به نقل از: پیام فدایی، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران، شماره ۲۵۸، دی ماه ۱۳۹۹
یکی از نقاط عطف تاریخ سیاسی معاصر ايالات متحده آمریکا در دهه های اخیر، هجوم طرفداران فاشیست “ترامپ” به ساختمان “کاپیتول” (کاخ کنگره در شهر واشنگتن دی.سی) در بعد از ظهر ۶ ژانویه ٢۰٢١ (زمانی که قرار بود نتیجه انتخابات و ریاست جمهوری “بایدن” توسط کنگره تائید شود) بود.
این هجوم فاشیست ها که به طور مستقیم و غیر مستقیم توسط کمپ ترامپ و ارتجاعی ترین و راست ترین محافل طبقه حاکم در آمریکا سازماندهی و تشویق شد، نقطه ای در یک روند بود که برجسته تر از هر زمان دیگری ماهیت دمکراسی پوسیده بورژوایی در بزرگترین کشور امپریالیستی جهان را به نمایش گذارد. مردم به روشنی دیدند که در زمان بحران تلاشهای فاشیستی و حتی کودتای فاشیستی میتواند در آمریکای “مهد دمکراسی” و “آزادی” نیز اتفاق بیفتد و آنقدر تکرار شود تا سرانجام به برآورده شدن اهداف ضد دمکراتیک و ضد مردمی عاملینش منجر شود.
شواهد و مدارک منتشر شده نشان دادند که این حرکت فاشیستها (که برخی از عاملین اصلی اش هنوز هم از مقامات نهادهای قدرت هستند) از مدتها قبل، به دقت برنامه ریزی شده بود و با هدایت افرادی صورت گرفت که دارای آموزشهای پلیسی، نظامی و شبه نظامی بودند. مقدمه چینی برای ۶ ژانویه، از چندین هفته قبل و با توجیهات تبلیغاتی مانند ادعاهای ترامپ و عواملش مبنی بر “سرقت نتایج انتخابات” شروع شد.
در همین راستا، بخشهایی ازحزب جمهوریخواه به قصد مشروعیت بخشیدن به ادعاهای ترامپ و همچنین خرید زمان برای اجرای حرکت 6 ژانویه، به مدت چندین هفته از تائید ریاست جمهوری بایدن خودداری کردند. علاوه بر این، مقامات کلیدی ای در سازمان “سیا” و دیگر آژانس های اطلاعاتی آمریکا به رغم هشدارهای متناوب در باره تشدید تحرکات گروه های فاشیستی طرفدار ترامپ برای سازماندهی خود، از تحقیق در مورد مقاصد عاملین واقعه ۶ ژانویه که از مدتها قبل طرفداران خود را از طریق اینترنت تهییج و سازماندهی میکردند، خودداری کرده بودند. با مراجعه به فیلم های منتشر شده میبینیم که مهاجمین برای ورود به کاخ کنگره با موانع زیادی روبرو نشدند، زیرا که به عنوان مثال حتی نرده های حفاظتی بیرون ساختمان نیز از قبل توسط پلیس برداشته شده بود. (١) در داخل ساختمان و حتی در حساس ترین قسمتهای آن نیز به ندرت نیروهای پلیس دیده می شدند. درحالی که از سال گذشته تاکنون مشاهده کرده ایم که چگونه همین نیروی پلیس که در مقابل فاشیستها موش شده بود، همیشه همراه با هزاران نیرو و گارد ملی به شکلی وحشیانه و مرگبار به تظاهرات مسالمت آمیز مردم (تظاهرات علیه خشونت پلیس) یورش برد، همیشه تک تیراندازان مستقر روی ساختمانهای بلند و هلیکوپترهایی که روی جمعیت تظاهرکننده میچرخیدند، آماده بودند که مردم را در صورت ارتکاب به کوچکترین حرکت از نظر آنها غیرمجاز، به رگبار ببندند. اما چنین اتفاقاتی نه تنها علیه اوباش ترامپ در زمان هجوم به کاخ کنگره اتفاق نیفتاد، بلکه اولین روز تهاجم به کاخ کنگره عملأ در سکوت مقامات برجسته حزب دموکرات و دولت طی شد. برغم تلاش دمکراتها جهت استیضاح ترامپ به دلیل این حادثه اما اکنون به نظر نمیرسد که “بایدن” و دولتش قصد داشته باشند که عمق ماجرا و سازمان دهندگان اصلی آن را افشاء کنند. حتی بایدن درخواست برخی از اعضای حزب دموکرات برای تاکید براستعفای آن دسته از جمهوریخواهان که در واقعه ۶ ژانویه دست داشتند را نپذیرفت، چه رسد به اینکه توطئه گران اصلی را تحت پیگرد قانونی قرار دهد. بایدن علاوه بر تلاش برای سرپوش گذاشتن بر روی عاملین و جزئیات این هجوم فاشیستها، از دو حزب حاکم نیز خواسته که متحد شوند. “اتحاد”ی که در واقع منجر به باز کردن راه برای تهاجمات فاشیستی آینده که مردم آمریکا از آن متضرر خواهند شد، میگردد.
