سرمقاله پیام فدایی، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران، شماره ۲۴۵ ، آذر ماه ۱۳۹۸
قیام صدها هزار تن از توده های گرسنه و به ویژه جوانان کارگر، زحمتکش و بیکار و حاشیه نشین جان بر کف، در 29 استان و بیش از 160 شهر و شهرک کشور، یکبار دیگر تصویری از شرایط و نیاز های جامعه تشنۀ انقلاب در ایران را در مقابل کل جامعه و نیرو های انقلابی و همچنین دشمنان رنگارنگ مردم ما به نمایش گذارد. ابعاد این خیزش بی سابقۀ توده ای و عمق و رادیکالیزم آن چه در شعارهای سرداده شده و چه در عمل انقلابی مردم علیه دشمنان شان به حدی برجسته و غیر قابل انکار بود که بلندگوهای تبلیغاتی در جهان از آن به عنوان “گسترده ترین نا آرامی ها” و “بزرگترین بحران حیات” 40 سالۀ حکومت جمهوری اسلامی نام بردند. به طور مثال لوموند از این قیام به عنوان “چرخشی در تاریخ جمهوری اسلامی” اسم برد که “سرنگونی نظام را طلب می کرد”.
در جریان این خیزش بر حق توده ای که در نتیجۀ اجرای گامی دیگر از برنامه های اقتصادی دیکته شده امپریالیست ها یعنی آزاد سازی قیمت سوخت (افزایش 300 درصدی بنزین) در چارچوب “جراحی بزرگ اقتصادی” ایران کلید خورد، تجمعات و راه بندان های مسالمت آمیز اولیه مردمی با اجرای “دستور تیر” ولی فقیه جنایتکار جمهوری اسلامی و هجوم گله های سرکوبگران به مردم معترض، به سرعت و به طور طبیعی به اقدامات قهر آمیز از طرف توده های انقلابی فرا رویید. در طول چند روز، ده ها شهر کشور به صحنه جنگی خونین و تمام عیار بین ماشین سرکوب رژیم یعنی ارتش و سپاه و بسیج و لباس شخصی های تا بن دندان مسلح و توده های شورشی که با شعارهای “مرگ بر جمهوری اسلامی”، “مرگ بر خامنه ای”، “مرگ بر روحانی”، “فرخنده باد انقلاب 98” در صحنه حضور داشتند، تبدیل شد؛ توده های دست خالی که از جان شیرین شان مایه گذارده و کوشیدند برای به زیر کشیدن دشمنان شان خود را مسلح کنند.
ابعاد و عظمت این حرکت به اندازه ای بود که دیکتاتوری حاکم تنها با دست یازیدن به خشونت و سرکوبی کم سابقه، با ارسال تانک و هلی کوپتر و استفاده از سلاح های نیمه سنگین و بر پا نمودن یک حمام خون و قتل عام فجیع بیش از 1500 کودک و جوان و زن و مرد و “کشتار پشت درهای بسته” (لوموند) و همچنین با مجروح ساختن چند هزار تظاهر کننده و به بند کشیدن بیش از 10 هزار تن از توده های معترض قادر به فائق آمدن بر خیزش مردم هر چند البته بطور موقتی شد.
