تجدید آرایش امپریالیسم آمریکا و قدرت گیری طالبان “بنیادگرا” در افغانستان

در فرمت پی دی اف

به نقل از: پیام فدایی، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران شماره 266، شهریور ماه 1400

توضیح: آنچه که در زیر می آید متن سخنرانی رفیق فریبرز سنجری در ارتباط با مواضع چریکهای فدایی خلق ایران حول رویدادهای جاری در افغانستان است که در تاریخ 26 آگوست 2021 در برنامه زندۀ اینستاگرامی چریکهای فدایی خلق ایران ایراد شد. این سخنرانی از صورت گفتار به نوشتار تبدیل و با برخی ویرایش های جزئی به این ترتیب در اختیار علاقه مندان قرار می گیرد. فایل صوتی این سخنرانی و همچنین پرسش و پاسخ های متعاقب آن از طریق لینک زیر قابل دسترسی ست:

تجدید آرایش امپریالیسم آمریکا و قدرت‌گیری طالبان “بنیادگرا” در افغانستان – رفیق فریبرز سنجری – YouTube

رفیق مجری برنامه: با درود به دنبال کنندگان کانال بذرهای ماندگار چریکهای فدائی خلق ایران در اینستاگرام. ضمن خوش آمد گوئی به همه دوستان و رفقا و رفیقمان فریبرز سنجری. رفیق فریبرز خوش آمدید.

فریبرز سنجری: سپاسگزارم.

مجری: اجازه بدهید که قبل از شروع صحبت های شما رفیق سنجری در رابطه با این برنامه توضیح کوتاهی بدهم. با توجه به پرسش هائی که در زمینه رویداد های افغانستان پس از قدرت گیری دوباره طالبان در این کشور مطرح بود از رفیق فریبرز سنجری از مسئولین چریکهای فدائی خلق ایران خواستیم که در این برنامه ضمن بحث در این زمینه مواضع چریکهای فدائی خلق ایران را در این زمینه توضیح دهند. این برنامه جدا از صحبت های رفیق سخنرانمان طبق روال همیشگی برنامه های چریکهای فدائی خلق ایران شامل قسمت پرسش و پاسخ نیز می باشد. که هر کدام از شما رفقا و دوستان عزیز شرکت کننده سوالی داشتند، می توانند آن را طرح کنید تا سخنران پاسخ خود در این مورد یا موارد را ارائه دهند. با امید به اینکه با شرکت تک تک رفقا و دوستان در این بحث، جلسه پر باری داشته باشیم. رفیق فریبرز سنجری از طرف خودم و رفقای کانال بذرهای ماندگار خیلی خوش آمدید.

سخنران: با سپاس و با درودهای گرم به همه عزیزانی که در این جلسه حضور دارند و تشکر از دست اندرکاران کانال بذرهای ماندگار که این برنامه را سازمان دادند. همانطور که می دانید صحبت امروز به تحولاتی که اخیرا در کشور همسایه ما افغانستان رخ داده، اختصاص دارد. در 24 مرداد ماه امسال دار و دسته مرتجع طالبان که نزدیک به 20 سال با آمریکا و دولت کابل در جنگ بودند بار دیگر با سرعت بسوی کابل حرکت کردن و ضمن تسخیر مناطق زیادی از خاک افغانستان وارد کابل پایتخت این کشور شدند. با توجه به اینکه دولت اشرف غنی که خودش دست نشانده آمریکا بود و ارتش افغانستان را هم امپریالیسم آمریکا سازماندهی و تجهیز کرده بود -در طول 20 سال گذشته- همه جا از شکست بزرگ آمریکا در برابر طالبان صحبت شد. نمایش اون فیلم های صحنه های هجوم که بخشی از افغان ها برای فرار از افغانستان و از دست طالبان به خصوص در فرودگاه کابل که هنوز هم البته کنترلش دست نیرو های ارتش آمریکاست، به قول معروف رسوائی این به اصطلاح شکست را با برجستگی هر چه بیشتری به نمایش گذاشت. حتی کار به آنجا رسید که برخی مغرضان و یا ناآگاهان اینطور ادعا کردند یا اینطور نظر دادند که حوادث کابل شباهت داره به سقوط سایگون پایتخت ویتنام جنوبی که در آنجا هم و در آن سال هم آمریکائی ها در حال فرار بودند و به سفارت آمریکا در سایگون آن هائی که با آمریکا همکاری داشتند هجوم می آوردند که سوار هلیکوپتر شده یا به یک جای هلیکوپتر آویزان شوند و از صحنه خارج شوند. البته این یک قیاس مع الفارق است که من بعدا در جای خودش به این امر هم خواهم پرداخت.

