“راه کارگر” در تداوم منطقی سياستهای سازشکارانه خويش و در شرايط بروز يک خيزش تودهای راديکال بر عليه جمهوریاسلامی، هراسان از عاقبت جنبش در مقابل تودههايی که با شعار سرنگونی کليت رژيم حاکم به ميدان آمدهاند با طرح “مطالبه يک همهپرسی تحت نظارت ناظران بينالـمللـی” میخواهد جمهوریاسلامی را به “رفراندم” بگذارد تا معلوم شود “که مردم رژيم جمهوریاسلامی را میخواهند يا سر آن را”. درواقع با شعار “رفراندم عمومی”، راه کارگر برای حکومت ضدخلقی جمهوریاسلامی و طبقه حاکم در شرايط برآمد جنبش انقلابی تودهها فضا ايجاد میکند و وقت میخرد.
بیترديد يکی از مهمترين معيارهای سنجش ادعاهای جريانات و سازمانهای سياسی راجع به خويش، بررسی مواضع و جايگاهی است که نيروهای مزبور در نقاط عطف مبارزه طبقاتی، در مواجهه با رويدادها و چالشهای بزرگ اجتماعی اتخاذ میکنند، در پرتو رويدادها و موضعگيری احزاب سياسی نسبت به اين رويدادهاست که میتوان جايگاه واقعی و نه ادعايی اين جريانات را تشخيص داد. مرز بين نيروهای واقعاً انقلابی با اپورتونيستها و سازشکاران را ترسيم نمود.
خيزش دانشجويی_مردمی تيرماه در ايران را بايد يکی از آن رويدادهای سياسی مهم و گرهگاههايی به حساب آورد که در جريان آن، مواضع احزاب و سازمانها در قبال جنبش انقلابی تودههای تحتستم با شفافيت و صراحت هرچه بيشتری به نمايش در آمد. در جريان اين خيزش عظيم است که میتوان ديد “راه کارگر” چگونه منش اپورتونيستی خود را ديگر بار به منصه ظهور رسانده و در وحشت از اوجگيری مبارزه انقلابی تودهها چگونه با سرعتی بهمراتب بيش از گذشته در منجلاب رفرميسم درغلطيده و با برافراشتن “پرچم رفراندوم! رفراندوم!” (راه کارگر شماره ۱۶۱) حتی از شعار انقلابی سرنگونی بلاواسطه رژيم وابسته به امپرياليسم جمهوریاسلامی که تا بهحال بههر دليلـی آن را قبول داشت، عقب مینشيند.
البته جلوس “راه کارگر” به موضع “رفراندوم عمومی” يعنی موضعی که بهويژه در سالهای اخير مورد تبليغ راستترين جناحهای اپوزيسيون و حتی طيفی از وابستگان به امپرياليسم و ضدانقلابيون بوده امری اتفاقی و ناگهانی نبوده و نيست. اين موضعگيری در واقع ميوه همان شکوفههايی است که از انتخابات ۲ خرداد با سپر انداختن اين جريان در مقابل جناحی از هيأت حاکمه ضدانقلابی يعنی دارودسته خاتمی جنايتکار به بار نشست و منجر به آن شد که “لبه تيز” حمله “راه کارگر” نه متوجه کليت طبقه حاکم بلکه به سوی “جناح محافظه کار” نشانه رود و به اين وسيله بخشی از مرتجعين فريبکار حاکم توسط اين جريان، تافتهای جدا بافته از کل هيات حاکمه مزدور جمهوریاسلامی قلمداد گردند. در تداوم منطقی چنين سياستی است که در شرايط بروز يک خيزش تودهای راديکال بر عليه جمهوریاسلامی، “راه کارگر” هراسان از عاقبت اين جنبش، شروع به دويدن در جهت عکس نهضت تودهها را کرده و در مقابل تودههايی که با شعار سرنگونی کليت رژيم حاکم به ميدان آمدهاند با طرح “مطالبه يک همه پرسی تحت نظارت ناظران بينالـمللـی” (راه کارگر شماره ۱۶۱) میخواهد جمهوریاسلامی را به “رفراندوم” بگذارد تا “معلوم شود که مردم رژيم جمهوری اسلامی را میخواهند يا سر آن را” (همانجا)
اين شعار انحرافی و موضعگيری غيرانقلابی به طرز بسيار صريح و روشنی در نشريه شماره ۱۶۱ راه کارگر تيرماه ۱۳۷۸ و بهويژه در مقاله “درباره مرحله کنونی جنبش ضداستبدادی” تئوريزه شده و با امضای هيات اجرائی اين جريان به چاپ رسيده است.
