به نقل از: پیام فدایی، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران شماره 277، مرداد ماه 1401
به نقل از: پیام فدایی، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران
شماره 170، مرداد ماه 1392
توضیح: این روزها شاهد کارزار عوامفریبانه ای از سوی نیروهای وابسته و مرتجع، به ویژه بخش هایی از سلطنت طلبان ورشکسته می باشیم که با برخورداری از حمایت بلندگوهایی نظیر بی بی سی و صدای آمریکا، شدیدا به تکاپو افتاده اند تا دستان خونین امپریالیسم و سگ زنجیریش شاه و ارتش ضد خلقی اش در سازماندهی و اجرای کودتای ننگین 28 مرداد 1332 بر علیه کارگران و خلق های تحت ستم ما را لاپوشانی کنند. در این تبلیغات که با هدف تحریف تاریخ و خاک پاشیدن به چشم توده ها صورت می گیرد، کوشش می شود تا کودتای امپریالیستی 28 مرداد و سرنگونی دولت ملی مصدق توسط امپریالیسم آمریکا و انگلیس و مزدورانشان در ایران یک “قیام مردمی” و حرکت “خودجوش ” قلمداد گردد. پیام فدایی در سالگرد این کودتای امپریالیستی اقدام به چاپ مقاله زیر می کند که اولین بار در پیام فدائی شماره 51 در تاریخ 1382به چاپ رسیده است.
مرداد ماه امسال )1382) ، نیم قرن از کودتای امپریالیستی 28 مرداد سال 1332 می گذرد. با این وجود، تجربه ی ناگوار کودتای ننگین 28 مرداد هنوز و به درستی نیز از حافظه ی تاریخی توده های محروم و مبارز میهن دربندمان پاک نگردیده است. چرا که کودتای 28 مرداد، یادآور زخمی است تاریخی بر پیکر نستوه و مبارز توده های رنجدیده ما؛ توده هایی که بیش از یک صد سال بر علیه ظلم و استبداد و برای دستیابی به آزادی و عدالت اجتماعی جنگیده و هم چنان می جنگند.
مسلما تجربه کودتای 28 مرداد را از زوایای مختلفی می توان مورد بررسی قرار داد و واقعیات و درس های مبارزاتی متعددی را از آن می توان استخراج نمود. اما بی تردید، یکی از مهمترین درس های مبارزاتی ی حاصله از این رویداد تلخ و گرانبار را باید آن دانست که کودتای 28 مرداد، یکبار دیگر و این بار با وضوح هر چه تمامتر، آشکار ساخت که عامل اصلی و ضامن بقاء و استمرار استبداد و اختناق و ارتجاع لجام گسیخته در ایران، همانا حاکمیت و سلطه مناسبات غارتگرانه امپریالیستی است؛ یعنی مناسباتی که برقراری و دوام آن، الزاما و به طور اجتناب ناپذیر با دیکتاتوری عنان گسیخته، با اختناق دایمی و با سرکوب وحشیانه توده ها و خواست های برحق آنان توام می باشد.
در حقیقت، تجارب مبارزاتی یک صد سال گذشته در ایران و مشخصا تجربه کودتای سال 32 نشان می دهد که همواره در بزنگاه های تاریخی به هنگامی که توده های رنجدیده ایران برای برقراری آزادی و عدالت اجتماعی مصممانه بپا بر می خیزند، این دستان کثیف ارتجاع بین المللی؛ این دستان امپریالیسم بوده است که از آستین به خون آلوده ی ارتجاع داخلی بیرون آمده و فریادهای آزادی خواهی و عدالت طلبی توده های تحت ستم را بی مهابا در گلو خفه کرده است. همان دستانی که پایه های پلشت سلطنت پهلوی را با کودتای 1299 رضا خان میرپنج بر خاکستر جنبش مشروطه بنا نهاده بود، بعدها و این بار با کودتای 1332 بساط درهم شکسته ی سلطنت محمدرضا شاه “عاری از مهر” را مجددا به توده ها تحمیل ساخت. کودتای 28 مرداد از طرف امپریالیست های انگلیس و آمریکا بر علیه دولت ملی دکتر محمد مصدق صورت گرفت. دکتر محمد مصدق با دنبال نمودن سیاست های استقلال طلبانه ای نظیر ملی کردن صنعت نفت، منافع انحصارات امپریالیستی را در ایران به خطر انداخته و عملا مختل نمود. از این رو امپریالیست ها سریعا و در کمال بیشرمی فرمان کودتا بر علیه آن صادر کردند و با اتکاء به ارتش امپریالیستی و با بسیج گله ای از مرتجعین و مرده خواران حرفه ای نظیر روحانیون ابن الوقت و جانوران و قلچماق های نمک پرورده دربار شاه به اعاده سلطنت و در حقیقت به ادامه مناسبات استثمارگرانه امپریالیستی در ایران و تداوم چپاول منابع نفت کشور جامه عمل پوشاندند. و به این ترتیب فصل دیگری از مبارزات عدالت طلبانه مردم را به خاک و خون کشیدند.