پنهانکاری و مماشات دموکراتها در رابطه با جزئیات ۶ ژانویه، ناشی از حماقت یا ترس آنها از ترامپ و حامیانش نیست. دلیل این پنهان کاری ها این است که دموکراتها به عنوان نماینده بخشی از طبقه حاکم از این هراس دارند که پیگیری جدی در افشای جزئیات و اهداف سیاسی عاملین ۶ ژانویه منجر به واکنش مترقی طبقه کارگر و توده های مردم و وقوع یک جنبش اجتماعی علیه سیستم و دولت حامی آن بشود که هم اکنون نیز نشانه های آن قابل مشاهده است. (۲)
هدف گردانندگان واقعه ۶ ژانویه چه بود؟ آیا آنها برای تصاحب قدرت به کاخ کنگره یورش بردند؟ خیر. شاید ترامپ و طرفداران ناآگاهش تصور میکردند که با اشغال کاخ کنگره وی میتواند در مقام ریاست جمهوری باقی بماند. اما عناصر آگاه و سازماندهندگان واقعه ۶ ژانویه میدانستند که چنین نتایجی از این اقدام حاصل نمی شود. عناصر آگاه طبقه حاکم که به روشنی می بینند نهادهای حاکمیت و اقتصاد سرمایه داری غرقاب در یک بحران اقتصادی مزمن در خطر تعرض از سوی توده های تحت ستم قرار گرفته اند، و این منجر به گسترش جنبشهای اجتماعی – انقلابی و به خطر افتادن موجودیت کل طبقه حاکم و سیستم سرمایه داری خواهد شد؛ میدانند که برای محافظت از سیستم خود، باید خود را برای روی آوردن به فاشیسم (در زمانی که همه روشهای دیگر شکست خورده باشند) آماده کنند. با توجه به این واقعیت، احتمالأ یکی از اهداف هجوم 6 ژانویه، محک زدن و سنجش عکس العمل نیروهای اجتماعی در سطوح مختلف جامعه (از طبقه کارگر گرفته تا طبقه حاکم، و از نیروهای اجتماعی در داخل آمریکا گرفته تا خارج از آن) بوده است. (٣)
نگاهی به عکس العمل دموکراتها به چنین اقدامات جمهوریخواهان، نشان میدهد نگرانی اصلی دموکراتها رشد فاشیسم نیست. نگرانی اصلی و دراز مدت آنها توسعه جنبش اعتراضی طبقه کارگر و توده های مردم آگاه آمریکا است که منافع همه جناح های طبقه حاکم بر این کشور امپریالیستی را مورد خطر قرار خواهد داد. به عنوان مثال عمده ترین اقدام “جو بایدن” و دیگر سران دموکرات در رابطه با حمله ۶ ژانویه، علاوه بر کلید زدن به استیضاح دوم ترامپ (به عنوان اقدامی سمبلیک که بعید است بدون حمایت خود جمهوری خواهان به فرجامی برسد) درخواست از جمهوریخواهان برای استحکام “اتحاد” میان دو حزب بوده است. دموکراتها به سرکردگی بایدن که می روند تا کنترل مجلس سنا را هم چون دولت و کنگره در دست گیرند بی تردید وعده تقسیم قدرت و امتیازاتی در رابطه با سیاستها و انتخاب مقامات کلیدی را به جمهوریخواهان داده اند. (4)
نگاهی به مراسم تحلیف رئیس جمهور آمریکا و سخنرانی او در آن مراسم نیز میتواند بسیاری از این واقعیات را واضح تر نشان دهد. مراسم تحلیف بایدن در شرایطی برگزار شد که نظام سرمایه داری در آمریکا و جهان با یک بحران بی سابقه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی روبرو میباشد. اما بایدن در رابطه با وضعیت سیاسی جاری و سیاستهای دولت جدید، چیزی جز مشتی جملات عوامفریبانه و کلیشه ها و تحلیل های انتزاعی ارائه نداد. به عنوان مثال، بایدن در سخنرانی اش، پیروزی خود را “پیروزی یک هدف” و “جشن گرفتن پیروزی دموکراسی” خواند و بدون این که اسم ترامپ یا ماجرای 6 ژانویه را بیاورد، به شکلی بسیار مبهم به واقعه 6 ژانویه اشاره کرد و گفت که “… در این زمین مقدس، جایی که فقط چند روز پیش خشونت سعی در تزلزل بنیاد “کاپیتول” را داشت، ما به عنوان یک ملت انشعاب ناپذیر، در پناه خدا گرد هم آمده ایم تا انتقال صلح آمیز قدرت را همانطور که بیش از دو قرن انجام داده ایم، انجام دهیم”.
