حدود چهار ماه است که خشم و کین مردم ما نسبت به شرایط فلاکتباری که جمهوری اسلامی در ایران حاکم کرده است کل کشور را به صحنه مبارزات پر شور مردمی بدل نموده است. اگر اولین تظاهرات در 25 شهریور در تهران در اعتراض به مرگ ژینا (مهسا) امینی شکل گرفت مدت کوتاهی پس از برخاستن توده ها در شهرهای مختلف علیه رژیم جنایتکار و ضد کارگری حاکم که فریاد نابود باد جمهوری اسلامی سر می دادند، جوانان انقلابی در کف خیابان به درستی فریاد زدند “بهش نگید اعتراض، اسمش شده انقلاب”.
با اینکه برای خیلی ها با توجه به فقر و فلاکتی که جمهوری اسلامی در جهت تأمین منافع سرمایه داران داخلی و خارجی به وجود آورده، “شورش گرسنگان” امری قابل پیش بینی بود اما هیچ کس نمی دانست که این شورش از کجا و با چه دستاویزی شعله بر خواهد کشید. تا اینکه قتل ژینا (مهسا) امینی در بازداشتگاه گشت ارشاد، آن جرقه ای شد که لازم بود تا انبار باروت خشم ستمدیدگان شعله بر کشد و بیش از 161شهر کشور صحنه تظاهرات و مبارزت توده های جان به لب رسیده علیه دیکتاتوری حاکم گردد. اما به رغم این واقعیت یعنی شرایط مادی ای که این خیزش بزرگ انقلابی را به وجود آورد، نیروهائی تلاش کردند و هنوز هم می کنند که این خیزش را به مخالفت با حجاب اجباری محدود کرده و با اشاعه شعار “زن، زندگی، آزادی”، شعاری که فاقد هر گونه بار طبقاتی می باشد، زمینه های طبقاتی جنبش انقلابی جاری و به طور طبیعی معنای پیروزی آنرا مخدوش نمایند. این نیروها سعی دارند جنبش انقلابی مردم ایران که یکی از مطالباتش رفع تمام ستم هائی که به زنان و به خصوص به زنان کارگر و زحمتکش در جامعه وارد می شود بوده و تأمین برابری کامل زن و مرد می باشد را در امر لغو حجاب محدود و محصور سازند و در این زمینه تا آنجا پیش می روند که جنبش خود انگیخته جاری که زنان مبارز نقش بزرگی در آن دارند را همصدا با بزرگترین رسانه ها و محافل امپریالیستی یک “جنبش زنانه” و تحت رهبری زنان معرفی می کنند. در حالیکه همگان می دانند که اولا انقلاب کار توده هاست و زنان و مردان در یک جامعه دوشادوش هم انقلاب را پیش می برند. ثانیاً زنانه و مردانه کردن جنبش مردم صرفا باعث می شود که یک شکاف بر مبنای جنسیت بین توده های شرکت کننده در این انقلاب به طور مصنوعی بوجود آورده شود و دامنه جنبش محدود گشته و در رسیدن به خواست های خود با محدودیت مواجه گردد. به این واقعیت هم باید توجه داشت که در زیر سلطه دیکتاتوری حاکم در ایران هیج کدام از اقشار و طبقات مردمی چه زن چه مرد و چه از نظر اقتصادی و چه از نظر سیاسی اصولا از تشکل لازم برای هدایت این انقلاب برخوردار نمی باشند.
اما صرفنظر از هر تلاشی که برای زنانه جلوه دادن انقلاب کنونی مردم صورت می گیرد _که گاه این ادعا با تکیه بر حضور پرشور زنان در انقلاب توضیح داده می شود_ نگاهی به شرایط جامعه نشان می دهد که این فقر و فلاکت توده های ستمدیده، چه زن و چه مرد است که آنچنان گسترش یافته که توده های جان به لب رسیده جدا از جنسیت حتی در زیر سرکوب وحشیانه روزمره شانه به شانه دست به اعتراض و انقلاب زده اند. امروز وجود میلیون ها بیکار و گسترش وسیع بی خانمانی و گرسنگی و کوچک شدن سفره کارگران و زحمتکشان واقعیاتی انکار ناپذیر می باشد که حتی خود نهادهای دولتی جمهوری اسلامی هم آن را انکار نمی کنند. چرا که قابل کتمان نیست که تعداد فقیران کشور در فاصله کوتاهی دو برابر شده و امسال هم با توجه به سقوط ارزش پول ملی و تورم لجام گسیخته به خصوص در رابطه با مواد غذائی درصد هر چه بیشتری از زحمتکشان به زیر خط فقر پرتاب خواهند شد.
