توضیح پیام فدائی: آن چه در زیر می آید متن سخنرانی رفیق چنگیز قبادی فر در ارتباط با “نقش تاريخی طبقه کارگر در چشم انداز سياهکل” می باشد که در مراسمی که به مناسبت سی و پنجمین سالگرد رستاخیز سیاهکل در شهر استکهلم سوئد به تاريخ ۱۱ فوریه ۲۰۰۶ برگزار شد، ارائه گردید . “پیام فدایی” این سخنرانی را با برخی ویرایش های جزئی از حالت گفتار به نوشتار در آورده و به این صورت در اختیار علاقمندان قرار می دهد.
با سلام خدمت همه رفقا و دوستان عزیز !
اجازه بدهید که قبل از هر چیز به دلیل این که با حضور خودتان، امشب امکان برگزاری این مراسم را به وجود آوردید از تک تک شما تشکر کنم. همچنین جا دارد که از رفقای سازمانده این مراسم هم، به دلیل زحماتی که برای برگزاری این جلسه کشیدند و بخاطر فرصتی که برای دیدار با شما عزیزان به من دادند، تشکر و قدردانی کنم. امیدوارم که با کمک همدیگر بتوانیم در سالگرد حماسه سیاهکل، یاد جاوید رزمندگان سیاهکل را، آن طور که شایسته آن هاست پاس بداریم.
در این شکی نیست که در تاریخ چند دهه اخیر ایران، با هر نگرشی هم که نسبت به این تاریخ داشته باشیم، حماسه سیاهکل در 19 بهمن سال 49 از جایگاه ویژهای برخوردار است. چرا که رستاخیز سیاهکل یکی از نقاط عطف تاریخی در مبارزات مردم ماست. در واقع صفیر گلولههای آتشین رزمندگان سیاهکل در 19 بهمن سال 49، در یکی از سیاهترین دورانهای سلطه دیکتاتوری، پایههای چنان مبارزه اصیل و حقطلبانهای را در کشور ما بنیان گذارد که تداوم و گسترش آن باعث شد تا کارگران و تودههای محروم ما در صفوف میلیونی وارد صحنه پیکار بشوند و شعارهای “فدائی، فدائی، تو افتخار مائی” و ” ایران را سراسر سیاهکل میکنیم” سر بدهند و سرانجام هم، بساط یکی از فاسدترین رژیمهای ضدخلقی معاصر یعنی رژیم شاه و سلطنت شاهنشاهی را به زبالهدان تاریخ بیاندازند. به اعتبار این حقیقت تاریخی است که نام و یاد رزمندگان سیاهکل و مبارزات آن ها، برای همیشه در قلب کارگران و تودههای زحمتکش ما حک شد. امروز پس از گذشت 35 سال از این واقعه تاریخی، در توصیف اهمیت سیاهکل باید گفت که سیاهکل تنها یک خاطره مبارزاتی نیست که به ویژه بخاطر خونهایی که در آن ریخته شده، باید به بزرگداشت آن پرداخت؛ سیاهکل را صرفا هم نمیشود با گفتن “حماسه ” توصیف و ستایش کرد؛ به همین ترتیب سیاهکل برخلاف ادعای برخی کوتهنظران، افسانه از خود گذشتگی “12 مرد طلائی” هم نیست. سیاهکل اساسا باید از این منظر که چه نقش گران بهایی در روند مبارزه طبقاتی در ایران بازی کرد، مورد توجه و بررسی قرار بگیرد.