بایدن هجوم به کاخ کنگره را به عنوان عملکرد موجودی انتزاعی به نام “خشونت” معرفی کرد، نه عملکرد افراد و جریانات مشخصی که از حمایت سیاسی و پشتیبانی بخشی از فاشیست ترین عناصر طبقه حاکم برخوردار بودند. او با این ترفند عوامفریبانه، از افشای عاملین واقعه ۶ ژانویه و اهداف آنها نیز خودداری کرد. اگر به سخنرانی بایدن گوش بدهید، می بینید که اپیدمی مرگبار کرونا را نیز در حد “ویروسی که بیصدا به آمریکا هجوم آورده” کوچک کرد و به این سوال مطرح در افکار عمومی مردم آمریکا جوابی هم نداد که به چه دلیلی دولت آمریکا نتوانست جلوی گسترش کرونا و مرگ روزانه هزاران نفر در اثر ابتلا به آن را بگیرد.
پوچ ترین بخش سخنان بایدن آنجا بود که گفت “غلبه بر این چالشها” نیاز به “وحدت” دارد. اما منطور او از “وحدت”، همکاری میان کدام افراد و گروه ها است؟ و این “وحدت” بر پایه چه سیاستهایی میباشد؟
واقعیت این است که برای غلبه بر چالشهای پیش روی جامعه آمریکا (از جمله اپیدمی کرونا) سیاستهای جدیدی لازم هستند که با سیاستهای دولتهای قبلی تفاوت داشته باشند. از جمله آنکه دولت جدید باید از خزانه مملکت و از جیب سرمایه داران ده ها میلیارد دلار را صرف اقدامات درمانی و واکسیناسیون و حمایت از میلیونها نفر از آمریکایی ها کند که کمرشان در زیر بار شرایط این اپیدمی و نتایج ناشی از آن خم شده است. اما اتخاذ چنین سیاستهایی صرف نظر از آنکه دولت بایدن اراده آن را داشته باشد یا نه، تضاد بین بالایی ها را تشدید و به درگیری بیشتر میان جناح های حاکم منجر می شود.
حال ببینیم منظور بایدن از “اتحاد” و دیگر کلماتی که به زبان آورد چیست. او در بخشی از سخنرانی اش، با تشبیه مراسم تحلیف خود به مراسم امضای “اعلامیه آزادی بردگان” در ژانویه 1863 توسط لینکلن، گفت “وقتی آبراهام لینکلن قلم را روی کاغذ گذاشت، گفت که «اگر نام من در تاریخ ثبت شود، برای این کار خواهد بود، و تمام روح من در آن است» … امروز، تمام روح من در این است: … اتحاد برای مبارزه با دشمنانی که با آنها روبرو هستیم: خشم ، کینه و نفرت، افراط گرایی، بی قانونی، خشونت، بیماری، بیکاری و ناامیدی”.
