ملاحظاتی درباره مساله زن (مجموعه مقالات)

اشرف دهقانی 




اين مقالات نخستين بار در نشريه “پيــام فدايی” ارگان چريک‌های فدايی خلق ايران به چاپ رسيده‌اند. مقاله “رواج فرهنگ زن‌ستيزانه در خدمت استثمار هرچه بيشتر کارگران” يک بار نيز به صورت جزوه‌ای جداگانه به ياد رفيق “سيــما دريائی” تحت اين نام منتشر گرديده است.

 

سيما دريائی يکی از رفقای سازمان ما بود که در سال ۱۳۶۰ با مقاومت و تسليم‌ناپذيری خود در زندان در مقابل مزدوران جنايتکار رژيم جمهوری اسلامی سنت پايداری کمونيستی را پاس داشته و تاثير انقلابی به‌سزا، بخصوص در بين مبارزين زندانی زندان قزل‌حصار به جای گذاشت. خاطره شبی که در زندان نام او را برای اعدام شدن خواندند فراموش‌نشدنی است. شبی که سيما با ايمان به پيروزی کارگران و زحمتکشان گوئی که عازم مسافرتی است، با لب خندان هم‌بنديهای خود را به گرمی بوسيد و در حالـی‌که آنها را به مبارزه هرچه قاطع‌تر با رژيم وابسته به امپرياليسم جمهوری اسلامی فرامی‌خواند، با آنها وداع گفته و با قدمهايی استوار به سوی جوخه اعدام رهسپار شد.

 

يادش گرامی و راهش پررهرو باد!


 دی‌ماه ۱۳۸۱ 


فهرست مقالات:

شمائی از فمينيسم و مسئله زن

در توضيح شعار «آزادی زنان زحمتکش بايد به دست زنان زحمتکش انجام پذيرد» و مختصری در مورد ضرورت اعمال رهبری طبقه کارگر بر مبارزات زنان

جمهوری اسلامی و حقوق زنان


رواج فرهنگ زن ستيزانه در خدمت استثمار هرچه بيشتر کارگران (به مناسبت ۸ مارس روز بين‌الـمللـی زنان کارگر و زحمتکش)


شمايی ‌از فمينيسم و مسئله زن 

هر نشريه سياسی را که امروز ورق بزنيم در رابطه با مسئله زن مطلبی در آن خواهيم يافت. دليل اين امر منفک از واقعيتهای زير نيست:


۱۶ سال است که زنان ستمديده ايران رو‌در‌روی رژيم ددمنشی قرار گرفته‌اند که علاوه براينکه آنان را در کنار ساير بخشهای جامعه مورد ظلم و ستم و فشارهای مختلف اقتصادی ـ اجتماعی و سياسی قرار داده، شديدترين فشارها و آزار و اذيت را نيز صرفاً به دليل آنکه زن می‌باشند به گرده آنان تحميل کرده است. ابعاد عظيم و گسترده ستمديدگی زن تحت حاکميت رژيم وابسته به امپرياليسم جمهوری اسلامی، در شرايطی که در طی ۱۶ سال مبارزه زنان برای احقاق حقوق بر حقشان هرگز به خاموشی نگرائيده، اثرات مهمی به‌جا گذاشته است. اين واقعيت باعث شده که امروز از يک طرف، رفع ستم بر زنان به صورت يکی از محورهای برجسته مبارزه دمکراتيک توده‌ها در آيد، و از سوی ديگر توجه بسياری به اين حقيقت جلب شود که مسئله زن دارای ريشه‌های تاريخی است و مبارزه برای نابودی قوانين ارتجاعی و تضييقاتی که رژيم جمهوری اسلامی در جامعه ما به وجود آورده است، هنوز برای آزادی و رهائی کامل زنان ايرانی کافی نيست.


در ميان نيروهای سياسی مختلف، بر مبنای واقعيت فوق، مسئله زن هم در رابطه با ايران و هم به‌مثابه معضلـی که در سطح جهان (چه در کشورهای تحت سلطه و چه در کشورهای پيشرفته سرمايه‌داری) مطرح می‌باشد، بيش از گذشته مورد توجه قرار گرفته است. ولـی به همان نسبت که مسئله مورد توجه است ايده‌های متفاوتی نيز طرح و مورد تبليغ قرار می‌گيرد. در رابطه با اساس و کليت مسئله زن سوالات گوناگونی مورد برخورد قرار دارند. سئوالاتی از اين قبيل که اساساً در تاريخ چه علت و عللـی موجب تحت ستم قرار گرفتن زن شده است؟ اين ستم در چه بعد و اشکالی مطرح بوده و می‌باشد؟ رهائی زن در چه شرايطی امکان‌پذير است؟ و غيره. شکی نيست که به اين سئوالات با تفکر مارکسيستی به گونه‌ای و با تفکر بورژوائی به گونه‌ای ديگر پاسخ داده می‌شود.

آنچه امروز از لابلای نشريات سياسی مختلف می‌توان دريافت، آن است که کوشش زيادی برای اشاعه ايده‌های فمينيستی، چه رسماً تحت نام فمينيسم (که اساساً مبين ديدگاه بورژوائی در مورد مسئله زن می‌باشد) و چه غير آن، به عمل می‌آيد. آنجا که رسماً از فمينيسم دفاع نمی‌شود ترجمه‌ای از فلان کتاب يا نوشته فمينيستی با تعريف و تمجيد از آن ارائه می‌شود. کوشش می‌شود مبارزات زنان آزاده ايران بر عليه استبداد و بی‌عدالتی‌ها در گذشته با عنوان “فمينيسم در ايران” معرفی شود. حتی بعضی ايده‌های فمينيستی از زبان کسانی که خود را مارکسيست می‌نامند نيز شنيده می‌شود. و بعضاً نيز تحت عنوان به‌اصطلاح انتقاد از چپ اشاعه می‌يابند و الخ. شکی نيست که در چنين شرايطی هر نيرو و فرد کمونيست وظيفه دارد که به سهم خود به منظور طرد ايده‌های انحرافی در جنبش، مبارزه ايدئولوژيکی را بر عليه فمينيسم و هر نظر بورژوائی ديگر در رابطه با مساله زن به پيش ببرد و با طرح و اشاعه ديدگاه مارکسيستی در اين مورد، به دفاع از آن برخيزد.


در جهت انجام وظيفه فوق من نيز قصد داشتم ضمن طرح و بحث ايده‌های اساسی مارکسيسم در مورد مسئله زن، بعضی ايده‌های فمينيستی را مورد برخورد و نقد قرار دهم، بخصوص آن ايده‌هايی را که در قالب شعارهای ظاهرا درست و منطقی، سردرگمی را در رابطه با مسئله زن دامن می‌زنند. نظير شعار “رهائی زن به دست خود زن” که به تقليد از اين نظر مارکسيستی که رهائی طبقه کارگر تنها به دست خود اين طبقه امکان پذير است، عنوان می‌شود. ولـی با توجه به اين امر که از يک طرف در همه جا از فمينيسم صحبت می‌شود، بدون آنکه تعريف مشخصی از آن ارائه گردد و از طرف ديگر از آنجا که به منظور نقد ايده‌های فمينيستی مطرح در جنبش ايران، توجه به جوهر ديدگاه فمينيسم را لازم می‌دانستم، بهتر ديدم که در اينجا مطالبی را که می‌تواند به فهم و کسب شناخت هر چه بيشتر از ايده‌های فمينيستی کمک نمايند، مطرح نمايم و انجام آنچه که شرحش رفت را به مقاله ديگری واگذار کنم.


بنابراين آنچه در زير می‌آيد را بايد بخش اول يک نوشته اصلـی تلقی کرد. در اينجا سعی شده است ضمن پرداختن به اين امر که فمينيسم چيست و اشاعه دهنده چه ديدگاهی در جنبش زنان می‌باشد، گرايشات مختلف فمينيستی معرفی شوند. در عين حال اين کوشش نيز صورت گرفته که در تقابل با هر يک از گرايشات فمينيستی که با تعلق ايده معينی به خود از يکديگر متمايز می‌گردند، نقطه نظرات 
مارکسيستی نيز هر چند بطور کلی و فشرده مطرح شوند.


در رابطه با تعريف فمينيسم تا آنجا که اين مسئله به خود فمينيستها مربوط می‌شود، جالب است بدانيم که آنها تعريف واحدی از اين عنوان ندارند و به عبارت ديگر در تعريف فمينيسم متفق‌القول نيستند. در اين مکتب گروههای متفاوتی وجود دارند که در حاليکه هر يک خود را فمينيست می‌خوانند، از جهات بسياری متمايز از يکديگرند. اين واقعيت باعث شده است که تعريف يک گروه از فمينيسم مورد قبول گروه ديگر واقع نشده و لذا روی تعريف معينی توافق وجود نداشته باشد. در هر حال اين امر مسلمی است که فمينيسم با نگرش به جهان از زاويه زن و منافع خاص او شناخته می‌شود. شايد مقايسه صوری زير بتواند تصوير روشن‌تری از فمينيسم بدست دهد و آن اينکه اگر برای مارکسيستها پرولتاريا در مرکز توجه قرار داشته و آنها مسائل را از نقطه نظر تامين منافع پرولتاريا مورد برخورد قرار می‌دهند(۱) برای فمينيسم زن مرکز و اصل می‌باشد. از اين رو فمينيستها با اعلام اينکه زنها تحت انقياد مردها قرار دارند، کوشش در راه رهائی آنان از اين انقياد را وظيفه خود می‌خوانند. فمينيستها معمولاً اين نظر را می‌پذيرند که تفاوت بين مرد و زن در جامعه امری ذاتی و ناشی از بيولوژی‌های متفاوت آنان نيست و عموما به اين نکته واقفند که اگر ما شاهد آنيم که مرد در امور جامعه نقش فعال داشته و از موقعيت برتری برخوردار است و بالعکس زن در رابطه با عرصه‌های مختلف زندگی اجتماعی عقب‌تر بوده و دارای نقش تبعی است اين امر از خود جامعه نشات گرفته و بيانگر ضعف و بيماری آن است. با اين حال فمينيست‌ها اين ضعف و بيماری را به وجود طبقه يا طبقات استثمارگر در جامعه نسبت نمی‌دهند. برای آنها “مردان” به طور عموم در مقابل “زنان” به طور عموم قرار دارند، بدون اينکه تقسيم بندی جامعه به طبقات استثمارگر و استثمارشونده را تشخيص دهند. از اينرو آنها قادر نيستند مسئله زن را در رابطه با شکل‌گيری مالکيت خصوصی و بالنتيجه تقسيم جامعه به طبقات مورد توجه قرار داده و با ديد علمی به آن برخورد نمايند. در نتيجه آنها عاجز از درک علل واقعی و تاريخی ستمديدگی زن بوده و از ترسيم راه‌حلهای واقعی در جهت آزادی زن ناتوان می‌باشند. گروههای متنوعی در ميان فمينيستها وجود دارند و تا آنجا که مسئله به درک از مفهوم آزادی زن و اينکه کدام زن را می‌توان آزاد و رها شده از هرگونه قيد و بندی ناميد، مربوط می‌شود، آنها نظرات متنوع و مغاير با يکديگر ارائه می‌دهند. در رابطه با تنوع گروههای فمينيستی نيز اغراق نيست اگر گفته شود که به نظر می‌رسد هر دستــه و گروهی از زنان در اروپا و آمريکـــا که مسئله ستمديـــدگی زن را مورد توجه قـــرار داده‌اند، شاخه جديدی را نيز در رابطه با فمينيسم به‌وجود آورده‌اند. مثلا رنگين فمينيستها با درآميختن مسائل نژادی با مسئله زن، فمينيسـم خود را از ديگران متمايز می‌کننــد. يا در آمريکا زنان سياهپوستی هستند که با پيروی از نظرات نويسنده سياهپوستی به نام آليس وکر نام جديدی هم روی فمينيسم خويش گذاشتــــه، خود را “وومنــيست (WOMENIST)” می‌خواننــد وقس‌عليــهذا‌… . معمولاً در دستـه‌بنــدی گروههای فمينيستی به‌طور عمده از فمينيست‌های ليبرال يا ليبرال فمينيسم، فمينيستهای راديکال (راديکال فمينيسم)، فمينيستهای سوسياليست (سوسيال فمينيسم) اسم برده می‌شود و البته فمينيسم اگزيستانسياليستی خانم سيمون دوبوار نيز مطرح است که از جنبه‌ای به شاخه‌ای از راديکال فمينيستها و از جنبه‌ای ديگر به سوسيال فمينيستها نزديک است. اينان هر يک تعبير و تفسير خاص خود را از مسئله زن ارائه می‌دهند.


مسئله ديگری که بايد در رابطه با فمينيسم مطرح شود اين است که از آنجا که همه فمينيستها به هر حال مرد را مسئول ستمديدگی زن معرفی می‌کنند و موقعيت فعلـی زن در جامعه و به‌اصطلاح “جنس دوم” به حساب آمدن وی را ـ اگر چه با تعابير و تفاسير متفاوت و مختلف ـ ناشی از قدرت‌طلبی‌های مرد و فرهنگ مردسالاری تلقی می‌کنند، لذا در مکتب فمينيسم وظيفه مبارزاتی زنان، مبارزه با اين مسائل عنوان می‌شود(۲). محرز است که مسئله طبقات و مبارزه طبقاتی در فمينيسم به گونه‌ای که در ديد مارکسيستی مطرح است مورد توجه قرار ندارد، يا بهتر است بگوئيم مردود است. بنابراين دگرگونی ساختار اقتصادی ـ اجتماعی جامعه طبقاتی نمی‌تواند مسئله‌ای مطرح برای فمينيسم باشد. حتی سوسيال فمينيستها که با طرح نظر دوآليستی مبنی بر اينکه پدرسالاری و سرمايه‌داری دو سيستم متفاوت و کاملا جداگانه‌ای هستند که در تبانی با يکديگر زن را مورد ستم قرار می‌دهند (آنها کوشيده‌اند پلـی بين مارکسيسم و فمينيسم ايجاد نموده و اين دو را در آشتی با يکديگر جلوه دهند) شرايط رهائی زن را در انقلاب اجتماعی جستجو نمی‌کنند. بعضی از دستجات فمينيستی به‌دليل اعتقاد به اين امر که سلطه‌جوئی و زورگوئی نسبت به زنان نياز روانی مرد می‌باشد‌و ذات جنس مذکر با خشونت و برتری‌طلبی عجين گشته، عملاً مسئله را به امری لاينحل تبديل می‌کنند. بعضی افق ديدشان در رابطه با حل مسئله زن محدود به صرف کسب امتيازات قانونی و برخورداری از امکانات مساوی با مردان در چهارچوب سيستم اقتصادی ـ سياسی کنونی است. عده‌ای از فمينيستها جدا شدن زنان از مردان را به معنی آزاد شدن آنان می‌دانند. اينها در ضمن اغلب مبلغ برتری دنيای “زنانه” در مقابل دنيای “مردان” هستند. ظاهراً اکثر فمينيستهائی هم که به هر حال خود را صاحب فکر سياسی می‌دانند، حل مسئله زنان را با کار آموزشی و تبليغی امکانپذير می‌دانند.


