مقایسه سازمان مجاهدین دهه 50 و حماس!

متن کامل با فرمت پی دی اف

آیا می‌توان سازمان حماس را هم‌طراز سازمان مجاهدین خلق ایران پیش از قیام توده‌های ما در سال ۱۳۵۷ دانست؟

با توجه به حمله نیروهای سازماندهی شده “حماس” و جریان‌های همراه با آن به “اسرائیل” در هفتم اکتبر ۲۰۲۳ و متعاقب آن کشتار بی‌رحمانه مردم غزه توسط دولت جنایتکار اسرائیل تظاهرات‌های بزرگ توده‌ای علیه نسل‌کشی دولت و ارتش اسرائیل در سراسر جهان رخ داده و بحث‌های بسیاری از جوانب گوناگون درباره ماهیت این نسل‌کشی و نیرو‌های درگیر درگرفته است. در همین راستا رادیو همبستگی در استکهلم و تلویزیون برابری پیرامون نقش این تظاهرات جهانی در حمایت از مردم فلسطین با من و داود شمسائی به عنوان دو فعال سیاسی در استکهلم که در بسیاری از آکسیون‌های حمایت از توده‌های فلسطینی شرکت داشته‌اند، گفتگویی ترتیب دادند که در روز شنبه ۱۴ سپتامبر ۲۰۲۴ (برابر با ۲۴ شهریور ۱۴۰۳) این برنامه نخست در رادیو و سپس در تلویزیون پخش گردید. (۱) از آنجا که در این گفتگو داود شمسائی در دفاع از حماس و برای نشان دادن ارتجاعی نبودن این جریان به مقایسه این نیرو با سازمان مجاهدین خلق دوران شاه مبادرت نمود و برعکس من اعتقادی به تروریست بودن حماس نداشت من در این نوشته بر آن هستم که به دو بحث بپردازم:

یک) آیا میتوان سازمان حماس را همطراز سازمان مجاهدین خلق ایران در سال‌های پیش از قیام توده‌های ما در سال ۱۳۵۷ دانست؟

دو) تروریسم چیست؟ آیا مجاهدین پیش از ۱۳۵۷ جریانی تروریستی بود و آیا حماس جریانی تروریستی است؟

یک) مقایسه دو سازمان مجاهدین و حماس!

در ابتدا و پیش از آنکه به ماهیت سازمان حماس بپردازم بد نیست که این دو سازمان را از چهار بُعد گوناگون با یکدیگر مقایسه کنم:

۱) شکل گیری این دو سازمان:

پایه‌گذاران سازمان مجاهدین خلق ایران قبلاً در میان جریانات چپ جبهه ملی دوم فعالیت داشتند. آنها هدف خود را خدمت به قشرهای پایینی و ستمدیده جامعه و در نهایت برپایی “جامعه بی‌طبقه توحیدی” اعلام کرده بودند (روشن است که در اینجا بحث بر سر عملی بودن یا نبودن این هدف نیست). همچنین در بیان تاریخ این سازمان گفته شده که تشکیل سازمان مجاهدین خلق ایران در رابطه با بحث‌هایی صورت گرفت که میان تعدادی از جوانان انقلابی مانند محمد حنیف نژاد، سعید محسن و عبدی نیک بین پس از سرکوب خونین اعتراضات ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ توسط رژیم وابسته به امپریالیسم شاه در گرفت. آنها در این بحث‌ها به این نتیجه رسیده بودند که برای رسیدن به هدف باید به مبارزه با رژیم شاه و بازوی امنیتی آن ساواک با دست زدن به مبارزه مسلحانه برخاست؛ و به این نتیجه رسیده بودند که برای پیشبرد چنین مبارزه‌ای به صورت تشکیلاتی و حرفه‌ای وجود یک سازمان مسلح ضرورت دارد. 

اما در مقایسه با سازمان مجاهدین خلق ایران، جنبش مقاومت اسلامی (حرکت المقاومت الاسلامیه) با نام اختصاری حَماس، یک سازمان و تشکیلات سیاسی و نظامی اسلام‌گرای سنی مذهب است که در سال ۱۹۸۷ اندکی پس از آغاز انتفاضه اول علیه اسرائیل، توسط فعال فلسطینی، شیخ احمد یاسین تأسیس و با همکاری و مشارکت اخوان المسلمین مستقر در مصر بنیان نهاده شد. از سوی دیگر تاکنون اسناد متعددی درباره نقش نهادهای امنیتی دولت اسرائیل در شکل‌گیری این سازمان منتشر شده است.

حماس در سال ۲۰۰۵ به عنوان یک جریان اسلامی در مقابل جریان سکولار سازمان الفتح با رهبری محمود عباس که برنده به اصطلاح انتخابات آن سال اعلام شده و حکومت بر مردم غزه را عهده‌دار شد، قرار گرفت. از آن زمان به بعد دیگر حرکت‌های انقلابی نظیر انتفاضه‌ها از توده‌ها دیده نشد و مبارزات مستقل مردم غزه علیه دولت صهیونیستی اسرائیل تحت کنترل حماس در آمد و خود این جریان با موشک‌پرانی‌های هر از چند گاهی خود به فلسطین اشغالی به مثابه دشمن اسرائیل شناخته شد.