سرکوب قیام کنندگان در آبان ماه آنقدر خونین، گسترده و فجیع بود که برخی آن را با رویدادهای دهه خونین 60 که به مثابه نقطۀ عطفی در مصاف انقلاب و ضد انقلاب در ایران شناخته شده ، مقایسه می کنند. یک بار دیگر سیاهچالهای جمهوری اسلامی مملو از اسرا شد. تعداد دستگیری ها به حدی بود که زندانهای رسمی و خانه های امن اطلاعات سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات گنجایش پذیرای این تعداد از اسرا را نداشتند؛ در نتیجه، حتی برخی از مدارس به زندان و شکنجه گاه تبدیل شدند. بسیاری از زخمی ها از بیمارستان ها ربوده و یا بنا به خواست مقامات جمهوری اسلامی، “زجر کش” شده و یا با آویختن وزنه به پیکرهایشان، در رودخانه ها و سد ها انداخته شدند (برای نمونه ، اجساد 5 تن از قربانیان، در سد وحدت سنندج پیدا شدند)
با تکیه بر کارنامه 40 سال حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی، این واقعیت امروز عیان است که حیات جمهوری اسلامی به عنوان یک رژیم دست نشانده امپریالیست ها و خدمتگزار سرمایه داران داخلی و خارجی تنها با تکیه به اعمال قهر مطلق و سرکوب سیستماتیک امکان پذیر گشته است – همچنان که هر حکومت وابسته به امپریالیسم دیگر نیز از این خصلت و ویژگی برخوردار است. در این چهارچوب، آن چه که این رژیم در جریان سرکوب خونین قیام آبان نشان داد، واکنشی تبهکارانه و سبوعانه از سوی ضد انقلابی بود که احساس خطر نسبت به حفظ نظام استثمارگرانه سرمایه داران حاکم و سلطه اربابان جهانی اش در سراسر وجودش رخنه و آن را به مصاف مرگ و زندگی با کنش توده های انقلابی و مصمم در ایران کشانیده بود. دستور مستقیم خامنه ای جلاد در جلسه با مقامات دولتی و امنیتی با اعلام این امر که جمهوری اسلامی در “خطر” است و برای خواباندن این “خطر”، “هرکاری” که لازم است بکنید، دستور تیری قاطع از سوی مهرۀ راس نظام برای به راه انداختن حمام خون بود. این دستور در شرایطی صادر شد که خشم و نفرت به حق توده های ستمدیده از جنایات این رژیم و عزمشان برای سرنگونی آن باعث شده بود تا طبق آمار منتشره، روزانه حتی تا “800 مورد” درگیری بین توده های به پاخاسته با مزدوران رژیم در کشور اتفاق بیفتد.
ابعاد و دلایل هراس جمهوری اسلامی از خیزش گرسنگان را می توان در گستردگی نمادهایی که توده های مبارز و انقلابی در کف خیابان هدف گرفتند نیز مشاهده کرد. در طول کمتر از یک هفته، بنا به گزارش خبرگزاری های مختلف “بیش از 50 پایگاه و پاسگاه نظامی، 34 آمبولانس (که در فیلم های منتشره نیروهای سرکوب را به محل های درگیری منتقل می کردند) ، 731 بانک، 9 مرکز مذهبی، 70 پمپبنزین، 183 خودرو نظامی و 1076 موتورسیکلت ]نیروهای رژیم[ خسارت دیدند.” به رغم تبلیغات دروغین جمهوری اسلامی مبتنی بر “آشوبگر” و “تخریب گر” خواندن تظاهر کنندگان – درست همان شیوه مذمومی که توسط سلف این رژیم یعنی شاه با “خرابکار ” خواندن انقلابیون و مبارزین به کار گرفته می شد – توجه به ماهیت اهداف مورد تهاجم تظاهرکنندگان، نشانگر آن است که توده های به جان آمده، در واکنش به 40 سال تحمیل فقر و استثمار و سرکوب طبقه حاکم، مانند هر حرکت انقلابی دیگر در تاریخ انقلابات جهانی، به هر آن چه که نشانی از این نظم استثمارگر و سرکوبگر داشت هجوم برده و قدرت لایزالی که در ورای خواست دیرینه و قلبی آن ها برای سرنگونی این رژیم خوابیده است را به نمایش گذاردند. با مشاهده این واقعیت می باشد که برخی کارشناسان نظام با ارزیابی از ریشه های بحرانی که در مقابل نظام به بن بست رسیده و سرکوبگر حاکم می بینند ، اخطار می دهند که “به زودی لشکر میلیونی گرسنگان مانند یک سیل همه چیز را ویران می کند. گرسنگان چنان قدرتی خواهند داشت که هیچ کس جلودار آن ها نیست.” (ایلنا) و سرتیپ سالار آبنوش، فرمانده بسیج در سخنرانی ای در همدان، به طور وحشتزده ضمن اعتراف به این که حرکتهای اعتراضی اخیر “پدیده عجیب و جدیدی بود که یک دفعه کل کشور را فراگرفت” و نیروهای امنیتی “برای اولین بار با هماهنگی و سازماندهی خاصی” روبرو شده بودند. عنوان می کند که “فقط خدا ما را نجات داد”.