برای آشنائی بيشتر با فمينيسم بهتر است در اينجا مختصرا در مورد هر يک از گروههای فمينيستی فوق‌الذکر توضيحی داده شود.


«ليبرال فمينيسم»

 


ليبرال فمينيسم به نظرگاهی اطلاق می‌شود که با پيروی از ليبراليسم قرن هيجدهم که مدافع حقوق و آزاديهای فردی بود، خواستار کسب چنين حقوق و آزاديهائی برای زنان در جامعه سرمايه‌داری می‌باشد. از اين نظرگاه البته، الزامات استثمارگرانه و ستمکارانه سرمايه‌داری مانع تحقق خواستهای بر حق زنان در نظر گرفته نمی‌شود. از همين رو نيز ليبرال فمينيسم خود را با مرد درگير می‌بيند تا با سرمايه‌داران. اين نوع فمينيسم از آنجا که آزادی زنان به مفهوم برابری آنها با مردان در تمام زمينه‌ها را در چارچوب نظام سرمايه‌داری امکانپذير می‌داند، مبلغ آن است که کوشش زنان برای شرکت در همه عرصه‌های زندگی در نظام موجود به آزادی آنها منجر خواهد شد. قابل تصور است که برای يک ليبرال فمينيست منطقاً شرکت زنان در ارگانهای سياسی دولتهای کنونی و مثلاً رسيدن به مقام نخست‌وزيری و رياست جمهوری بايد امر ايده‌آلـی تلقی گردد.






«راديکال فمينيسم»



شايد نوع اصيل فمينيسم را بتوان در اين نوع فمينيسم سراغ گرفت. در اين نظرگاه اين مسئله با برجستگی مطرح می‌شود که موقعيت تبعی زن نسبت به مرد از مردسالاری يعنی سيستمی که در تمام زمينه‌های فرهنگی و اجتماعی زندگی دارای نفوذ می‌باشد، ناشی شده و به واقع اين مرد بوده است که در طول تاريخ با تحت سلطه قرار دادن زن، ستمديدگی او را باعث شده و همواره او را در موقعيت پائين‌تری نسبت به خود قرار داده است. از نظر راديکال فمينيستها اين امر از آنجا امکانپذير گشته که با توجه به ساختمـــان بيولوژيـــک زن و ظرفيت او برای مادر شدن و نگهـــداری از بچه‌هـــا مردان از اين موقعيت استفاده کرده و از همان آغاز کوشيدند زنان را تحت سلطه خود قرار دهند. در نظرگاه راديکال فمينيسم از آنجا که زنان صرفنظر از تفاوتهای طبقاتی، نژادی و فرهنگی و غيره تحت ستم و استثمـــار مردها قرار دارند، پس در مقابل مردهــــا از منافع مشتــرکی برخـــوردار بوده و طبقه‌ای را در مقابل طبقه مردها تشکيل می‌دهند. شاخه‌های مختلفی از تفکرات فمينيستی را می‌توان در رديف راديکال فمينيستها قرار داد، ولـی در اين ميان دو دسته از راديکال فمينيستها معروفيت بيشتری دارند. دسته اول فمينيستهای به‌اصطلاح انقلابی که به ايجاد حداقل رابطه با مردها معتقد هستند و دسته دوم آنهائی که اساساً هرگونه رابطه با مردها (حتی رابطه جنسی) را نفی می‌کنند.

 

«فمينيسم سيمون دوبوار»




سيمون دبوار که به‌عنوان نويسنده فرانسوی و همکار نزديک ژان پل سارتر معروف است، نظرگاه فمينيستی خود را در کتابی به نام “جنس دوم” مطرح و تشريح کرده است. او با توضيح جامعه‌‌شناسانه تفاوتهائی که شخصيت و رفتار يک زن و مرد در جامعه به خود می‌گيرد، به‌درستی روی اين نتيجه‌گيری تاکيد می‌کند که دليل وجود سلوک و رفتار زنانه و همينطور مردانه در جامعه از خود جامعه ناشی شده است و اين امر به متفاوت بودن ساختمان بيولوژيکی آنها مربوط نمی‌شود. در رابطه با علل يا عللـی که موقعيت تبعی زن، يا به قول خود وی “جنس دوم” بودن او را باعث شده‌اند، سيمون دوبوار همان توضيحاتی را عنوان می‌کند که در بخش مربوط به راديکال فمينيسم مطرح شد. يعنی او در حاليکه عهده‌دار بودن وظيفه توليد مثل و مادری را مانع تاريخی بر سر راه پيشرفت زن به حساب می‌آورد، مسئوليت اصلـی را به گردن مرد می‌داند که از همان آغاز زن را با وضعيت بيولوژيکش سنجيده و امکان موجوديت خودمختار را از او سلب کرده است. 


بورژوازی از نظر سيمون دوبوار زن را در “تنگنا” گذاشته است، ولـی او معتقد نيست که با نابودی سرمايه‌داری و برقراری سوسياليسم شرايط رهائی زن حاصل می‌گردد. آنچه او می‌گويد، آن است که زنان بايد در جهت اثبات “هويت مستقل” خويش بکوشند. به گفته او “مردان اثرات زخمگين بر کره خاکی گذاشته‌اند” و به گونه‌ای که در فلسفه اگزيستانسياليستی (اعتقاد به اصالت وجود) مطرح است، اصالت زن را با ايجاد تنگناهائی و با محروم کردن او از حقوق خويش از وی سلب نموده‌اند و حال زن بايد از خلال پروژه‌های برتر و عالی‌تر اصالتش را بازيابد. 


«سوسيال فمينيسم»




همانطور که قبلا نيز اشاره شد اين نوع فمينيست که در حقيقت با عاريه نظراتی از مارکسيسم در رابطه با مسئله زن، آن را با تفکر راديکال فمينيسم در هم می‌آميزد به تفکر دو سيستمی شهرت دارد. در اين نظر علت تحت ستم بودن زن و درجه دوم تلقی شدن وی در جامعه هم ناشی از سرمايه‌داری و هم منبعث از مردسالاری عنوان می‌شود و مطرح می‌گردد که اين دو به مثابه دو سيستم جداگانه در ارتباط با يکديگر زن را مورد ستم قرار می‌دهند. هم مرد و هم سرمايه‌داری در تحت سلطه نگهداشتن زن دارای منافع مشترک می‌باشند. البته در بين سوسيال فمينيستها کسانی هم هستند که بگويند تضادهائی نيز در رابطه با مسئله زن بين مرد و سرمايه‌داری وجود دارد.


همانطور که ملاحظه شد گروههای مختلف فمينيستی ديدگاههای متفاوتی را نسبت به مسئله زن ارائه می‌دهند. آنها در رابطه با مسئله خانواده، ازدواج و غيره نيز اظهار نظرهای خاص خود را دارند که پرداختن به آنها از حوصله اين نوشته خارج است.


ما در اينجا تنها سعی کرديم نقاط برجسته نظرات فمينيستها را مورد توجه قرار دهيم. در همين چهارچوب تا آنجا که به مورد ليبرال فمينيسم برميگردد بايد گفت در حاليکه مبارزه در راه آزادی‌های فردی و تساوی حقوق زن و مرد با نظرگاه ليبرال فمينيستی به مسير انحرافی کشيده می‌شود، مارکسيسم با متمرکز کردن مبارزه زنان به سوی سرمايه‌داران از رفع تبعيض عليه زنان و برخورداری آنها از حقوق برابر با مردان در جامعه سرمايه‌داری دفاع می‌کند. اصولاً مارکسيست‌ها نه‌تنها مبارزه برای رفرم و تلاش در راه تحقق حقوق و آزاديهای فردی را نفی نمی‌کنند، بلکه تحقق اين خواسته‌ها و همه حقوق دمکراتيکی که در چهارچوب نظام سرمايه‌داری امکانپذير است را به نفع مبارزات پرولتاريا ارزيابی نموده و آنرا برای پيشبرد مبارزات آينده در جهت رهائی بشريت از قيد هرگونه ظلم و استثمار ضروری می‌دانند. البته مارکسيستها روی اين نکته اساسی مصرند که رفرم برای رسيدن به آزادی و از جمله برای تحقق آزادی زنان کافی نبوده و اين امر با انقلاب اجتماعی ميسر خواهد شد.


در رابطه با راديکال فمينيسم و فمينيسم سيمون دوبوار بخصوص در مورد اين ادعا که مرد از آغاز به دليل وضعيت بيولوژيکی زن او را مورد ستم قرار داده بايد گفت که برای تائيد آن هيچ دليل مادی و منطق علمی وجود ندارد. فمينيستهای مذکور ستمديدگی زن را ظاهرا به عنوان يک امر تاريخی تلقی می‌کنند، در حاليکه مسئله را اساساً با ديد تاريخی مورد بررسی قرار نمی‌دهند. مسلماً ستمديدگی زن در دورانهای مختلف تاريخی اشکالـی مشخص به خود گرفته است. در اين رابطه کسی نمی‌تواند منکر آن شود که مثلاً موقعيت زنان در جامعه فئودالـی نسبت به موقعيت آنان در جامعه سرمايه‌داری بسيار متفاوت بوده، ولـی اين تفاوت، درست از تفاوت دو شرايط اقتصادی ـ اجتماعی موجود در آن زمان نشأت گرفته است. به عبارت ديگر الزامات اقتصادی ـ اجتماعی معين هر يک از دو نظام فئودالـی و سرمايه‌داری موقعيتهای نامطلوب کاملاً متفاوت و متمايزی را به زنان تحميل کرده است. فمينيستهائی از اين دست هيچوقت مسئله را اينطور برای خود مطرح نمی‌کنند که چه شرايط اقتصادی ـ اجتماعی به مرد امکان و فرصت تحت سلطه قرار دادن زن را داده است، تا دريابند که مرد بدون آنکه در جامعه از قدرت اقتصادی خاصی برخوردار باشد و به زبان علمی بدون آنکه نيروهای مولده جامعه را در اختيار خود بگيرد، نمی‌توانسته است امکان تحت سلطه قرار دادن زن را بدست آورده و او را بنده خود سازد. اين امر محرزی است که بشر در طی تاريخ تکامل خود از دوره کمون اوليه گذشته است. در اين دوره نه از استثمار، نه از بندگی و بردگی اثری نبوده است. کسی تحت سلطه و استثمار ديگری قرار نداشت و اتفاقاً در اين دوره از آنجا که زن نقش مهمی در توليد اجتماعی داشت، مادر بودن و فعاليتهای سخت و پربار خانگی او باعث آن بود که وی نه تنها همسان با مرد بلکه به لحاظ اجتماعی دارای مقامی بالاتر از مرد باشد. مطالعه همين واقعيت تاريخی و توجه به مراحل مختلف تکامل جامعه بشری مبيين اين واقعيت است که فمينيستهای فوق‌الذکر هر ادعائی هم که داشته باشند، تاريخ را ايستا در نظر می‌گيرند و تصورات خود را به جای واقعيت‌ها نشانده و ملاک قرار می‌دهند. آنها تصور و درکی که امروز تحت شرايط مشخص تاريخی از مسئله زن، از مرد و فرهنگ مردسالاری در ذهن خود دارند به دوره‌های اوليه تاريخ بشر، بشری که اساساً در شرايط و وضعيتی به‌کلـی متفاوت از ما زندگی می‌کرد، تعميم می‌دهند.


مرد را عامل ستمديدگی زن قلمداد کردن (امری که اعتقاد مرکزی فمينيسم را تشکيل می‌دهد) کوشش آگاهانه يا ناآگاهانه برای کتمـان اين حقيقت است که آزادی زنان به مفهوم رهائــی آنان از قيد هرگونه قيد و بند تنها در گرو نابودی نظام سرمايه‌داری است. در برپائی جامعه‌ای است که نه فقط به لحاظ حقوقی و از جنبه قانونی برابری مرد و زن را در جامعه به رسميت بشناسد، بلکه با فراهم کردن امکان شرکت زنان در همه عرصه‌های توليد و زندگی اجتماعی، زمينه مادی به ثمر نشاندن مبارزه با تفکرات مردسالاری و پايان دادن به چنان تفکراتی را نيز به‌وجود آورد. چه از آن نظرگاه راديکال فمينيسم که آشکارا زنان را در مقابل مردان و در تضاد آنتاگونيستی با آنان قرار می‌دهد و چه از نظرات فمينيستی سيمون دوبوار، عليرغم تاکيدش روی اين امر که مرد تحت ستم جامعه سرمايه‌داری قرار دارد، نتيجه‌ای جز آنکه به هر حال زنان بايد صف خود را از مردان جدا بکنند، حاصل نمی‌شود. امری که در مبارزه متحد زن و مرد برعليه سرمايه‌داری، تفرقه را دامن می‌زند. همين نتيجه‌گيری در رابطه با سوسيال فمينيست نيز صادق است.


سوسيال فمينيسم با شريک و همدست جلوه دادن مرد با سرمايه‌داری از تيزی حمله زنان به سرمايه‌داری می‌کاهد و در حاليکه مرد را در کنار سرمايه‌داری عامل ستمديدگی زن و مقصر وضع دشوار و نامطلوب زن جلوه می‌دهد، به‌واقع می‌کوشد از بار مسئوليت سرمايه‌داران در ايجاد فجايع مختلف بر عليه زنان بکاهد.