همان طور که میدانید، مبارزه طبقاتی را “موتور” پیش برنده “تاریخ” میگويند. و به واقع هم، تمامی پیشرفتهایی که بشریت در تمام عرصههای اقتصادی، سیاسی، علمی، فرهنگی و هنری به آن ها نائل شده، از دل همین مبارزه طبقاتی بیرون آمده. سیاهکل نقش چشمگیری در راهگشایی و تعمیق مبارزه طبقاتی در کشور ما در آن دوران حساس بازی کرد. اما اگر سیاهکل راهگشایی کرد، دلیل آن صرفا فداکاری و شجاعت و صداقت جمعی از رفقای کمونیست ما یعنی رزمندگان سیاهکل نبود. گرچه بدون شک، ایفای آن نقش مبارزاتی بزرگ به آگاهی و صداقت انقلابی و فداکاری و شجاعت بیپایانی نیاز داشت که رزمندگان سیاهکل در عمل نشان دادند که حامل آن هستند. اما دلیل اصلی راهگشایی سیاهکل، اساسا در تئوری انقلابی رزمندگان سیاهکل بود. به این اعتبار است که باید تأکيد کرد که نقش تاریخی سیاهکل و راهگشایی مبارزه نوینی که در سیاهکل آغاز شد، از تئوری راهنمای رزمندگان سیاهکل و از تحلیلهایی که این تئوری بر آن ها مبتنی بود، نشات میگیرد. از این جنبه سیاهکل اساسا مصداق این تجربه بزرگ مبارزات کارگریست که “بدون تئوری انقلابی، جنبش انقلابی نیز نمیتواند وجود داشته باشد”.
اما تئوری رزمندگان سیاهکل، یعنی تئوری مبارزه مسلحانه چه میگفت؟
تئوری رزمندگان سیاهکل که حاصل سالها کار تحقیقی و مبارزاتی طولانی جمعی از صدیقترین روشنفکران انقلابی بود، با ارائه یک تحلیل تاریخی از روند رشد و تکامل اقتصادی جامعه ما ثابت میکرد که تمامی تضادهای جامعه ایران تحت الشعاع یک تضاد، یعنی تضاد خلق و امپریالیسم قرار گرفته و هر جنبش و مبارزه انقلابیای برای رسیدن به آزادی و برقراری عدالت اجتماعی باید حل این تضاد را هدف خودش قرار بدهد و حل این تضاد هم، جز در بستر یک انقلاب تودهای، انقلابی که شرط پیروزی آن، رهبری طبقه کارگر و اعمال هژمونی این طبقه هست، امکانپذیر نخواهد بود. در تئوری رزمندگان سیاهکل، عامل اصلی فقر و ادبار و غارت و سرکوب تودهها، نظام سرمایهداری وابسته به امپریالیسم بود. رزمندگان سیاهکل، با تحلیل تاریخ جامعه خودشان، نشان میدادند که دیکتاتوری عریان و قهرآمیز، روبنای لایتجزای حاکم بر ایران است و این دیکتاتوری سیاه، با سرکوب هرگونه حرکت آزادی خواهانه مردم، با سرکوب هرگونه تشکل، با سرکوب شدید روشنفکران انقلابی، امکان ایجاد ارتباط پیشرو با مردم و با طبقه کارگر را سد کرده و در نتیجه از این تحلیل، یک وظیفه عملی برای خودشان استخراج میکردند و میگفتند چون دیکتاتوری عریان، هیچ راه صلحآمیز و مسالمتجویانهای برای مبارزه باقی نمیگذارد، بنابراین وظیفه اصلی روشنفکران انقلابی این است که با برداشتن سلاح و اعمال قهر انقلابی، شرایطی را به وجود بیاورند که بتوانند بر بستر آن، با تودهها و طبقه کارگر ارتباط بگیرند و روی امر تشکل و بسیج آن ها تاثیرگذاری کنند. در واقع رزمندگان سیاهکل، مبارزه مسلحانه را با این تحلیل آغاز کردند که با اتکاء به این شکل از مبارزه، “نقبی” به “قدرت تاریخی تودهها” بزنند و با ضربه زدن به رژیم “قدر قدرت” شاه، در سد دیکتاتوری، شکاف ایجاد کنند و شرایطی را به وجود بیاورند که نیروی لایزال مبارزاتی طبقه کارگر و تودههای محروم به میدان مبارزه وارد بشود.
