پیام فدایی: در تاریخ ۱۰ اردیبهشت برابر با ۳۰ آپریل در گرامیداشت اول ماه مه، روز جهانی کارگر، چریکهای فدایی خلق ایران مراسمی در کلاب هاوس برگزارکردند. متن زیر سخنرانی رفیق فریبرز سنجری در آن برنامه میباشد. این سخنرانی از گفتار به صورت نوشتار تبدیل شده است و با برخی ویرایشهای جزیی؛ و به این وسیله در اختیار علاقمندان قرار میگیرد.
درود میفرستم به همه حاضرین در اتاق که با حضورشون در این جلسه، اول ماه مه، روز جهانی کارگر را پاس میدارن. همچنین از رفقای آدمین اتاق بذرهای ماندگار هم تشکر میکنم که با کوششهای ارزشمندشون چنین جلساتی رو ترتیب میدن و امکان ارتباط با شما عزیزان رو مهیا میکنند.
بگذارید قبل از هر صحبتی از آنجا که پنجم ماه مه روز تولد کارل مارکس اندیشمند بزرگ طبقه کارگره _طبقهای که ما امروز روز جهانیاش رو پاس میداریم_ یاد این رهبر بزرگ کارگران رو گرامی بدارم. مارکس آرمانهای طبقهای رو تئوریزه کرد که رسالت نابودی نظم ظالمانه سرمایهداری رو بر دوش داره. مارکس و یار وفادارش فردریک انگلس بنیانهای جهانبینی طبقه کارگر رو تدوین کردن و با تحلیل علمی نظم استثمارگرانه سرمایهداری و نشون دادن ماهیت ضد کارگری اون بر ضرورت نابودی این مناسبات استثمارگرانه از طریق انقلاب تاکید کرده و برای رهایی کارگران و ستمدیدگان از این نظم ظالمانه، چشمانداز روشنی در مقابل مبارزات این طبقه قرار دادن. با توجه به اینکه روز جهانی کارگر همواره فرصتیه تا کارگران و نیروهای حامی اونها با نگاهی به آنچه که گذشت راه پیشرویهای آینده رو روشنی ببخشن؛ به همین دلیل قراره که در این جلسه نگاهی بیندازیم به خیزش بزرگ و انقلابیای که در حدود ۸ ماه گذشته در سراسر کشور ما جاری بود و به رغم فروکش کردن امواج اون در این روزها هم هنوز گاه در اینجا و آنجا، شعله میکشه.
در بحث امشب به برخی از مسائلی میپردازیم که در جریان این خیزش در رابطه با طبقه کارگر مطرح میشد. از جمله این که آیا کارگران در این خیزش شرکت داشتن و اگر داشتن چرا ما شاهد اعتصابات کارگری در حمایت از این خیزش نبودیم؟ یا مطرح میشد که با توجه به این واقعیت که هر خیزش انقلابی برای رسیدن به پیروزی به تشکل و رهبری انقلابی نیازمنده در شرایط فقدان رهبری و تشکل انقلابی، خیزش اخیر ضرورتا چه چشم اندازی میتوانست داشته باشه و یا خواهد داشت. سر آخر هم اینکه این جنبش چه درسهایی برای آینده در اختیار کارگران قرار میده؟ همچنین با توجه به تبلیغات شبانهروزی رسانههای غرب و یا رسانههای معلومالحال دیگه، جهت انحراف خیزش تودهها و علم کردن آلترناتیوهای امپریالیستی، سئوال میشد که نیروهای انقلابی طرفدار کارگران باید از چه اصولی پیروی کنند که آلترناتیوهای امپریالیستی را افشا و راه پیروزی را برای کارگران هموار بکنند؟
اجازه بدید به هر یک از این موضوعها تک به تک برخورد کنیم.
