از آنجایی که انگلستان و ایالات متحده از کشتار غزه، از جمله تهاجم زمینی قریبالوقوع حمایت میکنند، این پرسش مطرح است که آیا آنها نیز در شرف کمک به طرح پاکسازی قومی توسط اسرائیل برای پیشبرد پروژۀ «غزه بزرگ» – در مصر هستند؟
در حالی که اسرائیل نیروهای خود را در امتداد حصارهایی که غزه را محاصره کرده اند جمع میکند و منتظر چراغ سبز ایالات متحده برای تهاجم زمینی است، پرسشی که تعداد کمی در برابر آنها میگذارند این است: پایان بازی برای اسرائیل کدام است؟
در عوض سیاستمداران انگلیسی و آمریکایی با حمایت رسانههایشان، خود را به تقویت منطق جعلی ارائه شده توسط اسرائیل برای بمباران بیرویه مردان، زنان و کودکان در منطقه کوچک ساحلی و آمادهسازی برای اعزام نیرو محدود کردهاند. تنها ۸۰ نماینده از ۶۵۰ نماینده پارلمان انگلستان تاکنون خواستار آتشبس شدهاند.
حملات اسرائیل به کشته شدن بیش از ۷۰۰۰ فلسطینی که نزدیک به نیمی از آنها کودک بوده – وجراحات شدید وارد بر چندین برابر این تعداد – منجر شده است. آنها بدون دارو یا برق در بیمارستانها تحت درمان هستند. سازمان ملل متحد تخمین میزند که دستکم ۶۰۰۰۰۰ فلسطینی در اثر این بمباران بیخانمان شدهاند.
در ابتدا، نهادهای غربی این کشتار را به عنوان “حق دفاع از خود” اسرائیل توجیه کردند – حقی که فلسطینیان در ۱۶ سال گذشته از آن محروم بوده اند، در دورانی که اسرائیل محاصره نظامی وحشیانهای را در منطقه تحت محاصره خود اعمال کرده و مانع از ورود کالاهای اساسی و دارو به این مناطق شده است.
“حق دفاع از خود” فرضی اسرائیل – که خط رسمی هر دو جناح سیاسی در انگلستان است – به عنوان پوششی برای غرب و همدستی در جنایاتی که اسرائیل علیه بشریت مرتکب شده است عمل میکند: کشتار جمعی و ویرانیهای بیرویه. “محاصره کامل” غزه، گرسنگی دادن به مردم و محرومیت از غذا و آب. و حملات متعدد به زیرساختهای اجتماعی مانند بیمارستانها، مدارس، مساجد و مجتمعهای سازمان ملل متحد. اما اکنون، با افزایش تصاعدی تعداد کشتهها، منطق تغییر کرده است. در گروه کُر، سیاستمداران انگلیسی و آمریکایی میگویند که باید به اسرائیل زمان و فضا داده شود تا حماس را نابود کند.
این مستلزم تهاجم زمینی توسط نیروهای اسرائیلی – که بسیاری از آنها افراطگرایان مذهبی ساکن شهرکهای غیرقانونی در کرانه باختری هستند – که مطمئناً به دنبال انتقام از حمله حماس در روز ۷ اکتبر هستند، میباشد. این امر تنها به احتمال زیاد جنایاتی را که در حال وقوع هستند، تشدید خواهد کرد.
جنون نظامی
اما در جنون نظامی اسرائیل یک روند مشخص وجود دارد. و هدف اصلی آن چیزی نیست که بزودی پایانی داشته باشد. اسرائیل جاهطلبیهای بسیار بزرگتری در مقایسه با «نابودی حماس» دارد.
اسرائیل به اندازه کافی تاریخ میداند تا بفهمد که مردم سرزمینهای اشغالشده و تحتستم هرگز زیر سلطه بودن خود را نمیپذیرند. آنها همچنان به یافتن راههایی برای ادامه مقاومت ادامه میدهند. حتی اگر بتوان حماس را نابود کرد، یک دشمن جدید و ترسناکتر در میان نسل بعدی که در حال حاضر از بمبهای اسرائیل آسیب دیدهاند پدیدار خواهد شد.
