ورود مردم به صحنه “انتخابات” اين امر را سبب گرديد. با چنين فرض و تصوری، ظاهراً منطقـی(!) است که “راه کارگر” از عمل “خيــر” صحبت کند و با لحن توجيه آميز بگويد، مردم آمادگی اقدام مستقل برای مقابله با کل رژيم را ندارند!
ولـی آيا واقعاً رای کسانيکه در “انتخابات” اخير شرکت کردند در نتيجه اين “انتخابات” تاثير داشته است؟ آيا خاتمی واقعاً بنابه رای مردم بر سر کار آمد؟ با هر به”اصطلاح تحليل و يا تصوری که به اين سوالات پاسخ مثبت داده شود يک واقعيت انکارناپذير در رژيم جمهوری اسلامی مورد انکار و بیتوجهی قرار گرفته است و آن اينکه در ايران تحت سيطره رژيم جمهوری اسلامی برای اينکه اين يا آن نماينده بورژوازی به پست حکومتی برگزيده شود ميزان رای مردم نيست. بهواقع هيچ آخوندی، هيچ بوروکراتی هيچيک از جناحهای حکومتی، هيچيک از سردمداران و گردانندگان رژيم برای اشغال مقامی در حکومت ارزشی برای رای مردم قايل نيستند و احتياجی نيز به آن ندارند. اگر در دمکراسیهای بورژوايی هر از چند سال يکبار به مردم امکان داده میشود که نمايندگانی از ميان طبقه ستمگر انتخاب کنند و به قول مارکس تصميم گرفته میشود که کداميک از اعضای طبقه حاکمه به عنوان نماينده مردم آنها را سرکوب و لگدمال نمايد، در جامعه فعلـی ايران در نظامی که ديکتاتوری جزء لاينفک آن میباشد، حتی همين حد از دمکراسی نيز وجود ندارد و اين مردم نيستند که تعيين میکنند کداميک از مرتجعين و مزدوران طبقه حاکم بايد زمام امور را بهدست گيرد. اينها واقعياتی هستند که مضحکه انتخاباتی اخير هرچند هم که در ذهن “راه کارگر” “زمين لرزه” البته از نوع اجتماعیاش حساب آيد قادر به تغيير آنها نبوده و نميتوانسته است باشد.
واقعيت اين است که خاتمی را تودهها انتخاب نکردند. نه آن رقمی که در رابطه با شرکت مردم در “انتخابات” اخير ارائه میشود رقم درستی است و نه دليل يا دلايل عينی و درستی مويد آنند که اين بار در اثر معجزه يا زمين لرزهای سيستم انتخاباتی در ايران تغيير يافته و حاکمين مرتجع جمهوری اسلامی تودههــای مردم را انتخاب کننده خود قــرار دادهاند. حتی اگر از استثناء بر قاعده هم صحبت شود باز کسی نمیتواند نشان دهد که چرا اين بار مثلاً جناح حاکم چه در قبل و چه در جريان انتخابات دست به حرکتی برای خنثی کردن بهاصطلاح خواست تودهها (منظور کسانی که به نفع خاتمی رای دادند) نزد و طلسم و مات شده منتظر نشست که ببيند مردم به چه کسی رای میدهند تا از آن تبعييت کنند!!؟ برعکس با پس زدن ظواهر امر همه شواهد بيانگر آنند که “انتخابات” رياست جمهوری اخير ماهيتاً و در اساس هيچ فرقی با ديگر مضحکههای انتخاباتی رژيم نداشت تنها اين بار در جهت فريب و تحميق تودهها و تامين سودجويیهای ديگر شديدتر و پرحرارتتر از هميشه سعی شده بود آن بهاصطلاح انتخابات را بهمثابه انتخاباتی دمکراتيک در حد انتخابات در کشورهای غربی جلوه دهند. به اين دليل هم بود که دستاندرکاران برای کشاندن مردم به صحنه اين “انتخابات” تا آنجا که میتوانستند نيرو و انرژی مصرف نمودند. بر اساس اين واقعيات انتخابات رياست جمهوری اخير نيز میبايست مورد تحريم قرار گيرد.
اما برای “راه کارگر” مسئله از اين قرار نيست! در اعلاميه خطاب به “مردم و زحمتکشان، زنان و جوانان” با لحن بسيار تملقآميزی نسبت به کسانيکه در “انتخابات” شرکت کرده و به خاتمی رای دادهاند مینويسند: “اين حرکت عظيم شما انقلاب بهمن را بياد میآورد”. در مقاله “انتخابات: لرزه بر اندام ولايت فقيه” هم معلوم میشود که از نظر “راه کارگر” حادثه انتخابات اخير (بهدليل شرکت مردم در آن) از نوع آن زمينلرزههايی بوده که “کاخها و حاکميت طبقه سياسی حاکم را دستخوش تکانهای بزرگ کرده و میکند”
چه بهبه و چهچه گويائی! عظمت کار کسانی که نام خاتمی را روی ورقههای رای نوشته و در صندوقها انداختند، “راه کارگر” را به ياد تودههای انقلابی که قيام خونين ۲۲_۲۱ بهمن را انجام دادنــد انداخته است. بله گويا فرق چنــدانی نيست هدف در يکی از آنها نابــودی کل نظام سرمايهداری وابسته در ايران بود که شاه بر سر آن قرار داشت و ديگری در چهارچوب بساطی که رژيم خود گسترده بود با دادن رای “به يکی ديگر از هواداران ولايت فقيه” هدف “جلوگيری از پيشرویهای جناح حاکم” را دنبال میکرد. “راه کارگر” چنان شباهتی بين اين دو عملکرد میبيند که با ديدن يکی به ياد ديگری میافتد، از نظر او انجام اين حرکت دومی همانند حرکت اول جايز است يعنی برای اينکه بتوان جلوی پيشرويهای جناح حاکم را گرفت تودهها بايد در انتخابات رژيم شرکت کنند. منتها (در اينجا پند “راه کارگر” را نقل میکنيم) میبايست به جای آنچه نفی میشود چيز درستی گذاشت. مثلاً در انتخابات اخير تودهها میبايست نام “کانديد مستقل و دلخواه” خود را به صندوق میانداختند!! (لابد نام يکی از نخبگان “راه کارگر” را!)
به اين ترتيب از يک طرف باور به تبليغات گزاف دشمنان تودهها و رقمهايی که از شرکت مردم در نمايش انتخاباتی رياست جمهوری اخير ارائه میدهند و از طرف ديگر طبيعت سازشکارانه “راه کارگر” که در اينجا به صورت دنبالهروی از عملکرد و حرکت بخشی از آحاد جامعه خود را نشان میدهد دست به دست هم داده و چنان وضعی برای “راه کارگر” بهوجود آورده است که هم قيام بهمن در ذهنش زنده شده و هم میبيند (البته در عالـم خيال) که “کاخها و حاکميت طبقه سياسی حاکم دستخوش کانهای بزرگ شده”!
آيا بهتر از اين ميشود خاک به چشم مردم پاشيد و سد راه رشد آگاهی آنان گرديد؟ فرض کنيم که واقعاً رقم اعلام شده از طرف وزارت کشور رژيم مبنی بر شرکت ۲۹ ميليون نفر در انتخابات صحيح باشد. با قبول اين فرض حالا مگر جز اين اتفاق افتاده است که به جای فلان مزدور رژيم، يک مزدور ديگر يا به قول شما “يکی ديگر از هواداران ولايت فقيه” مقام رياست جمهوری را در ايران “اسلامی” عهدهدار شده است!؟ پس اين ديگر چهچه و بهبهگويــی لازم ندارد و اصلاً اين چگونه ميتــواند کاخهــا و حاکميت طبقه سياســی حاکم را دستخوش تکانهای بزرگ بنمايد؟ آيا “راه کارگر” با اين تبليغات گزاف موذيانه مردم را به شرکت در مضحکههای انتخاباتی آينده رژيم دعوت نمیکند!
چرا واقعيت جز اين نيست، ببينيد آنها صراحتا چه میگويند:
”از اين پس انتخابات میتواند ديگر نه منشاء “برکت” و “مشروعيت” بلکه منشاء “شر” و سرنگونی باشد. از کجا معلوم که مردم در طی يک انتخابات ديگر با جا به جا کردن حربه خود از اين دوش به آن دوش، در يک حرکت غافلگيرانه مثلاً به انتخاب کانديد مستقل و دلبخواه خود مبادرت نورزند؟” (از مقاله انتخابات: لرزه بر اندام ولايت فقيه، تاکيد از ما)
تصوير رومانتيک و زيبايی است. مردم ابتدا با شرکت در “انتخابات” رياست جمهوری، جناح حاکم در رژيم را غافلگير کردند و حال با کمک سازمانهای سياسی نظير “راه کارگر” به اين “آگاهی” دست میيابند که با رای دادن به يکی از “هواداران” ولايت فقيه میشود و میتوان اراده خود را به رژيم تحميل نمود و همه برنامهها و کاسه کوزه گردانندگان اصلـی رژيم را به هم زد. خوب به تبع از اين تصوير خيالـی چرا “راه کارگر” محق نباشد که مردم را به شرکت در نمايشات انتخاباتی آينده رژيم تشجيع نمايد. آخر آنها گويا در اين پروسه فرصت خواهند يافت با جابجا کردن حربه خود از اين “دوش به آن دوش” يک بار ديگر رژيم را غافلگير نموده و اين بار کانديد مستقل و دلبخواه خود را انتخاب نمايند.
بهراستی که مبلغين رژيم خود هرگز نمیتوانستند به چنين استادی مشوق مردم برای شرکت در مضحکههای انتخاباتی آينده باشند. فقط بگذاريد از “راه کارگر” بخواهيم با تصوير خيالـی و رومانتيک ديگری مشکل “شورای نگهبان” را هم برای مردم حل کند تا مبادا کانديد مستقل و دلبخواه آنان در صافی شورای نگهبان گير کند!!