به این ترتیب با آغاز مبارزه مسلحانه در سیاهکل و تداوم آن توسط دیگر رزمندگان فدایی، خیلی سریع فضای جامعه خفقانزده ایران به فضایی پُر جوشش و مبارزاتی، و روحیه خمود و مأیوس تودهها و روشنفکران جامعه، به روحیهای تعرضی و انقلابی تبدیل شد. بتدریج، حرارت ناشی از آتشِ سوزانی که چریک ها با مبارزات قهرآمیز خویش علیه رژیم شاه آغاز کرده بودند، به آب شدن هیولای برفی “ترس” و “خفت” میانجامید. کارگران و تودههای محروم بتدریج به ندای پیشاهنگان انقلابی خودشان پاسخ میدادند. بر بستر تشدید بحرانهای نظام، جنبشهای اعتراضی خودبخودی و اعتصابات کارگری، تحت تاثیر فضایی که قدرت آتش چریک ها و سایر مبارزین مسلح در جامعه ایجاد کرده بود، دوباره سر برداشتند. در پروسه چنین مبارزهای، بتدریج نام چریک فدایی با نام کمونیسم عجین شد. سازمانی که با تئوری راهنمای رزمندگان سیاهکل شکل گرفته بود، در آستانه قیام بهمن، با آن چنان اقبال وسیع تودهای در جامعه مواجه شد که بنا به اعتراف دوست و دشمن، در تاریخ نیم قرن اخیر کشور ما و حتی در منطقه نیز کمتر نظیر داشته است. خب، واضح است که این موقعیت عظیم مبارزاتی نمیتوانست به عنوان خاری در چشم مرتجعین و دشمنان رنگارنگ طبقه کارگر فرو نرود. انعکاس این واقعیت را میشود از جمله در هجوم سازمانیافتهای دید که از همه طرف علیه این سازمان و بویژه تئوری آن صورت گرفت. در جنین چارچوبی بود که دشمنان طبقه کارگر، تئوری چریکهای فدائی خلق را آماج حملات و تحریفهای گستردهای قرار دادند. در حقیقت در این مورد، در رابطه با آموزشها و تحلیلهای تئوری رزمندگان سیاهکل همان چیزی رخ داد که به قول لنین در طول تاریخ “بار ها” در مورد “آموزشهای انقلابی” جامعه بشری رخ داده است. یعنی عملا کوشش شده تا با “تحریف” آموزشهای انقلابی، آن را از “مضمون” تهی نموده و کارآیی و برندگی انقلابی آن را زائل کنند و آن تئوری را به یک چیز بیخاصیت تبدیل کنند. اجازه بدهید حالا که به این جای بحث رسیدیم، یکی دو مورد از برجستهترین این تحریفات را خاطر نشان بسازم.
یکی از شاخصترین و معروفترین تحریفات علیه تئوری رزمندگان سیاهکل این است که گویا رزمندگان سیاهکل و چریک های فدائی خلق، به نقش تاریخی تودهها اعتقادی نداشتن و اساسا به لزوم بسیج و تشکل طبقه کارگر و بالنتیجه لزوم اعمال رهبری این طبقه در انقلاب هم اعتقادی نداشتهاند و آن ها منکر ضرورت اعمال رهبری پرولتاریا در انقلاب رهاییبخش مردم ما بودند و هستند.
اجازه بدهید تا مقدمتا تأکيد کنم که این یک اتهام سخیفانهست و کوچکترین ربطی به واقعیت ندارد. چنین اتهامی نه تنها به هیچ وجه با آموزشهای راهنمای رزمندگان سیاهکل و چریکهای فدایی خلق ایران انطباق ندارد، بلکه اتفاقا درست بر ضد جوهر تحلیلهای رزمندگان سیاهکل و تئوری انقلابی رهنمون آن هاست. در حقیقت مطابق تئوری راهنمای رزمندگان سیاهکل، وظیفه اصلی مبارزه روشنفکران انقلابی، ایجاد شرایطی بود تا در آن، سرانجام طبقه اصلی، یعنی کارگران به میدان مبارزه وارد بشوند. تئوری رزمندگان سیاهکل میگفت که امر بسیج و تشکل طبقه کارگر، تنها در پروسه یک مبارزه سیاسی – نظامی و نه صرفا کار آرام سیاسی، امکانپذیر خواهد شد. پراتیک رهروان رزمندگان