تاکنون در ارتباط با تاریخ چریکهای فدایی خلق تصور برخی بر آن بود که نظرات رفیق جزنی همان است که چریکهای فدایی خلق اولیه بیان کرده بودند با این تفاوت که گویا جزنی نظرات به زعم آنها “چپ روانه” و گویا صرفا “نظامی” رفیق مسعود احمدزاده در کتاب ” مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک” را تصحیح کرده است.
قبل از وارد شدن به بحث نظری لازم است گفته شود که رفیق جزنی در جوانی عضو “سازمان جوانان حزب توده بود”. پس از خیانت و بیعملی این حزب در ایران از آن کناره گیری کرده و آن حزب را نقد میکند. اما نقد او به گونه ای است که مینویسد:”حزب توده در گذشته حزب طبقه کارگر بود”. این رفیق در سالهای اواخر دهه ۳۰ به علت نبود یک سازمان انقلابی در ایران در درون “جبهه ملی” به مبارزات خود ادامه میدهد. پس از آن در گروهی تحت نام “گروه جزنی، ظریفی،…” فعالیت میکند. گفته شده است که این گروه اولین “گروهی بود که به مبارزه مسلحانه معتقد بود”. ولی واقعیت این است که این گروه نه تئوری ای در باره مبارزه مسلحانه داشت و نه شکل سازمانی اش با مبارزه مسلحانه منطبق بود. این گروه، اول توسط ناصر آقایان که نفوذی ساواک در این گروه بود ضربه خورد و سپس توسط شخصی (1) از افراد حزب توده که این حزب میتواند مدعی شود که به اصطلاح “در سازمان امنیت محمد رضا شاه” نفوذ کرده بود! لو داده میشود و اکثر کادرهای آن روانه زندان میشوند. کارنامه این گروه در همینجا بدون هیچگونه دست آوردی برای جنبش انقلابی (به جز یک تجربه تلخ) به پایان میرسد. در جریان یورش ساواک به این گروه برخی از اعضای این گروه موفق به خروج از ایران میشوند. از جمله رفیق علی اکبر صفایی فراهانی که در جنبش فلسطین شرکت کرده و به رهبری یک گروه از جنبش فلسطین ارتقا مییابد. او پس از مدتی برای ادامه مبارزه به ایران بر میگردد و با گروهی سازمان یافته که شکل سازمانی اش منطبق با مبارزه مسلحانه بود روبرو میشود. این گروه که توسط رفیق غفور حسن پور سازمان داده شده بود به “گروه جنگل” معروف است. برخی از اعضای این گروه قبلا در ارتباط با “گروه جزنی ظریفی … ” بودند و در آن رابطه فعالیت میکردهاند.
“گروه جنگل” در تابستان ۱۳۴۹ در ارتباط با گروه احمدزاده قرار میگیرد. گروه جنگل که حماسه بزرگ سیاهکل را بر پا میکند از طرف دشمن مورد یورش قرار میگیرد و از آن گروه، ۵ رفیق انقلابی باقی میمانند که با قبول نظرات مندرج در نوشتههای رفقا پویان و احمدزاده (“ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا” و “مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک”) به تشکیلات منسجم ساخته شده توسط گروه پویان مفتاحی احمدزاده میپیوندند. پس از آن این تشکیلات، خود را چریکهای فدایی خلق نامیده و در فروردین ۱۳۵۰ اعلام موجودیت میکند.
جزوه ای در زندان قم تحت نام “آنچه یک انقلابی باید بداند” توسط رفیق جزنی (۲) نوشته میشود و او رفیق علی اکبر صفایی فراهانی را نویسنده آن اعلام میکند، بدون آن که رفیق علی اکبر در جریان چنین امری بوده باشد. آیا رفیق علی اکبر صفایی فراهانی اصلا این جزوه را دیده بود؟ و آیا این جزوه توسط “رفقای جنگل” مطالعه شده یا نشده بود؟ کسی تاکنون در این رابطه سخنی نگفته است. اما اکنون پس از گذشت زمان طولانی آقایی به نام “ناصر مهاجر” در کتابی به نام “راهی دیگر” مدعی شده که جزوه “آنچه یک انقلابی باید بداند”، “مانیفست” گروه جنگل بود. مسلما کسی که چنین ادعایی میکند باید سخنش مبتنی بر اسناد باشد. آیا آقای “ناصر مهاجر” عضو “گروه جنگل” بوده و این جزوه را در آن زمان دیده بود (۳) و اگر نبود که در واقع نبود، بر اساس کدام سند چنین ادعایی را مطرح میکند؟ او این اطلاع به اصطلاح دقیق را از کجا دریافت نموده؟ در حالی که بر اساس گفتههای کسانی که متعلق به گروه احمدزاده بودند و یا کسانی که در زندان با رفقای کادر و بنیانگذار چریکهای فدایی خلق همبند بوده اند، هیچ یک از آن رفقا نه “جزوه آنچه یک انقلابی باید بداند” را دیده بودند و نه اسمی از آن شنیده بودند. در نتیجه آن جزوه به هیچ وجه مورد بحث دو گروه یعنی “گروه جنگل ” و گروه رفیق “احمدزاده” نبود، بلکه “کتاب مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک” بود که رفقای “گروه جنگل” آنرا پذیرفته بودند. بنابراین جزوه “آنچه یک انقلابی باید بداند” همچنان نوشته رفیق جزنی است و در واقعیت تنها میتواند “مانیفست آقای مهاجر” محسوب شود و نه مانیفست گروه جنگل.