تمامی واقعیات بالا و به ویژه اقدامات قهر آمیز توده ها و تاثیر آن روی کمپ دشمنان مردم نشان می دهند که با وجود به خون کشیدن و سرکوب موقتی سیل بنیان برافکن نیروی گرسنگان در آبان ماه، اکنون “شبحى” در فضای سیاسی جامعه تحت سلطه ما در گشت و گذار است؛ شبح انقلاب، انقلابی مسلحانه که توده ها با اعمال قهر انقلابی در کف خیابان نشان دادند تنها راه انقلاب اجتماعی در ایران می باشد؛ شبح تلاش فرودستان برای مسلح شدن و به زیر کشیدن 40 سال حاکمیت ستمگرانه جمهوری اسلامی. بی دلیل نیست که اکنون تمام نیروهای ضد انقلابی، از رژیم وابستۀ حاکم گرفته تا ضد انقلابیون مغلوب و حتی نیروهای متزلزل درون صف خلق برای مقابله با این شبح در یک جبهه اعلام نشده متحد شده اند. روزی نیست که نوشته و سخنرانی ای در تقبیح “خشونت” توده های به جان آمده و مضرات اعمال “قهر” (البته از سوی استثمار شوندگان و نه حاکمان) منتشر نشود؛ و در این بین، روزی هم نیست که از سوی مقامات ضد خلقی و یا اصلاح طلبان حکومتی و یا احزاب و نیروها و مهره های به اصطلاح اپوزیسیون ولی طرفدار حفظ نظام استثمارگرانه فعلی، علیه تئوری مبارزه مسلحانه و نیروهای مدافع آن، حملۀ مغرضانه ای صورت نگیرد.
درست در شرایط حضور “شبح سرخ” مبارزه مسلحانه بر فراز جامعه ایران است که ابراهیم فیاض یکی از مهره های اصولگرای نظام که مطبوعات رژیم از او به عنوان اقتصاد دان نام می برند با مشاهدۀ گرایش عینی جنبش گرسنگان در کف خیابان، عنوان می کند که: “امروز نگران تشکیل گروههای کوچک ترور در کشور هستم. احساس میکنم که به سال ۵۱ برگشتیم. زمانی که گروههایی نظیر فدائیان و پیکار و… تشکیل شدند…” او همچنین با هراس از مشاهدۀ رشد بی سابقه تمایل عملی به قهر از سوی فرودستان برای مبارزه با جمهوری اسلامی و اعتراف به این که “امروز نه اصلاح طلبی می تواند مرجع سیاسی باشد، نه اصولگرایی” هشدار می دهد که این جنبش، “می تواند بُعد تئوریک پیدا کند”. این سخنان، اعتراف به یک جهت گیری گریز ناپذیر در جنبش انقلابی توده های به پا خاسته ماست.
نه فقط تجارب عینی و مستقیم توده ها از نتایج کنش هایشان علیه یک دیکتاتوری عنان گسیخته در کف خیابان، ضرورت مبارزه با رژیم دیکتاتور حاکم را به آن ها یادآوری می کند، بلکه توده های مبارز ما از تجارب درخشان مبارزاتی در گذشته به خصوص در دهه پنجاه و مبارزه انقلابی و پر ثمر سازمان های مسلح در آن دهه علیه رژیم شاه برخوردار می باشند؛ و با اهمیتی بسیار عظیم، گنجینه تئوریک به جا مانده از چریکهای فدائی خلق در دهه پنجاه را در اختیار دارند که چگونگی پیمودن راه انقلاب ایران با تکیه بر قانونمندی های جامعه تحت سلطه ایران را به آن ها نشان می دهد، گنجینه تئوریکی که در کتاب های “مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک” و “ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا” (از دو چریک فدائی خلق، مسعود احمد زاده و امیر پرویز پویان)، مستطر می باشند و در آثار مختلف سازمان ما در انطباق با شرایط موجود در جامعه، مورد توضیح و تشریح قرار گرفته اند. بر این اساس، ابراهیم فیاض نگرانی خود از تشکیل گروه های سیاسی – نظامی توسط پیشروان جامعه – کارگران آگاه و روشتفکران انقلابی – را در شرایط کنونی ایران به این صورت بیان می کند: “هر جنبشی تبدیل به تئوری و هر تئوری مجدد تبدیل به جنبش خواهد شد”.