البته در همین جا باید خاطر نشان ساخت که بی تردید شکست ها و ناکامی های مبارزات توده ای در ایران، چه در دوران جنبش مشروطه و چه در جریان جنبش ملی سازی نفت قطعا از ضعف ها و ناتوانایی های تاریخی – طبقاتی ی خود این نهضت ها نیز تأثیر پذیرفته است برای مثال نیروهای ملی در دهه 30 تصور می کردند که می شود دولت ملی را به کمک ارتش شاهنشاهی بنا نمود یا بدون نابودی فئودالیسم می توان مبارزه ضد امپریالیستی را پیش برد و دیدیم که این ضعف ها باعث چه نتایج دردناکی شد. اما جدا از این اشتباهات، مبارزات آزادی خواهانه ی توده ها در دهه 30 با نیروی سرکوبگر و زور سازمان یافته ای روبرو بوده (و هنوز نیز روبرو می باشد) که این مبارزات را به طور سیستماتیک سرکوب نموده و به خاک و خون کشیده است؛ نیروی سرکوبگری که حافظ منافع و مصالح امپریالیست ها و تابع خواست و اراده آنان می باشد. نیروی سرکوبگری که ستون فقرات دیکتاتوری امپریالیستی حاکم بر جوامع تحت سلطه را تشکیل می دهد و درست بنابر همین واقعیت نیز باید گفت که در حقیقت ایجاد تحولی عمیق و پایدار در شرایط خفقان آور و استبدادی حاکم بر جامعه ی ما الزاما منوط به درهم کوبیدن و نابودی این نیروی سرکوبگر می باشد. چرا که در واقعیت امر این نیروی سرکوبگر همان ابزار حیاتی و نجات بخشی است که ارتجاع و استبداد داخلی بدون برخورداری از آن هرگز قادر به فرونشاندن امواج مبارزات انقلابی توده ها نبوده و نخواهد بود. تجربه کودتای 28 مرداد خود گواهی بود روشن بر این واقعیت.
از سوی دیگر و به طور کلی باید گفت که کودتای امپریالیستی 28 مرداد یک رویداد استثنایی و کم نظیر نبوده و صرفا به جامعه ایران محدود نمی شود. کودتای 28 مرداد پرده ای از یک نمایشنامه بلند و خونین امپریالیستی بود؛ نمایشنامه ای خونین در ابعادی جهانی. کودتای 28 مرداد محصول سیاست های سلطه گرانه ای بود که در سرتاسر قرن بیستم از سوی امپریالیست ها و در رأس آن ها از سوی امپریالیسم آمریکا به طور سیستماتیک و در چهار گوشه جهان به اجرا درآمده و همچنان نیز به اجرا درمی آیند. نیروی کار ارزان کثیرالعده و بمراتب قابل استثمارتر موجود در جوامع پیرامونی و همچنین منابع و ثروت های عظیم و دست نخورده طبیعی در این جوامع، آن بستر اقتصادی و آن گوهر گران بهایی است که سرمایه های امپریالیستی را همواره در تکاپوی دستیابی و تسلط بر آن به این سو و آن سوی جهان کشانیده است. با نفوذ و استیلای سرمایه های امپریالیستی در جوامع پیرامونی و بسط و گسترش مناسبات امپریالیستی در این جوامع صاحبان و گردانندگان این سرمایه ها هم از قبل استثمار وحشیانه کارگران و زحمتکشان این جوامع و غارت و چپاول دسترنج آنان و هم با به یغما بردن ثروت ها و منابع طبیعی موجود در جوامع مزبور سود سرشار و عظیمی به جیب می زنند.