در زمان شاه “حزب توده” معتقد بود که با اصلاحات ارضی شاه تغییرات “مثبتی” روی داده است. “شیوه تولید فئودالی تا حدود زیادی از بین رفته و گذار به سرمایه داری آغاز شده، تضادها و تقسیمات طبقاتی جدیدی در جامعه به وجود آمده” است. “حزب توده” از این تحلیل نتیجه میگرفت: “اگر تضادهای جدیدی به وجود آمده، پس هنوز خیلی مانده تا لحظه “مبارزه قطعی”فرا برسد. یعنی “موقعیت انقلابی” (۴) موجود نیست. اتفاقا رفیق جزنی هم میگوید بعد از رفرمهای شاه تضاد کارگران و بقیه تودهها با دشمن در مراحل ابتدایی خود است و اصلاحات ارضی هم “تضادها را در روستاها تخفیف داده“ (۵). اما جواب این سؤال که اگر تضادها در جامعه هنوز رشد نکرده و “تضادها در روستاها تخفیف یافته” چرا باید مبارزه مسلحانه کرد؟ در نوشتههای رفیق جزنی دیده نمیشود. او “شرایط عینی انقلاب“ (۶) را که رفیق مسعود احمد زاده بر آماده بودنش تاکید داشت را با “موقعیت انقلابی” یکسان میگیرد، و از همین زاویه غلط، نظر رفیق مسعود احمدزاده را رد میکند.
حزب توده میگفت: “مبارزه با دیکتاتوری فردی شاه”. اتفاقاً رفیق جزنی هم میگوید: “استراتژی مرحلهای کنونی، مبارزه با دیکتاتوری فردی شاه به عنوان ژاندارم امپریالیسم در منطقه “میباشد.
این نظرات به خوبی نشان میدهند که رفیق جزنی شخصیتی است مبارز، ولی رفرمیست، متمایل به راست در درون جنبش مسلحانه. این خصوصیات را می توان هر چه بیشتر از لابلای نوشتههای او بیرون کشید.
رفیق مسعود احمد زاده با بررسی چگونگی رشد سلطه امپریالیستی در ایران و کودتای امپریالیستی رضا خان (۱۲۹۹)جمعبندی زیر را ارائه میدهد:
“پایههای تسلط سیاسی فئودالیسم با انقلاب مشروطه سست شد و با کودتای رضا خان، فئودالیسم قدرت سیاسی خود را اساسا به امپریالیسم تفویض کرد. منافع اقتصادی فئودالها را تنها قدرت مرکزی حمایت شده و هدایت شده از جانب امپریالیسم میتوانست حفظ کند. این قدرت مرکزی میبایست در عین حال جنبش ضد امپریالیستی خلق را سرکوب کند، زمینه را برای بسط نفوذ هرچه بیشتر امپریالیسم آماده کند”. (کتاب مبارزه مسلحانه استراتژی و هم تاکتیک). سپس رفیق مسعود احمد زاده تاکید میکند که: “در حقیقت با استقرار سلطه امپریالیستی تمام تضادهای درونی جامعه ما تحت الشعاع یک تضاد قرار گرفت. تضادی که در مقیاس جهانی گسترش دارد؛ تضاد خلق و امپریالیسم. در نیم قرن اخیر میهن ما شاهد گسترش این تضاد، سلطه روز افزون امپریالیسم بوده است. هرگونه تحولی میبایست این تضاد را حل کند”.
با تکیه بر تحلیل فوق، این چریکهای فدایی خلق ایران بودند که در رابطه با اصلاحات ارضی شاه به روشنی اعلام کردند که هدف از این اصلاحات “بسط سلطه اقتصادی سیاسی و فرهنگی سرمایه داری بوروکراتیک و وابسته در روستاها بوده است”. آنها سپس خطاب به مبارزینی که دچار ابهام بودند اعلام کردند که “آیا از بین رفتن یک تضاد و آمدن تضادی جدید تغییری در تضاد اصلی جامعه ما داده یا همین تضاد را شدت وحدت بخشیده”؟ و خود از شدت گرفتن این تضاد بعد از رفرمهای شاه سخن گفتند.