این سخنان بایدن نیز تمامأ عوامفریبی بود. مراسم تحلیف او را نمیتوان به مراسم امضای اعلامیه آزادی بردگان توسط لینکلن تشبیه کرد. زیرا که اولا امضای اعلامیه آزادی بردگان توسط لینکلن بخشی از یک مبارزه مهم برای لغو برده داری بود. و دومأ لغو برده داری نه با تبلیغات عوامفریبانه در باره “وحدت” بلکه طی جنگ خونین داخلی حاصل شد. سومأ، بایدن برای اینکه همه مشکلات جامعه را به گردن مفاهیمی انتزاعی و تُهی از محتوای اجتماعی بیندازد، “نفرت” که حاصل شکاف های طبقاتی و فقر و فلاکت توده هاست ، “بیکاری” که ذاتی وضعیت اقتصادی -اجتماعی است و “بیماری” کرونا که پدیده ای خاص و بیولوژیک است را یک کاسه کرد تا به خیال خود، این واقعیت را پنهان کند که مشکلات و “دشمنان” جامعه به افراد و نهادهای اقتصادی و اجتماعی و سیاستها و منافع طبقه حاکم مربوط میشوند و از نظم سرمایه دارانه مستقر و سیاستهای طبقه حاکم ریشه میگیرند و ربطی به کلمات انتزاعی جدا از واقعیات ندارند.
سخنان بایدن در رابطه با “اتحاد” نیز نه خطاب به طبقه کارگر و توده های مردم آمریکا، بلکه خطاب به طبقه حاکم و نمایندگان سیاسی و نظامی آن (از هر دو حزب حاکم) که در مراسم نیز حضور داشتند، بود. او از ضرورت “اتحاد” میان جناح های مختلف درون طبقه حاکم در رو در رویی با مشکلاتی که طبقه حاکم با آن روبرو است (که بزرگترینشان، رشد روزافزون خشم و مبارزات کارگران و توده های آگاه مردم علیه سیستم و طبقه حاکم است) صحبت میکرد. از این رو بود که سخنان اطمینان بخش بایدن خطاب به طبقه حاکم، موجب افزایش قیمتها و فعالیت در بازار بورس و… شد. دلیل این امر این است که بخش های مختلف طبقه حاکم اطمینان یافتند که در طول ریاست جمهوری بایدن، تغییری اساسی در سیاستهای دولت ایجاد نخواهد شد و دولت بایدن نیز مانند دولتهای پیشین به قیمت رنج و محرومیت بیشتر کارگران و بی چیزان و گرسنگان آمریکا به حفظ منافع طبقه حاکم خواهد پرداخت. (5)
علاوه بر این ، نمایندگان سیاسی طبقه حاکم ، و به ویژه حزب دموکرات کاملاً واقفند که هر گونه بررسی جدی در رابطه با واقعه ۶ ژانویه و نیروهای سیاسی – اجتماعی ای که فاشیسم در آمریکا را تقویت می کنند و افشای سیاست های دو حزب حاکم که گسترش فاجعه آمیز اپیدمی کرونا را موجب شدند، انفجارهای اجتماعی و سیاسی را به دنبال خواهند داشت که کل نظام سرمایه داری را تهدید می کنند.
با توجه به آنچه که گفته شد، میبینیم که واقعه ۶ ژانویه ٢۰٢١ نه یک رویداد تصادفی بلکه یکی از آن لحظه های تاریخی سیستم سرمایه داری بود که بخشی از طبقه سرمایه دار حاکم مجبور شد که در واکنش به تناقضات غیرقابل حل سیستم که با روشهای بدون خشونت قابل حل نیستند، دست به چنین اقدام شبه-فاشیستی بزند. این لحظه تاریخی اگر امروز در آمریکا اتفاق افتاده، فردا میتواند در دیگر کشورهای “جهان دموكراتیک” نیز اتفاق بیفتد. زیرا که سیستم اقتصاد سرمایه داری همچنان به توسعه شرایط بسیار ظالمانه طبقاتی ادامه می دهد. فروپاشی تدریجی دموکراسی بورژوایی ریشه در بحران سیستم سرمایه داری دارد. در جامعه ای که غرق در نابرابری اقتصادی – اجتماعی روزافزون است، ثبات دموکراسی حتی در اشکال سرو دم بریده و بورژوایی آن غیرممکن است. در نتیجه، رشد گرایشات فاشیستی در آمریکا پاسخ بخشی از طبقه حاکم به بحران اقتصادی و حفظ برتری خود در رقابت های امپریالیستی و به ویژه مقابله با خشم طبقه کارگر است که از جنبۀ دیگر خود می تواند به سرعت منجر به گسترش مبارزه طبقاتی علیه سیستم حاکم شود.