این را باید بهش توجه داشت که خبرگزاری های مختلف، خبرگزاری های غربی به خصوص تلاش کردند قدرت گیری طالبان را به حساب جنگجوئی و مثلا اراده نیروهای طالبان و پوشالی بودن ارتش افغانستان بگذارند و تا توانستند در این زمینه دروغ گفتند و دروغ اشاعه دادند. البته آنها دیگر به روی خودشون نمی آوردند و نیاوردند که آن ارتش آمریکا ساخته اساسا دست به مقاومتی نزد در مقابل یورش دار و دسته طالبان و قرار هم نبود مقاومت کنه که بشود از شکست اونها صحبت کرد. واقعیت این است که قدرت گیری طالبان نه به خاطر قدرت نظامی و روحیه جنگجوئی این دار و دسته ارتجاعی بلکه درست به دلیل توافقاتی بود که در مذاکره با آمریکا در مرکز قطر به دست آمده بود. مساله آشکاری هم بود که در مذاکره دوحه توافق شده بود که طالبان بدون جنگ وارد کابل بشود و به همین دلیل هم این دروغ هائی که مطرح شده در مورد قدرت این نیروی ارتجاعی واقعا با واقعیت انطباق نداره و حتی گوشه ای از وقایع و رویداد های افغانستان را نمی تواند به ما نشان دهد. اما چرا چنین شد؟

برای پاسخ به این پرسش باید دانست که افغانستان نزدیک به 20 سال تحت اشغال مستقیم امپریالیسم آمریکا و متحدینش بود و ارتش آمریکا و نیرو های نظامی ناتو در تمامی این مدت در این کشور حضور مستقیم داشتند. به همین دلیل هم برای اینکه بتوان به زوایای گوناگون این بحث بدرستی پرداخت باید تاحدی که محدودیت های این برنامه اجازه می دهد به گذشته رویدادها در افغانستان رجوع کرد و من در اینجا تلاش می کنم که یک اشاره ای به این گذشته در ابتدا داشته باشم.

