من تکذيب می کنم

آقای باقر پور!

مطلبی که در تاريخ پنجشنبه 3 آذر ماه 1384 در سايت “اخبار روز” در معرفی کتاب “هميشه مادر” نوشته ايد را خواندم. البته شما صراحتاً قيد نکرده ايد که آيا اين کتاب منتشر شده يا نه. از آنجا که از اين رمان ظاهرا بعنوان “زندگی نامه” و يا “شرح حال” من نام برده شده و مهمتر آنکه در نوشته شما از قول من مطالبی عنوان شده که حقيقت ندارند، لذا ذکر چند نکته را ضروری می دانم.

در نوشته تان از قول نويسنده کتاب يعنی آقای علی اشرف درويشيان مطرح کرده ايد که گويا ايشان در گفتگويی با آقای ناصر زراعتی عنوان کرده است که: “وقتی کار پياده کردن و نوشتن خاطرات تمام شد” (همين جا تأکيد کنم که برغم آنچه که شما نوشته ايد، خاطرات من ابتدا روی نوار ضبط و به وسيله رفقای خودم روی کاغذ پياده شد. سپس متن نوشته در خرداد ماه سال 1361 در اختيار آقای درويشيان قرار گرفت.) از من پرسيده اند که “چطور می خواهی برايت بنويسم؟” و من گويا به ايشان جواب داده ام که “داستان مرا به سبک دن آرام بنويس!”(!؟!) بطوری که راوی آن “دانای کل” باشد(!). از قول ايشان اضافه کرده ايد که پس از فرستادن متن کتاب، من از آن خوشم نيامده و دوباره برای ايشان “پيغام” داده ام که “نه! حالا دلم می خواهد داستانم را به سبک “پابرهنه ها”ی زاهاريا استانکو بنويسی!”(!؟!). در ادامه اين روايت توسط شما، باز از قول آقای درويشيان نقل شده: “باور می کنی که من به آن سبک هم نوشتم؟” و اضافه شده که اين بار نيز اين “سبک” نوشته مورد قبول من قرار نگرفت. چون من خيلی “سختگير” هستم و به همين دليل دوباره گفته ام “نه!”. مطابق مطلب شما در سايت “اخبار روز”، ظاهرا آقای علی اشرف درويشيان دوباره به من پيشنهاد کرده اند که: “باشد من 200 سوال طرح می کنم، برايت می فرستم، به سبک خاطرات صفر خان، شما بيا به اين سوالها جواب بده. من همه را عينا می نويسم…” و نهايتا در انتهای اين روايت، در نوشته شما اينگونه مطرح شده که گويا آقای علی اشرف درويشيان، با توجه به پاسخهای منفی مکرر و سختگيرانه من، يک روايت هم برای خودشان گذارده اند که “آن طور” که “دلشان” می خواهد بنويسند. و با اين تاريخچه از قرار، ايشان اکنون دارند روی اين رمان کار می کنند.

آقای باقر پور!

من به هيچ وجه از “اشارات مبسوط” آقای علی اشرف درويشيان به شما در مهر ماه 1382 و همچنين محتوای گفتگوی ايشان با آقای ناصر زراعتی در سپتامبر 2003 آگاه نيستم. و نمی دانم که آقای علی اشرف درويشيان راجع به من و اين کتاب به شما و يا آقای ناصر زراعتی چه گفته اند. اما با توجه به اينکه نقل قولهای شما از آقای درويشيان نقل قول مستقيم است، از مطلب شما اينگونه به خواننده القا می گردد که احتمالا اين گفتگو سندی ست که در جايی چاپ شده است. من شخصا چنين گفتگويی را در جائی نديده ام و از آن مطلع نيستم تا بتوانم با مطالعه آن در باره اش اظهار نظر کنم. اما در همين جا بايد به شما به عنوان نويسنده مطلب مزبور در سايت “اخبار روز” و خوانندگان آن، تاکيد کنم که تنها نکته درستی که در اظهارات شما وجود دارد، اين امر است که، من پس از مطالعه آنچه که به نام “شرح حال” خودم از طرف آقای درويشيان به دستم رسيد، با صراحت به اطلاع ايشان رساندم که: “اين زندگی من نيست”. بنابراين، روشن است که من هيچگاه نه به آقای درويشيان و نه به هيچ کس ديگری نگفته ام که کتاب را به سبک “دن آرام” و يا بعد به سبک “پابرهنه ها” بنويسند. روايت ارسال “200 سوال” برای من و نوشتن کتاب بر اساس اين جوابها نيز صحت ندارد و دروغ محض است و من نمی دانم چنين ادعاهايی از کجا آمده است.