در تائید سخن بالا از جمله می توان به گزارش سالانۀ وزارت کار در رابطه با “پایش خط فقر” که در روز یکشنبه ۱۱ دی ماه (1401) منتشر شد اشاره نمود. این گزارش از رشد چشمگیر شمار فقیران کشور و افزایش خط فقر در ایران خبر داده و اعلام کرده که: “از سال ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۰، شمار کسانی که زیر خط فقر مطلق قرار دارند، دو برابر شده و یکسوم جمعیت کشور به زیر خط فقر مطلق کشیده شدهاند”. درست در شرایط ورشکستگی سیستم ظالمانه سرمایه داری حاکم بر ایران و در نتیجه اخراج های وسیع و بالا رفتن تعداد بیکاران و افزایش روزمره تعداد کسانی که اجبارا به زیر خط فقر پرتاب می شوند آن زمینه مادی است که توده ها را صرفنظر از جنسیتشان از نوجوان و کودک گرفته تا پیر و جوان به انقلاب می کشاند.
در شرایطی که خود نهادهای حکومتی اعتراف می کنند که هزینه واقعی معیشت شرافتمندانه یک خانوار ۳ نفره کارگری در بهمنماه” از ۱۳.۹میلیون تومان در بهمن سال قبل به مرز ۲۱ میلیون تومان در بهمن سالجاری افزایش خواهد یافت” و در شرایطی که حداقل حقوق یک کارگر در صورتی که تازه این حقوق پرداخت گردد مبلغی در حد 4 میلیون و 179هزار و 750 تومان است که با همه مزایای کناری به “شش میلیون و ۴۳۳ هزار تومان برای خانواده ۳.۳ نفری در نظر گرفته شده است”، با نگاهی به این ارقام براحتی می توان فهمید که چرا اکثریت کارگران کشور در زیر خط فقر زندگی می کنند؛ و چرا هر روز سفره کارگران کوچکتر و کوچکتر می گردد. مهمتر از این چرا این انقلاب برای رسیدن به خواست هایش باید قادر به تحقق “نان، کار، مسکن و آزادی” باشد.
اتفاقا درک همین نکته که کارگران و ستمدیدگان چه زن و چه مرد برای چه مطالباتی به پا خاسته اند خود نشان می دهد که آلترناتیوهای یاد شده ازسوی قدرت های امپریالیستی که حتی کلمه ای در مورد رنج و درد کارگران و زحمتکشان ایران بر زبان نمی آوردند، چرا آلترناتیوهای مردمی نبوده و قادر به تحقق مطالبات کارگران و ستمدیدگان یعنی اکثریت حمعیت کشور نیستند. به طور طبیعی وقتی ما پذیرفتیم که انقلاب برای “نان، کار، مسکن” و آزادی و رهائی از سلطه امپریالیست ها شکل گرفته، پس آنهائی که می خواهند نظم سرمایه داری ظالمانه حاکم را حفظ و به کمک ارتش و سپاه نظم مورد نظر خود را اعمال نمایند هرگز قادر به تحقق مطالبات کارگران و ستمدیدگان نخواهند بود. به همین دلیل هم می کوشند جهت این انقلاب را به بیراهه بکشانند.
واقعیت این است که انقلاب جاری نه یک انقلاب جنسیتی، نه یک انقلاب “زنانه” بلکه یک انقلاب اجتماعی ست که اگر می خواهد به مطالبات همه توده های تحت ستم ایران از زن و مرد و کودک و پیر و جوان پاسخ داده و فقر و فلاکت حاکم را برطرف سازد قبل از هر چیز باید نابودی جمهوری اسلامی را با نابودی نظام سرمایه داری حاکم توام سازد و اگر باید چنین شود آنگاه انقلاب برای پیروزی به تشکل و تسلیح و رهبری طبقه کارگر، نیاز دارد. امری که در مسیر تشکیل گروه های سیاسی-نظامی مرکب از زنان و مردان انقلابی و مبارزه مسلحانه با رژیم حاکم امکان پذیر بوده و وظیفه امروز همه نیروهای انقلابی را شکل می دهد.
از همین دسته
پس از فاجعه مرگ کارگران معدن طبس، چیزی در معدن عوض نشده است!
خشونت علیه زنان و راههای مبارزه با آن!
انفجار معدن طبس جنایتی آشکار علیه کارگران معدن!