اگر برگردیم به گذشته افغانستان می بینیم که بعد از خروج ارتش شوروی و بعد ار مدتی هم سقوط دولت محمد نجیب الله، مجاهدین افغان که سال ها توسط سازمان جاسوسی آمریکا و از جمله بن لادن جهت جنگ با شوروی سازمان یافته بودند و تجهیز شده بودند به قدرت رسیدند. به دنبال این امر هم نجیب الله رئیس جمهور آن زمان به دفتر سازمان ملل پناهنده شد و برهان الدین ربانی رئیس جمهور افغانستان شد. اما دولت برهان الدین ربانی نتوانست بر آن رقابت ها و جنگ و جدال های دار و دسته های گوناگون مجاهدین افغان که به هر حال علیه همدیگه بودند و با هم در جدل و ستیز بودند فائق بیاید و آن ثبات لازم را در کشور برقرارکند. به همین دلیل ارتش پاکستان با رهنمود آمریکا شروع کرد به سازماندهی و تجهیز طلبه های افغانستانی مقیم پاکستان که به طالبان معروف شدند. برای اینکه ماهیت طالبان بیشتر روشن بشود در اینجا توجه شما عزیزان را به آنچه بی نظیر بوتو نخست وزیر اون زمان پاکستان درمورد این دار و دسته گفته جلب می کنم. بوتو می گوید: “فکر روی کار آوردن طالبان از انگلستان بود، مدیریت آن را آمریکایی‌ها کردند، هزینه‌ اش را عربستان سعودی‌ها پرداختند و من یا دولت پاکستان هم وسائل اجرای این طرح را فراهم کردم و اون را به اجرا در آوردم.” پس همانطور که خود مسئولین آن زمان دولت پاکستان می گویند و اعتراف می کنند دار و دسته طالبان توسط امپریالیست ها و در جهت پیشبرد اهداف آنها شکل گرفت. از مغرضین اگر بگذریم، برخی با توجه به این رویدادهائی که مطرح شده، هر وقت از نقش امپریالیست ها و شکل گیری طالبان صحبت می شه چون خودشون قادر به تحلیل واقعیت های عینی نیستند، این صحبت ها را به حساب تئوری توطئه می گذارند. در حالی که اذعان و تاکید بر این واقعیت نشانی از اعتقاد و یا پیروی از تئوری توظئه نیست بلکه تحلیل امور بر اساس فاکت های عینی و واقعی است. به هر حال بعد از چهار سال که مجاهدین افغان -که خودشون هم دست نشانده امپریالیسم بودند- در کابل مستقر شده بودند و دولت برهان الدین ربانی امور را در دست خودش داشت. این دعواهاشون و رقابت هاشون و ناتوانی هاشون باعث شد در 1996 یک دفعه طالبان به رهبری ارتش پاکستان، بسوی کابل به حرکت در بیاد و خیلی سریع قدرت را قبضه کنه و ملا عمر را به عنوان رهبر “امارات اسلامی افغانستان” معرفی و اعلام کند. در همان زمان هم گفته می شد که برخی انحصارات امپریالیستی با تقویت طالبان و کمک به قدرت گیری اون قصد ایجاد یک قدرت مرکزی را دارند که یکپارچه و قدرتمند در افغانستان حکومت کند و امکان بده که شرکت های نفتی و انحصارات امپریالیستی برنامه های خود شون را در این کشور پیش ببرند.

وحشت امروز مردم تحت ستم افغانستان از این دارو دسته درست به دلیل این است که تجربه قدرت گیری آنها را در گذشته به چشم دیده اند. و طالبان در زمانی که در قدرت بود نه تنها درس خواندن دختران را غیر ممکن کرد بلکه شدیدترین شکل حجاب اسلامی را بر زنان تحمیل کرد و تا اونجا پیش رفت که حتی تلویزیون را هم ممنوع کرد و گاه دستگاه تلویزیون را به دار کشید؛ برخی از اخبار و عکس های اون دوره درست این صحنه ها را نشان می دادند و مضحک تر از همه اینکه حتی وجود مرغ و خروس را درحیات خانه های مردم ممنوع کرد! به هر حال می خواست جدائی جنسیتی را در همه زمینه ها بر قرار کنه! به هر حال این کارها و این اعمال باعث شد که مردم امروز از دوباره قدرت گیری این دار و دسته ارتجاعی به وحشت بیفتند. طالبان از 1996 تا 2001 در افغانستان در قدرت بود و در این 5 سال از هیچ جنایتی با تکیه بر آن ایدئولوژی ارتجاعیش کوتاهی نکرد. بعد از حوادث 11 سپتامبر در آمریکا که می دانیم حمله شد و برج های دو قلو را منفجر کردند و به پنتاگون حمله شد و غیره دولت بوش پسر که اون موقع سر کار بود بعد از این حوادث یک سیاست جدیدی را اعلام کرد به نام “جنگ بی پایان”. خوب بر اساس این جنگ بی پایان هم آمدند و اعلام کردند که مسبب حمله به آمریکا و برج های دو قلو القاعده به رهبری بن لادن است که پایگاهش در افغانستان می باشد. از طالبان و ملا عمر رهبرش خواستار استرداد بن لادن شدند اما آنها به این خواست تن ندادند و در نتیجه ارتش آمریکا به افغانستان حمله کرد و در عرض مدت کوتاهی اونجا را آن کشور را اشغال کرد. از اون زمانه که افغانستان در تمام بیست سال گذشته یعنی از 2001 تا 2021 تحت اشغال ارتش آمریکا و متحدینش بوده و خوب آمریکا هم یکی از طولانی ترین جنگ هاش را در افغانستان داشته. طالبان در ابتدا به یک دار و دسته کوچکی در مرز افغانستان و پاکستان تبدیل شد که البته تحت کمک های پاکستان همواره باقی ماند. ولی خوب به بهانه وجود طالبان و ضرورت جنگ با طالبان اشغال افغانستان توجیه شد و جنگ بی پایان کاملا توجیه شد. آمریکائی ها و متحدینشان تحت عنوان جنگ با تروریسم میلیون ها دلار صرف جنگی کردند که برای سازمان دادنش واقعا هیچ منطق واقعی وجود نداشت ولی خوب تروریسم و وجود طالبان و بن لادن و القاعده توجیه این جنگ شد که میلون ها دلار صرفش شد ولی خوب همانطور هم که می دانیم این میلیون ها دلار در واقع صرف مجتمع های نظامی–صنعتی شد که اون ها بتوانند کارشون رونق بگیره و بتوانند نظام سرمایه داری از طریق این رونق گرفتن کار و بار اون ها بر این بحران هائی که گریبان گیرشه تا حدی فائق بیاد و امپریالیسم آمریکا هم قادر بشه که حضور مستقیم نظامی خودش را در منطقه تحکیم کنه. که یکی از خواست هاشون بود.