اما در مورد اين سئوال که چطور شد مضحکه انتخاباتی اخير مورد توجه “مردم” قرار گرفت و برخلاف “انتخابات”های سابق که همواره مورد بیاعتنايی بود اين بار عدهای به قصد طرد کانديدای جناح حاکم در آن شرکت نمودند، “راه کارگر” به وجود شرايط خاص اشاره میکند که “بدون وجود آنها وقوع حرکتی چنين گسترده ميسر نبود.” مینويسد: “مهمترين اين شرايط را بايد در فلج شدن جناح حاکم در اقدام به تقلب و نيز ساير اقدامات پيشگيرنده از وقوع “فاجعه” از يک سو (نتوانستن) و برانگيختگی تودههای مردم بر عليه جناح حاکم از ديگر سو (نخواستن) دانست.” ولـی در همينجا بايد پرسيد چطور شد که جناح حاکم قبل از ورود مردم به صحنه دست به هيچ اقدامی نزد تا از وقوع “فاجعه” جلوگيری نمايد؟ “راه کارگر” به سادگی مطرح میکندکه “هشدار مجاهدين انقلاب اسلامی و نيز افشاگری و هشدار رفسنجانی نسبت به تقلب نقش مهمی در بازدارندگی جناح حاکم از تقلب و اقدامات ديگر داشت”. ولـی مگر از آنگونه “هشدارها” و “افشاگريها” در هيچ انتخاباتی سر داده نشده بود؟ تاکنون در هر مضحکه انتخاباتی جناح يا جناحهای مغلوب همواره چنين مسايلـی را مورد بحث و جدل خود قرار دادهاند. همواره هشدار داده شده. همواره افشاگری صورت گرفته است. در نتيجه اين فاکت قابلقبولـی نيست که بتوان روی آن تامل نمود. اگر جناح حاکم برای جلوگيری از آنچه “راه کارگر” آن را “فاجعه” میخواند به اقدامی دست نزده است بايد هم در اصالت آن بهاصطلاح “فاجعه” ترديد نمود و هم با دورانداختن تصورات کودکانه و در عين حال غيرواقعی و غيرمنطقی از اين قبيل که گويا هشدار و تهديد به افشاگری باعث پا پس کشيدن و خلعسلاح طرف مقابل شده است، بهدنبال دلايل واقعی اين امر گشت. در رابطه با برانگيختگی “مردم” نيز که “راه کارگر” آن را بر زمينه نارضايتی عمومی تودهها ناشی از “اقدامات تحريکآميز چندی” میداند که “آنهم در طی چند هفته پيش از انتخابات از جانب جناح حاکم به عمل آمد”، عين همين سئوال مطرح است. دليل اقدامات تحريکآميز جناح حاکم در رابطه با اين انتخابات چه بود؟ “راه کارگر” کمافیالســابق با سادهانديشی ناشی از ديد طبقاتی خود آن را به بلاهت و نادانی حکام وقت نسبت میدهد (۴) و میگويد: “جناح حاکم، بهويژه با نزديکتر شدن موعد برگزاری انتخابات، به نحو شگفتانگيزی خرفتی و بلاهت خود را در عدم درک حساسيت اوضاع و دامن زدن به برانگيختگی مردم به نمايش گذاشتند”. با صحه گذاشتن بر خرفتی، بلاهت، کودنی و نادانی يکايک مزدوران دست اندرکار رژيم بايد دانست که صرفاً با خصوصيات و کاراکترهای شخصی مزدوران حکومتی نمیتوان سياستها و عملکردهای رژيم را توضيح داد؟ ولـی اگر مبنا را منافع و مصالحی بدانيم که در اين يا آن سياست و عملکرد نهفته است آنگاه میبينيم که هيچ فاکتی در دست نيست که نشان دهد که جناح قدرتمند در رژيم مخالف کشاندن مردم به صحنه انتخابات و به پای صندوقهای رای بود، و اگر اين کار را اتفاقاً با صرف انرژی هر چه بيشتری انجام داد بايد بر اين امر بيانديشيم که رژيم از برانگيخته کردن مردم و از اقدامات تحريکآميز خود هدفهای سياسی معينی را تعقيب مینمود. اساساً يکی از وجوهی که انتخابات اخير را از ديگر انتخابات رژيم متمايز میکرد، تبليغات بسيار گستردهای بود که هم جناح حاکم و هم ديگران در مورد آن بهراه انداختند. نه فقط راديو و تلويزيون و ديگر رسانههای گروهی در ايران در رابطه با اين انتخابات بسيج شده بودند، بلکه راديوهای خارجی نيز (راديوهايی که به زبان فارسی برای ايران برنامه پخش میکنند) ساعات هر چه بيشتری را به پخش اخبار مربوط به اين “انتخابات” و بحث در مورد آن اختصاص داده بودند. در رابطه با مضمون تبليغات انتخاباتی هم بايد توجه داشت که شورای نگهبان از همان آغاز، کانديداتوری چهار فرد را مورد تائيد قرار داد. از ميان آن چهار نفر تبليغات عمدتاً روی دو فرد متمرکز گرديد که حداقل در زمينه اجتماعی_ فرهنگی مبلغ يا بيانکننده دو برنامه کاملا متفاوتی بودند. يکی از آنان ناطق نوری بود که بهمثابه کانديد شناختهشده حکومتی از همان ابتدا مهر نفرت و انزجار تودهها را با خود داشت. اما نفر دوم کســی بود که نه فقط چهــرهاش برای مردم چندان شناختــه شده نبود، بلکه در پروندهاش يک مورد استعفا از مقام بهدليل فشارهای جناح حاکم نيز وجود داشت (امری که میتوانست از نقطهنظر تودهها پوئن مثبتی برای وی شمرده شود). در جريان بهاصطلاح مبارزات انتخاباتی نيز نه تبليغات جناح حاکم بر عليه خاتمی و نه اقدامات اوباشانش بر عليه او تا آنجا که به جلب توجه و نظر تودهها مربوط بود، هيچيک نمیتوانست به ضرر خاتمی تمام شود. برعکس هر چه حملات جناح حاکم برعليه خاتمی تند و تيزتر جريان میيافت، وی هر چه بيشتر به عنوان فردی مخالف سياستهای تاکنونی رژيم جلوه مینمود و در نتيجه بيشتر اين امکان را میيافت که مورد توجه تودهها قرار گيرد. آيا فهم چنين واقعيتی برای جناح حاکم که با همه بلاهت و نادانيش به هر حال قدرت فائقه را در جمهــوری اسلامــی به دست دارد، امــر مشکلــی بود؟ بههيچـوجــه اينطــور نيست. همه گردانندگان رژيم نه فقط از طريق “ساواما”ی جمهوری اسلامی بلکه از طرق مختلف ديگر دائما در جريان تفکرات و نظرات عمومی مردم نسبت به خود قرار دارند و اتفاقاً کاملاً از درجه نفرت و انزجار تودهای نسبت به خود آگاهند. بنابراين وقتی شورای نگهبان در مقابل ناطقنوری چهره ناشناختهای با پشتوانه تبليغات ضد يا مخالف سياستهای تاکنونی رژيم قرار میداد، اين امر برای وی ناروشن نبود که در صورت شرکت تودهها در انتخابات و در صورتيکه قرار به انتخاب رئيس جمهور از طرف مردم باشد آنها بين بد و بدتر، بديهتاً خاتمی_ که در مقابل ناطق نوری از تامين “آزاديهای مدنی”، توجه به جوانان و از لزوم شرکت زنان در حوزههای سياسی و اجتماعی سخن میگفت_ را انتخاب خواهند کرد. بر اين اساس سئوال واقعی اين است: چرا جناح حاکم عليرغم همه آگاهيش نسبت به نظرات و روحيات مردم گذاشت کار بهجايی برسد که بهزعم “راه کارگر” نه قادر به تقلب باشد و نه توانا برای اقدامات پيشگيرنده ديگر!؟ “راه کارگر” پاسخ میدهد که: “اين بار برخلاف موارد مشابه، آنها (تودهها) با شرکت فعال خود همه را غافلگير ساخته و البته بيش از همه خود جناح حاکم را”!
اگر از غافلگير شدن صحبت کنيم اين بهواقع خود “راه کارگر” و امثالهم میباشند که پس از شنيدن تبليغات پرهياهو حول اين “انتخابات” احساس غافلگير شدن میکنند. والا جناح حاکم همانطور که اشاره شد به دليل وقوف خود به نظرات و روحيات مردم از يک طرف و برخورداری از همه وسايل لازم برای اعمال ديکتاتوری از طرف ديگر در صورتيکه شرکت “مردم” در انتخابات را به ضرر خود تشخيص میداد بهراحتی از آن جلوگيری به عمل میآورد. در نتيجه نمیتوان از غافلگير شدن جناح حاکم صحبت کرد. اما در مورد بهاصطلاح شرکت فعال تودهها در “انتخابات” که “راه کارگر” آنرا به عنوان يک اعتراض گسترده تعبير میکند، در شرايط سلطه خشونت بار و وحشيانه ديکتاتوری بر جامعه، توده موقعی میتواند دست به اعتراض بزند و از اين طريق بخواهد بر روند رويدادها تاثير بگذارد که حداقل شرايط لازم برای چنين امری را مهيا ببيند. تودهها خوابنما نمیشوند که يکباره تصميم بگيرند (آنهم در شرايطی که از حداقل تشکل مبارزاتی محرومند) از طريق شرکت در انتخابات رژيم به رژيم اعتراض کنند و به مقابله با ولايت فقيه برخيزند! اين تلقی از برخورد تودهها تنها میتواند در ذهن روشنفکرانی که تنها در ذهنيات خود غرقاند جا داشته باشد. (منظور همان تعدادی است که به نفع خاتمی در انتخابات شرکت کردند) بدون آن تبليغات گسترده که پيشتر از آن صحبت شد و بدون مشاهده فضايی که در مجموع آنها را به شرکت در انتخابات تشويق مینمود و حتی به آنها اطمينان ميداد که اينبار تقلبی در کار نبوده و رئيس جمهور بنا به رای مردم روی کار خواهد آمد، برای رفتن به صندوقهای رای “بسيج” نمیشدند. اين تعداد از مردم در صورتی میتوانستند به قول “راه کارگر” “نه”ی باشکوه” خود را به درون صندوقها بياندازند که فضا را برای بيان آن “نه” آماده ديده باشند. چنين شرايطی را جز خود گردانندگان جمهوری اسلامی نمیتوانستند برای “مردم” فراهم نمايند. بنابراين ورود “مردم” به صحنه انتخابات نمیتوانست برای جناح حاکم امر بعيدی باشد که به اين ترتيب محاسباتش به هم بخورد. اين ادعا که رژيــم در مقابل ورود مردم به صحنــه انتخابات غافلگيــر شد ادعای نادرستــی است که تنها باعث شادی مزدوران گرداننده رژيم خواهد شد.
