این روزها و در پی فروکش کردن موقتی اعتراضات انقلابی تودههای ستمدیده در ۱۴۰۱ شاهد هستیم که سازمانها، احزاب، گروههای سیاسی و فعالین سیاسی مختلف بنا به تحلیلها و بضاعت فکری و تواناییهای خود به بررسی این موضوع میپردازند و سعی میکنند دلایل آن را از موضع خود تشریح نمایند.
این بررسیها و اظهار نظرها خارج از محتوایشان من را به یاد خاطرهای انداخته که به سالهای اولیه بعد از انقلاب بر میگردد.
در مناطق جنوبی کشور سنتی دیرینه وجود دارد که آن هم به سالهای تنگدستی مردم برمیگردد و همچنان از طرف مردم حفظ شده است. مردم جنوب فصل برداشت محصول خرما که فرا میرسد سعی میکنند این محصول را در خود نخلستانها تهیه و برای مصرف زمستان انبار کنند. خرما محصول درختی و ارزشمند سواحل گرم و داغ جنوب میباشد که بعد از ذخائر زیرزمینی فراوان و گرانقیمت که همیشه فقط درد و رنج استخراج آن سهم مردم بوده است، تنها محصول باغی میباشد که باغبان برای به ثمر رسیدن آن باید شش ماه منتظر بماند.
این سنت در خانواده ما هم مانند دیگر خانوارهای جنوب پابرجاست و بر این اساس ما که همه ساله برای تهیه خرما به محل نخلستان و روستاهای حاشیه آن مراجعه میکردیم؛ به دلیل این رفت و آمدها با مردم محل آشنا شده بودیم.
در استان بوشهر از شهرستان سعدآباد واقع در منطقه دشتستان که خارج میشویم از دوردست روستای کوچکی که بر تپههای بلندی قرار گرفته است به چشم میخورد که نام تاریخی این نقطه قلعه توج یا توز میباشد. گرچه دیگر چند خانوار بیشتر در آن سکونت ندارند. این قلعه و شهر در زمانهای پیشین و در عصر ساسانی از آبادترین و پرجمعیتترین شهرها بوده است و بنا به گواهی کتب تاریخی انسانهای فرهیخته و دانشمند بزرگی را در خود پرورش داده است.
در سال ۶۶ که تازه از زندان جمهوری اسلامی آزاد شده بودم به همراه خانواده برای دیدار از دوستان و تهیه خرما عازم این منطقه شدیم. گفتم به دلیل رفت و آمد مرتب برای مردم این روستای کوچک شناخته شده بودیم؛ به محض رسیدن به روستا اهالی برای دیدنمان آمدند، در بین آنها زنی بزرگسال که در دهه هفتم عمر خودش قرار داشت به دیدنمان آمد، همراه با نوههایش که او را ننه صدا میزدند، من هم از این به بعد از این زن بزرگ با نام ننه یاد خواهم کرد. ابتدا ننه به من جملهای گفت که برای اولین بار بود که میشنیدم و نمیدانستم در جوابش چه پاسخ دهم. حتی مادرم هم برای اولین بار بود این جمله را میشنید. ننه به من گفت : جزای بیگناهی دادی به سلامت باشی. جواب این را باید گفت: جزای ظالم با خدا. ننه با این گفتهاش خودش را به من شناساند و فهمیدم باید زنی آگاه باشد. در ادامه ننه از من پرسید به جرم هواداری از کدام سازمان سیاسی دستگیر شدی، پاسخ دادم سازمان چریکهای فدایی خلق. وقتی پاسخم را شنید برقی در چشمانش درخشید و آنجا بود که دانستم ننه باید از نزدیک با جریانات انقلابی و چپ مرتبط بوده و یا آشنایی نزدیک داشته باشد.
لازم است این نکته را هم یادآوری کنم که در خطه جنوب از قدیم الایام شاهنامه خوانی، خیام خوانی و حافظ خوانی در خانوادهها به صورت دورهای وجود داشته و در این دورهمیها مردم اطلاعات و اخبار و مسائل را با هم در میان میگذاشته و همدیگر را مطلع میکردهاند. مخصوصا در همین منطقه که مردمانش از آگاهی و دانش و شناخت بالایی برخوردار میباشند.