طالبان جریانی بود که تحت سرپرستی دستگاه اطلاعاتی ارتش پاکستان “آی.اس.آی ” قرار داشت و از سوی پاکستان و قطر و عربستان هم تغذیه مالی می شد و به تدریج هم نفوذش را گسترش بیشتری داد؛ و به جنگ با آمریکا ادامه داد و همین هم توجیه حضور آمریکا در افغانستان و این جنگ شد.

به دنبال اشغال افغانستان در سال 2001 ارتش اشغالگر آمریکا یک دولت دست نشانده جدیدی تحت ریاست حامد کرزای را سرهم بندی کرد. در تمام این سال ها هم برغم وجود جنگ و شرایط جنگی، اما تولید تریاک که یکی از مهمترین تولیدات افغانستان می باشد نه تنها متوقف نشد و نه تنها کم نشد بلکه برعکس هر روز بیشتر و بیشتر شد. امری که میلیون ها دلار به جبیب دست اندرکاران این تجارت واقعا غیر انسانی می ریخت. یعنی تولید تریاک در شرایط اشغال افغانستان حتی بیشتر هم شد.

به هر حال در سال 2001 که امپریالیسم آمریکا افغانستان را اشغال کرد تا این روزها که طالبان دوباره قدرت گرفته و به هر حال آمده در کابل و در مرکز ریاست جمهوری ارگ ریاست جمهوری قرار گرفته مزدورانش چون حامد کرزای، اشرف غنی و عبدالله عبدالله به طور رسمی در این فواصل دولت افغانستان را شکل می دادند. یک دولتی دست نشانده و فاسد که جز به جیب خودشون و به جیب زدن منابع دولتی و امکانات دولتی و بالطبع گسترش فقر و فلاکت در بین مردم و سرکوب اعتراضات و مبارزات آنها هیچ کار دیگری را انجام ندادند. برای اینکه حد نفرت مردم از این دار و دسته را ما اینجا بهتر متوجه بشویم من یک مثال می زنم. در سال 2019 در انتخاباتی که در افغانستان انجام شد می گفتند 13 میلیون نفر حدودا واجد حق رای می باشند و حتی اون هیات انتخابات رسما گفته بود ۹ میلیون نفر را اسم نویسی کرده ایم. اما بعد از اینکه انتخابات انجام شد و اشرف غنی به عنوان برنده این انتخابات معرفی شد تعداد رای هائی که برای اشرف غنی شمرده شد و به این نام اعلام شد تقریبا کمتر از یک میلیون نفر بود. یعنی شما ببینید که چه نفرتی این مردم از این دار و دسته دارند از اون تعداد واجدین حق رای این حتی کمتر از یک میلیون رای آورد و با این حساب پیروز انتخابات بود. یعنی مقایسه کنید با همین انتخابات جمهوری اسلامی در چند ماه پیش می بینید که درست همان کاری که مردم سر جمهوری اسلامی آوردند و با بایکوت انتخابات خشم و نفرتشون را از این رژیم واقعا دار و شکنجه نشان دادند؛ اونجا هم مردم در اون سال این کار را کردند. به هر حال این خودش نشان می داد که خشم و نفرت مردم از این رژیم های دست نشانده و دولت های دست نشانده دزد و فاسد هر روز رشد بیشتری پیدا می کنه و به خصوص اعتراضات مردم در اعتراض به بمباران های خیلی بی حساب و کتاب امپریالیست ها که به کشتار زنان و کودکان و مردم بیگناه منجر می شد خیلی به خشم مردم و مبارزات و اعتراضات آنها دامن زد. در شرایطی که خوب به هر حال این دروغ هائی که اینها می گویند در مورد محبوبیت این رژیم ها با همین واقعیت ها ما بهتر می توانیم بهش پی ببریم و ببینیم که چطور کسانی که در افغانستان روی کار بودند حتی برای به جیب زدن منابع مالی گروهان های قلابی در ارتش افغانستان می ساختند و لیست می دادند و پولش را می گرفتند .این قدر سرباز اینقدر مثلا درجه دار و غیره و برای همه اینها فلان قدر بودجه می گرفتند و اون بودجه را به جیب می زدند برای اینکه در واقعیت عینی چنین سربازها و چنین گروهان هائی وجود نداشت. این امر حد واقعا دزدی های آنها را نشان می دهد و حد پوشالی بودن این رژیم ها و دولت ها را و البته این هم یک واقعیتیه که یک چنین موقعیتی و این فقدان مشروعیت و پایگاه مردمی امری نبود که از چشم امپریالیست ها و دولت هائی که در این کشور نفوذ داشتند مثل پاکستان و جمهوری اسلامی متوجه این واقعیت ها نشوند.