وقتی میگوييم که “مردم” اين بار بخشاً به اين دليل به پای صندوقهای رای رفتند که به آنها القاء شده بود که بدين طريق میتوانند به مقابله با جناح حاکم برخيزند و يا تصور میکردند که رایشان در نتيجه انتخابات تاثير خواهد داشت و تاکيد میکنيم که خود گردانندگان رژيم سعی در بهوجود آوردن چنان فضايی نمودند، اينرا با وقوف به تضاد بين جناحهای مختلف حکومت و آگاهی بر کشمکشها و دعواهای موجود در ميان آنان مطرح میکنيم. تضاد فيمابين جناحهای درونی رژيم به اندازه عمر خود جمهوری اسلامی قدمت دارد. اين تضادها حتی گاه نتايج خونينی هم به دنبال داشتهاند. امروز نيز تضاد در بين جناحهای مختلف به صورت دعوا و کشمکشهايی که گاه منجر به افشاگری عليه يکديگر، حمله به سخنرانیها و غيره میگردد، خود را برملا میسازد. مسئلهای که در اين رابطه بايد به آن توجه داشت آن است که همانطور که قبلا به آن اشاره شد در سيستم ديکتاتوری حاکم بر ايران تضاد بين جناحهای حکومتی در رجوع به آرای مردم حل و فصل نمیشود. برای اين منظور تعيناتی در کل جامعه و در سيستم حکومتی ضروری است که رژيم جمهوری اسلامی و جامعه تحت سلطه ديکتاتوری حاکم بر ايران فاقد آن است. برعکس در اينجا سيستم ديکتاتوری و نظامی که رسمأ مبتنی بر ولايت فقيه است اهرمهايی در اختيار حکام وقت قرار میدهد که آنان بدون آنکه نيازی برای رجوع به آرای عمومی پيدا کنند، امور خود را پيش میبرند. در ايران اين عقيده فراگير تودهها که رای مردم در انتخابات دارای هيچ ارزشی نيست و سردمداران رژيم هر کسی را که بخواهند خود از صندوقها بيرون میکشند، عقيدهای درست و مبتنی بر تجارب عينی مردم ايران است. اتفاقاً “انتخابات” اخير هم عليرغم همه ظواهرش تنها خلاف آن را ثابت نکرده بلکه يکبار ديگر مهر تائيد به آن زد.
آنچه در انتخابات اخير رخ داد يک فريبکاری بزرگ بود جناح حاکم در سازش با جناحهای ديگر مقدمتاً نام خاتمی را از صافی شورای نگهبان گذراند و پس از آن بدون اينکه بهزعم “راه کارگر” اجازه دهد سير حوادث به گونهای پيش رود که غافلگير شده و “تسليم نظر و اراده مردم” گردد، با همياری جناحهای ديگر صحنه را به گونهای آراست که به مقاصدی که از نمايش و بازی انتخاباتی تعقيب مینمود، دست يابد. (۵)
در اوضاع و احوال و شرايطی که “انتخابات” رياست جمهوری در آن صورت گرفت، رژيم جمهوری اسلامی با دو معضل بزرگ روبرو بود. در رابطه با خارج در مقابله با آنچه در دادگاه ميکونوس بر عليه سران جنايتکار رژيم مطرح بود، با توجه به اينکه محکوم شدن سران رژيم بهمثابه عاملين قتل و جنايت ميکونوس مشکلات زيادی بر سر راه ارتباط آنها با امپرياليستهای اروپايی بوجود میآورد دستاندرکاران رژيم میبايست “انتخابات” رياست جمهوری را در جهت حل اين مشکل مورد بهرهبرداری قرار دهند. برای اين منظور لازم بود “تنور انتخابات” بيش از هر وقت ديگر گرم نگاه داشته شود. لازم بود توده هر چه بيشتری را به “صحنه” و به پای صندوقهای رای کشاند و کوشيد تا رئيس جمهور را در سطح جهان منتخب تودهها جا زد. در ضمن رئيس جمهور آينده خود میبايست چهرهای ظاهرا معتدل داشته باشد. مخالف سياستهای “تندروانه” مقامات پيشين جلوه کند و …. خاتمی بنابه ادعاهای ظاهراً فريبنده و به پشتوانه تبليغاتی که در مورد او به عمل میآمد، پاسخگوی اين نياز رژيم بود.
در رابطه با معضل داخلـی مشکل اصلـی برای رژيم تودههای رنجديده ايران و مبارزات دلاورانه آنها بوده و هست. برخلاف نظر “راه کارگر” و امثالهم نقش تودهها در اين بهاصطلاح انتخابات بازی در بساط رژيم نبود. تودهها نقش سترگ خود را پيش از انتخابات با رشد و گسترش هر چه بيشتر مبارزات خود ايفا نمــوده بودند. نه فقط مبارزات قهرمانانه کارگران نفت بلکه مبارزات گسترده نويسندگان، شعرا و روزنامهنگاران که خود منعکسکننده مبارزات پراکنده اما مستمر تودهها در بطن جامعه است اين امر را برای مزدوران جمهوری اسلامی آشکار ساخته بود که بايد در انتظار انفجارهای خشم و کينه تودهای ديگری نظير آنچه در مشهد، قزوين، تبريز و اسلامشهر رخ داد باشند. هزاران اعتراض تودهای در اشکال مختلف و همچنين سطح گسترده و بيش از حد نارضايتی عمومی اين را مدام به مزدوران رژيم يادآوری کرده بود. حال اين رژيم بود که میبايست از مضحکه انتخاباتی خود وسيلهای برای تقابل با تودهها و کند کردن آهنگ مبارزات آنها بسازد. جدا از همه تمهيداتی که در اين انتخابات برای فريب تودهها بهکار گرفته شد، (بهخصوص در صحنه آرايی چنان کوششی به عمل آمد تا تصور شود که خاتمی برخلاف خواست جناح حاکم، با رای تودهها بر سر کار آمد) موضوعی که در اينجا بايد مورد توجه قرار گيرد موضوع و تم تبليغاتی رژيم در انتخابات اخير میباشد که از طريق مهره برگزيده خود يعنی خاتمی بيان شد. مهره برگزيده جمهوری اسلامی حالا ديگر با روضه خوانی، با استمداد از خدا و شريعت و غيره نبود که میخواست وجود نامبارک خود را به جامعه تحميل نمايد. اين بار او از وعدههای زمينی حدالـمقدور معينی سخن میگفت. وعده آزاديهای مدنی میداد. وعده توجه به جوانان، وعده رفع بسياری از محدوديتها و فشارهای طاقتفرسايی که در جمهوری اسلامی به زنان وارد میآيد. وعده دفاع از حقوق زنان و از اين قبيل را میداد.
چه کسی جز تودهها و مبارزات دلاورانه آنها قادر بود با زنگ زده کردن سلاحهای پيشين اين دشمنان قسم خورده مردم، آنها را به چنين رجز خوانی وادار نمايد!؟ تودهها نقش خود را اين چنين در بهاصطلاح انتخابات رياست جمهوری اخير ايفا نمودند. ولـی نه وعدههای آنچنانی و نه ديگر فريبکاریهای رژيم قادر نيستند سدی در مقابل مبارزات تــودهای که امروز در بستــرهای کوچک و گاه بسيار تند و خشمآلــود جريــان دارد و فردا بیشک به سيلـی بنيانکن تبديل خواهد شد، ايجاد نمايد.
مرگ بر رژيم وابسته به امپرياليسم جمهوری اسلامی!
پاورقیها:
۱_ در نوشته “راه کارگر” و همه آنهايی که از شرکت گسترده مردم در انتخابات داد سخن میدهند، مردم به مقوله واحدی اطلاق میشود که هم تودههای زحمتکش و هم نيروهای استثمارگر و ارتجاعی را يکجا در بر میگيرد. در حاليکه در واقعيت امر مردم به طبقات و اقشار مختلف تقسيم شده است. از ميان اکثريت مردم ايران (کارگران، زحمتکشان، تودههای رنجديده و تحت ستم شهر و ده) البته عدهای در “انتخابات” اخير شرکت نمودند. ولـی مردم ديگری هم در ايران زندگی میکنند (سرمايهداران و اقشار مرفه وابسته به رژيم) که از ميان آنان بسياری در حين قبول کليت سيستم اقتصادی_ اجتماعی حاکم بر ايران از محدويتهای اجتماعی و سياسی که جمهوری اسلامی بهمثابه يک حکومت مذهبی در جامعه بهوجود آورده است ناراضی بوده و از آن گلهمندند. اين عده که البته نمیتوانند به جمهوری اسلامی و گردانندگان ريز و درشتش به همانگونه بنگرند که اکثريت مردم ايران مینگرند طبيعی است که برای اجابت اميدها و آرزوهايشان با “هيجان” بیسابقه روی به خاتمی آوردند. بهواقع نيز اينان بيش از همه در انتخابات اخير فعال بودند. کلمه “مردم” را از آنرو توی گيومه قرار دادهايم که مرزش را از اين مردم جدا کنيم.
۲_ در فهم اين نکته تجربه ۹ ژانويه در روسيه مثال معروفی در بين کمونيستهاست. آنجا که کارگران و تودههای رنجديده فريب کشيش گاپون را خورده و برای تظلمخواهی و تحقــق خواستهــای بر حــق چندی به سوی کاخ تـزار به راه افتادنــد، در آنجا بلشويکهــا نه اينکه به دنبالهروی از تودهها بپردازند، بلکه وظيفه خود را توضيح دلايل خطا بودن آن حرکت به تودهها قرار دادند. البته بايد توجه داشت که اين تنها يک مثال در رابطه با برخورد به عملکردهای تودههاست، والا قصد به هيچوجه شبيهسازی شرکت مردم در انتخابات با تجربه ۹ ژانويه نيست. در جامعهای که ديکتاتوری امپرياليستی بر آن حاکم است، عملکرد مکانيسمهای مختلفی ميتواند باعث کشانده شدن مردم به پای صندوقهای رای گردد بدون آنکه حقيقتاً خواست و اراده واقعی آنها آنرا طلبيده باشند.
۳_ منظور فضايی است که برای کشاندن مردم به سوی صندوقهای رای و ظاهراً به نفع ناطق نوری درست شده بود.
۴_ ۱۸ سال است که اينان سياستهای ضدانقلابی سردمداران مکار رژيم را به بلاهت و نادانی آنها نسبت میدهند و ۱۸ سال است که هر بار معلوم میشود خود اينان به حد کافی بصيرت و دانايی نداشتهاند که مفهوم واقعی آن سياستها را دريابند.