سیاهکل و مبارزات بعدی آن ها هم، صحت این تحلیل را نشان داد و ما دیدیم که با گذشت مدت نه چندان طولانیای از آغاز مبارزات مسلحانه در جامعه، جنبشهای خودبخودی تودهای و جنبشهای کارگری، برخلاف دوره قبل، در ابعاد وسیعتری سر برداشتند و در نتیجه مبارزه انقلابی رهروان سیاهکل، در طول سالها بسیاری از کارگران آگاه و انقلابی که سرنوشت طبقاتی خودشان را با سرنوشت مبارزه چریک ها یکی میدانستند، به این سازمان پیوستند. حالا اگر بحث بر سر واقعیات است، اتفاقا تمامی آن منتقدین دو آتشه تئوری رزمندگان سیاهکل باید جواب بدهند که اگر تئوری مبارزه مسلحانه و مبارزات رهروان سیاهکل به اصطلاح به تودهها و در رأس آن ها به طبقه کارگر و به سازماندهی و تشکل آن ها، “اعتقاد” نداشت، چرا در آن سالهای سیاه، خودِ این منتقدینی که ظاهرا از این “انحراف مشی چریکی” منزه بودند و تئوریهای به اصطلاح “خالص کارگری” داشتند، نرفتند و با طبقه کارگر “ارتباط” نگرفتند و از این فرصت تاریخی یعنی به میدان آمدن طبقه کارگر استفاده نکردند؟ آیا مبارزه مسلحانه چریک ها جلوی ارتباط آن ها با طبقه را گرفته بود و یا برعکس، این مبارزات و تاثیرات مادی و معنوی آن بر روی تودهها و طبقه کارگر، فرصتهای طلاییای را حتی برای نیروهای دیگر هم ایجاد کرده بود که در ضمن تاختن به تئوری چریک ها، اگر میخواستند بروند و با طبقه کارگر که حالا دیگر توی میدان بود ارتباط بگیرند؟ چرا چنین نشد؟ و اگر آن نیروها ادعا میکنند که این کار را کردند، آن موقع باید منطقا این را نشان بدهند که چرا در سالهای پُر تب و تاب منتهی به قیام، در شرایطی که سد دیکتاتوری به تدریج شکاف برمیداشت و جنبش طبقه کارگر، روز به روز در ابعاد گستردهتری به میدان میآمد، این کارگران اساسا از فرزندان فدایی خویش استقبال میکردند و با این سازمان ارتباط میگرفتند؟ مگه واقعیت این نبود که در سالهای 56 – 57 در اثر گسترش مبارزات تودهای هر جا هم که کارگران موفق به ایجاد تشکلهای کارگری میشدند، بسیاری از این تشکلها به هواداری و سمپاتی از سازمان چریکهای فدایی خلق میپرداختند؟ کافیست که شما همین امروز بروید و از دستاندرکاران بخش کارگری سازمان چریک ها در آن سالها، راجع به وسعت استقبال کارگران از این سازمان بپرسید تا به شما بگويند که در مقطع قیام، بیش از هزار تشکل و محفل کارگری در سراسر ایران، خواهان ایجاد ارتباط با سازمان چریکهای فدایی خلق بودند. بنابراین اگر به عنوان انسانهای حقیقتجو بیاییم و روی واقعیتهای عینی تکیه کنیم و پراتیک رو معیار حقیقت قرار بدهیم، آن وقت کاملا معلوم میشود که انتساب مارکهایی نظیر “غیرکارگری بودن” به تئوری رزمندگان سیاهکل، یک افترا و جعل واقعیت است و هیچ ربطی به تئوری رزمندگان سیاهکل و ادامهدهندگان راه آن ها ندارد. اگر پراتیک و جریان واقعی خود زندگی را معیار حقیقت قرار بدهیم، کاملا روشن میشود که اتفاقا تئوری رزمندگان سیاهکل، یک تئوری کمونیستی، یک تئوری انقلابی متعلق به طبقه کارگر و مدافع پیگیر و رادیکال منافع این طبقهست. درست به همین دلیل است که میشود به روشنی دید که در طول سالیان دراز و در جریان فراز و نشیبهای فراوان مبارزاتیای که انقلاب مردم ما از سر