در دوران اوباما با توجه به رشد روزافزون قدرت دولت چین و به هرحال این امپریالیسم جدیدی که وارد صحنه شده بود یک خطری برای قدرت و رهبری آمریکا در سطح جهان تلقی می شد یک تغییراتی در استراتژی دولت آمریکا رخ داد و تمرکز در اقیانوسیه و چین یک ارجحیت خاصی پیدا کرد. بعد از اینکه این ارجحیت اعلام شد و در دستور کار دولت آمریکا قرار گرفت دولت آمریکا شروع کرد به یک جوری از این باتلاقی که در افغانستان ساخته شده خارج شدن. به همین دلیل هم به طالبان امکان دادند که در قطر -در دوحه قطر- یک دفتر نمایندگی بزند. حتی یکی از رهبران طالبان را در پاکستان گرفته بودند و پاکستان مجبور شده بود که او را تحویل آمریکا بدهد ولی دولت اوباما از پاکستان خواست که او را بفرستد به قطر و دفتر قطر اساسا با او شکل گرفت. بعدا هم که یک تعدادی از زندانیان طالبان در گوانتانام را که می خواستند با یک سرباز آمریکائی مبادله کنند؛ آمریکائی ها آنها را تحویل قطر دادند و آنها هم شدند ماموران دیگر دفتر نمایندگی طالبان در قطر. به این ترتیب طالبان دارای دفتری شد که از همان جا مذاکرات مستقیمش را با آمریکا شروع کرد. ولی خوب وقتی امپریالیسم آمریکا با اون قدرت جهانی اش به اینها این امکان را می داد به طور طبیعی موقعیت شون در داخل کشور هم به تدریج تغییر می کرد و رشد بیشتری پیدا می کردند. تا جائی که این اواخر حتی گفته می شد که 75 هزار نیروی نظامی توانستند، سازمان بدهند.