۵_ اينکه رفسنجانی پس از برکناری از پست رياست جمهوری در مقامی قرار گرفت (رئيس مجمع تشخيص مصلحت) که بهراحتی بسياری از اهرمهای قدرت را در دست او متمرکز ميسازد، عينیترين فاکتی است که نشان میدهد جناحهای درونی حکومت عليرغم ظاهر غلاظ و شداد تضادهايشان میتوانند و توانستهاند از در سازش و توافق با يکديگر درآيند. جالب است که “راه کارگر” که از “نظام غير متعارف” حاکم بر ايران صحبت میکند در شماره ۱۴۲ نشريه خود نوشته بود که جناح خامنهای برای اينکه “اين شخصيت بهروی دست مانده” (منظور رفسنجانی است) را مهار کند در صدد يافتن “شغلـی پر طمطراق” برای رفسنجانی است به گونهای که “بزرگی و قدرت را القا کند، اما در همان حال نشان واقعی از آنها نداشته باشد”! ولـی دوستان “راه کارگر” مثل اينکه قضيه اينطوریها هم نبوده و رئيس “مجمع تشخيص مصلحت” شدن نشان واقعی از قدرت (و البته نه بزرگی) را القا میکند که آن شخصيت حقير به آن دست يافت.
مرگ بر خاتمی!
يکسال و اندی پس از روی کار آمدن خاتمی، مرزبندی بين برخورد انقلابی به رژيم جمهوری اسلامی و برخورد سازشکارانه نسبت به آن، دارد هر چه دقيقتر و روشنتر خود را نمايان میکند.
خاتمی نه فقط پاسخی به رسوايی “ميکونوس” و دوباره هموار کردن راه غارتگران بينالـمللـی به ايران بود_ تا بهجای جنايتکاران رسوای پيشين سيدی خندان عهدهدار پيشبرد طرحهای استثمارگرانه امپرياليستی گردد_ و نه تنها سياستهای غارتگرانه امپرياليسم آمريکا حضور رئيس جمهور بهاصطلاح ميانهروئی را در جامعه ايران ضروری شمرده بود، (آوازه “مدرن” و “ميانهرو” بودن رئيس جمهور جديد را رسانههای امپرياليستی خود پيشاپيش در سطح جهان پخش نمودند) بلکه آلترناتيو حيلهگرانهای بود در مقابل اوضاع وخامتبار جامعه، و هدف آن بود که با فريب مردم و ايجاد توهم برای بهبود اوضاع، از انفجار خشم آنان جلوگيری نموده و تنشهای اجتماعی موجود را حدالـمقدور در مسيری که خود تعيين میکنند بياندازند.
در رابطه با اهداف مربوط به روابط خارجی که در لفظ مغرضان و کوتهانديشان از آن به عنوان “حضور در جامعه جهانی” اسم برده میشود، خاتمی مرد عمل بوده است. مثلاً وجود او بمثابه رئيس جمهور بهاصطلاح معتقد به دگرانديشی، چنان فصلـی در تجديد ارتباطات استثمارگرانه با دول غربی گشوده که خاطره جنايات ميکونوس و موانع ديپلماتيک ناشی از آن بالکل از خاطرهها زدوده شد. در صحنه داخلـی نيز البته اگر از عمل به وعدههای انتخاباتــی نمیتوان سخن گفت ولـی ظاهراً اوضاع بر وفق مراد سياستــی است که خاتمی را به رياست جمهوری رساند. به عبارت ديگر بازار نيرنگ و ريا و تبليغات به نفع خاتمی در جهت فريب تودهها کاملاً گرم است. در ميان اپوزيسيون، راستهايی که پيش از بازی انتخاباتی ۲ خرداد از امکان استحاله در درون رژيم سخن میگفتند حال در قالب دفاع از خاتمی و طرفداری از کرباسچی و غيره ميدان وسيعی برای رواج انديشههای منحط خود يافتهاند. حتی در ميان کسانی که سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی را هدف خود اعلام میدارند، تائيد يک جناح به ضرر جناح ديگر چنان مقبوليتی يافته که اينان شعار “مرگ بر خاتمی” را شعار چپروانهای میخوانند که بايد از آن اجتناب کرد. اينطور جلوه میدهند که شعار “مرگ بر خاتمی” اصلاً به مفهوم مرگ بر آزادی، مرگ بر مردم، مرگ بر استقلال و غيره است. (۱) اينها ارمغانهايی است که از مضحکه انتخاباتی ۲ خرداد حاصل شده است. اما امروز پس از گذشت بيش از يکسال از مضحکه، مشت دغلکاران جمهوری اسلامی و حاميان علنی و شرمگين آنان بيش از پيش باز شده است.
در تبليغات مغرضانه، خاتمی از ابتدا معصوم بدنيا آمد. گويی او در جنايات و ظلم و ستم و اجحافات وارده از طرف رژيم جمهوری اسلامی به تودهها نقشی نداشته و مهره دستاندرکار رژيم نبوده است. از طرف ديگر او که طرفدار آزاديهای مدنی، دلسوز جوانان و مدافع حقوق زنان و غيره جا زده شد از همان ابتدا اين مصونيت را يافت که کسی انتظار عمل سريعی از او نداشته باشد. گفته شد که جناحِ مقابل، سرِ راه اوست و در اجرای برنامههايش سنگاندازی میکند. اتفاقاً وقايعی نظير محاکمه يکی از پروپاقرصترين طرفداران خاتمی يعنی کرباسچی شهردار تهران، عزل نوری از وزارت کشور و غيره شواهدی بر اين ادعا بودند و در خدمت تبليغاتی قرار گرفتند که پيشاپيش برای او مصونيت دست و پا میکرد. توجيهگران گفتند بلـی چوب لای چرخ برنامههای خاتمی میگذارند و اگر چنين نبود خاتمی گويا به نفع آزادی و به نفع تودههای تحت ستم ايران چهها که نمیکرد و بدين ترتيب کوشيده و میکوشنــد مردم را همچنان نسبت به خاتمی و بهبود اوضاع توسط او منتظر و متوهم نگهدارند. در واقعيت امر البته قرار نبود عمل مثبتی از طرف خاتمی به نفع تودهها صورت بگيرد و يا حتی به همان وعدههای انتخاباتی سرودم بريدهاش عمل نمايد.
همانطور که میدانيم حتی در تفسيرهای کوتهبينانه، روی کار آمدن خاتمی نتيجه “نه”ی بزرگ تودهها به رژيم و يا انتخاب بين بد و بدتر مردم تلقی شد اما نکته برجسته و غيرقابل انکار در همه آن قبيل تفسيرها اعتراف به اين واقعيت بود که خاتمی بهدليل نفرت و مخالفت شديد مردم ايران با رژيم جمهوری اسلامی شانس و امکان اشغال پست رياست جمهوری يافته است. واقعيت آن بود که وقتی سياستگذاران و گردانندگان جمهوری اسلامی به کانديداتوری خاتمی (که در تبليغات به عنوان فردی معرفی میشد که گويا از ريشه و اساس با عملکردهای ارتجاعی مزدوران پيشين رژيم مخالف است) صحه گذاشتند، میدانستند که دارند در جهت پيشبرد سياستهای ضد انقلابی معينی روی نفرت تودهها از جمهوری اسلامی سرمايهگذاری میکنند. فريبکاران هنوز هم نفرت تودهها از رژيم را وثيقه پيشبرد امور تحت حاکميت جمهوری اسلامی قرار دادهاند. حال اينطور جلوه داده میشود که گويا اين تنها جناح خامنهای است که رژيم را نمايندهگی میکند و جناح خاتمی تماماً برای بهبود اوضاع میکوشد. اما آقای رئيس جمهور که امروز از وی بهعنوان “سردار شرمندگی” نام میبرند، اگر هم بهخاطر بیعملـیاش خود را در انظار شرمسار نشان میدهد، ولـی هرگز شرمسار آن نيست که تحت رياست جمهوری وی همان برنامهها و همان سياستهای ضدانقلابی به پيش برده میشود که تاکنون در رژيم نکبتزده جمهوری اسلامی به پيش رفته است. سنگسار و ديگر اجحافات در رابطه با زنان، تشديد بيکاری در ميان جوانان، شدتيابی اعتياد و غيره و غيره هنوز آن واقعيتهای وحشتناکی هستند که دو قشر جامعه ما که ظاهراً توجه به آنها مورد تاکيد خاتمی قرار داشت کماکان با آنها مواجهاند.
گذشته از اين، چه کسانی جز فريبکاران و مرتجعين میتوانند منکر تداوم اعدامهای وحشيانه در دوره زمامداری خاتمی شوند که اعدام جوانان در خوزستان به جرم ناسزاگويی به سران حکومت نمونهای از آنها بود!؟ چه کسانی جز مرتجعين و فريبکاران میتوانند منکر اين حقيقت شوند که اعتصابات کارگری برای حقوق ابتدايی کارگران در زمان خاتمی نيز با سرکوب و بگير و ببند و شکنجه کارگران روبرو شده است و بالاخره چه کسانی جز فريبکاران و دشمنان خلق میتوانند پس از واقعه ترور لاجوردی جلاد، دفاع سرسختانه خاتمی از اين قاتل شناخته شده هزاران تن از کارگران و زحمتکشان و زنان و مردان و جوانان کمونيست و مبارز را لاپوشانی کرده و همچنان او را مدافع “ميانهروی” و “قانونگرايی” و “اعتدال” و …. جا بزنند.
بنابراين اگر معيار سنجش حقيقت، عمل است همينها بيانگر آنند که خاتمی در اين مدت در ورای چهره خندان و ظاهراً شرمسار خود مشغول انجام همان وظايف ضدخلقی بوده است که از هر رئيس جمهور اين رژيم انتظار میرفت. تنها وی اين نقش را هم به عهده داشته است تا با انجام نمايشاتی و با دغلکاری به ايجاد توهم در تودهها و فريب آنان پرداخته و تا آنجا که میتواند آهنگ مبارزات تودهها بر عليه رژيم وابسته به امپرياليسم جمهوری اسلامی را کند نمايد.
بر چنين اساسی است که خاتمی هر چقدر هم “بیدستوپا” و عاجز و درمانده بوده باشد، مغلوب جناح غالب رژيم شمرده شود و غيره، بهمثابه رئيس جمهور يک رژيم سراپا گنديده و ضدانقلابی جزيی جدايیناپذير از چنين رژيمی است و اگر نيرويی واقعاً خواهان نابودی رژيم جمهوری اسلامی میباشد، با هيچ بهانهای نمیتواند از شعار “مرگ بر خاتمی” احتراز نمايد. مرگ بر خاتمی يعنی مرگ بر دروغ و ريا، يعنی مرگ بر دغلکاران و فريبکاران، يعنی مــرگ بر همه جناحهــای درونــی رژيــم، يعنی مــرگ بر کل رژيم جمهــوری اسلامــی و يعنــی زندهباد انقلاب تودههای رنجديده ايران، زندهباد آزادی و استقلال و نابود باد وابستگی و مرگ بر همه قراردادهای اقتصادی که خاتمی در تداوم سياستهای پيشين اخلاف خود با امپرياليستهای غارتگر مشغول بستن آنهاست. اين مرزی است که نيروهای انقلابی را از نيروهای سازشکار و مصالحهجو جدا میسازد. مرز بين انقلابيونی که به خاتمی بهمثابه چهره دغلکار رژيم مینگرند که برای فريب توده ها علم شده، با کسانی که به بهانه قرار دادن نوک تيز حمله جناح “محافظهکار” رژيم به اشاعه توهم نسبت به خاتمی میپردازند.