آنجا که مارکسيستها اساس کوشش خود را در جهت نابودی سرمايه‌داری به‌کار می‌گيرند و مبارزه با تفکرات مردسالاری را در درون اين مبارزه به پيش می‌برند؛ سوسيال فمينيست‌ها با عنوان اينکه اين دو مبارزه را بايد موازی يکديگر به پيش برد به گونه‌ای ديگر با مسئله برخورد می‌کنند. برای يک سوسيال فمينيست که در درجه اول يک فمينيست است تا “سوسياليست” و در نتيجه مسئله زن در مرکز توجه و برخورد او قرار داشته و به‌اصطلاح مبارزه برای خارج کردن زن از تحت سلطه مرد مسئله اساسی او می‌باشد، مبارزه با سرمايه‌داری در عمل به امر حاشيه‌ای تبديل می‌شود و بالاخره سوسيال فمينيست از دو مبارزه هم منزل و در عين حال موازی (مبارزه عليه مردسالاری و سرمايه‌داری که در تحت سلطه نگهداشتن زن منافع مشترک دارند!!) مبارزه با مرد و تفکرات مردسالاری را برمی‌گزيند و مدعی نيز می‌شود که گويا به دليل تنيدگی منافع مرد با سرمايه‌داری مبارزه برعليه مردسالاری مبارزه بر عليه سرمايه‌داری هست.

خلاصه کنيم:


فمينيسم در حاليکه روی ستمديدگی زن انگشت گذاشته و آن را مورد انتقاد قرار می‌دهد، به دليل فقدان ديد طبقاتی قادر به توضيح درست اين ستمديدگی و علل آن نيست و جز راه‌حلهای رفرميستی و غيرواقعی نمی‌تواند راه‌حلـی برای رهائی زنان ترسيم نمايد. راه‌حل تلاش برای دستيابی به “هويت مستقل” اگر هم رضايت خاطر قشری از زنان را موجب شود، صرفاً يک راه‌حل فردی است و لذا قادر نيست پاسخگوی حل مسئله زنان، به گونه‌ای که در واقعيت مطرح است، گردد. بسياری از فمينيستها ضمن تاکيد روی استقلال زنان به تقديس به‌اصطلاح الگوهای “زنانه” زندگی می‌پردازند که به زعم آنها با “احساسات منعطف، موسيقی، روح آرام و بزرگ منشی خاص زنان” (۳) عجين است و در تضاد با الگوهای مردانه که به‌عنوان دنيای خشونت و قدرت‌طلبی و غيره تعريف می‌شود، قرار دارد.


به‌طور کلـی عليرغم همه تفاوتهای شکلـی و بعضاً محتوائی در برخوردهای فمينيستی همه آنها در اين امر که علت ستمديدگی زن ناشی از مرد، قدرت‌طلبی‌های او و تفکر مردسالاری است، اشتراک نظر کامل دارند. به همين دليل هم هدف استراتژيک آنها نه نابودی مالکيت خصوصی و نظام سرمايه‌داری بلکه مبارزه با مردسالاری می‌باشد. سرمايه‌داری و بورژوازی گاهاً از طرف بعضی فمينيستها مورد برخورد قرار گرفته و تلنگری نيز از طرف آنها دريافت می‌کنند ولـی اساساً همه کوشش فمينيستها بسيج نيروی زنان برعليه مرد و تفکر مردسالاری است.


فمينيسم با قرار دادن خود در نقطه مقابل مارکسيسم به رد اين تحليل علمی می‌پردازد که ستمديدگی زن ريشه در به‌وجود آمدن مالکيت خصوصی و در شکل‌گيری طبقات داشته و مرد با تصاحب ثروت جامعه و خواست انتقال آن بعد از مرگ خويش به فرزندانش (مسئله وراثت) توانسته است زن را تحت انقياد خود درآورد. به عبارت ديگر فمينيسم اين امر را مورد انکار قرار می‌دهد که تسلط مرد بر زن تنها با تملک خصوصی ابزارهای توليد توسط وی هم امکان‌پذير و هم ضروری گشته است. بنابراين جائيکه از ديدگاه مارکسيسم اين تملک خصوصی ابزارهای توليد و مشخصاً نظام‌های طبقاتی و در شرايط کنونی نظام سرمايه‌داری است که بايد به مثابه عامل اصلـی ستمديدگی زن مورد حمله قرار گيرد و جائيکه تلاش برای از بين بردن ايدئولوژی‌های منحطــی که ستمديدگی زن را جاودانه جلوه داده و بر تداوم آن پای می‌فشارند، در همين رابطه بايد در دستور کار قرار گيرد، (به عبارت ديگر مبارزه با فرهنگ مردسالاری بايد در رابطه و در راستای مبارزه با سرمايه‌داری به پيش برود) در ديد محدود و بورژوائی فمينيسم گويا مبارزه با فرهنگ مردسالاری يعنی عامل روبنائی صرف برای تحقق آزادی زنان کفايت می‌کند. اگر خوب دقت شود اين موضع کاملاً محرز می‌گردد که رسالت فمينيسم انصراف نظر زنان ستمديده و مبارزی که برای تحقق خواستهای بر حق خويش و در جهت رفع هرگونه ستم بر زنان به‌پامی‌خيزند از شناخت عامل اصلـی ستمديدگی خود و به هرز بردن نيروی عظيم و انرژی انقلابی آنان در حمله به سيستم ظالـمانه سرمايه‌داری است.


آنجا که فمينيسم خشم انقلابی زنان را از کليت نظام سرمايه‌داری با همه کثافات و گنديدگی‌های درون آن و از جمله فرهنگ مردسالارانه‌اش به سوی تنها يک عامل روبنائی از آن، آنهم به گونه‌ای انحرافی و گاه تمسخرآميز که ذکرش رفت، منصرف می‌سازد، مارکسيسم زنان ستمديده را برای رهائی از بردگی و بندگی‌ای که حاصل تحميل نظامهای طبقاتی است و برای کسب استقلال و آزادگی خود به مبارزه‌ای متحد و دوشادوش با مردان (مردانی که خود تحت ستم قرار دارند) برعليه کليت نظام گنديده سرمايه‌داری فرا می‌خواند.

ارديبهشت ۱۳۷۴


پاورقی‌ها:


۱ ـ بی‌مناسبت نيست در اينجا يادآوری شود که اساساً مارکسيستها منافع پرولتاريا را در رهائی کل بشريت از قيد هرگونه ظلم و استثمار و جهل و نادانی می‌دانند. رهائی زنان نيز از نظر آنان با امر رهائی پرولتاريا و سوسياليسم گره خورده است.


۲ ـ اين واقعيت البته باعث آن نيست که فمينيستها (جز شاخه‌هائی از راديکال فمينيستها) روی همکاری خود با مردهای منفرد (در صورتيکه آن مردان مشخص حاضر به پشتيبانی از گروه فمينيستی بوده و بخواهند انرژی خود را در جهت اهداف آن صرف نمايند) قلم قرمز بکشند، بلکه اساساً مسئله بر سر آن است که با توجه به اينکه فمينيسم مسئله زن را در جامعه مسئله‌ای صرفاً مربوط به زنان می‌داند و اينطور جلوه می‌دهد که گويا مردها نه‌تنها منافعی در حل اين مسئله ندارند بلکه خود عامل آن بوده و سد راه حل مسئله زن می‌باشند، بنابراين زنان بايد صف خود را از مردها جدا نموده و تشکيلاتی جدا از مردان و مستقل از آنها بوجود آورده و خود را سازماندهی نمايند.


۳ ـ از جمله آليس وکر به‌مثابه يک وومينيست مبلغ دنيای به‌اصطلاح زنان از ورای چنين کلماتی است.



در توضيح شعار «‌آزادی زنان زحمتکش بايد به دست زنان زحمتکش انجام پذيرد‌» و ‌مختصری در مورد ضرورت اعمال رهبری طبقه کارگر بر مبارزات زنان

اگر رژيم جمهوری اسلامی با محکمتر کردن قيد‌و‌بندهای فئودالی بر دست‌و‌پای زنان ابعاد ستم بر زنان را در جامعه شدت‌‌و‌‌حدت هر چه بيشتری داده، در مقابل زنان رنجديده و ستمکش ما با استقامت تحسين برانگيزشان و با تداوم مبارزه‌ای سرسختانه بر عليه طرحهای زورگويانه رژيم موجب آن شده‌اند که مساله زن بمثابه مساله بسيار جدی و مهم روز مطرح و با برجستگی به يکی از محورهای اساسی مبارزه برای رسيدن به سوسياليسم تبديل شود.


مسلما مساله زن نيز همانند هر مساله اجتماعی ديگر از ديدگاههای طبقاتی معينی اين مساله را مورد برخورد و بررسی قرار ميدهد. از يک ديدگاه کمونيستی مسلما مبارزه در راه آزادی زنان در ايران صرفا به مبارزه در جهت باز کردن زنجيرهايی که جمهوری اسلامی بر دست و پای زنان بسته است، محدود نميشود. به عبارت ديگر مساله فقط بر سر آن نيست که بايد تضييقات و فشارهای وارده از طرف رژيم بر زنان مرتفع گردد، بلکه علاوه بر اينها آنچه که در اساس به مصاف طلبيده ميشود آن است که اساسا بايد هر نوع ستم بر زن و هر نوع عدم تساوی چه در حوزه‌های اجتماعی و سياسی و چه در حوزه‌ اقتصادی مرتفع شده و در عين حال هر نوع فرهنگ و ايدئولوژی که مرد را نسبت به زن برتر شمرده و يا به بی‌حقوقی زن صحه ميگذارد بايد ريشه‌کن شده و قاطعانه به دور افکنده شوند.


تا آنجا که به خارج از کشور مربوط است، زنان مبارز بسياری در راه آزادی زنان دست به فعاليت زده و ارزشهای مثبتی آفريده‌اند. در اين ميان کسانی نيز بوده‌اند (مرد و زن) که با توجه به برجسته بودن مساله زن در ايران پشت اين مساله سنگر گرفته و سعی کرده‌اند که در پوشش دفاع از زن حقارت وجود خود را با حمله به چپ و کمونيسم پنهان سازند. مثلا اينان با تکيه بر اين سخن لنين که “آزادی کارگران بايد بوسيله خود آنان تحقق پذيرد. به همان ترتيب آزادی زنان زحمتکش نيز بايد به دست زنان زحمتکش انجام پذيرد”(۱)، به اشاعه اين تفکر انحرافی و در عين حال تفرقه‌جويانه ميپردازند که گويا زنان (زنان از هر قشر و طبقه‌ای) بايد حساب کار خود را از مردها و از يک تشکل کمونيستی جدا سازند و راه رهايی خود را با ايجاد تشکيلاتی مرکب از عمدتا زنان، با دنبال کردن برنامه‌ای که تماما به مساله زنان ميپردازد، دنبال کنند.


اما مفهوم بحثی که لنين (در نقل قول فوق‌الذکر) مطرح ميکند اين است که زنان زحمتکش برای اينکه به آزادی خود دست يابند بايد بپاخيزند و آزادی را با کوشش و فعاليت خويش و به عبارت ديگر با دستهای خود به دست آورند. چرا که در غير اين صورت هيچ کس ديگری چنان آزادی را برای آنها به ارمغان نخواهد آورد. اين موضوع در رابطه با طبقه کارگر نيز صادق است. اتفاقا تاکيد بر تحقق آزادی طبقه کارگر به دست خود طبقه (از طرف مارکس و لنين) در مقابل ديدگاههايی بيان و مورد تاکيد قرار گرفته است که آزادی کارگران را با صرف مبارزه روشنفکران و يا نخبگان اين طبقه امکانپذير ميديدند. والا لنين فرسنگها از اين ايده کوته‌بينانه که طبقه کارگر صرفا با نيروی خود يعنی بدون ياری روشنفکران کمونيست و مسلح شدن به ايدئولوژی مارکسيستی و آزادی خود خواهد شد، به دور بود.


آزادی زنان کارگر و زحمتکش بايد به دست خود آنان انجام پذيرد. در اين هيچ ترديدی وجود ندارد. ولی برای آنکه چنين شود، مسلم است که نيروی عظيم مبارزاتی آنان بايد در مسيری قرار گيرد که به نابودی دشمنان _ آنهايی که سر راه رهايی زنان ميباشند _ منجر شود. اين دشمنان در حال حاضر جز امپرياليستها و نوکران آنها (جز سيستم سرمايه‌داری جهانی و حکومتهای مدافع سرمايه) و در شرايط مشخص ايران جز رژيم جمهوری اسلامی و حاميان امپرياليستش نيستند. نابودی اين دشمنان نيز به دست همه توده‌های ستمديده تحت رهبری طبقه کارگر امکانپذير است. از اين رو برای دستيابی به آزادی نياز به آن است که يک رهبری کمونيستی بر مبارزه زنان کارگر و ستمکش (و نه فقط آنها بلکه همه زنان از اقشار طبقات تحت ستم که در راه تحقق حقوق خود بر عليه طبقه حاکمه مبارزه ميکنند) پرتو افکن باشد. وقتی مساله به اين صورت درست مطرح ميشود، معلوم ميگردد که تنها يک تشکل واقعا کمونيستی که در راه آزادی طبقه کارگر و به طريق اولی در راه آزادی همه بشريت مبارزه ميکند، قادر به رهبری مبارزات توده‌ها و از جمله مبارزه زنان برای رسيدن به آزادی خواهد بود و لاغير.