این نکته هم جالبه که بهش اشاره بشود که تمام این اتفاقاتی که سر دفتر دادن به طالبان در قطر اتفاق می افتاد به هیچ وجه با دولت مرکزی کابل که خودش دست نشانده امپریالیسم بود، اصلا به اونها ربطی نداشت آمریکا کار خودش را می کرد و به اونها هم اطلاعی نمی داد؛ و در این بازی هم دخالتشون نمی داد اساسا. در 1397 دولت آمریکا زلمای خلیل زاد را که خودش یک افغان بود و مدت ها هم سفیر آمریکا در افغانستان بود کرد مسئول این مذاکرات. از اون موقع این مذاکرات یک شتاب بیشتری گرفت و پس از چندین دور مذاکره اینها به یک توافق رسیدند و این توافق تقریبا در رئوس اصلی اش -که البته یک حدیش بیرون آمده- اینه که طالبان تعهد می دهد که به هیچ وجه و در هیچ کجا منافع آمریکا و نیرو های آمریکا را هدف قرار ندهد و خوب آمریکا هم برای قدرت گیری اینها به قول معروف شرایط را هموار خواهد کرد. بعد از اینکه این توافق انجام شد در قطر در حضور نماینده اتحادیه اروپا و حدود 30 هیات نمایندگی از کشورهای دیگر در یک جلسه ای این توافق از دو طرف به امضاء رسید. و در آن توافق آمریکائی ها پذیرفتند که تا سپتامبر 2021 از افغانستان خارج بشوند. یعنی مثلا تا چند روز دیگر. بنابراین این اتفاقی که در افغانستان افتاده این طوری نیست که یک دفعه طالبان خیلی جنگجو شده و روحیه شهادت طلبی اش گل کرده و آمده کابل را گرفته. نه از قبل توافق شده و فکر هم کنم این توافق را همه می دانستند و بر کسی هم پوشیده نبود؛ چون دیگر این اواخر این توافق را اعلام می کردند و وقتی این توافق را قرار شد اجراش کنند نتیجه عملی اجراش همین وضعی است که ما الان می بینیم.

خوب یک نکته مهم هم اینه که وقتی این مسیر را ما چک می کنیم می بینیم که آمریکائی ها به حضور خودشون به نفوذ خودشون یک آرایش جدیدی دادند در افغانستان. اصلا این طور نیست که مثلا ارتش افغانستان نجنگیده ارتش افغانستان اجازه جنگ نداشته اساسا و اینکه طالبان خیلی رزمنده هستند نخیر راه را باز کردند و گفتند بفرمائید و اونها هم آمدند یا به قول بعضی ها قالیچه قرمز برای حضورشان در کابل انداختند. خوب البته با خروج آمریکا از افغانستان و قدرت گیری طالبان با توجه به ماهیت طالبان اون موقع باید توجه کرد که طالبان با چین و ازبکستان، تاجیکستان و ترکمنستان یعنی کشورهای آسیای میانه که روسیه درشون نفوذ داره هم مرزه. و قدرت گیری طالبان یعنی تبلیغ ایدئولوژی بنیاد گرائی اسلامیش و اینها هم بدون شک یک تاثیراتی در این کشورها خواهد گذاشت که این را آینده نشان خواهد داد. به هر حال این وضعیه که اتفاق افتاده حالا با توجه به این چهارچوبی که و این مسیری که گفتم یک مواردی را فکر می کنم که بد نیست که بشون اشاره بکنم.