رفیق جزنی در زندان با دیدگاه چریکهای قدایی خلق ایران آشنا میشود و از همین تاریخ است که نظر خود را راجع به مبارزه مسلحانه فرموله میکند. او به طور پوشیده کتاب “مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک”را “اپورتونیست چپ“ مینامد و با نامیدن بخشی از چریکهای فدایی خلق ایران تحت نام “رفقای پیشگام” اینطور وانمود میکند که نظر ایشان نظر آن بخش از چریکهای فدایی خلق ایران یعنی “رفقای جنگل” است. او نوشتههایش را توسط افراد فامیلش به خارج از کشور فرستاد و آن انشعاب بزرگ در درون هواداران چریکهای فدایی خلق ایران که در درون “کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی“ در خارج از کشور فعالیت میکردند را باعث شد. به یاد دارم که چگونه حزب توده در خارج از کشور مبلغ و مدافع دیدگاه رفیق جزنی بود.
آنچه به طور واضح دیدگاه رفیق جزنی را متمایل به راست نشان میدهد این گفته اوست که “مبارزه با اپورتونیست راست در بیرون جنبش مسلحانه از کانال مبارزه با اپورتونیست چپ در درون جنبش مسلحانه میگذرد”. این جمله را من باز میکنم تا ببینیم رفیق جزنی چه میگوید؟ وچه میخواهد؟ میگوید که “اپورتونیست راست” که حزب توده باشد مبارزه علیه اش عمده نیست. مبارزه عمده علیه “اپورتونیست چپ” در درون جنبش مسلحانه است یعنی چریکهای فدایی خلق پایبند به نظرات رفیق احمدزاده.
رفیق جزنی با این گفتار خواستار آن بود که تمام رفرمیستها و اپورتونیستهای راست را به دور خود جمع کند تا علیه “اپورتونیست چپ” بجنگد و در راستای “استراتژی مبارزه با دیکتاتوری فردی شاه” سیاست راست روانه اش را به پیش برد.
روزی فرخ نگهدار (۷) نوشت که “اگر جزنی هم زنده بود همان کاری را میکرد که من کردم”. گر چه او برای توجیه خیانتهای خود به قیاسی غیر علمی متوسل شده بود، اما واقعیتی است که دیدگاه رفیق جزنی منهای مبارزه مسلحانهای که بدان معتقد بود دیدگاهی کاملا راست است و دیدیم که چگونه اثرات مخربش را بر جنبش به جا گذاشت.
فقدان صراحت و کتمان کاری در مبارزه ایدئولوژیک آنهم در طیف یک سازمان کمونیستی شیوه مذمومی است که رفیق جزنی در پیش گرفت. امری که از سوی مدعیان پیروی از وی نیز دنبال شد و دیدیم که چگونه سرگذشت “سازمان چریکهای فدایی خلق ایران” را رقم زد.
پاورقیها:
۱- این شخص”عباس شهریاری” نام دارد که در سال ۱۳۵۳ توسط چریکهای فدایی خلق ایران اعدام انقلابی شد.
۲- پس از گذشت سالها بالاخره خانم جزنی در مقاله ای تحت عنوان “بیژن: معشوق، رفیق و همسر” در “جُنگی در باره زندگی بیژن جزنی” اعتراف کرد که جزوه “آنچه یک انقلابی باید بداند” توسط رفیق جزنی در زندان قم نوشته شده است. تاریخ انتشار جُنگ مزبور بهار ۱۳۷۸ در فرانسه میباشد.
۳- ناصر مهاجر بعد از انقلاب ۵۷ در فضای نسبتا باز سیاسی به سازمان چریکهای فدایی خلق تحت رهبری باند فرخ نگهدار پیوسته بود و در جریان انشعاب در آن سازمان با “جناج چپ اکثریت” رفت.
۴- “موقعیت انقلابی” به طور خلاصه یعنی “تضادها به آن حد رشد رسیده اند که پایینیها نمیتوانند به شیوه سابق زندگی کنند و عملا تغییر آنرا طلب میکنند و بالاییها نمی توانند به شیوه قبلی حکومت کنند”.
۵- در آن زمان بیش از نیمی از جمعیت ایران در روستاها زندگی میکردند.
۶- “شرایط عینی انقلاب” یعنی تضادها در جامعه در آن حد رشد کرده است که تودهها بالقوه توان حمل بار مبارزه را دارند.
۷- در اینجا منظور مقایسه این دو با یکدیگر نیست. مسلما تفاوت این دو از زمین تا آسمان است.
باران
دیماه ۱۴۰۰- ژانویه ۲۰۲۲
از همین دسته
سوریه جنگی که ماسکها در آن به کنار زده شد!
جلوهای دیگر از مواضع پرو-امپریالیستی “حزب کمونیست کارگری”
دربارهی انقلاب ما! (لنین)