در همان حال امپریالیست ها با تحمیل سخت ترین شرایط زیستی و معیشتی برای این زحمتکشان و با در محرومیت و بی حقوقی تقریبا مطلق نگه داشتن آنان، امکان و استمرار استثمار هر چه گسترده تر آنان را حفظ می نمایند. استقرار پایه های یک چنین ستم و استبداد اقتصادی ، طبعا روبنای سیاسی مناسب و منطبق با آن را نیز ایجاب می کند. این روبنای سیاسی هم چیزی نیست جز یک دیکتاتوری افسار گسیخته و وحشی که بر هستی و حیات توده ها سایه می افکند و روزگار آن ها را هر چه بیشتر سیاه می کند. این دیکتاتوری سیاسی نیز به برکت برخورداری از یک ارتش تعلیم دیده و تا دندان مسلح و چندین و چند جور ارگان سرکوبگر انتظامی و غیره ، هر صدای اعتراضی را در گلو خفه و هر حرکتی را به خاک و خون کشیده و سرکوب می کند. هر وقت هم که دامنه تحولات سیاسی – اجتماعی در جامعه اوج می گیرد و رشته اوضاع از دست مرتجعین و مستبدین محلی خارج می شود ، فرشته نجات نظام ؛ یعنی امپریالیسم ، دست به کار می شود و کودتا راه می اندازد و دسیسه می چیند و اگر لازم باشد نیم میلیون کمونیست را هم مثلا در اندونزی از دم تیغ می گذراند. و یا در جایی دیگر ، این نخست وزیر و آن رئیس جمهوری که به هر دلیل منافع و مصالح “عالیه” ی سرمایه های امپریالیستی را به درستی رعایت نکرده و مثلا سود فلان موسسه آمریکایی را محدود کرده ، مورد غضب قرار می دهد و عزل اش می کند. یا جایی هم رئیس جمهور چپی که در جریان انتخابات پارلمانی و با رأی مردم سر کار آمده را از زمین و آسمان گلوله باران می کند. یک جا لومومبا را سر می برد ، جایی هم چند هزار کمونیست یونانی را تحت نظارت مستقیم ارتش و سازمان جاسوسی اش (سیا) قطعه قطعه می کند. جایی سگ زنجیریش سوهارتو را به جان توده های بیگناه “تی مور شرقی” می اندازد و یک سوم جمعیت این کشور را سلاخی می کند ، جایی هم بنیادگرایی اسلامی را علم می کند و یک میلیون افغانی ستمدیده را به کام مرگ می کشاند. برای آن که منافع توده های کارگر و زحمتکش این ممالک با منافع امپریالیسم در تضاد مستقیم و آشتی ناپذیر قرار دارد ؛ برای آن که” شمالی” های امپریالیست ، از قبل استثمار و فقر و محرومیت و خانه خرابی تصاعدی “جنوبی” های تحت سلطه است که به سرمایه های خود ، نه دو چندان که صد چندان ، اضافه می کند و روند مقدس انباشت را به قیمت نابودی جسم و جان چندین میلیارد زن و مرد و کودک در این جوامع ، تداوم می بخشند. به همین دلیل هم ، امپریالیست ها برای حفظ و استمرار این مناسبات ، به هر نیرنگی متوسل گردیده و به هر جنایتی دست زده و می زنند ؛ از ترور گرفته تا کودتا ، از تهدید گرفته تا تحریم ، از جنگ روانی گرفته تا جنگ های تمام عیار … . بیشرمانه تر از همه آن که ، این همه را نیز همواره تحت عنوان دفاع از آزادی و دمکراسی و برقراری صلح و سعادت جهانی ، انجام داده و می دهند. تنها نگاهی به فهرست(1) بلندبالای توطئه ها و جنایات امپریالیسم آمریکا طی نیم قرن اخیر ، صحت مطالب فوق را به خوبی نشان می دهد.