گذرانده، این رهروان تئوری رزمندگان سیاهکل بودند که صحیحترین و انقلابیترین مواضع را راجع به مسائل مختلف پیشاروی کارگران و زحمتکشان ایران اتخاذ کردند. اگر کمی به حافظه خودمان رجوع کنیم، میبینیم که با اتکاء به آموزشهای تئوری رزمندگان سیاهکل بود که ادامهدهندگان راه آن رزمندگان، در یکی از حساسترین مقاطع مبارزه، یعنی پس از قیام، صحیحترین تحلیل را از ماهیت قدرت دولتی ارائه دادند و در مقابل انواع و اقسام نیروهایی که به نحوی فریب شعارهای جمهوری اسلامی و دار و دسته خمینی جنایتکار را خورده بودند، مطرح کردند که این رژیم از نظر طبقاتی، ماهیتا فرقی با رژیم مزدور شاه ندارد و سعی کردند که جنبش انقلابی کارگران و خلقهای محروم ما را هم چنان در مسیر اصلی مبارزه یعنی تداوم پیکار برای سازماندهی یک انقلاب اجتماعی علیه کلیت نظام موجود یاری بدهند؟
همین پیروان تئوری رزمندگان سیاهکل بودند که با تمام قوا، معرکه اشغال سفارت آمریکا و پُز به اصطلاح “ضد امپریالیستی” این رژیم وابسته را افشاء کردند و در مقابل تمام نیروهایی که سنگ “طبقه کارگر” را به سینه میزدند و در همان حال سعی میکردند کارگران را به بازی در بساط فریبکارانه جمهوری اسلامی سرگرم کنند، میایستادند و طبقه کارگر را از بازی در بساط فریبکارانه دار و دسته خمینی و رژیم جمهوری اسلامی بر حذر میداشتند.
همین پیروان تئوری رزمندگان سیاهکل بودند که با تحلیل صحیح از ماهیت امپریالیستی جنگ ایران و عراق، برخلاف نیروهای ظاهرا طرفدار دو آتشه طبقه کارگر، که در امتداد سیاستهای جمهوری اسلامی از صبح تا شب کارگران را تشویق به شرکت در “جنگ میهنی” و یا بیگاری و اضافه تولید برای سرمایهداران زالو صفت میکردند، طبقه کارگر محروم ما را از گوشت دم توپ شدن در این جنگ ارتجاعی منع میکردند. همین ادامهدهندگان راه رزمندگان سیاهکل بودند که با اعتقاد به تئوری رزمندگان سیاهکل در هیچ یک از خیمهشببازیهای انتخاباتی جمهوری اسلامی و طبقه حاکم شرکت نکردند و کارگران را از این نمایشات منع و در عوض به گسترش مبارزه تشویق میکردند. همین ادامهدهندگان راه رزمندگان سیاهکل بودند که با تمام قوا از جنبش انقلابی خلق کُرد، از مبارزات خلق عرب و… دفاع کردند. همین پیروان راه سیاهکل بودند که از روز اول، در کوران تبلیغات کورکنندهای که براه افتاده بود، ماهیت افسانه اصلاحطلبی جمهوری اسلامی را افشاء و بر ماهیت ضد کارگری دار و دسته خاتمی تأکيد کردند، فریب “سید خندان” را نخوردند و شعار قلبی تودههای محروم ما یعنی شعار “مرگ بر خاتمی” را سر دادند و بالاخره همین رهروان و پویندگان راه رزمندگان سیاهکل بودند که فریب هیچ یک از شعارهای “جمهوریخواهی” و “رفراندوم” و غیره در چارچوب نظام موجود را نخوردند و این شعارها را تلاش دشمنان طبقه کارگر برای حفظ نظام سرمایهداری وابسته و بالنتیجه تداوم زنجیرهای اسارت بر پای طبقه کارگر و تودههای محروم خواندند.
این موارد و دهها مورد دیگر که من به خاطر ضیق وقت به آن ها اشاره نمیکنم، فاکتهای برجستهای هستند که به روشنی صحت تحلیلهای تئوری راهنمای رزمندگان سیاهکل و انطباق آن تحلیلها و مواضع، با منافع طبقه کارگر در انقلاب ایران را در طول 35 سال اخیر نشان میدهند.