در واقع، پس از آنکه اسرائیل با بیرون کشیدن شهرکنشینان و سربازان در سال ۲۰۰۵ حضور فیزیکی خود را از غزه حذف کرد، متوجه شد که خود را در گوشهای استراتژیک محبوس کرده است.
اسراییل با وجودی که هنوز منطقه محصور را اشغال کرده بود، اما تداوم این امر تنها با اعمال قهر مداوم امکانپذیر بود. این منطق محاصره بود که به شدت محدودیتهایی را برای ورود و خروج از نوار ایجاد میکرد. غزه به زندانی در فضای باز تبدیل شده بود که توسط اسرائیل از طریق نظارت شدید از طریق هواپیماهای بدون سرنشین، استراق سمع و همدستان محلی کنترل میشد.
با این حال، در عمل، کار اسرائیل برای کنترل غزه از راه دور بسیار دشوارتر بود. حماس موفق شد در فضاهای کوچک باقیمانده در داخل زندان بازی که اسرائیل قادر به نظارت بر آنها نبود، مانند شبکهای از تونلهای زیرزمینی، جنبش مقاومت بسیار پیچیدهتری ایجاد کند. نتایج این روند در آمادهسازی و اجرای حمله حماس در روز ۷ اکتبر کاملاً آشکار شد.
مشکل استراتژیک اسرائیل با بحران بشردوستانهای که با محکوم کردن چنین جمعیت بزرگ و رو به رشدی به اسکان در منطقهای کوچک و بدون منابع ایجاد کرده بود، تشدید شد.
فقر، سوءتغذیه، آب ناپاک، ازدحام بیش از حد و کمبود مسکن، و همچنین آسیب ناشی از محاصره شدن و بمباران متناوب توسط اسرائیل برای سرکوب هر مقاومتی، غزه را به آرامی از زندان به اردوگاه مرگ تبدیل میکرد. سازمان ملل متحد هشدار داده بود که این منطقه تا سال ۲۰۲۰ عملاً «غیرقابلسکونت» خواهد بود.
راه حل این امر – راه حلی که با جاهطلبیهای استعماری طولانی شهرکنشینان اسرائیل برای جایگزینی فلسطینیها در سرزمین خود مطابقت داشت – روشن بود: اسرائیل باید در غرب توافقی ایجاد کند تا با توجه به آن بتوان اخراج فلسطینیها از غزه را توجیه کرد. و تنها مکان واقعبینانه مردم غزه فراهم آوردن امکان رفتن آننها به سرزمین همسایه مصر یعنی سینا بود.
غزه بزرگ
در پشت صحنه، مقامات اسرائیلی آخرین پیشنهاد خود برای پاکسازی قومی را “طرح غزه بزرگ” مینامند. جزئیات این امر نخستین بار در سال ۲۰۱۴ از رسانههای اسرائیلی به بیرون درز کرد، اگرچه گزارشها نشان میدهند که منشأ آن به سال ۲۰۰۷ بازمیگردد، زمانی که دولت بوش یک سال پس از پیروزی حماس در انتخابات غزه، روی کار آمد.
در آن زمان، طرح مخفی اسرائیل بیشتر بر دادن هویج به دشمن تا استفاده از چماق در برابر آنان متکی بود. ایده این بود که غزه را به سینا متصل کنیم و مرز بین این دو را پاک کنیم. واشنگتن به تامین بودجه بینالمللی برای منطقه آزاد تجاری در سینا کمک خواهد کرد.
با وجود بیکاری بیش از ۶۰ درصد، ازدحام بیش از حد گسترده در منطقه محصور و کافی نبودن آب آشامیدنی برای مردم، انتظار این بود که فلسطینیهای غزه به تدریج مرکز زندگی خود را به سینا منتقل کنند، در آنجا مستقر شوند یا از آنجا به شهرهای دوردست مصر بروند.
پس از افشای اطلاعات مربوط به این طرح، مقامات مصری و فلسطینی با عجله این طرح را «ساختگی» اعلام کرده و محکوم کردند. با این حال، سرنخهای زیادی وجود داشت مبنی بر اینکه مصر از سال ۲۰۰۷ به بعد در این رابطه تحت فشار قرار گرفته است.