آیا کارگران ما اساساً در خیزش ۱۴۰۱ شرکت داشتند؟ در پاسخ به این موضوع ضروریه که ابتدا ما درک درستی از خود خیزش انقلابی مزبور داشته باشیم. واقعیت اینه که این خیزش همچون خیزش دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸، خیزش تودههای گرسنه و ستمدیدگان شدیدا در فقر و فلاکت رها شده جامعه، و جنبش انقلابی خودبهخودی و فاقد سازمان و رهبری اونها بود. با تاکید بر خودبهخودی بودن جنبش، بهطور طبیعی معلوم میشه که هیچ قشر و طبقهای با سازمان خاص خودش در آن شرکت نداشت. بنابراین طبقه کارگر هم که خودش از فقدان سازمانیابی در رنجه و پراکندگی صفوفش یکی از خود ویژگیهای موقعیت وی رو تشکیل میده نمیتونست بطور متشکل و با صف مستقل خودش در این خیزش شرکت بکنه. همانطور که اقشار و طبقات دیگه هم به صورت سازمان یافته در آن شرکت نداشتن. اما از سوی دیگه اگر ما نگاهی به ترکیب شرکتکنندگان در این خیزش بندازیم. بدون شک شاهد حضور وسیع کارگران که کارگران بیکار را هم شاملش میشه، خواهیم بود. تنها نگاهی به لیست تا کنون منتشر شده شهدای این جنبش، خودش نشاندهنده حضور فعال کارگران در خیزش اخیره. برای نمونه اگر به شغل چهار مبارز انقلابی که در ابتدا توسط جلادان حاکم اعدام شدند، نظر بندازیم یعنی شهدا محسن شکاری، مجید رضا رهنورد، محمد مهدی کرمی و محمد حسینی _که یادشان همواره زنده باد_ خواهیم دید که همه اونها کارگر بودند. از سوی دیگه حضور کارگران رنج دیده و تهی دستان شدیدا تحت ستم در جامعه را از روی رادیکالیسم موجود در این جنبش هم میشه دید و این رادیکالیسم این را تایید میکنه. چون این رادیکالیسم حاصل شدت خشم و نفرت چنین نیروهای انقلابی از وضع موجود، در این جنبش بود. بنابراین با توجه بر این واقعیت باید تاکید کنم که اینکه کارگران در این خیزش شرکت داشتند واقعیتی انکار ناپذیره. البته اونها همچون همه شرکت کنندگان در این خیزش به حالت فردی، به صورت منفرد و نه سازمان یافته حضور داشتند.
اصولا در شرایط سلطه یک دیکتاتوری لجام گسیخته که هر گونه تشکل انقلابی را با وحشیگری تمام سرکوب میکنه و به نیروهای طبقاتی مخالف خودش امکان و اجازه سازمانیابی رو نمیده، نمیشه انتظار داشت که طبقات و اقشار مردمی در شرایطی که فاقد سازمان هستن به صورت سازمان یافته در جنبش خود بخودیای که وجود داره، شرکت بکنند. البته جای تردید نیست که همه تلاشها و امیدواریهای کمونیستها اینه که طبقه کارگر متشکل بشه و با صف مستقل خودش و در راس طبقات دیگه به جنگ با نظم سرمایهداریه حاکم بره. امری که پیروزی مبارزات مردم ما رو مسلم و حتمی میکنه.
از طرف دیگه، برخی از فقدان یا کمبود اعتصابات کارگری که به حمایت از خیزش عمومی مردم برخیزند، صحبت میکنند و یا کرده و این نتیجه رو میگیرند که پس طبقه کارگر در جنبش اخیر شرکت نداشت. با تاکید دوباره بر این که صفوف گسترده جنبش خودبهخودی اخیر را انبوهی از کارگران دارای شغل یا بیکار تشکیل میداد، در این مورد باید گفت این افراد متوجه این امر نیستن که تفاوت بزرگی هست بین مبارزه کارگرانی که برای دستمزد پرداخت نشدهشون و یا هر مطالبه اقتصادی دیگهای به اعتراض بر میخیزن با کارگران و مردمی که در کف خیابون نابودی جمهوری اسلامی را فریاد میزنند. این افراد با ذکر این واقعیت که قبل از خیزش اخیر ما شاهد صدها اعتصاب و تجمع اعتراضی کارگری بودیم معترض طبقه کارگر هستند که پس چرا در طی جنبش عمومی به چنان اعتصاباتی دست نزدند.