امروز ما در شرایطی به نکو داشت یاد رزمندگان سیاهکل در سی و پنجمین سالگرد این حادثه بزرگ تاریخی میپردازیم که کشور ما در یک شرایط حساس قرار گرفته و طبقه کارگر هم به طور وسیعی برای احقاق حقوق صنفی خودش، در سطوح و اشکال مختلف، در صف مقدم نبرد با دشمن یعنی جمهوری اسلامی قرار دارد. اوضاع طاقتفرسای زندگی میلیونها تن از کارگران و زحمتکشان ما که بخش بزرگی از آن ها در گرسنگی و بیحقوقی و در زیر خط فقر زندگی میکنند، باعث شده که ما هر روز شاهد انفجار خشم و کینه کارگران علیه رژیم جمهوری اسلامی و در نتیجه وقوع اعتراضات و اعتصابات بیشمار کارگری در سراسر ایران باشیم. اعتراضاتی که آخرین نمونه آن، حرکت دلاورانه هزاران کارگر شرکت واحد اتوبوسرانیست که ماههاست به خاطر حقوق عادلانه خودشون نظیر یک دستمزد عادلانه، بهبود شرایط کار و حق داشتن تشکل مستقل کارگری، به مبارزه و مقاومت دست زدهاند. خب، همانطور که میدانید، جمهوری اسلامی که رسالتی غیر از دفاع از منافع سرمايهداران وابسته زالو صفت و تضمین شرایط لازم برای غارت و استثمار کارگران و زحمتکشان ما به نفع طبقه حاکم را ندارد، با وحشیگری تمام، مبارزات کارگران شرکت واحد را مثل تمام جنبشها و اعتراضات تودهای دیگر، وحشیانه با توسل به سرکوب و بگیر و ببند، با تهدید و شکنجه و ارعاب و اقدام به بریدن زبان کارگران مورد هجوم خودش قرار داده. نیروهای سرکوب گر دولتی، صدها کارگر و حتی شماری از همسران و فرزندان آن ها را دستگیر کردند؛ کارگران فعال را به زندان انداختن، و حتی از ضرب و شتم و شکنجه و بگیر و ببند دختران 12- 10 ساله کارگران هم خودداری نکردهاند. در واقع، جمهوری اسلامی با توسل به اعمال قهر عریان و وحشیانه در مقابل کارگرانی که تنها حقوق و مطالبات عادلانه خودشان را میخواهند و با نمایش ددمنشیهای خودش در انظار عمومی، تلاش کرده که حرکت اخیر کارگران را در هم بشکند و روی این پیام تأکيد کند که دیکتاتوری حاکم تحمل کوچکترین حرکات متشکل کارگران، حتی برای احقاق مطالبات صنفی و بهبود شرایط کار و یا مبارزه برای ایجاد تشکل مستقل خودش را هم ندارد.
در یک چنین شرایطی، بدیهیست که تمامی نیروها و افرادی که خودشان را طرفدار طبقه کارگر معرفی میکنند، باید نه تنها با تمام قوا و از هر راهی از حرکت عادلانه کارگران و حق آن ها در داشتن تشکل مستقل دفاع کنند، بلکه در همان حال مواظب تحرکات و مانورهای دشمنان طبقه کارگر هم باشند که برای بهرهبرداری از این جنبش حقخواهانه، پُز طرفداری و حمایت از آن را میگیرند. حالا در این چارچوب و در برخورد متفاوتی که نسبت به جنبش طبقه کارگر میشود، ما شاهدیم گاها تفکر نادرستی را به تئوری رزمندگان سیاهکل نسبت میدهند که مطابق آن، از قرار هیچ شکلی از مبارزه، جز مبارزه مسلحانه مفهوم ندارد و به این اعتبار گویا مبارزات جاری طبقه کارگر برای تحقق خواستهای صنفی و یا ایجاد تشکل مستقل کارگری بیهوده و فاقد اهمیت است و بنابراین به جای حمایت از مبارزات جاری کارگران، گویا باید فقط مبارزه مسلحانه کرد.
اجازه بدهید من همین جا تأکيد کنم که این دیدگاهها هیچ ربطی، نه به تئوری رزمندگان سیاهکل و نه به ادامهدهندگان راه آن ها یعنی چریکهای فدایی خلق ندارند. تئوری رزمندگان سیاهکل و رهروان راه آن ها، به تمامی اشکال متنوع مبارزه اعتقاد داشتند و دارند، ولی آن ها تأکيد میکردند که در شرایط جامعه ما، مبارزه مسلحانه شکل اصلی مبارزهست. در نتیجه، مطابق آموزشهای آن ها باید برای داشتن تشکل، حرکت و مبارزه کرد، اما این تشکل تنها در بستر گسترش مبارزه مسلحانه هست که امکان بقاء و ادامهکاری پیدا میکند.