* آلبانی ، 53- 1949 : تلاش مشترک و ناموفق آمریکا و انگلیس برای سرنگون ساختن دولت انور خوجه و روی کار آوردن جریان هایی نظیر سلطنت طلبان و همکاران سابق فاشیست ها و نازیست ها در آلبانی. همچنین ، ایجاد و اعزام گروه های مسلحی تحت عنوان فریبنده و ساختگی ی “جبهه آزادیبخش ملی آلبانی” و نیز اعمال بمباران های تبلیغاتی و جنگ روانی در میان مردم.
* افغانستان ، 92- 1979 : امپریالیسم آمریکا با به راه انداختن جریان منحط بنیادگرایی اسلامی ؛ با سوار کردن مشتی از ارتجاعی ترین و کثیف ترین عناصر و نیروها بر سرنوشت خلق های ستمدیده و مبارز افغانستان ، انبوهی از نابسامانی ها و مصیبت های اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی را به حیات و هستی توده های زحمتکش این کشور تحمیل کرده است. در نتیجه سیاست های سودجویانه و ضدخلقی امپریالیسم در افغانستان ، بیش از یک میلیون کشته ، بیش از سه میلیون معلول و قریب به پنج میلیون از توده های این کشور ، آواره گشته اند.
* اندونزی ، 65- 1957 : اقدام جهت ترور سوکارنو . سازماندهی توطئه های پیاپی و سرانجام کودتای نظامی ژنرال سوهارنو و قتل عام وحشیانه و گسترده صدها هزار کمونیست و مجموعا کشتار بیش از یک میلیون تن از مردم این کشور.
* برزیل ، 64- 1961 : سازماندهی کودتای نظامی و سرنگون سازی دولت “جوآ گولارت” .
* تیمور شرقی ، 1975 به بعد : درست یک روز بعد از به پایان رسیدن ملاقات جرالد فورد ؛ رئیس جمهور وقت امریکا و هنری کیسینجر با ژنرال سوهارتو ، قصاب معروف حاکم بر اندونزی ، تیمور شرقی از سوی اندونزی اشغال گردیده و با مساعدت های همه جانبه مادی و معنوی سازمان سیا و دولت آمریکا ، یک سوم کل جمعیت این کشور یعنی قریب به 200 هزار نفر از مردم این سرزمین بلا زده بی سر و صدا قتل عام شده و از صفحه تاریخ محو می گردند.
* جمهوری دومینیکن ، 66- 1963 : بسیج و ترغیب ارتش به کودتای نظامی و عزل و تبعید “جووآن بووش”. نوزده ماه بعد مردم دست به شورش می زنند و خواستار بازگشت بووش می شوند. دولت آمریکا بلافاصله برای درهم کوبیدن این 23 هزار سرباز به این کشور اعزام می کند.
* شیلی ، 73- 1963 : خرابکاری در جریان انتخابات سال 1964 و ممانعت به قدرت رسیدن سالوادور آلنده . تلاش های فراوان جهت واژگون ساختن دولت آلنده پس از به قدرت رسیدن در سال 1970 ، و بلاخره کودتای نظامی سال 1973 ، بمباران کاخ ریاست جمهوری و کشتن آلنده و قتل عام انقلابیون و توده های انقلابی شیلی.
* عراق ، دهه 1990 : بمباران های وسیع و بی سابقه و کشتار بیرحمانه مردم عراق . طی این بمباران ها چیزی در حدود 80 هزار تن بمب بر سر مردم بیگناه عراق ریخته شد. آسیب های وارده ی ناشی از گلوله های آغشته به مواد رادیو اکتیو ، سلاح های شیمیایی و بیولوژیکی توسط ارتش آمریکا ، علاوه بر تلفات و ضایعات آنی ، آنچنان اثرات خوف انگیز و دنباله داری بر سیمای زندگی در این کشور گذارده است که حتی واژه ها را نیز تاب ترسیم آن نیست.