می دونیم که کارگران ایران در تمام طول عمر جمهوری اسلامی علیه سرمایهداران برای کسب مطالبات خودشون همواره مبارزه کردند. در جریان این خیزش هم این اعتراضات ادامه داشت. همین روزها هم شاهد موج بزرگی از اعتصابات کارگری هستیم. کارگران پروژهای در بیش از ۹۰ شرکت نفت و گاز و پتروشیمی و فولاد و غیره دست به اعتصاب زدند و الان چند روزه که اعتصابشون ادامه داره. کارگران پیمانی خواهان افزایش ۷۹ درصدی دستمزد خودشون و ۲۰ روز کار و ده روز تعطیلی هستند و بر ضرورت قطع دست شرکتهای پیمانکاری تاکید دارند. اعتراضات و اعتصاباتی که باید با حمایت همه کارگران و مبارزین تقویت بشه. در گذشته هم مبارزات کارگران در موارد زیادی به دلیل دفاع سرسختانه جمهوری اسلامی از سرمایهداران و سرکوب قهر آمیز کارگران جنبه سیاسی پیدا میکرد و به همین دلیل هم گاه حتی یک اعتصاب اقتصادی به مقابله قهرآمیز بین کارگران با رژیم منجر میشد. پس در مبارزهجویی کارگران شکی نیست. اما اولا این خواست از کارگران که در شرایط خیزش انقلابی تودهها که از همان روز اول با شعار مرگ بر جمهوری اسلامی و مرگ بر خامنهای اعلام موجودیت کرد، با نام کارخانه و موسسه تولیدی خودشون برای حمایت دست به اعتصاب بزنند، خواه نا خواه به این معناست که گویا وظیفه کارگران صرفا اعتصاب کردنه و وظیفه تودههای دیگه هم جنگیدن با نیروهای مسلح رژیم در میدان جنگ! و انقلاب کردنه. در حالی که بر عکس، با توجه به این که انقلاب ایران بدون رهبری طبقه کارگر به پیروزی نمیرسه در جایی که تودههای وسیع مردم برای سرنگونی رژیم حاکم و رسیدن به خواستهای خودشون و به واقع برای دگرگونی شرایط اقتصادی – اجتماعی حاکم به پا خاستهاند، وظیفه طبقه کارگر در یک شرایط مطلوب این نیست که فقط دست به اعتصاب مسالمت آمیز در کارخانه بزنه بلکه باید شرکت فعال در جنبش داشته باشه و در پیشاپیش تودهها در راستای هدایت و رهبری جنبش برای رسیدن به پیروزی با دشمن بجنگه.
حالااگه به طور مشخص به وضعیتی که گذشت توجه کنیم، میبینیم که اولا بخش بزرگی از شرکتکنندگان در جنبش انقلابی اخیر رو کارگران و زحمتکشان تشکیل میدادن. در همان حال باید توجه کنیم که صفوف کارگران ما پراکندهست و از سازمانیابی و از داشتن تشکل سراسری اقتصادی محروم هستن؛ و مهمتر یک سازمان انقلابی هم که بتونه در پیوند مستقیم با کارگران باشه و رهنمودهای لازم رو به اونها بده، وجود نداره. این امر در بررسی چگونگی شرکت کارگران در جنبش اخیر حائز اهمیته. ثانیا حساسیت رژیم کارگرستیز جمهوری اسلامی هم روی کارگران مطرحه که برای حفاظت از منافع سرمایهداران شرایط بسیار مختنق و امنیتی در کارخانجات و مراکز تولید به وجود آورده. باید بدونیم که حضور نیروهای امنیتی و ایجاد جو شدیدا پلیسی و سرکوب در کارخانجات و محلهای کار کارگران از هر جای دیگه بسیار بسیار بیشتره. مثلا در بحبوحه جنبش انقلابی، جنبش انقلابی اخیر، در برخی از محلهای کار در همبستگی با این جنبش، تجمعات کارگری شکل گرفت. اما در برخی کارخانجات کارگران هنوز فرصت انجام کاری را پیدا نکرده بودند که سریعا سرکوب شدند. یا در عسلویه تعداد زیادی از کارگران رو که قصد تعطیلی کار را داشتند، دستگیر کردند. با این حال در جاهایی هم کارگران در همان محل کار خودشون باز به نوعی حمایت خودشون را از جنبش انقلابی نشون دادن. برای نمونه در ۱۹ مهر ماه، کارگران پالایشگاه آبادان در همبستگی با خیزش سراسری مردم دست به اعتصاب زدن. نباید فراموش کرد که ما حتی شاهد نوشته شدن شعار مرگ بر دیکتاتور بر دیوارهای کارگاههای نفت و پتروشیمی هم بودیم. یا شعارهایی که کارگران روی لولههای گاز یا نفت مینوشتند که عکسهاشون در شبکههای اجتماعی منتشر شد و همین الان هم موجوده .