اظهار نظر فوق از مهره رژیم در شرایطی ست که کل گردانندگان جمهوری اسلامی خود را در خوف و هراس از وجود روزافزون جوانانی در صحن جامعه می بینند که تجربه سه قیام بزرگ توده ای از سال 88 تا 98 را در انبان خود دارند، جوانانی که در زیر چشم جمهوری اسلامی و با مشاهده ماهیت سیستم حاکم و زبانی که جمهوری اسلامی با آن سخن می گوید، در تجربه روزمره حیات و مبارزه خویش به طور شتابنده ای به ضرورت اعمال قهر و سازمان دادن تشکیلات مخفی و مسلح پی برده، در صدد کسب تجارب نسل های قبل از خود برآمده و به منظور برخورد موثر با ماشین سرکوب جمهوری اسلامی دلمشغول چگونگی تسلیح و تشکل خود می باشند. بی جهت نیست که روزنامه جوان وابسته به سپاه پاسداران در مقاله ای در مورد ویژگیهای قیام آبان 98 بر عنصر قهر سازمانیافتۀ اعمال شده متمرکز شده و می نویسد “حمله به مراکز حساس از جمله مراکز نظامی، انتظامی از ویژگیهای خاص این دوره است” و با بر شمردن حملات تظاهر کنندگان به “ده ها کلانتری، سپاه و بسیج با سلاح گرم و سرد” و “محاصره کردن و کشتن چندین بسیجی” و تاکید بر “نحوه قلع و قمع بانکها، تمرکز حملات بر مراکز نظامی و انتظامی با هدف دسترسی به سلاح، بستن برخی جادهها با سلاح گرم” به این جمع بندی معترف می شود که “خشونت سازمان یافته از ویژگیهای منحصر بهفرد اغتشاشات اخیر بود” (تاکید از ماست) (روزنامه جوان ، ۲۹ آبان ۹۸). اگر این عبارت “خشونت سازمان یافته” را در مفهوم واقعی خود یعنی قهر انقلابی به کار ببریم، می بینیم که سازمان دادن این قهر روند تردید ناپذیری ست که جوشش های مبارزاتی در جامعه ما به سوی آن سیر می کند. بی دلیل نیست که امروز سران حکومت از گسترش حجم خرید و فروش سلاح در سراسر کشور سخن گفته و وحشت خود را از آن بیان می کنند. از جمله در هفته های اخیر و به موازات سرکوب وحشیانه شورش گرسنگان با پنجه های آهنین سرمایه داران حاکم، اخباری در مورد گسترش خرید و فروش “کلاشینکوف به قیمت یک و نیم میلیون تومان” در تهران و برخی شهرهای بزرگ به گوش می رسد، و می بینیم که دادستان اصفهان در رسانه های نظام از “کشف ۱۲۶ قبضه اسلحه و من جمله 26 عدد کلت و یک کلاشینکوف” در این شهر خبر می دهد و با اذعان به “ورود سلاح غیر مجاز به داخل کشور” عنوان می کند که “اکثر این سلاحها از نوع شورشی” و برای بر پا کردن “جنگ مسلحانه” هستند. درست در همین رابطه است که فرمانده ناجا، سردار اشتری، با اشاره به “تاکیدات مقام معظم رهبری در خصوص مقابله با خرید و فروش سلاح غیرمجاز”، تصریح می کند که “برخورد و مقابله با خریداران و فروشندگان سلاح در دستور کار ناجا است.”