در صحن جامعه ايران اگر قشرهايی از طبقه سرمايهدار، ناراضيان صرف بعضی محدوديتهای سياسی_ اجتماعی موجود که طرفداران واقعی خاتمی میباشند را کنار بگذاريم، تبليغات به نفع خاتمی ممکن است بخشهايی از قشرهای متوسط را برای مدت کوتاهی به خود مشغول دارد ولـی چنان هياهوهايی هر چقدر هم موذيانه طراحی شده باشند قادر نيستند کارگران و زحمتکشان را که بنا به شرايط مادی زندگی خود هر روز و هر ساعت دروغين بودن آن تبليغات را تجربه میکنند، از مبارزه باز دارند.
مرگ بر خاتمی!
پيروز باد مبارزات کارگران و زحمتکشان!
پاورقی:
۱_ اين مطلب در نشريه پيوند تيرماه ۱۳۷۷ درج شده است.
نگاهی به مواضع اپوزيسيون در مسئله «انتخابات»
در جريان بهاصطلاح انتخابات ششمين دوره مجلس شورای اسلامی، تبليغات پُرسروصدايی مبنی بر اينکه گويا اين “انتخابات” برای آينده ايران سرنوشتساز بوده و دارای اهميت تعيينکننده است، به راه انداخته شد و ما شاهد يک هماهنگی بين دستگاههای تبليغاتی رژيم و غرب در اين زمينه بوديم. از طرف ديگر بخشی از اپوزيسيون جمهوری اسلامی که پيش از اين، مضحکههای انتخاباتی رژيم را باطل اعلام کرده و آنها را تحريم مینمودند، خواهان شرکت مردم در اين بهاصطلاح انتخابات شدند.
برای اينکه متوجه چرايی اين واقعيت گرديم و به سئوالاتی که در اين زمينه مطرح هستند پاسخ گوئيم، در زير کوشش میشود با مرور نظراتی که دفاع از خاتمی و بهاصطلاح برنامه توسعه سياسی وی را توصيه میکنند، به توضيح آن دلايلـی بپردازيم که يک نيروی واقعاً انقلابی را بر آن میداشت که اين مضحکه انتخاباتی را نيز همچون ساير انتخابات قلابی جمهوری اسلامی تحريم کند.
تم اصلـی تبليغات نيروهايی که کوشيدند انتخابات مجلس ششم را در نزد تودهها مهم و تعيينکننده جلوه داده و آنها را به شرکت در آن ترغيب نمايند اين بود که سرنوشت جامعه در مجلس آينده تعيين خواهد شد. در تخالف با جناح “محافظهکار” يا به قولـی “تماميت خواه” مطرح میکردند کسانی که میخواهند برنامه “توسعه سياسی” خاتمی ادامه يابد و يا کمتر از اين میخواهنــد جناح “تماميتخواه” را به عقبنشينـی وادار نمايند، بايد در انتخابات شرکت نموده و به کانديداهای “اصلاحطلب” رای بدهند. اپوزيسيون مدافع شرکت در انتخابات در برخورد به اين واقعيت که سرنوشت انتخابات در جمهوری اسلامی با رای مردم تعيين نشده بلکه معادلات ديگری نتيجه انتخابات را مشخص مینمايند، مجبور بود “انتخابات” مجلس ششم را تافتهای جدا بافته قلمداد کرده و در حاليکه ظاهراً به غيردمکراتيک بودن اين بهاصطلاح انتخابات نيز اعتراف مینمود با توجيهاتی، پروسه آخر و بخش اعلام نتايج انتخابات را دمکراتيک جلوه دهد. مسلماً در بين اين طيف از اپوزيسيون (در اين طيف از سلطنتطلب و اکثريتی و “راه کارگر” گرفته تا نيروهای هميشه آماده سازش و پشت کردن به منافع تودهها نظير حزب دمکرات کردستان ايران و غيره حضور داشتند) (۱). اختلافنظرهايی نيز در نحوه بيان و يا چگونگی توضيح چرايی شرکت در انتخابات وجود داشت (۲). ولـی بهطور کلـی نظر آنان را ميتوان در دو برخورد جمعبندی نمود.
۱_ برخورد در وجه دفاع مثبت از خاتمی و توضيح ضرورت شرکت در “انتخابات” با اين ادعا که برنامه توسعه سياسی خاتمی و روندی که از دوم خرداد شروع شده روند دمکراتيزه کردن جامعه است و بايد با پشتيبانی از خاتمی کوشيد دمکراسی را در جامعه نهادی نمود.
۲_ دفاع از خاتمی در وجه منفی، با تاکيد بر تضاد و تفاوت نظرهای دو جناح رژيم و با اين نتيجهگيری که مردم مجبور به انتخاب بين بد و بدتر هستند. در نتيجه بهتر است در مقابل بدترها (جناح راست يا محافظهکار رژيم) بدها (جناح و دستههای طرفدار خاتمی) را انتخاب نمود. (۳)
۱_ دفاع از خاتمی در وجه مثبت:
پس از گذشت دو سال از روی کار آمدن رئيس جمهور جديد اگر مدافعين او نمیتوانند در زمينه اقتصادی جز پروندهای سياه از او ارائه دهند و وضعيت اقتصادی مردم، بهخصوص شرايط زندگی کارگران و زحمتکشان بسيار وخامتبارتر از آن است که بشود در اين زمينه به دفاع از خاتمی پرداخت، آنها ظاهراً دست آوردهايی از پروسه دو سال رياست جمهوری خاتمی سراغ دارند که با تکيه به آنها بتوانند به دفاع از او برخيزند. عمده دستاوردها از نظر اينان عبارتند از پاگيری احزاب و تشکلات سياسی و بهوجود آمدن نشريات و مطبوعات متعدد که در آنها مطالبی درج میشود که در گذشته کفر و تابو محسوب میشدند. اينها دستاوردهای عمده هستند.
بلـی واقعيتی است که هر روز از گوشهای تشکل سياسی و حزبی همچون قارچ سر بيرون میآورد. ولـی تنها با کشيدن پرده ساتر بر بخش بزرگی از واقعيت است که میتوان اين بهاصطلاح دستاوردها را دليل بر دمکراتيزه شدن جامعه قلمداد نمود. جامعه از اقشار و طبقات گوناگون تشکيل يافته است. به ما بگويند کداميک از اقشار و طبقات تحتستم ايران، کدام بخش از نيروهای خلقی طی دو سال گذشته امکان آن را يافتهاند که در جهت تحزب و تشکل خود گام بردارند؟ اگر روند آغازشده از دوم خرداد روند دمکراسی است که در طی آن احزاب و تشکلهای سياسی پا گرفتهاند چگونه است که کارگران رنجديده ايران هنوز هم از تشکيل يک سنديکای ساده کارگری محرومند؟ چگونه است که هر جا کارگران مبارز در پی دفاع از حقوق زايل شده خويش و کاستن از بار رنج و محروميتهايشان به فکر تشکل خود بيافتند و يا کمتر از آن به تجمعات مستقل خود در برابر سرمايهداران شکل و نظم دهند با نيروهای سرکوبگر دولت، با حملات و تهديدات وزارت کشـــور و بالاخـــره با زنـــدان و شکنجـــه و اعـــدام مواجـــه میشــوند؟ آيا حتی برای دانشجويان، اين اقشار روشنفکر جامعه امکان ايجاد تشکلهای مستقل دانشجويی_ بدون آنکه عوامل رژيم بر آنها کنترل داشته باشند_ وجود دارد؟ از امکان فعاليت سازمانيافته نيروهای مترقی و انقلابی جامعه بهمثابه نمايندگان و مدافعين اقشار و طبقات خلقی در جامعه سخن نمیگوئيم ولـی در طی بيش از دو سال رياست جمهوری خاتمی کجا نويسندگان، شعرا و روشنفکران منفرد (غيروابسته به حزب يا سازمان انقلابی و مترقی) امکان انتشار آزاد نظراتشان را داشتهاند؟ کدام قانون يا روندی دمکراتيک در جامعه شرايطی برای آنان بهوجود آورده است که بتوانند فارغ از فکر يورش وحشيانه مزدوران وزارت اطلاعات به محل کار و زندگيشان و زندان و شکنجه و ترور دست به قلم برده و مطلبی بنويسند!؟ اما در مورد آن تشکلهای سياسی و احزابی که امروز ظاهراً به فعاليت مشغولند بايد گفت که آنها وابسته به بخشهای مختلف طبقه حاکم میباشند. حتی خودشان هم پنهان نکردهاند که در راس هر يک از روزنامههای بهاصطلاح اصلاحگرا يک مامور کهنهکار وزارت اطلاعات (ساواک جمهوری اسلامی) قرار دارد (دم خروس از زير عبا پيداست) و همين کافيست تا نشان دهد چه نيات فريبکارانهای با انتشار اين روزنامهها تعقيب میشود.
در زمينه اجتماعی و فرهنگی نيز از دوم خرداد به اين طرف نه تنها نشانهای از روند بهاصطلاح دمکراتيک ديده نمیشود بلکه اجرای قوانين بينهايت وحشيانه و مستبدانه قصاص، سنگسار و شلاق و قطع دست و پا و غيره که هر يک نموداری از حاکميت شرايط بسيار خفقانآور در جامعه میباشند، کماکان با شدت تمام ادامه دارد.
سعی کردند محاکمه نوری وزير کشور سابق را نمونهای از پيشبرد روند دمکراسی در کشور نشان دهند، چرا که نوری در دادگاهی با حضور وکيل مدافع و هيات منصفه و غيره ايستاد و آزادانه (!) از خود دفاع نمود و قاضی نيز فرصت يافت تا قضاوت خود را بنمايــد. اما نگفتنــد که همزمان با محاکمــه وی چه کسانــی از ميان تودههــای مــردم را در دادگاههای قلابی به جرمهای واهی به اعدام، شلاق و حبس محکوم نمودند و چند صد تن از دانشجويان و نيروهای مبارز جامعه را به جرم مخالفت با رژيم بدون هيچگونه محاکمهای در زندانهای مخوف خويش محبوس کردند! اين واقعيتها که بايد به عنوان مشتی از نمونه خروار محسوب شوند، مشت کسانی را باز میکنند که از اقدامات مثبت خاتمی سخن میگويند و بيانگر آنند که اين مدافعين آنچه که در شرايط تسلط اوضاع و احوال خاص در جامعه به بخشهايی از خود طبقه حاکم اعطاء شده را بحساب مردم میگذارند. به حساب مردمی که کماکان از فقدان کمترين دمکراسی در جامعه، از بیحقوقی، از سانسور و از فضای اختناق گستردهای که در جامعه حاکم است در رنج و عذاب به سر میبرند.