در پاسخ به افشاگریهای رسانهای اسرائیل در سال ۲۰۱۴، یکی از مقامات نزدیک به حُسنی مبارک، رئیسجمهور پیشین، اعتراف کرد که در سال ۲۰۰۷ برای موافقت با الحاق غزه، فشار بر روی او بسیار زیادتر شده بود.
به گفته همین منبع، پنج سال بعد، محمد مُرسی که یک دولت کوتاه مدت اخوانالمسلمین را رهبری می کرد، هیئتی را به واشنگتن فرستاد. در آنجا، آمریکاییها به مصریها پیشنهاد کردند که «مصر یک سوم سینا را در یک فرآیند دو مرحلهای به مدت چهار تا پنج سال به غزه واگذار کند». مُرسی از قبول این طرح سر باز زد.
در آن زمان محمود عباس، رهبر تشکیلات خودگردان فلسطین، تصوری مبنی بر اینکه سیسی، رئیس جمهور کنونی مصر در سال ۲۰۱۴ به تسلیم در برابر این طرح نزدیک شده بود را دامن زد. او در مصاحبهای با تلویزیون مصر گفت که طرح سینای اسرائیل «متاسفانه توسط برخی در اینجا [در مصر] پذیرفته شده است. در این مورد بیشتر از من نپرسید. ما آن را لغو کردیم.»
طرح غزه بزرگ در سال ۲۰۱۸ زمانی که بنا بر گزارشها برای گنجاندن در طرح «صلح» خاورمیانه «معامله قرن» دونالد ترامپ در نظر گرفته شد، بار دیگر تقویت شد. امید این بود که اجرای این طرح از سوی کشورهای خلیج فارس به عنوان بخشی از عادیسازی آنها با اسرائیل تامین مالی شود.
تابستان آن سال، حماس حتی هیئتی را برای کسب اطلاع از این پیشنهادها به قاهره فرستاد.
درهم شکستن حماس
خواست اسرائیل مبنی بر انتقال فلسطینیها از غزه به سینا، چه به صورت داوطلبانه تحت طرح غزه بزرگ و چه با استفاده از زور در طول تهاجم زمینی، آشکار شده است.
دیکتاتوری نظامی مصر وارث مشکل سرکوب گروههای مقاومت فلسطینی مانند حماس – عمدتاً دور از دید افکار عمومی – به جای اسرائیل خواهد بود. با توجه به سرکوب جنبشهای اسلامگرای سیاسی در این کشور توسط ارتش مصر، احتمالاً حماس وضعیت خوبی نخواهد داشت.
با اجرای چنین طرحی هزینههای محدود کردن غزه و کنترل آن، از اسرائیل به جهان عرب و جامعه بینالمللی منتقل میشود.
زمانی که فلسطینیهای عادی وارد سینا میشوند، میتوان انتظار داشت که با ادغام در جامعه گسترده مصر، به دنبال کاهش فقر و رنج خود باشند و در نهایت به شهرهای بزرگی مانند قاهره و اسکندریه بروند. آنها بدینگونه از حق خود در قوانین بینالمللی برای بازگشت به خانههای خود محروم خواهند شد. پس از گذشت یک یا دو نسل، آنها فرزندان مصر و نه فلسطینی، تلقی خواهند شد.
در همین حال، کرانه باختری و ساکنان فلسطینی آن در برابر حملات شهرکنشینان یهودی با حمایت سربازان اسرائیلی منزویتر و آسیبپذیرتر خواهند شد. و عباس دیگر نمیتواند ادعای نمایندگی آرمان فلسطین را داشته باشد و کارزار او برای به رسمیت شناختن دولت فلسطین تضعیف خواهد شد.
چماقی بسیار بزرگ
مشکل این است که هیچیک از رهبران مصری جرأت پذیرش چنین طرحی را نداشته اند، هر چند که بازوهای فشار بینالمللی و امکان رشوهخواری در آن بسار زیاد بوده است.