اولین موردی که می خواهم به اون اشاره بکنم اینه که افغانستان کشوری است که چهل سال درش جنگ بوده و در این چهل سال بیست سالش آمریکا اساسا این کشور را اشغال کرده بود یعنی ارتش آمریکا و متحدینش رسما در اون جا قدرت فائقه بودند و دولت مرکزی هم جز یک دولت پوشالی نبوده و در نتیجه اگر تحلیلی بخواهد افغانستان را بررسی کنه و روی مسائل و رویدادهای افغانستان نظر بده اما به این واقعیت ها توجه نکنه و مثلا بخواهد بر قوم ها و ملیت های مختلفی که در افغانستان زندگی می کنند دست بگذارد و یا به سطح رشد مناسبات اجتماعی در این کشور دست بگذارد به جائی نمی رسد. و اساسا نمی تونه وارد واقعیت موضوع بشه و به خصوص یک چنین برخوردی یک هویت مستقلی به دولتی مثل اشرف غنی و طالبان می دهد که اساسا اینها فاقد اون هستند. ولی خوب این روزها مد شده که هر کس که از امپریالیسم صحبت می کنه فوری بهش یک مارکی می زنند که مثل اینکه طرفدار تئوری توطئه است. در حالیکه اتفاقا این واقعیت هائی که داره در افغانستان می گذره و این کارهائی که آمریکا می کنه و دولت پوشالی اشرف غنی را عوض می کنه و خودش یکی دیگه را می آورد روی کار، اتفاقا نشان می دهد که امپریالیسم یک نقش تعیین کننده ای در سیر رویدادها در افغانستان داره ما این واقعیت را در کشور خودمان هم دیدیم یعنی ما دیدیم که چطور وقتی انقلاب مردم ایران اوج گرفت  امپریالیست ها شاه را از قدرت انداختند و خمینی را آوردند روی کار. حتی کار به اون جا رسید یکی از این تیمسارهای شاه در دادگاه گفت که هویزر ژنرال آمریکائی شاه را مثل موش مرده ای دمش را گرفت و از کشور انداخت بیرون. خوب این واقعیت ها نشان می دهد که ما باید نقش امپریالیسم و نقش قدرت های بزرگ در کشورهای تحت سلطه را از این زاویا نگاه کنیم. به خصوص هم اینو باید توجه کنیم که چریکهای فدائی خلق همواره تاکید کرده اند که امپریالیسم هیچ وقت سرنوشت خودش را با سرنوشت رژیم ها وابسته به خودش و شخصیت های وابسته به خودش گره نمی زند. و همه جا منافع خودش و مصالح استراتژیک خودش را پیش می گیره و در اون جهت حرکت می کند. بد نیست که توجه شما را به همین صحبت های اخیر جان بولتون -یکی از مشاورین سابق ترامپ، فکر کنم در شورای امنیت ترامپ یک دوره بود که بعد هم با او اختلاف پیدا کرد و جدا شد- که در بی بی سی گفته جلب کنم. جان بولتون میگه: “ما محض رضای خدا نرفتیم به افغانستان. ما رفتیم به افغانستان برای اینکه درست خطوط و منافع استراتژیک آمریکا این را الزامی می کرد که برویم و در جهت تحقق اون منافع حرکت کنیم”. خوب این تجربه برای نیروهائی که خودشون را مخالف جمهوری اسلامی می دانند و برای سرنگونی این رژیم واقعا جنایتکار به قدرت آمریکا چشم دوختند این هم خودش آموزنده است. اون هائی که فکر می کنند آمریکا با تحریم و جنگ جمهوری اسلامی را برمی داره و راه رسیدن آنها به قدرت را هموار می کند! در حالی که آمریکا نه به فکر اینهاست و نه منافع و مصالح اش را قربانی یک چنین نیروهائی می کند. اون کار خودش را می کنه و منافع خودش رو در نظر می گیره.

یکی دیگر از نکاتی که می خواستم بگم اینه که این سرکوب مبارزات ضد امپریالیستی با توجه به اینکه آمریکا ارجحیت های استراتژیک اش را تغییر داده اساسا تغییری نمی کنه مبارزات ضد امپریالیستی یک موقعی با نیروی مستقیم سرکوب می شد یک موقعی با مزدورهائی که در این منطقه داره و هر روز هم به شکل های مختلف در جثه نحیفشان باد می کنه. در نتیجه از شدت سرکوب مبارزات ضد امپریالیستی مردم خاورمیانه، مردم ایران و افغانستان چیزی کاسته نمی شود اون ها با رژیم های ارتجاعی ای طرف اند که باز هم به این وظیفه عمل خواهند کرد.

یک نکته دیگری هم که باز هم مایلم روش دست بگذارم اینه که قبلا در صحبتم هم گفتم این که ما بیائیم و مقایسه کنیم سقوط کابل را و قدرت گیری طالبان را با سقوط سایگون یک مقایسه بین دو پدیده ایه که اصلا به هم ربطی ندارند و هیچ رابطه ای با هم ندارند. در ویتنام یک مردم انقلابی با یک رهبری انقلابی و یک ارتشی که کمونیست ها درش رهبری داشتند با امپریالیسم جنگیدند و اون پایگاه قوی توده ای انقلاب و اون رهبری انقلابی باعث شد آمریکا را شکست بدهند و خیلی روشن کار به اونجا رسید که در سایگون طرفداران آمریکا به هر وسله ای متوسل می شدند تا از سایگون خارج بشوند این چه ربط داره به اینکه یک طالبانی که خودش به دست آمریکائی ها ساخته شده و بعد هم در مذاکره با آمریکا راه رسیدن به قدرتش هموار شده را ما با یک چنین چیزی مقایسه کنیم و بعد هم توجه نکنیم که یک چنین مقایسه ای به طور یقین یک بار ضد امپریالیستی به طالبان می دهد که اساسا فاقدشه. اون مزدور امپریالیست هاست و باید این واقعیت را خیلی روشن گفت و روش تاکید کرد در نتیجه مقایسه دو پدیده کاملا متفاوت از هم یک قیاس مع الفارق است که قبلا گفتم.