۲_ دفاع از خاتمی در وجه منفی:
میگويند اگر خاتمی نبود جناح راست جامعه را در همان وضع سابق نگاه میداشت (میايستاند!!) و امروز نيز اگر به حمايت از خاتمی برنخاسته و دست از پا خطا کنيم و موانعی بر سر راه وی بهوجود آوريم آنوقت جناح محافظهکار رژيم تمام قدرت را تصاحب کرده و جامعه را به وضعی که در سابق بود بر خواهد گرداند. و میپرسند آيا بين بد و بدتر تفاوتی وجود ندارد؟ و نبايد بين دو بد آنچه کمتر بد است را انتخاب نمود؟ اين سئوالات و طرحی که اينان از واقعيت ارائه میدهند، اساساً انحرافی و فريبکارانه است.
واقعيت اين است که در چند سال اخير با شدتگيری و گسترش مبارزات تودهها رژيم تحت چنان شرايط اسفباری قرار گرفت که عرصه برای ادامه روشهای خشونتباری که امروز به جناح محافظهکار نسبت داده میشوند، بسيار تنگ و تنگتر گشت. لکوموتيو تاريخ، جريان مبارزه طبقاتی چنان شرايطی را در جامعه بهوجود آورد که حکومتيان ديگر نمیتوانستنـــد به شيـــوه سابــق حکـــومت کننــد. يا میبايست در شيـــوهها و روشهـــای حکومتداری خويش و در چگونگی تحت سلطه نگاه داشتن تودهها تغييراتی ايجاد نمايند و يا سيل شورشهای تودهای و از دست رفتن کنترل از دست خويش را پذيرا شوند. ظهور خاتمی و تغييراتی که از دوم خرداد در اوضاع سياسی و اجتماعی جامعه بهوجود آمد گواه اين امر بود که “آلترناتيو بدتر” يا جناح محافظهکار ديگر نمیتوانست از مبارزات رو به رشد تودهها جلوگيری نمايد. همانطور که امروز نيز نمیتواند جامعه را از حرکت باز ايستانده و اوضاع و احوال سابق را بر آن حاکم سازد. اين را خود مدافعين شرکت در انتخابات نيز به انحاء مختلف تائيد میکنند. وقتی آنها روی کار آمدن خاتمی را انتخاب بد در مقابل بدتر تودهها مینامند، وقتی از رای اعتراضی تودهها چه در “انتخابات” دوم خرداد و چه در “انتخابات” اخير سخن میگويند و وقتی مطرح میکنند که تودهها نه برای تائيد خاتمی بلکه برای برای گفتن نهی بزرگ به پای صندوقهای رای رفتهاند، بهواقع به ورشکستگی جناح محافظهکار و سياستها و شيوههای حکومت داری آن اعتراف میکنند. در يک کلام بايد گفت که “جناح محافظهکار” نه ديروز قادر بود با روشهای سابق بر جامعه حکم راند و نه امروز قادر است وضع سابق را مجدداً به جامعه ايران برگرداند. واقعيتهای عينی، حرکت رو به رشد جامعه، در حقيقت اين “بدتر” را کنار زده و شانس آلترناتيو بودن را از او گرفته است.
واقعيتی است که بين جناحهای مختلف رژيم تضاد وجود دارد، ولـی اختلاف و تضاد بههيچوجه آنطور که بدخواهان تودهها، جلوه میدهند بر سر آن نيست که جناحی دمکرات و اصلاحگرا و جناح ديگر “تماميت خواه” (توتاليتر)، ديکتاتور، جنايتکار و وحشی هستند. تضاد اينان تضاد روشهای سلطهگری است. واقعيت را بخواهيم اين جريان رو به رشد مبارزات مردم و شدت تضاد پائينیها (مردم) با همه آن بالائیها (حکومت) است که جناحهای رژيم را به تقلا برای حفظ نظام و ارائه راهحلهای مختلف برای جلوگيری از شورشهــای تودهای و انقلاب آنان به جان هــم انداختــه است. نکتــه بسيار مهمــی که در اين
رابطه بايد به آن توجه داشت اين است که فضا و شرايط متفاوت امروز جامعه ايران با اوضاع و احوال پيش از روی کار آمدن خاتمی حاصل توافقی است که نزديک به سه سال پيش بين بالاترين مقامات رژيم بوجود آمد. در واقعيت امر خاتمی حاصل سازش جناحهای متضاد رژيم بود و نه شکست يک جناح و پيروزی جناح ديگر (آنهم به دليل رای تودهها). در اوضاع و احوال کنونی جامعه در زمينههايی سختگيریهای کمتری صورت میگيرد، مثلاً کمتر پاپيچ زنانی میشوند که مقررات جمهوری اسلامی را در مورد حجاب اسلامی نقض کردهاند. امروز در مقابل کسانی که “ولـی فقيه” را تنها در مقابل خدا مسئول میدانند، کسانی هم پيدا شدهاند که میخواهند بر قامت اين پديده ذاتاً نابکار ردای قانونی بپوشانند و از ضرورت حاکميت قانون بر اعمال ولـی فقيه سخن میگويند. امروز در مقابل کسانی که صرف بهکارگيری لفظ دمکراسی را کفر میخوانند، کسانی مدعی به راهانداختن مطبوعات آزاد هستند و سعی میکنند خود را دمکرات هم جلوه دهند. اينها تفاوتهاست و جای انکار نيست که برای مردم ايران که در يک شرايط جهنمی به بند کشيده شدهاند همين تفاوتها حائز اهميت است.
ولـی بحث بر سر اين است که کدام فاکتورها باعث بهوجود آمدن چنين فضايی شده است؟ ما در پاسخ به اين سئوال همانطور که پيش از اين گفتهايم دو فاکتور را اساسی میدانيم. اول مبارزات مردم و شرايط انفجاری جامعه که جناحهای مختلف رژيم را از ترس از دست دادن قدرت سلطهگری بر مردم، به سازش با يکديگر و اتخاذ سياست جديدی کشانده و دوم ضرورت تنظيم رابطهای جديد با نيروهای امپرياليستی (علنی کردن رابطه) در جهت تسهيل سرمايهگذاریهای اين نيروها در ايران. ولـی کسانی که اوضاع جديد را صرفاً دستساز بهاصطلاح اصلاحگرايان جلوه میدهند سعی میکنند آگرانديسمان کردن تفاوتهای ذرهبينی بين شرايط گذشته و امروز، مردم را به پشتيبانی از يک جناح حکومت بکشانند. آنها اينطــور جلوه میدهند که گويا يک جناح رژيم واقعاً اصلاحگراست و پشتيبانی مردم از اين جناح باعث شدتگيری اصلاحات در جامعه خواهد شد، ولـی آنها پنهان میکنند که اتفاقاً اين مبارزات مردم بر عليه هر دو جناح و کل رژيم جمهوری اسلامی است که بخشی از جناحهای رژيم را به فريادهای دروغين اصلاحطلبی کشانده است. تضاد فيمابين جناحها امروز بر سر چگونگی روند و حد و حدود تغييراتی است که سران اصلـی رژيم اصل آن را برای مقابله با مردم پذيرفتهاند. در اين زمينه البته وضع آشفتهای وجود دارد طيف وسيعی را میتوان در بين گردانندگان و پيشبرندگان امور جمهوری اسلامی مشاهده کرد. در يک سر اين طيف کسانی چون ملاحسنی و نقدی قرار دارند و کماکان از تکهتکه کردن مخالفين و به جرثقيل بستن آنها حرف میزنند و در سر ديگر کسانی که برای جلب توجه تودهها و کنترل مبارزات آنها حتی قربانی شدن رفسنجانی به عنوان يکی از خر مهرههای رژيم را نيز لازم تشخيص میدهند. در اين ميان خود خاتمی را هم داريم که میکوشد از تندرویهای هم جبههایهايش جلوگيری کند و يا “کارگزاران سازندگی” که طرفدار رفسنجانی است.
مدافعين خاتمی استدلال میکنند که برای گريز از تماميتخواهی بايد به پشتيبانی از جناح بهاصطلاح اصلاحگرا برخاست و يا با اين جناح “همسو” شد_ که البته اين دومی اصطلاح زيرکانهای است برای کمرنگ کردن واقعيت حمايت و پشتيبانیشان از خاتمی و کمتر زشت جلوه دادن اين امر. ولـی نمیگويند که اين جناحها که امروز دعوای خانگی با يکديگر دارند و با همه تمايزشان هدف خود را حفظ سيستم اقتصادی_ اجتماعی بهغايت ارتجاعی کنونی قرار دادهاند، هنگامی که موفق شوند با فريب تودهها و کسب حمايت و پشتيبانی از آنها و يا کمتر از اين با بازداشتن آنان از پيشبرد مبارزات خود بحران کنونی را از سر خود بگذرانند، چه وضعی برای مردم بهوجود خواهند آورد! مردم را به شرکت در انتخابات به نفع خاتمی يا جناح بهاصطلاح اصلاحطلبان تشويق میکنند، ولـی نمیگويند در صورت اشغــال حتی همه کرســیهای مجلس توسط اين جناح کدام قوانيــن به نفع تودههای مردم قرار است در آنجا به تصويب برسد؟
تا آنجا که واقعيات عينی گواهی میدهند، چه در دو سال پيش که “انتخابات” دوم خرداد برگزار شد و چه امروز که مجلس ششم را با هياهوی تبليغاتی بر پا مینمايند، در مقابل مردم ايران آلترناتيو انتخاب بين بد و بدتر قرار نداشته است، بلکه سئوال واقعی که تودههای ما بهطور عينی با آن مواجه بوده و هستند اين است که بين تمکين به خاتمی و يا عدم اتکاء به او کداميک را بايد انتخاب نمايند. سئوال اين است که آيا مردم بايد به خاتمی اعتماد نموده و منتظر شوند تا او اوضاع جامعه را به نفع تودههای ميليونی تحت ستم ايران تغيير دهد و يا برعکس با تشديد مبارزات مستقلانه خويش برعليه کليت رژيم (با هر جناح و دستهاش) و جلوگيری از هرز رفتن انرژی مبارزاتيشان روندی را پيش ببرند که به سرنگونی جمهوری اسلامی و نابودی ارتجاع خواهد انجاميد!