پس این موضوع را جمعبندی کنیم تا بشه به پرسش بعدی پرداخت. واقعیت اینه که کارگران وسیعا در این خیزش شرکت داشتند اما مثل بقیه طبقات و اقشار شرکت کننده بدون سازمان و تشکل و به صورت فردی شرکت داشتند. چرا که اساسا از فقدان سازمان سیاسی در پیوند با طبقه و حتی تشکلهای صنفی خودشون در رنجاند. همچنین باید تفاوت یک خیزش خودبهخودی اما انقلابی که برای سرنگونی دیکتاتوری حاکم پیش میره را با اعتصابات کارگری برای مطالبات اقتصادی را درک کرد؛ و در همان حال باید دونست که شکل شرکت کارگران در یک خیزش خودبهخودی به هیچ وجه صرفا از طریق اعتصابات نیست و یا شرکت کارگران در این خیزش را نباید در اعتصابات کارگری و در حمایت مستقیم با نام و نشان خود این واحدها و کارگران این واحدها از این خیزش خلاصه کرد. با در نظر گرفتن این مسائل به عنوان یک امر مهم باید بر اقدامات شدیدا سرکوبگرانه رژیم برای جلوگیری از مبارزات کارگران که کاملا برنامه ریزی شدهبود هم تأکید کرد.
حالا میشه به پرسش دوم پرداخت که اگر پیروزی بر دشمنی چنین غدار به تشکل و رهبری انقلابی نیاز داره خیزشی که فاقد چنین شروطی بود چه درسی در اختیار کارگران قرار داد. اولا باید دونست که تجربه نشون داده که شکستها بیش از فتحها و پیروزیهای مقطعی، کارگران رو برای درک کاملتر شرایط آماده میکنه. در مورد کارگران ما هم این امر صادقه. مثلا طبیعیایه که اگر کارگری دلیل ناتوانی خیزش گرسنگان در رسیدن به خواستهایش را در فقدان تشکل و رهبری بدونه این درسیه که خود زندگی و مبارزه به این کارگر آموخته. پس اولین مسالهای که برایش مطرح میشه این امره که چگونه میشه برای برطرف کردن و غلبه بر این ضعف حرکت کرد و در چه مسیری میشه به این سازمانیابی و رهبری دست یافت!
واقعیت اینه که کارگران پیشرو از دیرباز به این حقیقت آگاهند که دلیل ناتوانیشون پراکندگی صفوفشان و فقدان نیروی رهبری کننده هست. در جنبش اخیر هم همگان دیدند که همان نیرویی که کارگران و ستمدیده گان را در کف خیابان سرکوب میکرد و با توسل به هر ترفندی اجازه نمیداد که مبارزات اونها متحدانه و در صفی واحد پیش بره، همان نیروییه که اجازه نمیده کارگران تشکلهای صنفی مستقل خودشون رو شکل بدهند و در صفی واحد و متحد با سرمایهدار و کارفرما به مقابله برخیزند. بنابراین در جنبش اخیر هم این واقعیت که دیکتاتوری عریان و به کارگیری وسیع نیروی سرکوب، مانع اصلی در مقابل شکلگیری هر تشکل مبارزاتیه، با روشنی در مقابل چشم کارگران و نیروهای انقلابی قرار گرفت. اهمیت این تجربه یکیش اینه که یک بار دیگه عدم حقانیت تئوریهای ورشکستهای آشکار شد که هنوز هم تشکل طبقه کارگر رو از راههای مسالمتآمیز ممکن جلوه میدهند و ایجاد به اصطلاح کمیتهها و سندیکاها و غیره در زیر سلطه دیکتاتوری حاکم را امکان پذیر و راه تشکل کارگران مطرح میکنند.
اتفاقا با توجه به سرکوبهای وحشیانه و عملکردهای رژیم حاکم که شدت و وسعت دیکتاتوری و عنان گسیخته بودن این دیکتاتوری راحتی به عقب ماندهترین نیروهای اجتماعی و سیاسی شناساند، یکی از دستاوردهای جنبش اخیر این بود که کارگران و جوانان انقلابی شرکتکننده در جنبش بیش از گذشته دریافتن که توسل به مبارزه مسلحانه تنها راه مقابله با این دیکتاتوریه؛ و بیش از گذشته متوجه شدن که تلاش برای متشکل کردن طبقه کارگر در پیوند با مبارزه علیه دیکتاتوری و در راستای نابودی اون قرار داره. ما این امر رو در شعارهای مردم دیدیم از جمله به یاد داشته باشیم که مردم در بلوچستان شعار میدادند “ما همه اهل جنگیم، حیف که بی تفنگیم”.