نکته دیگری هم باز مایلم روش تاکید کنم اینکه امپریالیست ها یک گروه های مزدوری مثل داعش و طالبان را می سازند و به طور غیر مستقیم تجهیزشون می کنند و بعد به جنگ مزدورهائی که خودشون ساختند می روند خوب این نشاندهنده اینه که نظام سرمایه داری در چنان بحرانی قرار گرفته که نیاز داره به اینکه برای مقابله با این بحران بر میلیتاریسم و جنگ تکیه کنه خوب این جنگ را هم گاهی وقت ها مثلا با یک کشوری که هویت مستقلی داره ممکنه شما انجام بدهید مثل جنگ جهانی دوم یا یک دار و دسته هائی بسازید و خودتون را با اون ها مشغول کنید. ولی در هر صورت این جنگ ها که اون بوش پسر هم به اون می گفت “جنگ بی پایان” و خودش رو متخصص جنگ با تروریسم جا می زد این جنگ ها تنها این نکته را نشون می دهند که نظام سرمایه داری به بحران شدیدی دچار شده که حتی اتاق های فکر و یا برخی از اقتصاد دانان خود نظام هم انکار نمی کنند که در تونلی قرار گرفته اند که در انتهایش روشنائی ای دیده نمی شود. به همین دلیل هم هست که بر جنگ و میلیتاریسم می کوبند تا بتوانند کمی مقابله کنند با بحران هاشون.

یک مورد دیگه ای که باید بهش اشاره کنم اینه که به هر حال یک چیز مشخصه اون هم اینه که همه تجربیات مبارزات مردمی و همه تجربه مبارزات مردم افغانستان بروشنی نشان می دهد که راه رسیدن به آزادی از طریق توسل به امپریالیست ها و نیرو های مزدور امپریالیسم به دست نمی آید بلکه برعکس از طریق مبارزه قاطعانه، مبارزه سرسختانه با امپریالیسم و نیرو های ارتجاعی ای که حامیش هستند بدست می آید. در نتیجه وظیفه ای که مقابل مردم قرار می گیره با توجه به این واقعیات این است که باید تلاش کرد که نیروهای انقلابی باید تلاش کنند که تا حدی که می توانند مردم را متشکل و مسلح کنند و تنها یک مردم متشکل و مسلح و تحت یک رهبری انقلابیه که می توانند با امپریالیسم -دشمنی که با شکل های مختلفی وارد میدان جنگ میشه- مقابله کنند. البته متشکل کردن کارگران متشکل کردن مردم، مسلح کردن اونها طبیعیه که کار ساده ای نیست ولی خوب این مبارزه سخته و طولانی ولی خوب تجربه هم نشان داده که هیچ راه دیگه ای جز این برای رسیدن به آزادی وجود نداره در نتیجه باید در این راه گام برداشت.

ما ضمن اعلام همبستگی خودمان با مردم افغانستان و مبارزات مردم افغانستان این رو روش تاکید می کنیم که این راه سخت و طولانی را باید در پیش گرفت.

با تشکر از تک تک شما که به این بحث گوش دادید آن هم با صبر و حوصله، امیدوارم که در قسمت پرسش و پاسخ به زوایای مختلف این بحث هم بپردازیم با آرزوی پیروزی برای شما در مبارزه با جمهوری اسلامی و اربابان امپریالیستش برای رسیدن به آزادی و سوسیالیسم. امیدوارم که بخش پرسش و پاسخ فعال و غنی ای داشته باشیم. من صحبتم را در اینجا تمام می کنم.