* فیلیپین ، 53- 1945 : عملیات نظامی و جنگ مستقیم برعلیه هاکس Huks. (هاکس یا هاکبالاهاپ ، گروه پارتیزانی ای بود که در جریان جنگ جهانی دوم توسط کمونیست ها و سوسیالیست های فیلیپینی و برای بیرون راندن اشغالگران ژاپنی ، ایجاد شده بود و در عین حال علیه زمینداران بزرگ در این کشور نیز می جنگید.) دولت امپریالیستی آمریکا ، هم در جریان اشغال فیلیپین توسط ژاپن و هم پس از آن ، علیه نیروهای هاکس جنگید.
* کامبوج ، 73- 1955 : بمباران های دایمی ، گسترده و پنهانی و قتل عام مردم این کشور ، و نیز حمایت های بی دریغ دیپلماتیک و نظامی از “پل پت” !
* کنگو – زئیر ، 65- 1960 : قتل پاتریس لمومبا بنا به دستور شخص آیزنهاور ، و چندی بعد روی کار آوردن موبوتو ، جنایتکار مخوفی که پرورش یافته دست سازمان سیا بود و سی سال تسمه از گرده مردم این کشور کشید.
* کوبا ، 1959 به بعد : چهل سال محاصره و تحریم اقتصادی ، انواع و اقسام توطئه ها ، حملات تروریستی ، بمب گذاری ، تهاجمات نظامی و … بر علیه انقلاب و توده های مقاوم کوبا
* گرانادا ، 84- 1979 : حمله نظامی مستقیم و اشغال گرانادا توسط نیروهای نظامی آمریکا در سال 1983 .
* گواتمالا ، 1953 تا سال های 1990 : سازمان سیا با راه اندازی یک کودتا دولت مترقی “جاکوبو آربنز” را که در انتخاباتی آزاد و با رای مردم به قدرت رسیده بود ، سرنگون ساخت و یک اختناق 40 ساله را ، که بیش از 100 هزار تن از توده های گواتمالا را قربانی ساخت ، به مردم این کشور تحمیل نمود. جرمی که آربنز مرتکب شده بود آن بود که موسسات آمریکایی و “یونایتد فروت کمپانی” را (که رابطه تنگاتنگی با صاحب منصبان دولت آمریکا داشت) در این کشور ملی ساخته بود.
* نیکاراگوئه ، 89- 1978 : سازماندهی و تسلیح همه جانبه ی دار و دسته جنایتکار معروف به “کنتراها” برای نابودی ساندنیست ها و برعلیه توده های این کشور.
* ویتنام ، 73- 1950 : فجایع و جنایات امپریالیسم آمریکا علیه توده های بپاخاسته و قهرمان ویتنام نیاز به توضیح ندارد !
* یونان ، 74- 1947 : مداخله در جنگ داخلی و بسیج و پشتیبانی از نئوفاشیست ها علیه نیروهای چپ در این کشور که نهایتا به شکست چپ ها و روی کار آمدن رژیم جنایتکار نئوفاشیست ها در یونان منجر گردید. تأسیس “پلیس مخفی یونان” و تعلیم افسران آن در آمریکا توسط سازمان سیا. بعدها در سال 67 ، یعنی 3 سال پس از به قدرت رسیدن “پاپاندره اُ” ، سازمان سیا و ارتش امریکا با طراحی یک کودتای نظامی ، دولت را ساقط و نظامیان را بر یونان حاکم ساخته و طبق روال همیشگی به کشتار کمونیست ها و توده های مبارز این کشور پرداختند. تنها طی یک ماه نخست ، 8 هزار نفر را به قتل رساندند.
*……..
الف-بهرنگ
(1)- مراجع:William Blum
Noam Chomasky
Jim Huck
از همین دسته
مسیری که برای سوسیالیسم در روسیه طی شد! (۳)
سوریه جنگی که ماسکها در آن به کنار زده شد!
جلوهای دیگر از مواضع پرو-امپریالیستی “حزب کمونیست کارگری”