۲) هدف استراتژیک مبارزاتی این دو نیروی سیاسی!

سازمان مجاهدین با بنیان‌گذاری محمد حنیف نژاد و سعید محسن و یارانش جریانی بود که از همان آغاز مبارزه خود را به مثابه پیکاری در برابر سرمایه جهانی و امپریالیسم، به مثابه دشمن خلق‌های ایران و جهان تعریف ‌کرد. در همین راستا بود که سازمان مجاهدین حتی عملیاتی را علیه مستشاران امپریالیسم ایالات متحده آمریکا در ایران زمان شاه برنامه‌ریزی کرده و به اجرا درآورد. از این رو سازمان مجاهدین در دوره شاه به مثابه یک سازمان واقعاً ضدامپریالیست در درون صف خلق قرار داشت.

در مقایسه با این سازمان، حماس هرگز نه وظیفه مبارزه با امپریالیسم را برای خود معین کرده و نه به اقدامی مؤثر علیه منافع امپریالیست‌ها و امپریالیسم آمریکا دست زده است. حماس بیش از هر چیز ملی‌گرایی فلسطینی را در چهارچوب اسلامی تبلیغ و ترویج می‌کند و همواره به عنوان ابزاری جهت به حاشیه راندن نیروهای سکولار مترقی و انقلابی عمل کرده است. 

۳) هدف سیاسی این دو جریان سیاسی!

سازمان مجاهدین خلق ایران دوره شاه علیرغم مسلمان بودن اعضایش هرگز هدف سیاسی خود را به طور رسمی برپایی یک حکومت اسلامی قرار نداد. این سازمان خواستار رسیدن به “جامعه بی‌طبقه توحیدی” بود. این خواسته جدا از عملی بودن یا نبودنش، گرایشی مبنی بر برچیدن ستم طبقاتی و فروریزی بهره کشی انسان از انسان در خود داشت.

در مقابل حماس هرگز در ظاهر نیز مدعی رهایی توده‌های تحت ستم فلسطینی از ستم طبقاتی و رهایی از استثمار آنها نبوده است. هدف سیاسی حماس برچیدن سلطه صهیونیسم بر فلسطین و برقراری یک فلسطین اسلامی اعلام شده است. شکی نیست که همین هدف اعلام شده یعنی ایجاد یک حاکمیت اسلامی در فلسطین اشغال شده به معنی تداوم ظلم و ستم و استثمار بر مردم فلسطین بوده و به درستی حماس را به مثابه یک نیروی ارتجاعی می‌شناساند. باید تأکید کرد که برپایی حاکمیت مذهبی در ذات خود غیردمکراتیک و ارتجاعی است و به هیچ وجه قابل  دفاع  نمی‌باشد.

۴) تامین مخارج این دو نیروی سیاسی!

شریان مالی حماس از زمان به قدرت رسیدن‌اش، میلیاردها دلاری است که این سازمان از جوامع بین‌المللی و قطر و امارات متحده عربی دریافت کرده است. جالب آنکه بیشتر این کمک‌ها به عنوان کمک مالی از قطر و از طریق سازمان ملل، تحت نظارت اسرائیل به حماس رسیده است. بدیهی‌ست که یکی از دلایل اساسی این برخورد از طرف اسرائیلی‌ها تقویت بنیادگرایی اسلامی از طریق حماس و تضعیف جریان‌‌های سکولار و دموکراتیک مقاومت فلسطین می‌باشد. 

من دیگر به این نمی‌پردازم که امروز جمهوری اسلامی در جهت تقویت بنیادگرایی اسلامی در فلسطین و در خاورمیانه، یکی از اصلی‌ترین کمک کننده‌ها به حماس می‌باشد.

در حالیکه در زمان سلطنت محمدرضا پهلوی مخارج مالی سازمان مجاهدین عمدتاً از طرف مردم هوادار این سازمان و به طور مشخص از طریق خرده بورژوازی مرفه بازار تأمین می‌شد.

با توجه به چهار نکته اساسی بالا و بررسی عملکرد این دو جریان می‌توان به این جمع‌بندی رسید که سازمان مجاهدین در دوره شاه جریان سیاسی مترقی و در صف خلق بود؛ در حالی‌که حماس، نیروی سیاسی ارتجاعی می‌باشد.

دو) تروریسم چیست؟

تروریسم واژه ای است که این روزها بسیار از آن استفاده می‌شود اما جالب آنجاست که تعریف مورد توافق همگانی از آن وجود ندارد!