حالا اجازه بدین این مورد رو کمی بیشتر توضیح بدم. اگر فقدان رهبری و تشکل انقلابی ضعف بزرگ جنبش اخیر بود، پس به طور طبیعی این موضوع باید در ذهنها برجسته بشه که باید در اولین گام در جهت حل این مشکل گام برداشته بشه. اما از یک طرف نیاز مبرم جنبش اونه که نیروی رهبری کننده جنبش شکل بگیره و بر پراکندگی صفوف تودههای انقلابی بالاخره یک نقطه پایان بگذاره، و از طرف دیگر این واقعیت غیر قابل انکاره که دیکتاتوری و سرکوب شدید، مانع از این کار هستند. در اینجاست که کارگران مبارز و جوانان انقلابی مدافع کارگران در مییابند که اگر کارگران نیاز به حزب طبقه خودشون دارند، اگر اونها باید در تشکلهای صنفی خودشون متشکل بشن، و به طور کلی برای سازمانیابی کارگران باید در ایران که تحت سلطه دیکتاتوری از نوع شدیدا و وسیعا قهرآمیز قرار داره، مسیر ویژهای طی بشه. این مسیر همانا مبارزه برای شکاف انداختن در سد دیکتاتوری حاکم از طریق توسل به مبارزه مسلحانه علیه همه مراکز ستم و سرکوب هستش.
برای درک هر چه عینیتر این موضوع که کارگران حتی برای ایجاد تشکلهای صنفی خودشون به شرایطی که دیکتاتوری تضعیف شده و تا حدی شرایط باز در جامعه به وجود آمده، نیاز دارند، میشه به تجربه انقلاب سالهای ۵۶ و ۵۷ رجوع کنیم. با این رجوع خواهیم دید که در اون دوره کارگران زمانی امکان شکل دادن به شورا های کارگری که البته شوراهای صنفی بودند رو پیدا کردند که در بستر انقلاب تودهها، ماشین سرکوب رژیم شاه تضعیف و در سد دیکتاتوری حاکم شکاف افتاده بود. از همان شوراهایی صحبت میکنم که جمهوری اسلامی به مثابه رژیم جایگزین رژیم سلطنت در اولین فرصت به سرکوب اونها پرداخت؛ و باز یکبار دیگه نشون داده شد که دیکتاتوری حاکم بر ایران که ماهیت امپریالیستی داره، تحمل هیچ گونه تشکل کارگری رو نداره. معلوم شد که در صورت بقای نظام سرمایهداری در ایران، حتی اگر کارگران یا بقیه تودههای مردم حقی رو بر سرمایهداران تحمیل کنند به دلیل سلطه دیکتاتوری که به واقع دیکتاتوری انحصارات امپریالیستی و سرمایهداران وابسته داخلیه، هیچ حقی از تعرض قدرت دولتی مصون نخواهد بود. البته تجربه مبارزات طبقه کارگر در طول چندین دهه در زیر سلطه دیکتاتوری هم نشون داده که در شرایط ایران در بستر مبارزات صرفا مسالمت آمیز امکان سازمانیابی کارگران و ستمدیدگان وجود نداره و در زیر سلطه این دیکتاتوری، مبارزات صرفا سیاسی نیروهای روشنفکر نمیتونه بسط پیدا بکنه و از حد محافل روشنفکری فرا تر بره. به همین دلیل هم هست که چریکهای فدایی خلق تاکید دارند که روشنفکران انقلابی، روشنفکران انقلابی طبقه کارگر باید دست در دست کارگران پیشرو مبادرت به ایجاد تشکلهای سیاسی – نظامی بکنند که تنها شکلی از تشکله که در شرایط دیکتاتوری امکان بقا داره.