هیچکدام از آنان نمیخواستند در رابطه با توطئهای در پاکسازی قومی توسط اسرائیل و سلب مالکیت نهایی مردم فلسطین، یکی از جدیترین و طولانیترین نارضایتیهای مشترک بین مردم در سراسر خاورمیانه، در حال نقش آفرینی دیده شوند.
توجه به این امر است که ما را به کارزار بمباران کنونی اسرائیل که با هیچ اصل قابل تصور تناسب و مطابقتی ندارد و تهاجم زمینی قریبالوقوع آن میرساند. اسرائیل به دور از هدف قرار دادن حماس، تمام انگیزهها را دارد تا از حمله حماس در ۷ اكتبر به عنوان بهانهای برای وارد كردن خسارات هر چه بیشتر به غزه استفاده كند. هدف اسرائیل تسریع روند غیرقابل سکونت کردن غزه است.
اسرائیل نیاز به آن دارد که فلسطینیهای غزه آنقدر ناامید از غزه خارج شوند که خودشان، خود را پاکسازی قومی کنند، و مصر به خاطر باز نکردن مرز به روی سینا آنقدر مظلوم واقع گردد که سرانجام تسلیم شود. اسرائیل با بمباران فعلی خود به جای نشان دادن هویج به استفاده کننده از چماقی بسیار بزرگ تبدیل شده است. بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، آگاه است که تنها فرصت محدودی برای انجام کشتار کافی برای تحقق نقشه اسرائیل دارد.
شایان ذکر است که در سال ۲۰۱۸، ران بن یشای، گزارشگر کهنهکار اسرائیلی فاش کرد که ارتش اسرائیل در حال بررسی استراتژی جدیدی در قبال غزه است که شامل حمله به غزه و تجزیه آن به دو قسمت میشود و در آنزمان اسرائیل نیمه شمالی را اشغال میکند.
در همان زمان گفته شد که ایالات متحده مایل است بحران انسانی غزه را با جلوگیری از کمک مالی به UNRWA، آژانس امدادرسانی سازمان ملل، گسترده تر و عمیق تر کند.
اسرائیل در حال حاضر هم از طریق بمبارانهای بیرحمانهاش و هم از طریق تقاضای خود برای «تخلیه» شمال غزه از توده های فلسطینی، ظاهراً برای کسب امنیت خود، به جنوب غزه دست یافته است.
به نظر می رسد هدف اسرائیل تحت فشار دادن فلسطینیها برای انتقال به فضای کوچک جنوب غزه، در مجاورت مرز با سینا، تخریب تمامی زیرساختهای غیرنظامی و بمباران و وحشت پراکنی در میان فلسطینیان در جنوب باشد.
فلسطینیها هماکنون فریاد میزنند که به آنها اجازه ورود به سینا را بدهند، در حالی که سیسی احتمالاً در پشت صحنه تحت شدیدترین فشارها برای عقبنشینی و بازکردن مرزها قرار دارد.
در محاسبات سرد و بدبینانه اسرائیل، ارتش این کشور لوله خمیردندان را محکم میپیچد، پیش از آنکه بخش بالایی آن را باز کند تا ببیند که خمیر دندان بیرون میریزد.
اگر بتوان غزه را تخلیه کرد، اسرائیل امیدوار خواهد بود که نمونهای را ایجاد کند که جامعه بینالمللی بتواند از آن چشمپوشی کند. فلسطینیان کرانه باختری برای پیوستن به خانواده یا هموطنان خود در سینا تحت فشار قرار خواهند گرفت. غرب و جهان عرب که بیش از ۷۵ سال است از زخم متعفن سلب مالکیت فلسطینیها خجالت زدهاند، در نهایت خوشحال خواهند شد که آرمان فلسطین را برای همیشه دفن کنند.
جاناتان کوک
۵ آبانماه ۱۴۰۲، ۲۷ اکتبر ۲۰۲۳
برگردان به فارسی از نادر ثانی
از همین دسته
سوریه جنگی که ماسکها در آن به کنار زده شد!
جلوهای دیگر از مواضع پرو-امپریالیستی “حزب کمونیست کارگری”
دربارهی انقلاب ما! (لنین)