عده‌ای ديگر با سنگر گرفتن در پشت مساله زن اين تبليغات را در رابطه با کمونيستها به راه انداخته‌اند که گويا آنها يا يک تشکل يا حزب کمونيست بيشترين انرژی و نيروی خود را صرف کسب قدرت سياسی مينمايند و در نتيجه از مساله زنان غافل مانده و يا کمتر روی آن متمرکز ميشوند. (۱) به چنين کسانی بايد گفت بهتر است اول شما بگوييد درکتان از کسب قدرت سياسی توسط کمونيستها چيست؟ اگر بحث بر سر کمونيستها به مفهوم واقعی و نه قلابی آن است، مگر ممکن است آنها بدون طرح مسايل و مشکلات زنان و مبارزه در راه رفع آنها موفق به بسيج و تشکل توده‌ها شده و به کسب قدرت سياسی نائل آيند. صحبت که بر سر کودتا نيست. مساله کمونيستها بسيج و متشکل کردن توده‌ها _‌از زن و مرد _ در يک پروسه طولانی مبارزه است. آنها از جمله زنان ستمديده را بايد بسيج و متشکل سازند. بخصوص اين امر از چنان اهميتی برخوردار است که لنين ميگويد: “هيچ جنبش توده‌ای واقعی بدون شرکت زنان‌‌نميتواند‌وجود‌داشته‌‌باشد‌(کلارازتکين،‌خاطرات من از لنين) اگر کمونيستها از مساله زنان غافل بمانند و يا کمتر روی آن متمرکز شوند، اصلا نميتوانند به قدرت سياسی دست يابند. از اين روست که مساله زن و رهبری مبارزات زنان در صدر برنامه کمونيستها قرار دارد.


بدون شک اين آموزش مارکسيستی برای بسياری آشناست که زنان زحمتکش در جامعه سرمايه‌داری دوبار ستم ميبينند. يکبار همراه با مرد زحمتکش مورد استثمار قرار گرفته و شيره جانشان کشيده ميشود و با ديگر متحمل ستمهای اجتماعی و فرهنگی ميشوند که مردها از آن مستثنی ميباشند.


صرفنظر از اينکه زنان طبقات پائين و متوسط عمدتا به انجام کار خانگی ميپردازند که رسما و در عرف عمومی “کار” محسوب نشده و فاقد ارزش اقتصادی تلقی ميشود، آنجايی هم که زنان در خارج از خانه به کار مشغول بوده و اشتغالی داشته‌اند، همانطور که تاريخ سرمايه‌داری نشان ميدهد، در مقابل کار برابر، مزد نابرابر دريافت کرده‌اند و هنوز هم هر جا سرمايه‌داران بتوانند در مقابل کار برابر‌مزد‌کمتری به زنان پرداخت ميکنند. (در کشورهای تحت سلطه اين امر عجيبی نيست.) در کشورهای متروپل عليرغم اينکه زنان توانسته‌اند به يکسری از حقوق حقه خويش دست يابند، رسما و قانونا شرايطی در جامعه برقرار است که موقعيت شغلی زنان در مجموع همواره در سطح پائين‌تر از مردان قرار دارد. اغلب کارهای غير تخصصی و نيمه وقت به زنان محول شده است. مسايل نگهداری از بچه و غيره هنوز بر دوش زنان سنگينی کرده و آنها را از دست‌يابی به حقوق و موقعيتی که مردان از آن برخوردارند محروم ساخته است.


در ايران تحت رژيم جمهوری اسلامی ستم بر زنان در همه زمينه‌های اقتصادی، سياسی، اجتماعی و فرهنگی با برجستگی کامل مطرح است و عمدا کوشش ميشود که زنان از شرکت در عرصه‌های مختلف زندگی اقتصادی و اجتماعی کنار زده شده و در عقب ماندگی نگهداشته شوند. البته ارائه تصوير دقيق و جامع از ستمديدگی زن بخصوص در جوامعی نظير ايران خود نياز به کار وسيعی دارد. ولی آنچه مسلم است اين است که در هر حال بايد در جهت رفع و زدودن همه ستمهايی که بر زنان وارد می‌آيد دست به مبارزه زد و در راه تحقق هر خواسته بر حق زنان، چه کوچک و چه بزرگ تلاش نمود. در اين مبارزه وظيفه زنان به مراتب بيشتر و سنگين‌تر از مردان ميباشد. در اين شکی نيست، ولی مساله‌ای که مطرح است چگونگی پيوند دادن اين مبارزات با مبارزه برای رسيدن به سوسياليسم است. اگر مساله بر سر رهايی کامل زنان از همه ستمهايی است که نه رفع کامل ستم اقتصادی بر زنان و نه از بين بردن ستمهای اجتماعی و سياسی و فرهنگی بر آنان بدون نابودی سيستم سرمايه‌داری و دست يابی به سوسياليسم امکانپذير نيست، بنابر اين ميتوانيم درک کنيم که موثرترين و ثمر بخش‌ترين مبارزه در راه رهايی زنان تنها ميتواند از ۲طرف کسانی صورت گيرد که در حين مبارزه برای تحقق خواستهای بر حق زنان که در چهارچوب نظام سرمايه‌داری ممکن است، هدف خود را نابودی اين نظام و رسيدن به سوسياليسم قرار داده‌اند. چنين کسانی يقينا ايدئولوژی طبقه کارگر يعنی کمونيسم را مشعل راه خود قرار داده‌اند. يعنی ايدئولوژی حاکم بر مبارزات آنها، ايدئولوژی طبقه کارگر ميباشد. (۲) بنابراين، اين اصل حاصل ميشود که زنان زحمتکش و يا حتی بطور کلی زنان تحت ستم بدون مبارزه در راه سوسياليسم نميتوانند به آزادی کامل و واقعی خود دست يابند. همانطور مردان و زنانی که برای رسيدن به سوسياليسم فعاليت ميکنند، نميتوانند به اين مهم نائل آيند و يا حتی قدمهای موثری در جهت چنان هدفی بردارند مگر اينکه مبارزه برای رفع ستم از زنان را در دستور کار خود قرار داده و فعالانه در جهت آن بکوشند. 


همه مبارزات بر ضد رژيمهای مدافع سرمايه‌داری در هر حوزه که بوده باشند، در هر شکل و اندازه‌ای که جريان يابند بايد در خدمت تقويت مبارزه در راه رسيدن به سوسياليسم قرار گيرند. همين طور هم هست مبارزه در راه آزادی زنان که با کسب قدرت سياسی از طرف طبقه کارگر و استقرار سوسياليسم گره خورده و با آنها متحقق ميگردد. بر اين اساس الگوی زنان آگاه و انقلابی در مبارزه برای رهايی زنان، ستاره درخشان جنبش سوسياليستی زنان کلارازتکين ميباشد که در حاليکه سرسختانه به وظايف و مسئوليتهای انقلابی خود در حزب کمونيست آلمان فعالانه عمل مينمود، لحظه‌ای از مبارزه در راه آزادی غافل نبود.


پاورقی‌ها:


۱ ــ چنين اتهامی به کمونيستها البته از کوته‌فکری و از عدم درک مقولات مارکسيستی از طرف گويندگان چنان سخنانی ناشی ميشود که بين کسب قدرت سياسی و مبارزه برای رهايی زنان ديوار چينی قائل ميشوند. بعضی حتی پا را از اين حد هم فراتر گذاشته و با هيستری ضد کمونيستی مطرح ميکنند که کمونيستها (يا مثلا لنين) به اين دليل روی ضرورت بسيج و تشکل زنان تاکيد ميکنند که ميخواهند آنها را تحت رهبری و “انقياد” خود قرار دهند تا از نيروی۱ آنها در جهت اهداف خود استفاده نمايند ــ يا بواقع سوء‌استفاده کنند ــ در اين اظهار نظر کمونيستها مساوی مردان جا زده ميشوند. گوينده و يا گويندگان چنين سخنانی از درک اين واقعيت عاجزند که کمونيستها هم مردان و هم زنان آگاه و انقلابی را شامل ميشوند و هدف آنها هم رسيدن به آزادی و برپايی دنيايی است که هرگونه استثمار و ستم و از جمله ستم بر زنان در آن غير ممکن و بی‌معنی و مفهوم گشته است. اتفاقا برای رسيدن به چنين دنيای زيبايی است که زن و مرد بايد در کنار همديگر و در يک سنگر پيکار کنند.


۲ ــ مجددا لازم به يادآوری است که در اين جا بحث بر سر انتخاب راه و گزينش آن جهت‌گيری اصلی برای دستيابی به رهايی کامل زنان ميباشد. مسلما کمونيستها به هر تلاش و فعاليتی که بتواند حتی کوچکترين کمکی به امر رهايی زنان بنمايند، ارج ميگذارند، صرفنظر از اينکه انجام دهندگان آن تلاش و کوشش کمونيست بوده و يا نبوده باشند.


جمهوری اسلامی، اسلام و حقوق زنان

سردمداران مزدور و مرتجع رژيم جمهوری اسلامی در حين اعمال شديدترين فشارها به زنان و محروم کردن آنها از بسياری از حقوق انسانی در حاليکه به دروغ علت توسل به چنين اعمالـی را ناشی از اعتقادات مذهبی خويش جلوه می‌دهند و به هر حال آن اعمال را با ايدئولوژی مذهبی توجيه می‌کنند، تبليغات خود را روی اين موضوع متمرکز کرده‌اند که از نظر اسلام، زن دارای مقام بسيار رفيعی می‌باشد، يا در اسلام، زن از ارزشهای بسياری برخوردار است و گويا در قرآن نيز روی اين موضوع تاکيد شده است. در جهت افشــای اين تبليغات دروغين، سخن يکی از به‌اصطلاح ايدئولوگهـای مذهبی، يحيی نوری، (‌از کتاب “حقوق زن در اسلام”‌) را مورد توجه قرار می‌دهيم که تم اصلـی تبليغات رژيم در زمينه فوق‌الذکر را منعکس ساخته است. از جمله در اين کتاب آمده است:


”اسلام در ۱۴ قرن پيش آنچنان حقوقی عظيم برای زنان مقرر داشته و شخصيتی به آنها داده که هنوز اروپا زير بار پنج‌صدم آن نرفته است‌.”


اجازه دهيد عجالتاً بدون هيچ اظهار نظری از شما بپرسيم: باور نداريد که اين سخنان درست هستند؟ يعنی فکر می‌کنيد آقای نوری و امثالهم دروغ می‌گويند و قصد فريب شما را دارند!؟ شايد پيش خود می‌گوييد چگونه ممکن است در ۱۴ قرن پيش در عربستان (زادگاه اسلام) حقوقی برای زنان مقرر شده باشد که اروپا پس از گذشتن از مراحل مختلف تاريخی، پشت سر گذاشتن فئوداليسم و دنيای تاريک قرون وسطی، پس از آن مبارزات گسترده و عظيم توده‌ای با کليسا و حکومتهای مذهبی، بعد از آن عصر روشنگری، ظهور دانشمندان و متفکرينی چون ولتر و روسو و ديده‌رو و بالاخره در مرحله تاريخی ديگر بهره‌مندی از تعاليم بزرگانی چون اووئن، فوريه و سن سيمون، فوئرباخ و مارکس و انگلس و‌…. و در حاليکه امروز روابط گسترده و کاملاً رشد‌يافته سرمايه‌داری در آنجا حاکم است، توانايی پذيرش چنان حقوقی را هنوز دارا نشده است. به‌راستی انديشه پيامبر اسلام چقدر بايد از واقعيت‌های تاريخی که اروپا امروز از سر می‌گذراند جلوتر رفته باشد! حيرتا، ولی عزيزان شما اصلاً درست با مسئله برخورد نمی‌کنيــد. شما به‌خاطــر اينکه يا مذهب نداريــد و يا ايمانتـــان به اسلام ضعيف است داريــد با مسايــل آسمانی‌(!!) زمينی برخورد می‌کنيد. در برخورد با اسلام که نبايد دنبال تحليل وقايع تاريخی رفت. در اينجا صحبت از دين است و معجزات و قدرت خداوندی! صحبت از اسلام و يک کتاب آسمانی يعنی قرآن، همانکه ـ همانطور که بارها توصيه شده است ـ اسلام اصيل و واقعی را بايد از آن آموخت تا مبادا تحجرات و خرافاتی را به نام اسلام به ما قالب کنند. بسيار خوب پس اجازه دهيد بعضی آيه‌های قرآنی را با هم مرور کنيم تا کاملاً مطمئن شويم خيل شيخ‌ها و ملاها و حجت‌الاسلام‌ها و آيت‌الله‌ها از آنجا که ظاهراً معتقدند دروغگو دشمن خداست، قصد گول زدن ما را نداشته و دروغ نمی‌گويند و به قول آقای نوری به راستی اسلام حقوق عظيمی برای زن مقرر داشته و به زن شخصيت والايی داده است!


اول ببينيم از نظر قرآن اساساً زن در چه موقعيتی نسبت به مرد قرار دارد. آيا آنها به مثابه دو انسان همطراز با هم در نظر گرفته می‌شوند؟ آيا آنها دارای حقوقی همانند و مساوی در جامعه می‌باشند؟ آيا هر گونه رابطه بالادستی و فرودستی در بين آنها مردود شناخته ميشود!؟‌ بهتر است خودتان قضاوت کنيد:


”زنان را بر مردان حقوق مشروعی است. چنانچه شوهران را بر زنان. ليکن مردان را بر زنان افزونی و برتری خواهد بود و خدا بر هر چيز توانا و به همه امور داناست.‌” (سوره البقره آيه ۲۲۸)


نه، از جا در نرويد و فوری نگوييد که در جوامع سرمايه‌داری اروپايی هم اگر چه نه در ظاهر ولـی در عمل و کردار، مردان بر زنان “‌افزونی و برتری”‌ دارند! نه، برای اينکه کاملا متوجه شويد که “حقوق عظيمی که اسلام در ۱۴ قرن پيش برای زن مقرر داشته از چه مقوله‌ای است بايد مقايسه‌ها را کنار بگذاريد و تماماً حواس خود را متوجه آن کنيد که قرآن رابطه بين يک زن و مرد را چگونه در نظر می‌گيرد:


”مردان را بر زنان حق تسلط و نگهبانی است. به‌واسطه آن برتری که خدا بعضی‌ها را بر بعضی مقرر داشته و هم به واسطه آنکه مردان از مال خود به زنان نفقه دهند‌”. (سوره النساء آيه ۳۴)


چه دلايل محکمی برای اينکه ثابت شود اسلام زن را از چنان حقوق عظيمی‌(!!) برخوردار کرده است که هميشه آقا‌بالاسری دارد و از اين امتياز‌(!!) برخوردار است که مرد بر او مسلط است و اعمال وی را نگهبانی می‌کند. بلـی اين حکم اسلام است و در مورد امور ازلی و ابدی کاری نمی‌توان کرد. برتری بعضی‌ها (مثلاً برده‌داران) بر بعضی ديگر (مثلاً برده‌ها) وجود دارد (و طبيعی است) مردها هم از مال خود به زن نفقه می‌دهند‌(به زبان ما يعنی مرد بعنوان “نان‌آور‌” خانه تامين کننده نيازهای مالـی زن می‌باشد و به عبارت ديگر زن به لحاظ اقتصادی به مرد وابسته است) اين هم وجود دارد و طبيعی است و طبيعی هم هست که مرد حق تسلط و نگهبانی بر زن داشته باشد. می‌گوييد: “نه! زن می‌تواند خود را از وابستگی اقتصادی به مرد رهايی بخشد!” خب شما داريد حرفهای اين دوره و زمان را می‌زنيد و کفر می‌گوييد. تازه در اين دوره و زمانه هم نرخ بيکاری آنقدر بالاست که زنها اگر حتی از بسياری از قيد و بندهای گريبانگيرشان خلاص شوند باز کمتر امکان پيدا کردن شغل را دارند. تازه شما برتری بعضی ‌(مثلاً سرمايه‌داران‌) بر بعضی ديگر_(مثلاً کارگران) را چه می‌گوييد؟! ديديد حق با شما نيست!!؟ و آنچه قرآن گفته در همه جا صادق است!!