در رابطه با جنبش اخیر هم تاکید بکنم که، صرفنظر از این که کارگران پیشرو و جوانان انقلابی تا چه حد به تئوری چریکهای فدایی خلق اشراف دارن و تا چه حد مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک را راه اصلی انقلاب در ایران می شناسن، در جریان جنبش انقلابی اخیر، شاهد شکلگیری تشکلهای کوچک از نیروهای انقلابی هستیم که با برنامهریزی از قبل تعیین شده مراکز سرکوب و ستم و به خصوص مراکز بسیج رو با کوکتل مولوتوف به آتش می کشند، یا نیروهای جنایتکار و قاتلین فرزندان مردم رو مجازات میکنند، و یا عکس و نشانههای تبلیغاتی مرتجعین حاکم را در خیابانها به آتش میکشند و یا باز بنرهایی در دفاع از شهدای جنبش و غیره رو در خیابانها به نمایش میگذارند و یا در مجامع عمومی نصب میکنند. کارهای دیگهای از این قیبل، اینها هم بیانگر گام گذاشتن نیروهای انقلابی جامعه در مسیر درست انقلابه که بی شک با تجارب به دست آمده اعتلای بیشتری پیدا خواهند کرد. به وجود آمدن چنین پدیدهای در جامعه ما یکی از دستاوردهای بزرگ جنبش انقلابی اخیر و بیانگر نقشیه که کارگران و زحمتکشان در رادیکالیزه کردن این جنبش ایفا کردند.
ایجاد تشکل های سیاسی – نظامی به کارگران و جوانان انقلابی امکان میده که ضمن ضربه به دشمن صفوف خودشون رو گسترش بدهند و آماده بشن که در جنگی که دیکتاتوری حاکم بر کارگران و مردم تحت ستم تحمیل کرده نقش انقلابی ایفا کنند و در جهت تحقق استراتژی جنگ تودهای که تنها راه نابودی سلطه امپریالیسم و مزدورانشه گام بردارن. در بستر این جنگ نه تنها امکان سازمانیابی طبقه کارگر هم هرچه بیشتر فراهم میشه، بلکه ارتشی از نیروهای مردمی تشکیل میشه تا با نابودی ارتش ضد خلقی شرایط را برای تحقق شعار پربار “نان کار مسکن آزادی” فراهم بکنند.
حالا اجازه بدید به یک موضوع دیگه هم که در ارتباط با جنبش انقلابی اخیر و طبقه کارگره بپردازم که البته به واقع پاسخ پرسش آخریه که در ابتدای این بحث مطرح کردم. این موضوع که در مقابله با تبلیغات امپریالیستها و علم کردن آلترناتیوهای ارتجاعی، نیروهای انقلابی طرفدار کارگران باید از چه اصولی پیروی بکنند تا راه پیروزی را برای کارگران هموار کنند؟
ببینید، برای درک ماهیت هر نیرویی باید به مواضع و برنامه اون نیرو پرداخت و دید که این نیرو با سرنگونی جمهوری اسلامی قراره چه مناسباتی رو در جامعه بر قرار بکنه. برای این امر هم روشنه که باید مناسبات حاکم، مناسباتی که فعلا موجوده، رو شناخت و باصراحت اون رو طرح کرد. میدانیم که در ایران نظام سرمایهداری حاکمه و البته این نظامیه که با سرمایهداری انحصاری جهانی تنیده شده. این سرمایهداری در عمل نشون داده که بدون اعمال دیکتاتوری قادر به حفظ خود و سلطه طبقه حاکم نیست. عامل اصلی بقای این دیکتاتوری -یک دیکتاتوری عریان- هم نیروی سرکوب یعنی ارتش و سپاه و همه زوائدیه که همواره ارتشها دارند. در نتیجه این نیروییه که عامل بقای دیکتاتوری موجود هستش. پس هر نیرویی که نابودی سیستم سرمایهداری حاکم بر ایران رو در برنامه خودش قرار نده و یا اگر از این امر صحبت کرده ولی مشخص نکنه که چگونه باید ارتش و کل نیروهای سرکوبگر رو از بین برد هر ادعایی هم که داشته باشه و هر شعار زیبایی هم که بده قادر به جایگزینی آزادی و دموکراسی پس از سرنگونی جمهوری اسلامی نیست؛ چرا که آزادی در شرایط ایران یعنی خلاصی از اسارت سرمایهداری حاکم که تا بن استخوان به امپریالیسم وابستهست و این رهایی ممکن نیست مگر اون که ارتش ضد خلقی حامی این نظام در هم شکسته بشه. درک این حقیقت از سوی نیروهای انقلابی و کمک به تحقق اون یکی از شروط رهایی طبقه کارگر در ایرانه.