بحث اصلـی اينجاست که آيا واقعاً در مقابل مردم ايران همين يک انتخاب بين بد و بدتر قرار دارد؟ آيا به نفع زحمتکشان و ستمديدگان جامعه نيست که هم بد و هم بدتر را نفی و طرد نموده و به جای بازی در بساط رژيم، راه مستقل خويش را برای رهايی از حاکميت ننگين جمهوری اسلامی در پيش گيرند؟ (۴)
اپوزيسيون سازشکار در مقابل انتخاب بين بد و بدتر
يکی از اهداف مهم رژيم (هر دو جناح) از بهراه انداختن تبليغات پر سر و صدا در مورد انتخابات مجلس ششم و “اساسی” و “سرنوشت ساز” جلوه دادن آن، انحراف افکار عمومی و دور کردن اذهان از مبارزات واقعاً سرنوشتساز جاری کارگران و زحمتکشان میباشد. مبارزاتی که امروز با شدت تمام گاه در شکلهــای انفجـاری در سراسر کشور جريان دارد و شدتگيری و گسترش هر چه بيشتر آن برای تعيين روندهای سياسی_ اجتماعی بعدی و سرنوشت آينده کشور واقعاً حياتی است (۵).
در مواجهه با اين خطر است که اپوزيسيون سازشکار يعنی همه کسانی که منافع خود را در حفظ نظام سرمايهداری وابسته ايران میبينند و يا کمتر از اين از انجام يک انقلاب اجتماعی به رهبری طبقه کارگر بيشتر هراسناکند تا حفظ وضع نکبت بار کنونی، خود را به دامان رژيم آويختهاند. آنها که ظاهراً از تودهها و رنج و محروميت آنان سخن میگويند با احساس خطر از جانب کارگران و زحمتکشان به کمک رژيم شتافتهاند تا او را در مهم و حياتی جلوه دادن “انتخابات” مجلس ششم ياری دهند. همانها که به نوبه خود میکوشند با برجسته کردن بيش از حد اهميت جريان مبارزه در بالا و تضادهای درون حکومت از پُررنگی مبارزات جاری در خيابانها بکاهند (۶). بهراستی که اين اپوزيسيون مجبور شده است بين بد و بدتر يکی را انتخاب کند. بدتر برای آنها همان پروسه تحولات انقلابی در جامعه است که مبارزات اميدبخش کنونی کارگران بخشی از آن را تشکيل میدهند. از ترس اين “بدتر” است که آنها به “بد” يعنی روند “تحولات” خاتمی پناه برده و به آن دل بستهاند. (۷)
انتخابات مجلس ششم، گدايی مشروعيت از تودهها
اگر نخواهيم عبارت سرنوشتساز را برای انتخابات مجلس ششم بهکار بريم، يقيناً میتوانيم بگوئيم که اين انتخابات برای رژيم و حاميان و هاديان امپرياليستاش بسيار مهم و حياتی بود.
انتخابات مجلس ششم حدود ۷ ماه پس از جنبش دانشجويی ــ مردمی ۱۸ تير بر پا شد. يکی از نتايج گرانقدر جنبش اخير آن بود که آب پاکی بر روی همه آن تبليغاتی ريخت که میکوشيدند مردم ايران را دلبند به “اصلاحات” خاتمی و در اين رابطه مردمی که به سلطه رژيم جمهوری اسلامی تمکين نمودهاند، جلوه دهند. جنبش ۱۸ تير انزجار و نفرت تودهها از رژيم جمهوری اسلامی را با برجستگی هر چه تمامتر آشکار ساخت و نشان داد که مردم ستمديده ايران جز به سرنگونی کل حاکميت جمهوری اسلامی به چيز ديگری نمیانديشند. رژيمی که میکوشيد با برگ خاتمی سلطه خود را مشروع و حاکميت ننگين خود را در نزد تودهها مقبول جلوه دهد، پس از جنبش دانشجويی_ مردمی ۱۸ تير در کنار همه بحرانهايش خود را بيش از گذشته با بحران مشروعيت و مقبوليت نيز مواجه ديد. برجسته شدن هر چه بيشتر عدم مشروعيت و مقبوليت رژيم میبايست به گونهای از ذهن تودهها کنار زده شده و زايل گردد. انتخابات مجلس بهترين فرصت برای تحقق اين امر برای رژيم بود. در اين انتخابات رژيم بيش از هر وقت ديگر به کشاندن تودهها به پای صندوقهای رای نياز داشت. مسئله بههيچوجه اين نبود که مردم به نفع کدام جناح رای خود را به صندوقها خواهند انداخت بلکه اين نفس شرکت آنها در انتخابات بود که اهميت داشت و به تعبيری “سرنوشت ساز” بود. مسئله آن بود که حضور مردم در پای صندوقهای رای در رسانههای گروهی منعکس شود. تصاوير آنها با اگرانديسمان لازم در تلويزيونها نشان داده شود تا به اين ترتيب رژيم بتواند تاثيرات _ از نظر آنان “شوم” _ جنبش ۱۸ تير را از بين برده و برای خود به گونهای مشروعيت دست و پا نمايد.
انتخابات مجلس ششم برای تغيير افکار عمومی جهان نسبت به رژيم جمهوری اسلامی و بخصوص مردم غرب نيز از اهميت حياتی برخوردار بود. رابطه جمهوری اسلامی با امپرياليستها و برعکس که از پايان جنگ ايران و عراق شکل جديدی يافته و با آشکاری هر چه بيشتری پيش میرود (رابطهای که در آن جمهوری اسلامی منابع و ثروتهای ايران را به حــراج گذاشتــه و بانــک جهــانی و ديگر کمپانــیهای امپرياليستــی همه سالــه دستــرنج کارگران و زحمتکشان ما را به صورت سودهای کلان نصيب خود میسازند.)، امروز بنا به الزامات شرايط میبايد يک رابطه معقول و منطقی جلوه داده شود. تجارت، عقد قراردادهايی برای سرمايهگذاری امپرياليستها در ايران، اقدامات بانک جهانی در رابطه با اعطای وام و غيره، همه، تقويت رژيم جمهوری اسلامی از طرف نيروهای امپرياليستی و کمک به او در پيشبرد سياستهای داخلـیاش را ايجاب مینمود. در اين راستا بود که “انتخابات مجلس ششم” مدتی به سرخط اخبار رسانههای غربی تبديل شد و نيروهای امپرياليستی، بهخصوص امريکا از هيچ کوششی برای مهم و سرنوشتساز و حتی “تاريخی” جلوه دادن آن “انتخابات”، برای مردم ايران و جهان کوتاهی نکردند.
در چنين اوضاعی تحريم انتخابات مجلس ششم از طرف نيروهای انقلابی و مترقی بيانگر درجه هشياری آنان در مقابل تبليغات فريبکارانه جمهوری اسلامی و نيروهای امپرياليستی مدافع اين رژيم بود که خود نشانگر درجهای از دوستی و صميميت آنان با تودههای رنجديده ايران میباشد.
سخن آخر:
آنچه امروز به نام توسعه سياسی و فاز اصلاحات از آن ياد میشود، کوششی برای ايجاد فضای باز کنترل شدهای در جامعه میباشد.
”انقلاب دوم”ی که گويا در دوی خرداد صورت گرفت، “غرش رعد در آسمان صاف و بیابر” نبود. تا آنجا که به مسايل داخلـی جامعه ما مربوط میشود خاتمی در شرايطی به رياست جمهوری برگزيده شد که گسترش انفجارهای تودهای کوچک و بزرگ در اقصی نقاط ايران نشان میداد که ديگر تحمــل وضع موجود برای تودههای تحت ستــم غيرممکن گشته و حتی اقشار بالا دست و بخشهای مختلف خود طبقه حاکم نيز به سختی آن را تحمل میکنند. اذعان به ورشکستگی شيوههای پيشين سلطهگری لزوم ايجاد سياستها و روشهای جديدی را برای تداوم سلطه جمهوری اسلامی در جامعه ايجاب مینمود. حال خاتمی با شيوههای جديد حکومتداری در مصدر کار قرار گرفته است تا در فضای جديدی که در جامعه ايجاد شده، تودهها را به قول خودشان از “فاز انقلاب” به “فاز اصلاحات” بکشانند. به عبارت روشنتر، به “فاز اصلاحات” روی آورند تا از “انقلاب” جلوگيری شود. (۸)
اما منظور از “اصلاحات” همانطور که پيشتر نشان داده شد، اصلاحات به نفع تودههای مردم نيست (مغايرت حرف و عمل خاتمی در رابطه با تودهها آنقدر واضح است که فقط با طنز میتوان از او به عنوان مدافع اصلاحات نام برد. مثلاً آنجا که زباناً از ايجاد شغل برای جوانان سخن میگويد و عملاً دسته دسته کارگران را به خاطر پيشبرد برنامههای اقتصاديش به نفع بانک جهانی از کار بيکار میکند)، تحت اين عنوان آنها انجام اصلاحاتی را به نفع بخشهايی از طبقه حاکم به آنها وعده میدهند و برای آنهاست که در عمل آزاديهايی قائل میشوند. معنی اين واقعيت آن است که امروز جمهوری اسلامی توسط خاتمی و دارودستهاش برای کنترل جامعه بحران زده کنونی دست ياری به سوی بخشهايی از طبقه حاکم دراز کرده است و میکوشد با ميدان دادن به اين بخش، نه فقط نارضايتی آنها را تخفيف داده و خاموش سازد، بلکه توسط آنها مبارزات تودهها را کنترل و از مسير واقعی خود خارج نمايد. اين سياست را آنها، بهخصوص از تجربه منفی شاه، آموختهاند.