واقعیت برجسته ای که باید مورد توجه قرار گیرد این است که ما با صف بندی مشخصی در جامعه خود مواجهیم که کارگران و زحمتکشان بخش رادیکال و انقلابی آن را تشکیل می دهند. در صف ضد انقلاب اما، علاوه بر جریانات درون طبقه حاکم، نیروها و جریانات آبرو باخته و اصلاح طلب غیر حکومتی نیز هستند که در جبهه اتحاد نامقدس ارتجاع، علیه دادخواست توده های گرسنه برای ستاندن حق و مطالبات شان از طریق انقلاب و توسل به قهر علیه استثمارگران، تلاش می کنند، و سیاست های حاکمان علیه توده های فرودست را البته خارج از مدار حکومت تعقیب و اجرا می نمایند. شماری از این مرتجعین در جریان قیام آبان 98 خشم و کینه شان از قهر گرسنگان را بدانجا رساندند که مسبب حمام خونی که جمهوری اسلامی با کشتار بی رحمانه توده ها به راه انداخت را نه حکومت و حاکمان بلکه توسل به قهر محکومان به جان آمده جلوه دادند و با بی شرمی تمام مدعی شدند که به علت آن که مردم برای خلع سلاح مراکز سرکوب اقدام کردند، به طور طبیعی مورد حمله و کشتار قرار گرفتند (اشاره به مفهوم سخنان بیشرمانه مسعود بهنود یکی از مرتجعین شناخته شده در زمان شاه و جمهوری اسلامی که یک پایش در سفارتخانه های و کنسولگری های جمهوری اسلامی به منظور رای دادن در خارج کشور است و پای دیگرش در جایگاه و تریبون های تبلیغی طرفدار نظام جهت حمله به مردم). از طرف دیگر، نیروهای انقلابی در جامعه با نیروهای متزلزل و سازشکار هم مواجهند که عروج “شبح سرخ” مبارزه مسلحانه و چشم انداز ضربه خوردن نظام سرمایه داری حاکم (علیرغم همه ادعاهای ضد سرمایه بودنشان)، آن ها را نیز به هراس انداخته است. در حقیقت، قیام 98 و برجستگی عنصر قهر در آن یکبار دیگر جایگاه واقعی نیروهای متزلزل و سازشکار در انقلاب را رو کرد و نشان داد که چگونه این نیروهای خود “پیشرو” خوانده، در حالی که در عمل فرسنگ ها عقب تر از توده ها هستند، در وحشت از اقدامات رادیکال کارگران و مردم به جان آمده برای تسلیح خود و حمله به ارگان های سرکوب و در یک کلام تلاش برای سازمان دادن مبارزه قهرآمیز علیه نظام و سیستم حاکم به دست و پا افتاده اند و می کوشند با ظاهری خیرخواهانه در مقابل جنبش توده ای مانع ایجاد کرده و حرکت چرخ های آن را کند سازند. در میان این نیروها می توان “هیات اجرایی سازمان کارگران انقلابی ایران – راه کارگر” را دید که در جریان قیام و “مبارزات شکوهمند” آبان ماه به رغم “اطمینان” دادن به توده های حاضر در کف خیابان در مورد این که رژیم برای سرکوب و به خون نشاندن جنبش آنان “همه ظرفیت و توان دستگاه سرکوب خود را بکار خواهد گرفت”، از آن ها می خواهد که با دستی خالی به رویارویی جلادان حاکم بروند تا “هزینه” مبارزه را پایین بیاورند. اینان که خوب می دانند که دژخیمان حاکم در چهل سال گذشته نشان داده اند که حتی تحمل مبارزات مسالمت آمیز توده ها را نیز ندارند، به واقع، تسلیم و عدم مبارزه را تحت عنوان “پرهیز از خشونت” در مقابل شلیک مستقیم به مردم بی دفاع و زجر کش کردن اسرا و … به توده موعظه می کنند.