”‌پس زنان شايسته و مطيع در غيبت مردان حافظ حقوق شوهران باشند”. اين هم تکليفی که در مقابل آن حق عظيم‌(!!) اعطاء شده به زن، او بايد انجام دهد. ولـی راستی اگر زنان “شايسته و مطيع” نباشند، چه پيش خواهد آمد. قرآن اين موضوع را هم مشخص و معلوم ساخته و از مردان می‌خواهد:


”‌زنانی که از مخالفت و نافرمانی آنان بيمناکيد بايد نخست آنها را موعظه کنيد و اگر مطيع نشدند از خوابگاه آنان دوری گزينيد. و باز اگر مطيع نشدند آنان را به زدن تنبيه کنيد. چنانچه اطاعت کردند ديگر بر آنها حق هيچگونه ستم نداريد.‌”(سوره النساء آيه ۳۴)


مفهوم آيه فوق به شکل ديگری نيز بيان شده:

”‌مردان کارانديش زنانند. برای اينکه خدا بعضی کسان را بر بعضی ديگر برتری داده و از مالهای خويش خرج کرده‌اند. زنان شايسته فرمانبری‌اند، زنانی که از نافرمانی‌شان بيم داريد، پندشان دهيد و در خوابگاهها از آنان جدايی کنيد و بزنيدشان و اگر فرمانبر شدند بر آنها بهانه مجوئيد که خدا والا و بزرگ است.‌” (قرآن سوره النساء آيه ۳۲)



 
خب اگر هنوز شک داريد که از نظر قرآن نه فقط مرد و زن از حقوق مساوی برخوردار نيستند، بلکه مردان، حاکم و زنان محکوم تلقی می‌شوند و اساساً زن موجودی به حساب می‌آيد که تسلط و نگهبانی لازم دارد و “‌کارانديش”، در دو آيه زير نيز تعمق کنيد:


”‌اگر مديون و صغير است و صلاحيت امضاء ندارد ولـی او به عدل و درستی امضاء کند، دو تن از مردان گواه آريد، و اگر دو مرد نيايند، يک تن مرد و دو زن”. (سوره البقره آيه ۲۸۲)


می‌بينيد زن درست نصف مرد به حساب می‌آيد، حساب رياضی ساده است! دو مرد برابر است با=‌يک مرد و دو زن! بی‌ارتباط با چنين تلقی از زن نيست که در ضمن مقرر شده است:


”مردان دو‌‌برابر زنان ارث می‌برند‌”.(سوره النساء آيه ۱۷۷)


بسيار خب! تا اينجا با پی‌بردن به موقعيت زن نسبت به مرد از نقطه نظر قرآن تا حدی می‌توانيم در مورد صحت و سقم ادعاهای سردمداران رژيم جمهوری اسلامی و آقای نوری که گويا اسلام چنان حقوق عظيمی برای زنان مقرر داشته که اروپا هم به گردش نمی‌رسد، به قضاوت بنشينيم. حال ببينيم شخصيت زن در آيه‌های قرآنی به چه صورت در نظر گرفته می‌شود و آيا اين درست است که اسلام مقام والايی برای زن قائل است؟ ولـی راستی کدام مقام و کدام شخصيت؟ به‌راستی قرآن زن را چه موجودی می‌پندارد و به چه چشمی به وی می‌نگرد؟ بگذاريد پيشاپيش بگوييم که آنچه در قرآن در مورد شخصيت زن بيان شده به‌واقع منعکس کننده روابط اقتصادی و اجتماعی جامعه عربستان در قرن ششم ميلادی است. در آن دوره بنا به ايدئولوژی و فرهنگ مسلط بر جامعه که بنا به گفته مارکس و انگلس “در هر دوره ايدئولوژی طبقه حاکمه است”(۱) موجوديت زن تنها و تنها در رابطه با مرد قابل تعريف بود. زن آفريده شده بود و وجود داشت تا به اميال مرد پاسخ گويد. بنا به ايدئولوژی طبقه حاکم، زن برآورنده دو نياز مهم مرد بود. يکی آنکه نياز جنسی مرد را رفع می‌کرد و موجب لذت جنسی او بود و ديگر آنکه وسيله‌ای بود برای توليد فرزند برای مرد.


خارج از اين چهارچوب زن دارای هيچ مقام و منزلت و شخصيتی نبود. مردمان آن عصر (چه زن و چه مرد) اساساً تصوری از يک زن مستقل و آزاد نداشتند. بلکه زن موجودی بود اسير و به نوعی برده مرد. بر اين اساس قرآن در عصری که تدوين شد مسلماً نمی‌توانست فراتر از آنچه مسايل و ايدئولوژی و فرهنگ آن دوره عربستان ايجاب می‌کرد، سخنی بگويد و به‌واقع نيز نگفته است. قرآن به‌خصوص در زمينه رابطه جنسی زن و مرد بدون اينکه ابهامی باقی بگذارد از نقش زن به عنوان وسيله عيش و نوش مرد صحبت می‌کند. شايد نگاهی به آيه‌های زير برای روشنگری در اين زمينه کافی باشد: 


”زنان کشتزار شمايند. پس برای کشت بدانها نزديک شويد.” (سوره البقره آيه ۲۲۳) 


”… پس ما هم (بدين غرض) چون زيد از آن زن کام دل گرفت (و طلاقش داد) او را به نکاح او در آورديم … تا بعد از اين مؤمنان در نکاح زنان پسر خوانده خود که از آنها کامياب شده‌اند (و طلاق دادند) بر خويش حرج و گناهی نپندارند.‌”‌(سوره الحزاب آيه ۳۷‌)


”باغهای بهشت ابد که درهايش به روی آنها باز است.‌ (آيه ۵۱‌)‌ در آنجا بر تختها تکيه زده‌اند و شراب و ميوه‌های بسيار می‌طلبند‌(آيه ۵۲‌) و در خدمت آنان حوريان جوان شوهر دوست و با عفت‌اند.‌”‌(سوره ص آيه ۵۰ ‌تا ‌۵۲‌)


”و آبهای جاری زلال (آيه ۳۲) و ميوه‌های بسيار ( آيه ۳۳) که هيچ وقت منقطع نشود و هيچ کس بهشتيان را از آن ميوه‌ها منع نکند (آيه ۳۴) و فرشهای پر بها (يا فرش و زنان زيبا) (آيه ۳۵) که آنها را ما (در کمال حسن) بيافريده‌ايم (آيه ۳۶) و هميشه آنان را باکره گردانيده‌ايم (آيه ۳۷) و شوهر دوست.‌”‌…. (سوره الواقعه آيه ۳۱ تا ۳۷)


اينها بخشی از ايده‌هايی است که در قرآن در مورد زن بيان شده است. همانطور که ديده می‌شود برخلاف تبليغات دروغين رژيم و اعوان و انصارش در کتاب آسمانی اسلام (همانطور که در کتب مذهبی اديان ديگر) زن از شخصيت واقعی و انسانی برخوردار نيست و همانا موجودی به حساب می‌آيد که بايد تابــع مرد و مطيــع و فرمانبــردار وی باشــد. قصه آفرينش نيز به نوبه خود اين موضوع را بيان و تقويت می‌نمايد:‌ “خدا ابتدا آدم (مرد) را از نوع جنس و صورت خود آفريد و سپس از دنده کج آدم، حوا (زن) خلق شد”. بنابراين جای تعجب نيست که مرد دارای مقامی بالا بوده و مورد تکريم است و زن موجودی است که “راستی‌پذير” نيست. (چون از دنده کج خلق شده) حوا (زن) در ضمن موجودی است وسوسه کار و فتنه برانگيز. اوست که آدم را به خوردن سيب بهشتی وسوسه کرد و باعث رانده شدن او و خود از بهشت گرديد. از اين روست که بزرگان دين که البته خود يا از طبقات استثمارگر بوده‌اند، يا طفيلـی و جيره‌خوار آنان، همواره به مردها توصيه کرده‌اند که به حرفهای زنان گوش ندهند و با آنها به مشورت ننشينند، چرا که ممکن است مورد وسوسه‌های شيطانی آنها قرار گيرند و رستگاری خود را از دست بدهند….. در قرآن آمده است:‌


”(ای رسول ما) بگو من پناه می‌جويم به خدای فروزنده صبح روشن (آيه ۴) از شر مخلوقات (شرير و بدانديش) (آيه ۳) و از شر زنان که دمندگان افسونند در کوهها (آيه ۵) و از شر حسود و بدخواه چون آتش رشک و حسد برافروزد.” (سوره‌الفلق‌آيه ۱تا ۵)

جمع‌بندی و نتيجه‌گيری:


در اين بخش دو مطلب را بايد مورد توجه قرار دهيم: اول بايد ببينيم (هر چند به صورت کاملاً فشرده و کلـی) تأثير و عملکرد ايده‌های فوق‌الذکر در زندگی اجتماعی مردم چگونه بوده است. در اين زمينه اين واقعيت را مورد توجه قرار دهيم که طبقات استثمارگر همواره از مذهب در جهت تسهيل استثمار طبقات زير دست استفاده کرده و می‌کنند. از اين رو مبلغين اسلام در جامعه ما همواره از طرف دولتها و حکام وقت مورد تشويق و حمايت قرار داشته‌اند. در ضمن تعاليم قرآن در هر برهه بنابه مقتضيات آن دوره بازسازی و منطبق بر منافع و خواست طبقات استثمارگر مورد تعليم و تبليغ در ميان توده‌ها قرار گرفته‌اند. مسلم است که در مقابل چنين هجوم ايدئولوژيکی، توده‌ها نمی‌توانند و نمی‌توانسته‌اند از رسوخ آن ايده‌ها مصون بمانند.


نتيجه اين واقعيت آن است که بسياری از تعاليم قرآن در مورد زن چه در همان صورت خشن و آشکار خودشان و چه تعديل‌يافته و آميخته با فرهنگ و نظرگاههای طبقات مختلف به صورت ايده‌های حاکم بر ذهن مردم در آمده و به جزيی جدايی ناپذير از فرهنگ و زندگی توده‌ها تبديل شده است. چنان ايده‌هايی حتی در غيرمذهبی‌ترين خانواده‌های ما نيز رسوخ داشته و دارد و به‌طور کلـی فرهنگی که از آن بعنوان فرهنگ مردسالاری ياد می‌کنيم، در بسياری از جنبه‌های خود در ميان اکثريت غريب به اتفاق خانواده‌های ايرانی کاملا طبيعی و عادی جلوه می‌کند. حتی اگر بسياری از آنها غير‌مذهبی و يا ضد‌مذهب هم باشند. اين خود نشان می‌دهد که ابعاد فرهنگ مردسالاری و اشکال مختلف عملکردهای آن، هنوز بطور کامل در جامعه ما شناخته نشده‌اند. واقعيت اين است که ايده‌های ارتجاعی اشاعه‌يافته از طرف طبقات استثمارگر در جريان زندگی دوباره توليد و مجدداً و به‌طور مکرر بازتوليد می‌شوند. از اين روست که بايد بدانيم که ايده‌های اسلامی در رابطه با زن صرفاً در لابلای صفحات قرآن نغنوده‌اند و مسئله صرفاً اين نيست که بدانيم تعاليم قرآن در رابطه با زن چه بوده است. مسئله اصلـی و اساسی آن است که چنان ايده‌هايی امروز به صورت فرهنگ، اعتقادات، نظر و غيره همانطور که گفته شد در درون خانواده‌ها در ذهن و عملکردهای آحاد جامعه ما ريشه دوانده و از طرف طبقات تحت ستم نيز ناآگاهانه بازتوليد می‌شوند. اينجاست که معلوم می‌شود مسئله مقابله با تبليغات رژيم جمهوری اسلامی و برخورد به نظرات منحط و فريبکارانه مزدورانی امثال يحيی نوری نبايد به صرف افشای گفته‌های آنان محدود شود. بلکه در تداوم اين کار بايد فرهنگ و ايده‌های مردسالارانه در همه اشکال بروز خود مورد برخورد و افشاگری قرار گيرند. اتفاقاً در اين زمينه به مبارزه‌ای مداوم و پيگيرانه و سرسختانه‌ای احتياج است.

يقيناً نفرت و انزجار از ستم و ستمگری، بالادستی و زيردستی و عشق به دنيای آزاد انسانهای برابر و رها از قيد و بندهای ارتجاعی، انگيزه بزرگی است که مردان و زنان آزاده و مبارز را به چنين مبارزه‌ای فرا می‌خواند.