روشنه که در اینجا بحث بر سر نیروها و کسانی نیست که میخواهند در چهارچوب جمهوری اسلامی با توسل به رفرمهایی وضع ایران را به قول خودشون اصلاح بکنند. اینها رو با هر ادعایی هم که داشته باشن باید در ردیف جمهوری اسلامی قرار داد و بررسی کرد و اساسا این دسته در این بحث نمیگنجند. بحث ما با نیروهاییه که مدعی فرا رفتن از رژیم دار و شکنجه جمهوری اسلامی هستن. برای نمونه سلطنتطلبان یا افراد تازه علم شده مثل حامد اسماعیلیون رو ببینید! آیا اینها حاضرند کوچکترین خللی به نظم ظالمانه سرمایهداری حاکم وارد بشه؟ آیا اینها مدعی در هم شکستن ارتش و نیروهای سرکوب جمهوری اسلامی هستن؟ روشنه که اینها چنین مطالبه ای رو ندارن و نمیتوانند هم داشته باشند. اتفاقا بر عکس، سلطنتطلبان مرتجع از همین الان وعده حفظ شغل و عفو سرداران سپاه و برادران بسیجی و سربازان گمنام امام زمان را میدهند و میخواهند با اتکاء به این سرکوبگران برای تامین امنیت نظم مورد نظرشان به قول خودشون، فعالیت کنند . به همین دلیل هم قدرتگیری اونها هیچ یک از مطالبات کارگران و کل مردم تحت ستم ایران رو متحقق نکرده و نمیکنه.
پس اگر معیار برای ارزیابی و شناخت نیروها رو این موضوع قرار بدیم که آیا میخواهند نظام سرمایهداری حاکم را نابود کنند و آیا میخواهند ماشین دولتی این نظام را در هم بشکنند، اون وقت هر منشور و برنامهای که شما این اصلها را در آن ندیدید، مطمئن باشید که طرفداران آن منشور و برنامه طرفداران واقعی کارگران و زحمتکشان نبوده و نمیخواهند به شعار کارگران یعنی نان، کار، مسکن و آزادی تحقق ببخشند.
در خاتمه در ارتباط با سه پرسشی که اشاره کردم که در جنبش مطرحه و توضیحاتی که دادم، بحثم را در ارتباط با جنبش انقلابیای که از ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ با قتل ژینا (مهسا) امینی شکل گرفت، خلاصه میکنم.
این جنبش با مبارزات انقلابی و تهور و بی باکی هزاران زن و مرد -با فراز و فرودهایی که بالاخره داشت- پایههای سلطه جمهوری اسلامی رو به لرزه انداخت. اما از اون جا که بدون تشکل و رهبری انقلابی بود نتوانست جنایتکاران حاکم رو به زبالهدانی تاریخ بندازه. جایی که واقعا شایسته همینهاست. با این حال تجارب مهمی به جا گذاشته شد که دستمایهایه برای نیروهای مبارز در جنبش انقلابی در آینده. به طور مشخص، اگر به سیر رویدادها در این خیزش نگاه کنیم به وضوح میبینیم که از همان ابتدا معترضین انقلابی از زن و مرد نیروهای سرکوب جمهوری اسلامی را آماج حملات خودشون قرار دادند و گاه با کوکتل مولوتف مراکز سرکوب رو به آتش کشیدند. این واقعیت مهم، علیرغم کاهش تجمعات معترضین و اون حملاتی که به مرتجعین کردند و سرکوب خونینی که مرتجعین به راه انداختند؛ به هر حال -این حقیقت را منعکس میکند که- مردم در هر جا که توانستند این جوانان انقلابی این زنان و مردان مبارز در هر جا که توانستند با کوکتل مولوتف و به هر وسیلهای که دستشان بوده مراکز سرکوب و مراکز تبلیغ ایدئولوژی منحط رژیم حاکم را مورد حمله قرار دادند و به آتش کشیدند. این روند به رغم کاهش تجمعات معترضین هنوز هم ادامه داره و البته امروز مردم تحت ستم بلوچستان با مبارزات قهرمانانهشان بلوچستان رو به قلب تپنده ایران تبدیل کردهاند و به هر حال ما امروز به عینه شاهد تنبیه مزدوران رژیم و حمله به مراکز سرکوب هستیم که خودش از وجود حدی از تشکل خبر میدهد و نشانگر اونه که مبارزین در میدان جنگ رودررو با سرکوبگران رژیم تونستهاند روابطی بین خودشون شکل بدهند و در همکاری با هم مراکز سرکوب رو به آتش بکشند. این جنبه قابل تاکید و مهم این واقعیته که خیلی باید بهش توجه کرد. به چند نمونه اشاره میکنم که تنها گوشه کوچکی از فعالیتهای این هستهها و یا تشکلها رو نشان میده. آتش زدن پایگاه بسیج سپاه پاسداران در همدان، به آتش کشیدن پایگاه بسیج در اصفهان با پرتاب کوکتل مولوتف و اقدامات انقلابی دیگه از این نوع در شهرهای مختلف، و در ایذه هم شاهد مقاومت مسلحانه مبارزینی در خانه محاصره شده توسط مأموران مسلح رژیم بودیم. یا همین چند روز پیش در رودسر عکس خامنهای رو به آتش کشیدند. البته از این نوع موارد خیلی زیاده. اما من چون فکر میکنم که شما حتما در جریان این مبارزات هستید از ذکر همه اونها خودداری میکنم و تنها به دو مورد دیگه هم اشاره میکنم. چندی پیش در بندر عباس دو جوان موتور سوار بنر خامنهای رو به آتش کشیدند. یا در کرمان در سوم فروردین ماه مبارزین این شهر بنر قاسم سلیمانی رو آتش زدند . همه این موارد، هم گستردگی این فعالیتها رو در سطح کشور بیان میکنه و هم نشان میده که بالاخره روابطی حالا در هر حدی بین جوانان مبارز شکل گرفته.