پلیس بین المللی (اینترپل) تروریسم را به عنوان “طیفی از تهدیدات پیچیده” تعریف کرده و نوشته است که جریانات تروریستی “در مناطق درگیری سازمان یافته”، متشکل از “جنگجویان تروریست خارجی و «گرگ‌های تنها»ی رادیکال شده” بوده و حملات خود را با استفاده از مواد شیمیایی، بیولوژیکی، رادیولوژیکی، هسته ای و انفجاری سازمان می‌دهد. (۲)

دانشنامه بریتانیکا تروریسم را این‌گونه تعریف کرده است: “استفاده حساب شده از خشونت برای ایجاد یک جو عمومی ترس در یک جمعیت و در نتیجه تحقق یک هدف سیاسی خاص. تروریسم توسط سازمان‌های سیاسی با اهداف راست و چپ، گروه‌های ملی‌گرا و مذهبی، انقلابیون و حتی نهادهای دولتی مانند ارتش، سرویس‌های اطلاعاتی و پلیس اعمال شده است.”  (۳)

در فصل اول کتاب “اساس تروریسم” نوشته “جیمز لوتز” و “برندا لوتز” اینگونه آمده است: “هیچ تعریف مورد توافق جهانی از تروریسم وجود ندارد. در بهترین حالت ما یک تعریف جهانی از تروریسم داریم که به شرح زیر است: تروریسم استفاده از خشونت برای ایجاد ترس (به عنوان مثال وحشت، ترس روانی) برای رسیدن به اهداف ۱) سیاسی، ۲) مذهبی، یا ۳) دلایل ایدئولوژیک (ایدئولوژی‌ها سیستم‌های اعتقادی هستند که برگرفته از جهان‌بینی‌هایی هستند که شرایط اجتماعی و سیاسی انسان را چهارچوب می‌دهند). این ترور عمداً اهداف غیرنظامی (یعنی غیرنظامیان یا نمادهای نمادین) را هدف قرار می‌دهد و هدف دستیابی به بیشترین تبلیغات قابل دسترس برای یک گروه، هدف یا فرد است.

در دانشنامه ملی سوئد تروریسم اینگونه به تعریف درآمده است: “تروریسم اعمال خشونت آمیز که از نظر سیاسی مشروط شده و با هدف تأثیرگذاری بر جامعه یا سیاست یک کشور بدون توجه به اینکه آیا افراد بیگناه تحت تأثیر قرار می‌گیرند یا خیر به اجرا در می‌آید. تروریسم توسط سازمان‌های سیاسی جناح چپ و راست افراطی، گروه‌های مذهبی، ملی‌گرا، قومی و انقلابی و نیز توسط دولت‌ها (به شکل فردی) و – به شکل استثنایی – توسط افراد مورد استفاده قرار می‌گیرد. چندین شکل طبقه‌بندی گوناگون، به عنوان مثال در کنوانسیون های دیپلماتیک و سایر اسناد سیاسی و همچنین در ادبیات و تحقیقات، در مورد مفهوم تروریسم وجود دارد. نقطه شروع معمولاً دامنه گسترش تروریسم و ​​رابطه سازمان های تروریستی با دولت‌ها است. از نظر تعریف سپس می‌توان بین تروریسم دولتی، تروریسم ملی و تروریسم بین المللی تمایز قائل شد. (۵)

به همانگونه که مشاهده می‌کنید تعریف مشخصی از تروریسم و جریان تروریستی وجود ندارد و جالب آنجاست که در ببیشتر تعاریف متعارفی که من دیده‌ام (به استثنای دانشنامه ملی سوئد) تروریسم را نیروهایی جدا از دولت‌ها تعریف کرده‌اند! از اینرو ناچاریم که خود تعریفی از تروریسم به میان آوریم. من تروریسم را بدین‌گونه تعریف می‌کنم: “حرکتی که برای رسیدن به اهداف خود خواهان ایجاد وحشت و ارعاب در میان توده‌ها بوده و حاضر باشد که در عملیاتش مردم عادی و غیروابسته به دشمن طبقاتی کشته و یا مجروح شوند.”

با تعریف یادشده در بالا و با توجه به عملیات سازمان مجاهدین از آغاز تا پیش از قیام می‌توان گفت که این سازمان یک جریان تروریستی نبوده است. عملیات نظامی این سازمان نه برای توده‌ها بلکه برای دشمن طبقاتی توده‌ها ارعاب آور بوده و این سازمان توده‌ها را مورد تهاجم قرار نداده بود. در حالی‌که سازمان حماس از آغاز تا به امروز با اعمال خود نشان داده است که جریانی تروریستی می‌باشد که برای رسیدن به هدف از کشتن مردم عادی و حتی کودکان نیز ابائی نداشته است.

نادر ثانی
۳۱ شهریور ۱۴۰۳ (۲۱ سپتامبر ۲۰۲۴)

پانوشت ها:

۱) با استفاده از پیوند زیر می‌توانید مصاحبه یادشده را دیده و بشنوید:


https://tvbarabari.net/?p=16388

۲) پیوند به تعریف اینترپل از تروریسم:

https://www.interpol.int/Crimes/Terrorism

۳) پیوند به تعریف دانشنامه بریتانیکا از تروریسم:

https://www.britannica.com/topic/terrorism

۴) این بخش از کتاب یادشده با استفاده از پیوند زیر در اختیار شما قرار می‌گیرد:

https://www.sagepub.com/sites/default/files/upm-binaries/51172_ch_1.pdf

۵) پیوند به تعریف دانشنامه ملی سوئد از تروریسم:

https://www.ne.se/uppslagsverk/encyklopedi/l%C3%A5ng/terrorism