مطلب دوم مربوط به نتيجه‌گيری است که کسانی، از نقل آيه‌های قرآنی يا تفسيرات و توضيحات اين و يا آن فقيه اسلامی به آن می‌رسند. اينان به سادگی تصور می‌کنند که با افشای آن آيه‌ها و متون توانسته‌اند علت عملکردهای ارتجاعی رژيم جمهوری اسلامی را در جامعه ما بر ملا ساخته و ماهيت آن رژيم را نشان دهند. در نظر آنها جای شکی نيست که سردمداران کثيف جمهوری اسلامی بدان دليل آنهمه محدوديت و فشار به زنان تحميل می‌نمايند که صرفاً می‌خواهند قوانين الهی و متن قرآن را در ايران پياده کنند و علت اين امر هم زيادی مسلمـان بودن آنها و اعتقــاد سرسختانه‌شان به اسلام قلمــداد می‌شود. اينجاست که تبليغات درست آنان بر عليه قرآن و ديگر متون مذهبی به يک نتيجه غيرعلمی و انحرافی منجر می‌شود که اتفاقاً عليرغم خواست آنان نه فقط چهره واقعی رژيم جمهوری اسلامی را بر ملا نمی‌سازد، بلکه به‌واقع در خدمت لاپوشانی ماهيت آن رژيم قرار می‌گيرد. دليل پيش آمدن چنين وضعی اين است که آنها در پشت چنان ايده‌های ارتجاعی در مورد زن، نه در بدو پيدايش آنها و نه امروز که به‌عنوان ايدئولوژی اسلامی مورد استفاده رژيم جمهوری اسلامی قرار دارد طبقه يا طبقاتی را نمی‌بينند. گويی آن آيه‌ها به‌راستی از آسمان نازل شده‌اند، به‌جای آنکه در شرايط تاريخی معينی از دل طبقه استثمارگری در جهت تامين منافع مشخصی بيرون آمده باشند. به گونه‌ای به آن آيه‌ها برخورد می‌شود که نه نشانی از تاريخ و نه داغ طبقه‌ای بر پيشانی آنها ديده می‌شود و امروز نيز برخورد به صورتی است که گويا در پشت اسلام‌پناهی‌ها و اسلام‌خواهی‌های سردمداران جمهوری اسلامی طبقه و منافع طبقاتی معينی قرار ندارد، بلکه آنها صرفاً و بدون اينکه توجهی و کاری به امور دنيوی داشته باشند (آيا کسی هست که چنين دروغی را باور کند؟!) به آخرت و آن دنيا می‌انديشند و جز به‌جا آوردن خواست خدا و عمل به تدابير و سفارشات رسول خدا فکر و انديشه ديگری ندارند!!؟ صدالبته که اين تلقی از عملکردهای رژيم جمهوری اسلامی با واقعيت انطباق نداشته و نابجاست.


اين درست است که اسلام امروز ايدئولوژی رسمی حکومت را تشکيل می‌دهد و سردمداران مرتجع جمهوری اسلامی (چه آخوند و چه غير آخوندش، چه بيسواد و چه عنصر تحصيل‌کرده آن) در توضيح هر عملکرد ضد‌انقلابی و کثيف رژيم، آيه‌های قرآنی و تفسيرات و رساله‌های فقهای اسلام را به گواه می‌گيرند، وليـيکسی که به تاريخ آشناست و مسلح به ديد علمی از تاريخ است اين را می‌داند که هر دولتی ارگان تامين سيادت يک طبقه بر طبقات ديگر است و در اين راه يعنی برای تامين منافع طبقه مسلط همواره ايدئولوژی معينی را به خدمت می‌گيرد تا با آن بتواند اعمال و کردار خود را که تماماً به نفع يک طبقه و بر عليه طبقات ديگر است پيش برده و توجيه نمايد. بنابراين در رابطه با توسل جمهوری اسلامی به ايدئولوژی مذهبی اين سوال درست مطرح است که جمهوری اسلامی اين ايدئولوژی را در خدمت تامين منافع کدام طبقه قرار داده است؟ با طرح سوال به اين ترتيب و کوشش در يافتن پاسخ بدان اولين دروغ بزرگ سردمداران رژيم که گويا اسلام‌خواهی‌شان صرفاً بر اساس اعتقاداتشان می‌باشد، برملا می‌گردد. ثانياً با يافتن پاسخ درست به اين سوال که نشان خواهد داد بورژوازی وابسته به امپرياليسم پايگاه طبقاتی جمهوری اسلامی را تشکيل می‌دهـد، آشکار می‌گردد که جمهوری اسلامی در خدمت به منافع امپرياليستها و بورژوازی وابسته ايدئولوژی مذهبی را به خدمت گرفته است و سرکوب زنان با تکيه به آن ايدئولوژی نيز در خدمت حفظ نظام سرمايه‌داری وابسته ايران قرار دارد. در اين رابطه لازم است توجه خود را به بحران شديدی که سيستم سرمايه‌داری جهانی امروز با آن روبروست معطوف داريم. از جمله پيامدهای اين بحران گسترش شديد بيکاری است. سرمايه‌داری حاکم در ايران نيز به‌مثابه جزيی از سيستم سرمايه‌داری جهانی نه‌تنها از وقوع چنين بلای اجتماعی برکنار نيست بلکه به‌دليل سرشکن شدن بار بحرانهای کشورهای متروپل به روی آن، پيامدهای آن را با شدت بيشتری متحمل شده است. يکی از راههای مقابله با بيکاری که حتی در کشورهای رشديافته سرمايه‌داری نيز حکام وقت بدان متوسل می‌شوند، ممانعت از اشتغال زنان و بيکار سازی آنهاست. در ايران، رژيم جمهوری اسلامی بدون هيچ درنگی کوشيده و می‌کوشد ضايعه بيکاری وسيع نيروی کار را با اخراج زنان از کار و ايجاد تنگناهای مختلف بر سر راه اشتغال آنها و به‌طور کلـی با کوشش در وادار کردن آنها به نشستن در خانه جبران نمايد. ايدئولوژی که جمهوری اسلامی برای توضيح و توجيه اين عملکرد خود به‌کار می‌برد، همانا اسلام است. ايدئولوژی‌ای که با آن قيد‌و‌بندهای فئودالـی بر دست و پای زنان را سفت‌تر نموده و در جهت خفه کردن هرگونه صدای حق‌طلبانه و مساوات خواهی آنها، تلاش نموده است ارتجاعی‌ترين سنتهای به جای مانده از اعصار عقب‌مانده تاريخی را به‌مثابه سنتهای مذهبی به رسم و رسوم حاکم بر جامعه کنونی ما تبديل نمايد. اينها همه در خدمت حفظ نظام سرمايه‌داری در ايران قرار دارد. بدين‌ترتيب کاملاً روشن است که زنان تحت رژيم جمهوری اسلامی قربانی مطامع کاملاً عينی و زمينی (نه آسمانی) مشتی سرمايه‌دار داخلـی و خارجی گشته و جمهوری اسلامی در جهت پيشبرد اميال سودجويانه آنهاست که سرکوب زنان را در دستور کار خود قرار داده است. در حقيقت اسلام در دست جمهوری اسلامی يک سلاح ايدئولوژيکی است که با آن اعمال بينهايت ضدانقلابی خود در حق زنان را توجيه می‌نمايد. بر مبنای چنين واقعيتی است که در مبارزه بر عليه جمهوری اسلامی در جهت آزادی و رهايی زنان، اين نظام امپرياليستی حاکم بر جامعه است که بايد آماج اصلـی حملات زنان مبارز ايران قرار گيرد. در اين راه مسلماً نياز به يک مبارزه وسيع و همه جانبه است. مبارزه‌ای که بايد در حوزه‌های مختلف اقتصادی، اجتماعی، سياسی و فرهنگی جاری و پيگيری شود.


در خاتمه لازم است تاکيد شود که بر خلاف تبليغات دروغين مزدوران ريز و درشت جمهوری اسلامی، اسلام هرگز مدافع زن و مقام و شخصيت انسانی وی نبوده است و افاضاتی از اين قبيل که اسلام در ۱۴ قرن پيش، حقوق عظيمی برای زن مقرر داشته و شخصيت والايی برای او قائل بوده است نه با قرآن مطابقت دارد و نه اين اتهام دروغ‌(!) به آن ايدئولوژی اسلامی می‌چسبد که جمهوری اسلامی امروز آن را وسيله توجيه اعمال ننگين خود بر عليه زنان در جهت حفظ نظام امپرياليستی حاکم بر ايران قرار داده است. 

ارديبهشت ۱۳۷۷




پاورقی:


(۱) رجوع کنيد به مارکس و انگلس _ مانيفست حزب کمونيست، صفحه ۶۵ 






رواج فرهنگ زن ستيزانه در خدمت استثمار هرچه بيشتر کارگران



(به مناسبت ۸ مارس روز بين المللی زنان کارگر و زحمتکش)


بيست سال از عمر ننگين رژيم جمهوری اسلامی می گذرد. در تمام اين مدت از يک سو واقعيت ستم های شديد و گسترده برعليه زنان و از طرف ديگر مبارزات وسيع و پی گير آنان همواره به مثابه يکی از مهم ترين مسايل جامعه ايران مورد بحث و برخورد قرار گرفته است. به واقع، می توان گفت که با روی کار آمدن رژيم جمهوری اسلامی مساله زن با برجستگی هرچه بيشتری در جامعه ما مطرح و در طی ۲۰ سال اخير به طور مداوم و بی انقطاع دنبال شده است. با اين حال، در ميان انبوه نوشته ها و گفتارها در باره زنان، اگرچه جمهوری اسلامی به خاطر ايده ئولوژی منحط مذهبی خود و شيوه های قرون وسطايی اش غالبا مورد حمله قرار گرفته، اما کمتر به موردی برخورد می کنيم که توضيح دهد که اين رژيم از اعمال شديدا زن ستيزانه خود و رواج و اشاعه بی وقفه فرهنگ مردسالارانه در جامعه چه هدف های مادی را تعقيب می کند و منافع عملی چنان کوشش های مرتجعانه برای طبقات استثمارگر جامعه چيست(!) و آيا براستی رابطه ای بين ايده ئولوژی مذهبی رژيم که با آن اعمال سبعانه اش را برعليه زنان ستمديده توجيه می نمايد و سيستم اقتصادی حاکم بر جامعه و سودهای اقتصادی منبعث از اين سيستم به نفع گردانندگان و پيش برندگان آن وجود دارد؟ اين مسايل هرگز مورد بحث کامل قرار نگرفته اند. بر اين اساس تعجب آور نيست که در پهنه ادبيات گسترده ای که تاکنون به مساله زن در ايران اختصاص داده شده صفحه درخوری نيز برای زنان کارگر و زحمتکش گشوده نشده باشد. در نتيجه تاکنون، از رنج و مشقتی که رژيم استثمارگر و ضدکارگر جمهوری اسلامی به اين زنان تحميل نموده است، اگر نگوييم هيچ، می توانيم بگوييم بسيار نادر سخن به ميان آمده است. پرواضح است که پرداختن به مسايل واقعی کار و زندگی کارگران و زحمتکشان زن نشان خواهد داد آنها صرفا به خاطر جنسيت شان يعنی به خاطر اين که بنابه فرهنگ ارتجاعی مسلط بر جامعه نقش اجتماعی زن بسيار پايين تر از مرد به حساب می آيد، بيش از مردان و شديدتر از آنها مورد استثمار و ظلم و جور سرمايه داران قرار می گيرند. در اين رابطه است که اميال پليد رژيم جمهوری اسلامی از اعمال سياست زن ستيزانه و رواج هرچه شديدتر فرهنگ مردسالارانه در جامعه افشاء و مشت حاميان استثمارگر خارجی و داخلی اين رژيم که می کوشند در پشت عبای سياه گردانندگان جمهوری اسلامی چهره زشت و غارتگرشان را از انظار مخفی نمايند، باز خواهد شد. ترديدی نيست که ستم بر زن محصول جوامع طبقاتی است و به اندازه قدمت خود اين جوامع عمر دارد به همين خاطر نيز عقايد و نطراتی که زن را موجودی پايين تر از مرد به حساب آورده و اين را “به طور طبيعی” در اشکال و زمينه های مختلف در عمل پياده می کنند (مثلا کار آشپزی و نظافت خانه و نگهداری از بچه ها “به طور طبيعی” کار زنانه و وظيفه آنها تلقی می شود و در همان حال طبق اين معيارها مرد “نان آور” خانه محسوب می شود و به طور “طبيعی” رئيس خانواده است) در اعماق جامعه و در ميان خانواده ها رسوخ دارد و به عبارت ديگر، عقايد و نطرات مردسالارانه يا زن ستيزانه در قالب فرهنگ و سنت های رايج در زندگی توده ها جاری بوده و مدام نيز به طور کاملا “طبيعی” بازتوايد می شوند. اتفاقا رژيم جمهوری اسلامی در رايج کردن ايده ئولوژی ارتجاعی و منحط مذهبی خود به مقياس وسيعی به فرهنگ و سنت های غيردمکراتيک رايج در جامعه برعليه زن تکيه نموده و در جهت محکم کردن قيد و بندهای به جا مانده از اعصار قديم و قرون وسطی بر دست و پای زنان از آنها سود جسته است. 