مورد برجسته دیگر در میان نیروهای عقب مانده و سازشکار، سازمان فداییان – اقلیت است که البته ادعای ستاد رزمنده پرولتاریا بودن را نیز می کرد. قیام آبان یکی دیگر از نقاط عطف و تند پیچ هایی بود که با محک زدن مواضع این سازمان در مقابل واقعیات جامعه، نشان داد که این ها نیز به شکل دیگری از توسل توده ها به مبارزه مسلحانه جهت مقابله با دشمنان خود به وحشت افتاده اند. اینان با لفاظی های تمسخر آمیز، بالاخره اعلام کردند که پس از قیام آبان ماه، “موقعیت انقلابی” در جامعه به وجود آمده است. اما، در چنین موقعیتی نه تنها به طور مطلق وظیفه ای برای نیروهای پیشرو جامعه قایل نیستند، بلکه از طبقه کارگر هم می خواهند که کماکان به مبارزه اعتصابی بپردازد. حتی تأکید می کنند که مبادا کارگران به سازماندهی مسلح خود بپردازند و مبادا سعی کنند در جریان مبارزه مسلحانه رهبری دیگر توده ها را به عهده بگیرند. پس اذعان به موقعیت انقلابی برای چیست اگر قرار نیست در سیاست تا کنونی شان تغییری بدهند. اقلیت آشکارا به طبقه کارگر رهنمود می دهد که به جای تقویت و مشارکت سازمانیافته در این شکل از مبارزه و کوشش برای ارتقاء آن و به قول لنین تبدیل اعتصاب عمومی به “قیام مسلحانه”، به “اعتصاب عمومی اقتصادی و سیاسی” ( بخوان همان کاری که زیر تیغ دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی سازماندهی مورد نیازش وجود ندارد) دست بزنند تا زمان “قیام مسلحانه” فرا برسد. این برخورد از طرف اقلیت بیانگر آنست که شبح اقدامات قهر آمیز و گرایش به مبارزه مسلحانه کارگران و توده های زحمتکش، اقلیت را نیز به هراس انداخته است چرا که این رویدادهای عینی و ابتکار کارگران آگاه در خیابان، قبل از هر چیز شکست و عقیم بودن تز کار آرام سیاسی اقلیت و دور باطل اعتصاب عمومی بعد قیام مسلحانه (بدون رهبری کمونیستی) در شرایط دیکتاتوری مطلق العنان حاکم بر نظام سرمایه داری ایران را نشان داده است.
قیام قهر آمیز آبان 98 جدا از تمام درس ها و تجارب بزرگ مبارزاتی ای که بر جای گذارد، بر یک اصل برجستۀ تاریخی و مبارزاتی بار دیگر مهر تایید زد و آن این که قهر ، مامای انقلاب است. استثمارشدگان و قبر خوابان و زباله جمع کن ها، حاشیه نشینان ژنده پوش و در یک کلام گرسنگانی که در کار انقلاب علیه نظم استثمارگرانه موجود به منظور رسیدن به نان، کار و مسکن و آزادی و استقلال به پا خاستند نشان دادند که به رغم تمام تلاش های مذبوحانۀ دشمن و کوته بینی دوستان نادان خویش این اصل را در تجربۀ زندگی روزمرۀ خویش آموخته اند و در حد توانشان به کار بردند. آن ها از دست بردن به سلاح نهراسیدند چرا که می دانند تنها یک خلق مسلح است که امکان آزاد زیستن را دارد. اکنون یکی از وظایف محوری تمامی نیروهای راستین انقلاب است که با تمام توان بکوشند تا به سازماندهی جوانان مبارز و آگاه کشور که همواره در پیشاپیش صفوف میلیون ها تن از کارگران و زحمتکشان و بیکاران و حاشیه نشینان و فرودستان تشنۀ انقلاب اجتماعی قرار دارند، حول پرچم “تشکل، تسلیح، اتحاد، مبارزه پیروزی ” یاری رسانند.
از همین دسته
در ورای نسل کشی اسرائیل کدام منافع اقتصادی؟
جنبش 1401: گذشته چراغ راه آینده است!
مسیری که برای سوسیالیسم در روسیه طی شد! رفیق اشرف دهقانی