از آنجا که من اطمينان ندارم که آنچه که از قول آقای درويشيان نقل می شود مواضع و اظهارات خود ايشان در رابطه با اين کتاب است يا نه، صبر می کنم تا از موضع ايشان مطلع شوم، همان طور که سال های طولانی برای پايان نگارش اين زندگی نامه صبر کرده بودم و در آخر به اطلاع ايشان رساندم که ديگر خواهان نوشتن آن (زندگی نامه ام) از طرف آقای درويشيان نيستم.

شما به قول خودتان “بخشی از اين رمان” را تحت عنوان “هميشه مادر، علی اشرف درويشيان”، در ادامه مطلب خود در “اخبار روز”، نقل کرده ايد. برای من روشن نيست که منبع نقل شما از کجاست؟ آيا چنين رمانی در ايران چاپ و منتشر شده و به همين دليل در اختيار شماست؟ يا شما رمانی را که هنوز چاپ نشده، از روابط خاصی بدست آورده و مبادرت به چاپ گوشه ای از آن کرده ايد؟ که در اين صورت من نمی دانم که آيا نويسنده رمان مذکور نيز با اين سبک کار موافق است يا نه؟ در هر حال من (به عنوان کسی که موضوع کتاب فوق گرديده) مجبورم بار ديگر همان جمله ای که قبلاً گفته بودم را تکرار کرده و با قاطعيت بگويم که “اين زندگی من نيست”. بدون شک هر نويسنده ای و از جمله آقای درويشيان محقند که با هر “روايتی” و “به ميل” خويش کتاب بنويسند. ولی اين نيز حق بديهی من است که بگويم که آنچه که ظاهراً به مثابه “شرح حال” من نوشته شده، “روايت” ديگران از زندگی من است و شرح حال واقعی من نيست.

آقای باقر پور!

موضوع ديگری را هم در رابطه با نوشته شما بايد در اينجا مطرح کنم. در نوشته شما از من بعنوان “زنی دلير” نام برده شده که “هم خود متحمل رنجهای جانگداز فراوان شد و هم چهار فرزند را در کابوس های محمد رضا شاهی فدای تحقق آمال ها و آرزوهای مردم کرد. آرزويی که هنوز که هنوز است چونان خوابی و رويايی انگار سر تعبيری نيکو و به فرجام ندارد”. البته ديدگاه های شما برای خودتان محترم هستند، ولی از آنجا که در اين اظهار نظر به “زندگی و رزم و رنج” و يا “رنج های جانگداز” من به عنوان فاکتی برای اثبات ديدگاه های غلط و نتيجه گيريهای باز هم غلط تر شما استناد شده است، لازم است تاکيد کنم که جنايات و تبهکاريهای رژيم سرکوبگر شاه، نه “کابوس”ی در خواب بلکه واقعياتی بودند که نسلی از انقلابيون و کمونيستها برای ريشه کن کردن آنها به پا خاستند و با تحمل “رنجهای جانگداز” در اين جهت حرکت کرده و نهايتا به همت توده های مبارز که به صحنه آمده بودند، آن رژيم سراپا جنايت را برافکندند. درست است که با برافتادن رژيم شاه “آمال ها و آرزوهای” مردم ما تحقق نيافت، اما، حقيقت اين است که هر چه در زندگی امروز مردم ما، خوب و نيکو ست، نتيجه مبارزات گذشته می باشد. بنظر می رسد که شما با يکجانبه نگری و مطلق کردن بخشی از واقعيت، اينگونه جلوه می دهيد که “تحقق آمال ها و آرزوهای مردم”، “خوابی و رويايی”ست که انگار “فرجام” ندارد. اما بايد بدانيد که کسانی که با هر نيتي، با استناد به شرح حال انقلابيون و مبارزين، می کوشند مبارزات و آرمانها و آرزوهای مردم ما- که اين همه برای تحقق شان فداکاری و جانفشانی شده- را “بی فرجام” جلوه دهند، متاسفانه نشان می دهند که نمی توانند در اين زمينه از مواضع رژيمهای شاهنشاهی و اسلامی پا را فراتر بگذارند.

با احترام

فاطمه سعيدی (شايگان)

28/11/2005