جمهوری اسلامی رژيمی وابسته به امپرياليسم می باشد. يعنی رژيمی است که همواره کوشيده و می کوشد از هر نظر زمينه را در ايران برای استثمار و سودجويی های بی حد و حصر سرمايه داران خارجی (امپرياليست ها) و وابستگان داخلی شان (سرمايه داران وابسته ايران) فراهم نمايد. برای اين منظور نيز از اعمال وحشيانه ترين جنايت ها و خون ريزی ها ابائی نداشته و تاکنون تنها با سرکوب توده ها و ايجاد فضای ترور و اختناق در جامعه توانسته است در اريکه قدرت باقی بماند. امروز همه می دانند که در طی ۲۰ سال اخير، گردانندگان مرتجع و کهنه مغز رژيم چگونه و با کمک کدام نيروهای مسلح و ارگان های سرکوب (نظير ارتش و سپاه پاسداران) حتی آزادی انتخاب لباس را از زنان ايران سلب نموده و آنها را مجبور کرده اند خود را در کيسه های بی قواره ای که نام حجاب اسلامی به خود گرفته است، بپيچند. چطور زنان را با اين توجيه که اسلام جای زن را در خانه تعيين کرده، از کار اخراج و بسياری از آنان را خانه نشين کرده اند. چطور درب مشاغل زيادی را به روی زنان بسته اند. چگونه آنها را به خاطر اين که زن هستند از تحصيل در رشته های مختلفی بازداشته اند. چطور سن ازدواج را برای دختران ۹ ساله قمری (يعنی به تقويم شمسی ۸ سال و ۱۰ماه) تعيين کرده اند. چگونه ضمن توهين به زنان که گويا قرار گرفتن آنها در کنار مردان باعث فساد مردها خواهد شد و با تحقير آنها کوشيده و می کوشند در مجامع عمومی هرجا که بتوانند زن و مرد را از هم جدا ساخته و بين آنها فاصله ايجاد کنند، اتوبوس ها را زنانه مردانه کرده اند. کلاس های دانشگاهی را نيز همين طور و تازه به اين هم بسنده نکرده و اقدام به تاسيس دانشگاه های جداگانه مخصوص دختران و پسران نموده اند. حتی اين اواخر کوشيدند در بيمارستان ها و مراکز درمانی و پزشکی نيز بين زن و مرد ديوار بکشند. اتفاقا در همين زمينه لايحه ای را در مجلس اسلامی شان به تصويب رساندند. ولی با توجه به مخالفت های گسترده ای که به خصوص از طرف پزشکان و کارکنان مراکز درمانی و بيمارستان ها صورت گرفت فعلا با ارائه اين دليل رسمی که فاقد بودجه لازم می باشند ناتوانی خود را از اجرای طرح مزبور برملا کرده اند. اينها و موارد بسيار ديگر بيانگر ۲۰ سال اعمال زن ستيزانه جمهوری اسلامی می باشند. 


اگر در قرون وسطی، کليسا و کشيشان در خدمت به اربابان فئودال در اروپا حکمرانی می کردند و استفاده از شيوه های وحشيانه ضرب و جرح فيزيکی برای دربند نگه داشتن توده ها (که قسمت اعظم آنها را دهقانان تشکيل می دادند) شيوه های معمول آن دوره به شمار می رفت، رژيم جمهوری اسلامی در خدمت به امپرياليست ها و سرمايه داران وابسته، شيوه های حيوانی و قرون وسطايی را در اواخر قرن بيستم و در دوره ای به کار گرفته است که سيستم سرمايه داری در ايران حاکم است و جای اربابان قديم و خشن ترين و فئودال های بی سواد و کهنه پرست را سرمايه داران ظاهرا اهل تجدد و “تمدن” گرفته اند، در شرايطی که امپرياليست های دنيای تکنولوژی و پيشرفت اساس اقتصاد جامعه ما را به دست داشته و آن را می گردانند. ؛شلاق زدن رسما به عنوان روش معمول حکومت در مقابل به اصطلاح خطاکاران جامعه اعلام شده، مثل نقل و نبات محکوميت های اين چنينی می برند: ۷۰ ضربه شلاق به اضافه ۳۰۰ تومان (۳۰۰ هزار تومان) جريمه نقدی، يا ارقام ديگر… آشکارا انگشت می برند، دست قطع می کنند و اتفاقا همه اين اعمال بربرمنشانه قرون وسطايی را با آخرين ماشين های الکتريکی اختراعی قرن انجام می دهند. تحت عنوان اجرای قصاص، وحشيانه ترين شيوه های شيوه های مرتجعين تاريخ را در جامعه ما معمول کرده اند: سنگسار. حتی در اجرای اين شيوه حيوانی مجازات نيز بين مجرم “زن و مرد” تفاوت قائل اند. زن به خاطر اين که زن است (همين از نظر نيروهای مرتجع چه آخوند بوده باشند چه غيرمعمم و کت و شلواری خود “جرم” بزرگی است) بايد با حدت و شدت هرچه بيشتری “جزا” ببيند. به طوری که مجازات زناکاری برای يک مرد مجرد ضربات شلاق است اما زن مجردی که به زناکاری محکوم شود به قصد مرگ سگنسار می شود. در مورد “زناکاران” متاهل زن و مرد هر دو به مجازات سنگسار محکوم می شوند ولی از آنجا که به هنگام سنگسار اگر کسی موفق به فرار از دست سنگ اندازان شود گناه اش بخشوده شده و می تواند زنده بماند تبعيض بين زن و مرد در اين رابطه به اين صورت است که مردان تا کمر و زن ها تا گردن در خاک قرار داده می شوند (۱). چرا تا اين حد زنان را مورد ستم قرار می دهند. چرا دائما می کوشند زن را موجودی حقير و فرودست، دارای شعور و قابليت عملی پائين تر از مرد و در بهترين حالت با نقش اجتماعی درجه دوم در جامعه به حساب آورند!؟ با بررسی شرايط کار و زندگی زنان کارگر و زحمتکش و تعمق در واقعيت های مادی که زندگی اين زنان را احاطه نموده است می توان دريافت که تلاش های زن ستيزانه جمهوری اسلامی و اصرار و تأکيدات وقيحانه اين رژيم برای هرچه بيشتر به بند کشيدن زن در جامعه از يک طرف و سيستم اقتصادی ــ اجتماعی استثمارگرانه حاکم بر جامعه رابطه ای معين و مشخص وجود دارد، و می توان مشاهده کرد که چطور زنان کارگر و زحمتکش تحت سيستم سرمايه داری به طور مضاعف مورد استثمار قرار می گيرند: يک بار به خاطر کارگر بودن شان (همانند يک کارگر مرد) و بار ديگر به عنوان اين که زن هستند (به اين خاطر بايد مزد کمتری دريافت کنند و شرايط کار دشوارتری را متحمل شوند و…) و می توان ديد که از اين رهگذر چه سودهای مادی کلانی و نصيب کدام گروه و طبقه اجتماعی می شود! آن چه در زير می آيد ترسيم گر خطوطی در اين زمينه است. 


حمله به زنان از طرف رژيم وابسته به امپرياليسم جمهوری اسلامی از همان بدو روی کار آمدن اين رژيم صورت گرفت. سپس به دنبال بگير و ببندهای گسترده و کشتارهای خونين سال های ۶۰ که در طی آن خود به تبليغ جنايات کثيف شان پرداخته و دستان تا مرفق در خون شان را آشکارا از هر طريق ممکن به نمايش می گذاشتند تا بلکه بتوانند فضای رعب و خفقان دوره شاه را مجددا در جامعه در جامعه برقرار سازند، سرکوب زنان را با شدت هرچه بيشتری ادامه دادند.


يکی از اولين و مهم ترين اقدامات رژيم برعليه زنان اخراج زنان کارگر از کارخانجات بزرگ بود (در اين دوره بسياری از کارمندان و متخصصين رشته های مختلف را که زن بودند نيز از کار بيکار نمودند) بدون اين که مسئوليتی در قبال بيکارسازی آنها و زندگی آينده شان به عهده گيرند. توجيه رژيم برای اين اقدام ارتجاعی خود، ايده ئولوژی مذهبی اش بود. اين طور جلوه دادند که گويا به خاطر اين که قرار گرفتن زن و مرد را در محيط کار در کنار يکديگر غيرشرعی و غيراخلاقی تلقی می کنند دست به بيکارسازی زنان زده اند و برای اين که اين را به راستی به باور مردم تبديل کنند تبليغات گسترده ای راه انداخته و موعظه کردند که جايگاه زن در خانه است و “بهشت زير پای مادران”. يعنی اين که وظيفه زنان آن است که کاری به امور خارج از خانه، به امور اجتماعی و جامعه نداشته باشند. در خانه بنشينند خانه داری کنند، بچه بزايند و بزرگ کنند. ولی در واقعيت امر ايده ئولوژی مذهبی رژيم در خدمت توجيه واقعيت ديگری قرار داشت. اين واقعيت که به دليل بحران اقتصادی حاکم بر سيستم سرمايه داری وابسته ايران و بسته شدن کارخانه ها و يا تعطيلی پنهان آنها، بيکاری فزاينده ای جامعه ايران را فراگرفته بود (که امروز نيز چنين است). در چنين شرايطی رژيم با قربانی کردن زنان، يعنی با جايگزين کردن مردان به جای زنان در محيط های کار به خصوص ــ در کارخانه ها و موسسات توليدی بزرگ ــ کوشيدند به سبک خود به مساله بيکاری در جامعه در جامعه پاسخ گفته و به يکی از دردها و نابسامانی های اجتماعی سرپوش بگذارند (۲). به اين ترتيب تعداد بيکاران نيز در جامعه بسيار کمتر از آن چه در واقعيت وجود داشت جلوه می کرد. آخر در جامعه ای که صرفا مرد نان آور خانه محسوب می شود و زن خوب، يک مادر و همسر “فداکار” تلقی می گردد مسلم است که بيکار بودن زنان طبق روانشناسی اجتماعی اين جامعه، هنوز به معنی وجود بيکاری در جامعه نيست. اتفاقا جمهوری اسلامی نيز روی همين عرف های عقب مانده اجتماعی تأکيد نموده و در حالی که با کمک اوراد و اوهام مذهبی به توجيه و تقويت آنها می پرداخت، سدی در مقابل اشتغال زنان در خارج از خانه به وجود آورد. در واقعيت امر، اما زنان بسياری بوده و هستند که يا خود تنها نان آور خانه می باشند و يا درآمد پدر و شوهران شان آن قدر نازل است که جز با کار در بيرون از خانه و کمک به درآمد خانواده امکان زندگی بخورونمير نيز برای خود و خانواده شان وجود ندارد. به خصوص در سال های اخير با رشد و گسترش هرچه بيشتر روابط سرمايه داری در ايران و لاجرم با تشديد پروسه سلب مالکيت از توليدکنندگان کوچک، روز به روز بر تعداد کسانی که مجبوراند با فروش نيروی کار خود گذران کنند، افزوده می شود. اين واقعيت آن هم در شرايط رکود و تحرک بسيار پائين اقتصاد در جامعه و اثرات ناشی از آن (رشد تورم و غيره) باعث کشيده شده هرچه بيشتر زنان به بازار کار گرديده است.


در ابتدای رشد سيستم سرمايه داری ــ که اساسا در اروپا شکل گرفت ــ با درهم کوبيده شدن سيستم اقتصادی کهنه و اقتصادهای خرد، شرايطی برای کار مستقل زنان در جامعه به عنوان يک فرد و اشتغال آنان در حوزه های مختلف کار اجتماعی مهيا شد. به واقع، می توان گفت با رشد سيستم سرمايه دای در شکل کلاسيک خود، روی هم رفته اين امکان به وجود آمد که توده عظيمی از زنان، يا به صورت کارگر در کارخانه ها و مراکز توليدی مختلف جذب شوند و يا با توجه به رشد جامعه در کليت خود در کارهای گوناگون اجتماعی، از سوادآموزی گرفته تا کار در ادارات و غيره به اشتغال بپردازند. ولی امروز در شرايط سلطه سرمايه داری امپرياليستی در جهان و وجود سيستم های سرمايه داری وابسته در قريب به اتفاق کشورهای تحت سلطه، در حالی که بنابه ضرورت های رشد يرمايه، زن ها ناچارا کماکان به بازار کار کشيده می شوند ولی اقتصاد از وضعيتی برخوردار نيست که بتواند اين توده عظيم (و نه فقط آنها) را جذب نمايد. لذا معضلات، تضادها و تناقضاتی بروز می کنند که ما امروز در کشور خود شاهد نمونه هايی از آنها می باشيم. در عين حال، در شرايط کنونی ايران در کنار معضل اساسی ناشی از رشد سرمايه داری وابسته و وجود بحران اقتصادی فاکتور نه چندان کم اهميتی نيز موجب ضرورت اشتغال زنان در خارج از خانه گرديده يعنی جنگ امپرياليستی ۸ ساله ايران و عراق که در طی آن بسياری از مردها جان خود را در ميدان های جنگ از دست دادند و با بی شوی و بی پدر ماندن زن يا دختر و يا آن طور که در اصطلاح عموم گفته می شود با {بی سرپرست} ماندن خانواده ها، نياز به کار زنان در بيرون از خانه هرچه بيشتر تشديد شده و باعث روی آوردن آنها به بازار کار شده است. در چنين شرايطی است که بايد روی کار و زندگی کارگران و زحمتکشان زن دقيق شويم و اثرات رواج فرهنگ زن ستيزانه در جامعه را به خصوص روی کارگران و زحمتکشان چه مرد و چه زن مورد بررسی قرار دهيم. 


تقريبا از بدو روی کار آمدن رژيم جمهوری اسلامی ديگر در کارخانه های بزرگ (به جز در مواردی) جايی برای زنان وجود ندارد. آنها فقط در کارخانه هايی که مصالح و منافع سرمايه داران در کسب سود هرچه بيشتر، اشتغال زنان را به جای مردان می طلبد می توانند کاری گير بيآورند. در اين صورت هم البته بيشتر، زنان مجرد شانس استخدام در کارخانه را دارند چون سرمايه داران برای احتراز از تحمل هزينه بچه های کارگران زن کمتر ممکن است زن متاهلی را استخدام کنند. بر اين اساس زنان زحمتکش و کارگر بدليل نياز شديد مالی شان به هر کاری با هر مشقتی و با هر شرايط غيرقابل تحملی به شرط آن که بتوانند چندرغازی کسب کنند، روی می آورند. اگر شانسی داشته باشند (آشنا يا پارتی داشته باشند) در کارگاه های توليدی مشغول کار می شوند. بدون اين که اغلب از آن حقوق کذايی نيز که در قانون کار ضدکارگری جمهوری اسلامی مندرج است اطلاعی داشته باشند. البته در صورت اطلاع داشتن هم برای اين که دست شان به هر حال در جايی به کاری بند شده، امکانات لازم جهت کسب آن حقوق (نظير بيمه) را ندارند. کارگران زن متاهل بايد مساله نگهداری از بچه های شان را خودشان حل کنند. معمولا در صورت وجود مادربزرگ يا زن سالمندی در فاميل بچه ها به آنها سپرده می شوند و الا کودکان بايد در خانه به حال خود رها شوند. در اين صورت بچه بزرگ تر بايد مسئوليت نگهداری از خود و خواهر و برادرهای کوچکترش را به عهده گيرد.


