(شعری از شاعر گرسنگان و محرومان، خسرو گلسرخی برای سیاهکل)
به نقل از: پیام فدایی، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران شماره 271، بهمن ماه 1400
گویی درخت های “سیاهکل” ،
تا دشت و شهر ریشه دوانده ست
که غرش سلاح و جوشش خون شهید
هر دو فزونی می گیرد
بذری که “کوچک” و “عمو اوغلی” پاشیدند
اکنون نهال می شود
اکنون نهال ها …
بنگر که کوه و شعر
شباشب آذین می گردد
با قامتِ بلند بپا خاستگان …
واخوردگان
گفتند یاوه :
– “جانی ِ جبّار با صد هزار گزمه و خنجر مسلح است
جز صبر و انتظار ، رهی نیست”
امّا ،
ای همچون من به کار ، تو ای بیدار !
بر بام شب بایست ، نظر کن :
دریایی از درخت سترگ و مسلح است
کاینک به سوی “مَکبث” می آید …
از همین دسته
قطارهای بدون درب! (2)
قطارهای بدون درب!
از صمیم قلب در وصف رفیق بهروز دهقانی (نامهای از صمد بهرنگی*)