بیشک آینده نشون خواهد داد که آیا این هستهها و محافل قادر میشوند خودشون رو حفظ بکنن و روابطشان رو گسترش بدن! چون اگر چنین بشه گام بزرگی به پیش برداشته شده. به باور ما به وجود آمدن چنین تشکلهایی در هر حدی که هستش، یکی از بزرگترین دستاوردهای خیزش انقلابی اخیره که بدون شک در جنبشهای انقلابی بعدی گسترش بیشتری هم پیدا خواهد کرد. به خصوص که بحران بزرگی که جمهوری اسلامی رو فرا گرفته شورشهای بعدی کارگران و زحمتکشان رو نوید میدهد، شورش گرسنگانی که جمهوری اسلامی اونها رو در فقر و فلاکت رها ساخته و حاضر هم نیست کوچکترین گامی در جهت حل معضلاتشان برداره. برعکس، شاهدیم که طبقه حاکم به هر وسیلهای متوسل میشه تا شیره جون کارگران رو بیشتر از قبل بکشه. نگاهی به حداقل دستمزدی که رژیم جمهوری اسلامی به نمایندگی از سرمایهداران، توسط “شورای عالی کار” دستساز خودش برای سال ۱۴۰۲ یعنی امسال، بر کارگران تحمیل کرده که مقدارش با توجه به تورم موجود سبد معیشت کارگران رو چند بار زیر خط فقر قرار میده، خودش به روشنی نشان میده که سردمداران دزد و فاسد جمهوری اسلامی حتی حاضر نیستن بر اساس قوانین خودشون هم دستمزد کارگران رو تعیین بکنند و تنها در فکر این هستند که تا میتوانند بیشتر کارگران رو استثمار و دسترنجشان رو غارت کنند. همین واقعیت اما دیر یا زود خیزشهایی به مراتب بزرگتر و عمیقتر رو به وجود خواهد آورد. بیشک کارگران پیشرو و جوانان انقلابی با استفاده از تجارب جنبش اخیر نقشی به مراتب مؤثرتر از جنبشهای قبلی در اون ایفا خواهند کرد. همانطور که قبلا گفتم این روزها شاهد اعتصاب گسترده کارگران پیمانی در شرکتهای نفت و پتروشیمی و مس و غیره هستیم که باید با تمام قوا و به هر وسیله ممکن از آن حمایت کرد.به امید اینکه در اول ماه مه، روز جهانی کارگر، این اعتراضات و اعتصابات گسترش هرچه بیشتری پیدا بکنه و با موفقیتهای هرچه بیشتری قرین بشه و شرایط برای بالا گرفتن امواج خیزش انقلابی تودهها فراهمتر بشه.
با شادباش دوباره روز جهانی کارگر این بحث را به پایان میرسونم به امید اینکه در قسمت پرسش و پاسخ هر چه بیشتر به زوایای گوناگون این بحث بپردازیم. پیروز باشید.
از همین دسته
حماس و بنیادگرائی اسلامی ابزاری در دست امپریالیسم (*)
به یاد فراموش نشدنی جان های شیفته دهه ۶۰
بیانیه مرکز هاندالا در پشتیبانی از یک زندانی سیاسی فلسطینی