اما یک واقعیت دیگر، این است که در حال حاضر طبقه کارگر (در آمریکا و دیگر کشورهای جهان) از فقدان سازماندهی انقلابی رنج میبرد و در چنین شرایطی مقابله سازمانیافته و مبارزه برای نابودی فاشیسم برایش بسیار دشوار است. در نتیجه، اولین وظیفه طبقه کارگر آگاه، تلاش برای رفع موانعی است که سر راه سازماندهی انقلابی طبقه و ایجاد و گسترش جنبشی کمونیستی که تضادهای طبقاتی در جامعه آمریکا هر روز زمینه های بیشتری برای تقویت آن بروز می دهند، وجود دارند.
سهیلا
دی ماه 1399
زیرنویس ها:
(١) برخی از اعضای حزب دموکرات اعلام کردند که چند روز پیش از ۶ ژانویه متوجه رویدادهایی مانند قطع آژیرهای خطر در دفاتر کارشان، برگزار شدن تورهای بازدید (شناسایی) در کاخ کنگره توسط نمایندگان جمهوریخواه برای افراد مشکوک، و … بوده اند. در این رابطه به این لینک رجوع کنید: https://www.commondreams.org
(٢) دلیل این امر در واقع این است که گرایش به فاشیسم منحصر به ترامپ و بخشی از حزب جمهوریخواه نیست. طبقه حاکم بر آمریکا اگر لازم بداند، برای حفظ منافع خود در زمان دولت بایدن و دولتهای بعد از او نیز به عملکردهای فاشیستی متوسل خواهد شد. فاشیسم محصول سلطه بورژوازی بحران زده است و دولت بایدن (دمکراتها) نیز با هر تفاوت تاکتیکی که با جناح دیگر طبقه حاکم یعنی جمهوری خواهان داشته باشد، یک دولت بورژوازی و نماینده سیاسی بورژوازی حاکم بر آمریکاست.
(۳) اینگونه تلاش های فاشیستی دارای نمونه های موفقی در قرن بیستم نیز بوده اند. به عنوان مثال بورژوازی حاکم بر آلمان در سال 1923 که ضرورتی برای استقرار فاشیسم در آن زمان نمیدید، هیتلر را دستگیر و زندانی کرد. اما همان طبقه حاکم، ۹ سال بعد از آن، برای مقابله با بحرانهای اقتصادی و رقبای امپریالیست آلمان، هیتلر را بر مسند قدرت نشاند تا منافع همان طبقه را حفظ کند. از آنجا که هیتلر هرگز در انتخابات پیروز نشد و بیشترین میزان آرای حزب او ۳٧ درصد (در انتخابات ١٩٣۲) بود، که تقریباً با مجموع آرای احزاب سوسیال دموکرات و حزب کمونیست آلمان برابر بود و هیچ دولت اکثریت نمیتوانست تشکیل شود، طبقه حاکم بر آلمان با هدف مقابله با جامعه ای که به طور روزافزون به چپ و رادیکالیسم میگروید، هیتلر را به مقام صدراعظمی منصوب کرد و پس از مدت کوتاهی قانونی را تصویب کردند که به هیتلر قدرت دیکتاتوری محض میداد که بتواند قوانین دیکتاتوری جدیدی را بدون نیاز به تصویب در مجلس، به جامعه تحمیل کند.
(4) به عنوان مثال بایدن اعلام کرد که لایحه جدیدی را در رابطه با اپیدمی کرونا تصویب خواهد کرد که بر اساس آن جمهوریخواهان حق وتوی مقرراتی مانند مصونیت قانونی برای کارفرمایانی که کارگرانشان در اثر ابتلا به کرونا در محل کار فوت کرده اند، را داشته باشند.
(5) در این رابطه به این لینک مراجعه کنید: https://www.cnbc.com/2021/01/15/biden-heads-into-inauguration-with-a-stock-market-tailwind.html
از همین دسته
مسیری که برای سوسیالیسم در روسیه طی شد! (۳)
سوریه جنگی که ماسکها در آن به کنار زده شد!
جلوهای دیگر از مواضع پرو-امپریالیستی “حزب کمونیست کارگری”