اما از طرف دیگر، ما با طیفی از نیروها و جریانات سیاسی و مدعی طرفداری از “جنبش ناب کارگری” روبرو هستیم که در برخورد به مبارزات اخیر، بدون این که تئوری رزمندگان سیاهکل را فهمیده و یا درک کرده باشند، سعی میکنند تا در چارچوب نظام موجود، جنبش کارگری و مبارزات کارگران را در محدوده خواستهای صنفی و سندیکالیستی محدود نگه دارند. چرا که آن ها اساسا رابطهای بین خواستهای صنفی و حرکات خودبخودی کارگران با مطالبات عمومی و اساسی طبقه کارگر قائل نیستند. بلکه فکر میکنند که کافیست تا جنبش کارگری به میدان بیايد، مثلا شعار 8 ساعت کار در هفته و دستمزد عادلانه را سر بدهد، از طرح هرگونه شعار علیه رژیم و طبقه حاکم خودداری کند تا بتواند در یک پروسه صلحآمیز و به دور از خشونت، در چارچوب رژیم و نظام حاکم و هم چنین با جلب حمایت قدرتهای بینالمللی، تشکل مستقل کارگری ایجاد کند و آن ها را با وجود بقای رژیم سرکوبگری مثل جمهوری اسلامی با صلح و صفا گسترش بدهد. در حالی که این دیدگاه هم به هیچ رو منطبق بر واقعیت نیست و تمام تجربه مبارزات کارگری و جنبشها و اعتراضات بیشمار در طول حیات همین رژیم جمهوری اسلامی خلاف آن را ثابت کرده است.
اما پیروان تئوری مبارزه مسلحانه و رهروان راه رزمندگان سیاهکل یعنی چریکهای فدائی خلق چه میگویند؟
آن ها با اتکاء به تجارب مبارزاتی و آموزشهای تئوری رزمندگان سیاهکل تأکيد میکنند که باید از تمامی مبارزات طبقه کارگر در هر سطح و شکلی دفاع کرد و سعی در ارتقاء آن مبارزات نمود. بنابر این اصل، ما در حد توان از مبارزات طبقه کارگر برای مطالبات هر چند کوچک صنفی و عادلانهاش دفاع میکنیم و در عین حال با استناد به تمامی تجارب تاکنونی جنبش طبقه کارگر در ایران و در پرتو تئوری رزمندگان سیاهکل، یعنی تئوری مبارزه مسلحانه میگوییم که مبارزات و جنبش طبقه کارگر تنها زمانی امکان پیشروی و پیروزی دارد که هدف اصلی خودش رو، سرنگونی رژِیم جمهوری اسلامی و نه تنها سرنگونی این رژیم، بلکه نابودی کلیت نظام سرمايهداری وابسته و محو سلطه اهریمنی امپریالیسم قرار بدهد.
در سی و پنجمین سالگرد حماسه سیاهکل بکوشیم تا در اتحاد با یکدیگر، مبارزات مان را برای ایجاد شرایط تحقق چنین آرمانی سازمان بدهیم و به این وسیله یاد جاوید رزمندگان سیاهکل، این کمونیستهای پیکارگر در راه آزادی طبقه کارگر را در عمل پاس بداریم.
یکبار دیگر از این که حوصله کردید و به حرف هايم گوش دادید، از همه شما عزیزان سپاسگذارم و امیدوارم که کمبودهای این بحث را بتوانم با کمک شما در قسمت پرسش و پاسخ و با اظهار نظرهای شما برطرف کنم.
چنگیز قبادی فر
پیروز باشید.
از همین دسته
حماس و بنیادگرائی اسلامی ابزاری در دست امپریالیسم (*)
به یاد فراموش نشدنی جان های شیفته دهه ۶۰
بیانیه مرکز هاندالا در پشتیبانی از یک زندانی سیاسی فلسطینی