شاه با اعمال ديکتاتوری گسترده چندين ساله خود چنان شرايطی در جامعه بهوجود آورده بود که وقتی در فضای باز سياسی حاکم در آن دوره، بخشهايی از طبقه حاکم امکان نفس کشيدن پيدا نمودند، به جای اينکه در مقابل تودهها به کمک شاه بشتابند، شرايط را به گونــهای ديدند که با مردم بر عليــه شاه همسو شدند. اين امر برای شاه يک پارامتــر منفی بود که در خارج شدن اوضاع از دست وی نقش مهمی ايفا نمود. خطای شاه آن بود که صدای انقلاب مردم را دير شنيد و در استمداد از هم طبقهایهای خويش که بتوانند با فريب تودهها، مبارزات آنان را کنترل نمايند، تعلل ورزيد. حال اين جانشينان بهحق شاه میکوشند از تجربه تلخ شاه بياموزند. آنها به موقع دست به کار شده و پيش از آنکه “سيل” فرا برسد سعی میکنند سدهای لازم را در مقابل آن ايجاد نمايند. امروز بايد گفت که اتفاقاً آنها موفق شدهاند توجهات زيادی را به طرف خود جلب نمايند و با تبليغات گسترده چنان فضای آلودهای را ايجاد کردهاند که تنها با درايت لازم و با تکيه بر خواستها و منافع واقعی طبقات محروم جامعه میتوان خود را از آن آلودگی محفوظ داشت. واقعيت اين است که نه در آن زمان، هنگامی که مثلا پزشکپور و بنیاحمد از تريبون مجلس نطقهای غرای فريبکارانهای در تقبيح سياستهای شاه ايراد میکردند و نه امروز که از طرف طبقات استثمارگر انتقادات غلاظ و شداد نسبت به وضع کنونی و يک بخش از رژيم مطرح میشود، به خاطر دفاع از مردم نيست و هيچکدام از اصالت برخوردار نبوده و نيستند. تاکيد روی اين واقعيت از آنجا اهميت دارد که امروز کسانی خاتمی و دارودستهاش را نمايندگان بورژوازیای تصور میکنند که به اصلاحات مترقی بورژوايی مشغول است و از اين رو دلشان را در پيش او به گرو میگذارند. اين قبيل افراد که بيش از اين منشاء همه بدبختیها و مصائب جامعه را ناشی از اسلام و آخوندها قلمداد میکردند، (نه ناشی از سلطه امپرياليسم و بورژوازی وابسته در شکل حکومت آخوندیاش) حال در وجود خاتمی ملا، بورژوازی مترقی قرن ۱۸ را میبينند که عبا و عمامه را به خود پيچيده و در حال مبارزه با متحجرين غير بورژوا (لابد فئودالها و آريستوکراتها!!) است و باز نمیفهمند که در شرايطی که سيستم امپرياليستی بر سراسر جهان حکمفرمايی میکند، بورژوازی از هر نوعی که باشد جز قهر و ارتجاع نمیتواند تحويل جامعه دهد. واقعيت اين است که گردانندگان جمهوری اسلامی چه معمم و چه غيرمعمم همگی يا خود بورژوا هستند و يا خدمتگزار بورژواها میباشند و همه مسئله اين است که امروز با رشد و شدتگيری مبارزه طبقاتی در جامعه اين بورژوازی که همانا بورژوازی وابسته به امپرياليسم میباشد، با همه نمايندگان رسمی و غيررسمیاش به ميدان آمدهاند تا در شرايط بحرانی جامعه، سيستم امپرياليستی حاکم بر کشور را در مقابل کارگران و زحمتکشان و تودههايی که از مظالـم اين سيستم جانشان به لب رسيده است، نجات دهند.
پاورقیها:
۱_ حزب دمکرات کردستان از مردم درخواست نمود که “نمايندگان مورد اعتماد خود را روانه مجلس نمايند”. در پاسخ به آنها بايد گفت اگر بپذيريم که تنها افراد انقلابی و مترقی میتوانند نمايندگان مورد اعتماد مردم باشند، با توجه به قوانين و مقررات انتخاباتی که قبول قانون اساسی جمهوری اسلامی و اصل ولايت مطلقه فقيه و موارد ارتجاعی ديگر از اين قبيل را برای کانديداتوری الزامی ساخته است، افراد مورد اعتماد مردم هرگز نمیتوانند به مجلس شورای اسلامی راه يابند. حتی با تظاهر بهاصطلاح مصلحتی به قبول آن اصول ارتجاعی نيز چنين امری امکانپذير نيست. علاوه بر همه سدها در مقابل کسانی که خواهان کانديداتوری میباشند اول سد هياتهای اجرائی وزارت کشور قرار دارد که بايد مطابق شرايط کانديداها با موازين جمهوری اسلامی را تائيد نمايد و سپس گذشتن از خوان هياتهای نظارت شورای نگهبان مطرح است. که اخيرا کار غربال کردن کانديداها را به آنجا رساندند که برای اينکه از عدم امکان نفوذ “غيرخودی” در صف کانديداتورها مطمئن شوند حتی دست به تحقيق در زندگی خصوصی آنان تحت عنوان جمعآوری استشهاد محلـی زدند. در چنين اوضاعی معلوم است که جز يک مشت افراد سودجو و مرتجع که هرگز نمیتوانند “نمايندگان مورد اعتماد مردم” باشند کس ديگری امکان راهيابی به مجلس نخواهد داشت. براستی حزب دمکرات به چه دليل قصد دارد بر تن “خودیهای” جمهوری اسلامی يعنی دشمنان قسم خورده تودههای رنجديده و از جمله تودههای دلاور کردستان لباس “نمايندگان مورد اعتماد مردم” بپوشاند!؟
۲_ مثلاً در نشريه “نيمه اکثريتی” “اتحاد کار” از زبان مصطفی مدنی میشنويم که: “خاتمی در پيشبرد برنامهاش “جامعه مدنی و حکومت قانون” هنوز به هدف نرسيده ولـی جهتی را برگزيده که سر بدين سو دارد”. ولـی (متاسفانه) “حرکت رو به جلوی خاتمی در چشم مردم همچنان يک منحنی افول دارد.” و “خاتمی فقط توانسته است تعرض افسارگسيخته جناح راست عليه مردم را تا حدودی مهار کند. اما نتوانسته است انتظارات آنان را برآورده سازد.” نتيجه آنکه: “ما بايد از کانديداهای مستقل و نيروهای راديکال جناح دوم خرداد پشتيبانی کنيم “(اتحاد کار شماره ۶۷) در حاليکه دوستان “راه کارگر” جناب (!) مدنی بيشتر با مستمسک کوشش در تشديد تضادهای درونی حکومت است که ضرورت شرکت در انتخابات به نفع کانديداهای جناح خاتمی را مطرح ساختهاند.
۳_ از نظر “راه کارگر” آنطور که در نوشته شالگونی (تک برگی شماره ۶۱) آمده است اين انتخاب و کمک مردم به اشغال کرسیهای مجلس توسط جناح خاتمی گويا موجب تشديد تضادهای درونی حکومت میگردد.
۴_ مصطفی مدنی که متوجه چنين سئوالـی میباشد تحريم “انتخابات” را مساوی اقدامی برای سرنگونی رژيم فرض میکند”. هر سازمان سياسی که …. سرنگونی حکومت را در دستور روز دارد، اين انتخابات را به طور قطع بايد تحريم کند” و آنوقت از اينکه در حال حاضر آلترناتيوی نيست که جای رژيم را بگيرد هشدار میدهد: “پرهيز داشته باشيم از اينکه اگر همين امروز حکومت سرنگون شد، مردم، هيچ آمادگی برای حاکميت بر سرنوشت خويش نداشته باشند”.
اولاً تحريم يا شرکت در انتخابات يک امر مربوط به تاکتيک است. بسته به شرايط میتوان انتخاباتی را تحريم نمود بدون اينکه انقلاب و امر سرنگونی رژيم در دستور روز قرار داشته باشد. اما در مورد آلترناتيو انقلابی چه کسی نمیداند که چنين آلترناتيوی تنها در بستر مبارزات تودهها شکل گرفته و تکوين میيابد. اينان تا زمانيکه چنين آلترناتيوی بهوجود نيامده است همواره سازشکاری خود را با فقدان آن توجيه میکنند. با دعوت تودهها به شرکت در انتخاباتی که فقط ممکن است گرهی را برای ارتجاع بگشايد آلترناتيو انقلابی ساخته نمیشود.
۵_ جريان رو به رشد اين مبارزات، آن دسته از مزدوران رژيم را که ماموريت کنترل و سنگاندازی در مقابل آن را دارند هم اکنون وادار کرده است با احساس ترس از آينده سياه خود و نظام حاکم فغان برآورند که: “در صورت عدم حل ريشهای و سريع آن (مسايل کارگری) شاهد انفجاری بزرگ در محيطهای کارگری خواهيم بود که هيچ چيز برای هيچ کس باقی نخواهد گذاشت”.
۶_ شالگونی مدعی است که شرکت مردم در “انتخابات” (منظور انتخابات مجلس ششم است) مانع گسترش اقدامات مستقيم و تشکلهای مستقل آنها نمیشود…. چون “مجموعهای از مبارزات به شدت متنوع و در ظاهر بسيار ناهمگون هستند که انقلاب را پيش میرانند”. اين سخن موقعی درست بود که شرکت مردم در اين “انتخابات” واقعاً در خدمت امر انقلاب قرار میگرفت در حاليکه بر عکس، کشيده شدن تودهها به بساطی که رژيم گسترده در شرايط مشخص کنونی در نقطه مقابل رشد مبارزات آنها و به ضرر رشد جريان انقلاب میباشد.
۷_ اتفاقی نيست که يونسی وزير اطلاعات رژيم در طی سخنرانی که چندی پيش ايراد نمود از اينکه نيروهايی از اپوزيسيون (و بهخصوص کسانی که قبلاً به مبارزه مسلحانه با رژيــم مشغــول بودند) به حمايت از جمهوری اسلامــی در برگــزاری انتخـابـات مجلس ششــم برخاستهاند، به خود باليد. البته بايد متذکر شد که اين بخش از اپوزيسيون از دو دسته نيروهای ضد مردمی و نيروهای خرده بورژوايی که همواره در توهم به سر میبرند و به آسانی فريب تبليغات رژيم را میخورند تشکيل يافته است.
۸_ در اين رابطه مسئله مهم ديگری که اکيداً بايد مورد توجه قرار گيرد رابطه فيمابين جمهوری اسلامی و امپرياليستهاست. خاتمی در تداوم و تکميل سياستهای رفسنجانی برنامهای را دنبال میکند که در خدمت ايجاد زمينههای هر چه بيشتری جهت رشد و گسترش سرمايهگذاريهای امپرياليستی قرار دارد. بنا به چنين الزاماتی و به منظور تقويت جمهوری اسلامی در مقابل تودههای رنجديده ايران، امپرياليستها امروز میکوشند ضمن “عادی” کردن رابطه خود با رژيم، به تدريج عنوان تروريسم و بنيادگرايی اسلامی را در تبليغات جهانی خويش از جمهوری اسلامی حذف نموده و آنرا به جمهوری مدافع اسلام معتدل و رژيم ميانهرو ملقب سازند.
از همین دسته
دربارهی انقلاب ما!
حماس و بنیادگرائی اسلامی ابزاری در دست امپریالیسم (*)
به یاد فراموش نشدنی جان های شیفته دهه ۶۰