در کارگاه های توليدی کارگران زن مجبوراند برای حفظ شغل، انضباط کار را شديدا رعايت کنند و کاملا طبق خواست کارفرما رفتار نمايند. چه در غير اين صورت کارفرما می تواند بدون اين که مجبور به ارائه دليل موجهی باشد به تشخيص خود کارگر را اخراج نمايد. ساعات کار اين کارگران بدون اين که اياب و ذهاب های گاه طولانی و خستگی آور حساب شوند از ۱۰ ساعت در روز بيشتر است. ولی با همه اين تفاصيل (ساعات طولانی و شرايط سخت کار) مزد آنها اغلب از حداقل دستمزدی که توسط حکومت تعيين شده کمتر است. (حداقل دستمزد در حال حاضر ۲۳ هزار تومان در ماه است). آنها به خاطر اين که زن هستند پايين ترين حقوق ها را دريافت می کنند و پايين ترين شغل ها با دستمزدی حقير و ناچيز به کارگران زن تعلق دارد به طوری که کمتر ممکن است يک کارگر مرد حاضر به انجام آن کار با آن دستمزد گردد. در واقع در قبال انجام کار مشابه و در مدت يکسان به کارگر زن مزدی کمتر از مرد پرداخت می کنند. 


وضعيت زنان زحمتکشی که قادر نشده اند در کارگاه های توليدی کاری برای خود دست و پا کنند و در خانه به مثابه “کارگران خانگی” کار می کنند حتی از کارگران زن در کارگاه های توليدی نيز بدتر است. کار آنها گرفتن سفارش از کارخانه يا کارگاه و انجام آن در خانه می باشد. شکی نيست که آنها بايد اين کار را همراه با انجام “وظايف” خانه داری و نگهداری از بچه ها انجام دهند که در شرايطی که اغلب هم محل زندگی شان و هم محل کار يک اتاق می باشد فشارهای روانی مختلفی به آنها (و همين طور به کودکان و ديگر اعضای خانواده) وارد می آيد. اغلب اين زنان مجبوراند تا نصفه های شب بيدار مانده و با استفاده از سکوت شب و با تحمل بی خوابی کارشان را انجام دهند. با اين حال و عليرغم همه سختی شرايط کارشان، دستمزد اين کارگران به هيچ وجه تناسبی با کاری که انجام می دهند، ندارد. دستمزد آنها به قدری کم است که برای سرمايه دار بيشتر صرف می کند به جای به انجام رساندن کار مذکور توسط کارگران کارخانه و با وسايل و تجهيزات پيشرفته (که مسلما باعث کاهش هزينه توليد و بارآوری بيشتر آن می شود) کار را به خانه ها ارجاع دهد تا کارگران زن در ازای مزد ناچيزی آن را با دست انجام دهند. 


مجموعه اين شرايط يعنی وجود ارتش وسيعی از بيکاران در جامعه و امکان پرداخت مزد بسيار ناچيز به کارگران زن در ازای کاری که بنابه خود قوانين موجود در کشور مزد بيشتری را می طلبد باعث آن شده است که سرمايه دار بتواند مدام سطح دستمزدها را تقليل داده و به قيمت گرسنگی و رنج کارگران و زحمتکشان (چه زن و چه مرد) سودهای هنگفتی به جيب زند.


چرا سرمايه دار می تواند در ازای کار برابر مزد کمتری به کارگران زن پرداخت نمايد و به قولی حتی يک چهارم مزدی که در صورت انجام کار مذکور توسط کارگر مرد به او تعلق می گرفت را به کارگران زن نپردازد؟ شکی نيست که شرايط لازم برای استثمار و سودجويی سرمايه داران را اساسا دولت سرمايه داری دولتی که منافع طبقاتی سرمايه داران را نمايندگی می کند، تامين می نمايد و همان طور که ما در جامعه خود شاهديم سرمايه داران ايران نيز به يمن وجود دولت مدافع خود يعنی رژيم جمهوری اسلامی است که از امکان استثمار هرچه شديدتر کارگران و سودجويی های گسترده برخوردارند. ولی برای اين که مکانيسم مشخص اين واقعيت را درک کنيم بايد در بطن سيستم اقتصادی ــ اجتماعی موجود به عملکرد آن فرهنگ ارتجاعی توجه کنيم که زن را فرودست و جايگاه اجتماعی او را پايين تر از مرد جلوه می دهد. اگر بنابه فرهنگی که رژيم آن را به فرهنگ مسلط در جامعه تبديل ساخته، زن هنوز يک انسان کامل همانند مرد نيست، کم عقل تر، احساسی تر (سطحی نگر)، عقب مانده تر، ضعيف تر و دارای قابليت کمتر و غيره است. اگر دنيای او با کارهای زنانه ای (!!) که بر دوش اوست “دنيای کوچک تری است” پس هنگامی هم که در دنيای مردانه (!!) قرار گرفته و برای کسب درآمدی به اشتغال می پردازد کار او بايد کم ارزش تر از مرد به حساب آيد. بنابر اين، ميزان مزد او با حد ارزش اجتماعی وی سنجيده می شود. اگر ارزش اجتماعی زن پايين تر از مرد است، بنابر اين، “طبيعی” است که مزد کار وی نيز پايين تر از مرد تعيين شود. رژيم ضدکارگری جمهوری اسلامی با ايده ئولوژی و اعمال ارتجاعی اش در جامعه برعليه زن در جهت تثبيت و تحکيم چنين شرايطی حرکت نموده و می نمايد. مزد نابرابر در مقابل کار برابر؛ اين است يکی از نتايج حاصل از اعمال زن ستيزانه جمهوری اسلامی به نفع سرمايه داران و به قيمت رنج و استثمار خانواده های کارگری. 


مطابق آموزش های مارکس و انگلس، ايده ئولوژی حکومت و کليه موسسات و نهادهايی که برای پيشبرد آن ايده ئولوژی در جامعه به وجود می آيند، قائم به ذات نبوده و در خدمت پيشبرد منافع اقتصادی طبقه يا طبقات معينی به خدمت گرفته می شوند. اين را ما امروز به عينه در کشور خود می بينيم. می بينيم که رژيم جمهوری اسلامی با ايده ئولوژی مذهبی خود در پناه اسلام و اسلام خواهی و حاکم ساختن قوانين شرع در جامعه و در پرتو آن با تحقير زنان و هرچه بيشتر به بند کشيدن آنها به واقع کوشيده است زمينه ای را در جامعه به وجود آورد که مشتی سرمايه دار با استفاده از آن و با مکيدن خون کارگران و زحمتکشان بتوانند به “ثروت های بادآورده ای” دست يابند و سودهای کلانی را به جيب زنند. وقتی می گوييم رژيم جمهوری اسلامی نماينده سرمايه داران و خدمت گزار آنهاست بايد متوجه باشيم (و اين را در عمل می بينيم) که هم ايده ئولوژی مذهبی اين رژيم و هم تمام اعمال شرعی و غيرشرعی اش در خدمت تأمين منافع سرمايه داران و پيشبرد سيستم سرمايه داری وابسته در ايران قرار دارد. بنابر اين، مکررا ثابت می شود که مذهب در دست طبقات استثمارگر و حکومت هايی که برای تأمين منافع آنان بر سر کار آمده اند تنها وسيله ای برای تسهيل استثمار طبقات پايين جامعه است. اين را به خصوص زنان آگاه و مبارز ما بايد آويزه گوش خود سازند تا بتوانند مبارزه خود را برای آزادی واقعی زنان و تحقق برابری کامل بين زن و مرد در جامعه با جهت گيری درستی پيش ببرند و به خصوص اسير ايده ئولوژی های بورژوايی در رابطه با مساله زن نشوند که می کوشند به جای سيستم سرمايه داری و الزامات استثمارگرانه اين سيستم مرد را عامل ستم و سرکوب زنان جلوه دهند. بايد به طور کاملا قاطع و بی رحمانه با فرهنگ مردسالارانه به مبارزه برخاست. در اين شکی نيست (اين را هم بايد دانست که فرهنگ مردسالاری الزاما، صرفا در ميان مردها رسوخ ندارد، بلکه خود زنان نيز در موارد بسياری، اگرچه به اشکال متفاوت، مروج چنان فرهنگی هستند). ولی، در عين حال، بايد به مقابله شديد و همه جانبه با ايده ئولوژی های بورژوايی بپردازيم که با منحرف کردن خشم و نفرت زنان از سيستم سرمايه داری و حکومت های مدافع آن به سوی مردها (به طور مجرد و کلی) به واقع در اتحاد مبارزاتی بين زنان و مردان کارگر و زحمتکش و يا به عبارتی ديگر، در اتحاد و همبستگی کارگران و زحمتکشان خلل وارد می آورند.


تنها با سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی و نابودی طبقات استثمارگر در جامعه ما امکان رهايی واقعی و کامل زنان در ايران وجود دارد. با تمرکز قوای مبارزاتی خود برای ايجاد جامعه ای عاری از طبقات، اين جاده را هموار کنيم.


۸ مارس ۱۹۹۹ برابر با اسفند ۱۳۷۹



پاورقی ها:
۱ _ در شرايطی که پاسداران ظلم و ستم جمهوری اسلامی به خواست و صلاح ديد آيت الله ها و حجت الاسلام های گداننده رژيم در جريان دستگيری های گسترده سال های ۶۰، دختران خردسال زندانی را که باکره بودند مورد تجاوز قرار می دادند چه بيشمار زنانی را به اتهام واهی برخورد “منافی عفت” مورد سنگسار قرار داده و می دهند. وحشی گری و رذالت پاسداران در زندان به قصد انتقام از توده های انقلابی و زهر چشم گرفتن از آنها صورت می گرفت ولی عمل شنيع آنها با مستمسک شرع و مذهب توجيه می شود که گويا با تجاوز به آن دختران مانع از ورود آنها به بهشت می شوند (چون بنابه گفته “فقها”، دختران باکره ــ دوشيزگان ــ پس از مرگ مستقيما به بهشت می روند).


مزدوران جمهوری اسلامی؛ اين پاسداران سيستم سرمايه داری وابسته در ايران، علنا و با بوق و کرنا فحشاء اسلامی را تحت عنوان صيغه در جامعه رسميت بخشيده اند ولی اين طور جلوه می دهند که گويا واقعا و اعتقادا مخالف سرسخت رواج فحشاء در جامعه می باشند. و آن وقت با مغزهای کهنه و ارتجاعی شان به تشخيص مرز بين برخورد اخلاقی در رابطه بين يم زن و مرد می پردازند. در اين زمينه نيز خود را آن قدر متخصص به حساب می آورند که به راحتی هر زن و مردی را که به نظر آنها خلاف “اخلاق” رفتار کرده اند به سنگسار محکوم می کنند. 

۲ _ کسانی به دليل کوته بينی و کسان ديگری مغرضانه به قصد ايجاد انحراف در جنبش ضدامپرياليستی توده ها، با تکيه بر اعمال زن ستيزانه رژيم همواره کوشيده و می کوشند به جای امپرياليست های سلطه گر و سرمايه داران وابسته ايران که بنيان گذار و مدافع رژيم مذهبی کنونی (جمهوری اسلامی) در ايران بوده اند صرفا مذهب و ايده ئولوژی اسلامی را عامل همه بساط ظلم و ستم برعليه زنان در ايران جلوه دهند. اينها نمی دانند و اگر بدانند، نمی خواهند به روی خود بيآورند که در شرايط بحران جامعه سرمايه داری، زنان از نظر سرمايه داری اولين قربانيانی هستند که بايد از کار بيکار شوند. و به اشکال مختلف مورد تحقير و سرکوب واقع شوند. البته اين امر هرجا به شکلی به اجرا درآمده و تحت ايده ئولوژی های متفاوتی توجيه می شود.


اگر مزدوران جمهوری اسلامی صرفا به خاطر اسلامی بودن شان و به خاطر مذهب، زنان را از کار بيکار و خانه نشين می سازند و زن خوب و ايده آل را زن خانه دار و صرفا يک همسر و مادر تصوير می کنند، چرا هيتلر در رأس يک دولت “لائيک” و “سکولار” تقريبا عين عبارات کنونی سرمايه داران رژيم را در رابطه با زنان آلمان به کار می گرفت!؟


اين اساسا و در کليت خود، وجود شرايط بحران اقتصادی شديد در جامعه آلمان و به همراه آن خوابيدن توليد، تورم عنان گسيخته و وحشتناک، شدت گيری بيکاری و غيره بود که باعث می شد هيتلر در آن زمان به همان گونه در مورد زنان سخن بگويد که خمينی گفت و امروز خامنه ای و رفسنجانی و خاتمی و غيره می گويند. قسمتی از سخنرانی هيتلر را که در مجلس “نورنبرگ” آلمان در سال ۱۹۳۴ ايراد شده (که البته بعدها نيز نظير آن تکرار شد) و سخن يکی از ايده ئولوگ های نازيست را (برگرفته از: “فاشيسم و مقاومت”، مندرج در نشريه “پيرامون مساله زن”، دفتر سوم ــ بهار ۱۳۶۴) در اينجا نقل می کنيم: “وقتی که می گوييم دنيای مرد، سياست، دولت، مبارزه و يا آماده به خدمت بودن او در مقابل اجتماع است، احتمالا می توان گفت که دنيای زن دنيای کوچک تری است زيرا دنيای وی شامل مرد، خانواده و فرزندان و خانه اوست. اما اين دنيای بزرگ تر چطور وجود می داشت، اگر کسی نبود که اين دنيای کوچک تر را سرپرستی کند؟ دنيای بزرگ تر چطور می توانست موجوديت يابد، اگر کسی نبود که زندگی خود را با نگهداری اين دنيای کوچک تر محتوا بخشد؟ نه، پايه های دنيای بزرگ تر به روی اين دنيای کوچک تر بنا شده. اين دنيای بزرگ نمی تواند موجوديت داشته باشد، اگر دنيای کوچک تر محکم و استوار نباشد.”


”مادران بايد تمام توجه خود را به فرزندان و زنان به شوهر خود معطوف کنند و دختران جوان بايد خود را برای شغل آينده خويش که مطابق با طبيعت زنانگی آنهاست، آماده سازند. ولی توان و امکان پيدا کردن کار و شغل بايد در کل، حق مرد باقی بماند.”