ننه که مانند دیگر زنان زحمتکش روستایی در تامین مایحتاج خانواده نقش بزرگی را عهدهدار بود و تا آن سن همچنان در برداشت و پاک کردن خرما، در باغداری، سبزیکاری، نگهداری از گاو و گوسفند و تهیه لبنیات و ارسال به شهرستانهای اطراف بی وقفه کار میکرد و حتی شبانه به جای دمی استراحت به خاطر زحمات روزانه، همچنان با استفاده از برگ درخت خرما به تهیه کاردستیهای زیبای زنانه و همچنین زیراندازهایی که مخصوص استفاده در مناطق گرمسیر میباشند، میپرداخت. نه تنها مادر و همسر بلکه یک کارگر زحمتکش و تمام وقت بود. ننه همچنین یک کمک معیشت برای فرزندانش بود و بنا به اظهارات خودش همیشه اعضای خانواده به کمکش نیاز داشته و خود هیچ زمانی در طول زندگی پر درد و زحمت و رنج، دست نیاز به هیچکدام از اطرافیانش دراز نکرده بود.
با ننه بسیار گپ زدیم. اما در این نوشته میخواهم بخشی از صحبتهای او را اینجا نقل کنم که بی ارتباط با این روزها و حال و هوای اتفاقات امروز در مبارزات مردم ما نیست. در آن دیدار ننه سراغ یک دختر مبارز از آذربایجان را از من گرفت که در زمان رژیم گذشته این دختر دلیر و مبارز به دنبال مبارزاتش به زندان میافتد و قهرمانانه شکنجههای دژخیمان شاه را تحمل کرده و بعد هم موفق به فرار از زندان میشود. عین اظهارات او را در اینجا نقل میکنم.
ننه رو کرد به من و گفت دخترم شما سرگذشت آن دختر مبارز (۱) را خواندهای؟ آیا آن دختر مبارز از آذربایجان همچنان به مبارزهاش ادامه میدهد؟ وقتی پاسخ پرسشهایش را دادم ننه گفت دخترم باید شما هم مانند آن دختران و آن نسل و شیوههای مبارزات آنها با این رژیم مبارزه کنید تا بتوانید در مبارزه به نتیجه برسید. سپس اضافه کرد که دخترم با هر کس باید به زبان خودش حرف زد. این درس بزرگ را از قول من به همه رفقایت بگو و میدانم فردا که من در بین شما نیستم حتما به درستیِ صحبتهای من پی خواهید برد. شما که این دختر قهرمان آذربایجانی و امثال او را در سالهای مبارزه با رژیم گذشته در اختیار دارید چرا به دور خود میگردید. از من به شما نصیحت با هر کس باید به زبان خودش حرف زد.
با گرامیداشت یاد و خاطره ننه زحمتکش و دانا که بیش از دو دهه است دیگر در بین ما نیست. صحبتهای ننه و اطلاعاتش از سازمان چريکهای فدايی خلق به روشنی نشان میداد که چگونه مبارزات این سازمان و فداکاریهای اعضایش و همچنین کتاب “حماسه مقاومت” در دور افتادهترین روستاهای کشور هم راه یافته و در دل ستمدیدگان جا باز کرده است.
ملک الشعرای بهار شعری دارد تحت نام برو کار میکن مگو چیست کار، که این شعر با این بیت شروع میشود “نگر تا که دهقان دانا چه گفت” من این بیت را این گونه تغییر دادم و جای دهقان را با “پیر دانا” عوض کردم. آن پیر دانا در تجربه زندگی خود از بسیاری از “روشنفکران” کنونی که همچنان در حیرت ناشی از چرایی فروکش کردن جنبش انقلابی کنونی به سر میبرند، بهتر میفهمید که چگونه باید با دیکتاتوری جمهوری اسلامی مبارزه کرد.
پایان سخن آنکه، آنچه که حرفهای آن پیر دانا این روزها برای من تجسم میکند این است که بدون داشتن تحلیل صحیح از ماهیت رژیم جمهوری اسلامی و وابستگی و دیکتاتوری ذاتی آن و شناخت راه اصلی مبارزه با آن، هیچ تحلیلی قادر به انعکاس درست دلایل فروکش کردن جنبش انقلابی جاری و یافتن راههای پیشروی آن به سوی یک انقلاب پیروزمند نخواهد بود.
!زیر نویس (۱) منظور “ننه” از آن “دختر مبارز”، اشرف دهقانی بود.
فیروزه
فروردین ۱۴۰۲
از همین دسته
سوریه جنگی که ماسکها در آن به کنار زده شد!
جلوهای دیگر از مواضع پرو-امپریالیستی “حزب کمونیست کارگری”
دربارهی انقلاب ما! (لنین)