در مقاله مزبور اين احکام صادر شده که “با حرکتهای دلاورانه دانشجويان جنبش ضداستبدادی مردم ايران وارد مرحله جديدی شد و برای اولين بار در ۲۰ سال گذشته شعارهای جنبش مستقيماً روی هسته مرکزی قدرت سياسی تمرکز يافت”. بدون اينکه فعلا به صحت و سقم اين ادعا بپردازيم در ادامه مقاله مزبور میخوانيم که “زبدگان نسل جوان کشور، ۵ روز تمام يکريز عليه ولـیفقيه و ولايت فقيه شعار دادند”. (۱) در ادامه مقاله نيز “راه کارگر” با شيوه هميشگی خويش يعنی يکی به ميخ و يکی به نعل زدن پس از آنکه مطرح میسازد که “جنبش ۱۸ تير پلاتفرم اصلاحات خاتمی را نيز به پروندهای مختومه تبديل کرد” و “ظرفيت خاتمی و تاريخ مصرف شعارهای او ديگر تمام شده است” سرانجام اين حکم را ارائه میدهد که “با توجه به شرايط کنونی، طرح رفراندوم عمومی درباره جمهوری اسلامی، مؤثرترين شيوه تبليغ شعار سرنگونی و تداوم شعارهای جنبش هژدهم تير است” (همان مقاله) اگر عاقلـی هم پيدا شود و از هيات اجرائی راه کارگر از چرائی و “مزايای” اين طرح سؤال کند پاسخ خواهد شنيد که “شعار رفراندوم عمومی، تودهنی محکمی است عليه دستگاه ولايت که مدعی برخورداری از حمايت تودهای مردم ايران است و هم استدلال محکمی است برای نشاندادن بیاعتنايی اصلاحطلبان به پايهایترين قاعده دموکراسی و هم نشان دادن راهحلـی است برای پايان دادن به خشونت و خونريزی و متقاعد کردن همه آنهايی که از خشونت و خونريزی نفرت دارند و هنوز هم درنيافتهاند که روحانيت حاکم جز منطق زور به چيز ديگری تن درنخواهد داد”. (همان مقاله) البته تئوریپردازیهای مشعشع فوق درحالـی صورت میپذيرد که “راه کارگر” میداند “ترديدی نيست که روحانيت حاکم و مخصوصاً دستگاه ولايت به يک رفراندوم عمومی آزاد تن نخواهد داد، اما تودهای شدن اين شعار میتواند فشار عظيمی به همه جناحهای رژيم وارد بياورد و در شتاب دادن به روند تلاشی آن نقش مهمی داشته باشد”. (همان مقاله) گرچه يک نگاه سطحی به اين احکام فاضلانه نمايانگر تناقضات اساسی و گويای فقر فکری و سياسی صادرکنندگان آن میباشد اما ما فعلاً به اين جنبه نمیپردازيم. به جای آن، از آنجا که ۲۰ سال حکومت استثمارگرانه و سرکوبگرانه رژيم وابسته به امپرياليسم جمهوریاسلامی (يا به قول “راه کارگر”، روحانيت حاکم) کوچکترين توهمی در ميان وسيعترين اقشار تودههای کارگر و محرومين جامعه ما مبنی بر ضرورت سرنگونی و نابودی قطعی اين رژيم و تمام جناحبندیهای درونی آن بهمثابه شرط اساسی رسيدن به آزادی و عدالت اجتماعی باقی نگذاشته و از آنجا که بهرغم ادعاهای عوامفريبانه “راه کارگر”، خيزش تودهای تيرماه صحت اين حقيقت را در شعارهای روشن تودههای بهپاخاسته، يکبارديگر به نمايش گذارده، میکوشيم با استنادبه حقايق، اساس ايده “رفراندوم عمومی” را بررسی کرده و ماهيت غيرانقلابی و غيرواقعی آن را نشان دهيم، بر بستر اين بررسی میتوان دريافت که برخلاف ادعاهای “راه کارگر” “طرح رفراندوم عمومی” در شرايط فعلـی نه تنها “موثرترين شيوه تبليغ شعار سرنگونی” جمهوری اسلامی نيست بلکه در واقعيت سد راه اين شعار بوده و تلاشی است در خدمت منافع طبقاتی که از برآمد انقلاب قهرآميز تودهها برعليه کل سيستم ظالـمانه موجود به شدت هراسناکاند و بههرطريق میکوشند در مقابل راديکاليسم جنبش تودهای ترمز بزنند و آن را به بيراهه ببرند.
تا آنجا که به مارکسيسم و تجارب و آموزشهای ارزشمند آن باز میگردد شعارهای يک جريان سياسی بايد مشخص و دقيق، بدون تناقض و ابهام و برگرفته از واقعيت شرايط سياسی معين در هر مرحله باشند. مهمتر اينکه شعارهای جريانی که ادعاهای “چپ” و “کارگری” بودن هم دارد بايد در برگيرنده منافع طبقه کارگر و محرومين و پيشبرنده جنبش انقلابی اين طبقات باشند. اما شعار “رفراندوم عمومی” “راه کارگر” نه به لحاظ پشتوانه نظری و نه به لحاظ ملزومات عملـی فاقد اين خصوصيات است.
در سالهای اخير در دستگاه فکری “راه کارگر”، ما به سرعت با رشد اين انديشه باطل روبرو بودهايم که در شرايط وجود تضادهای درون حکومت _ که البته در ماهيت و بهويژه دامنه آنها در ادبيات اين جريان بهنحو اغراقآميزی غلو شده _ و در شرايطی که يکی از جناحهای حکومتی يعنی جناح خاتمی فريبکار خواهان اصلاح و دموکراتيزه کردن حکومت و برقراری “جامعه مدنی” است، میتوان و بايد با گرفتن “لبه تيز حمله” به سوی جناح “محافظهکار” و دستگاه “ولايت فقيه” روند اصلاحات و تغييرات مسالـمتآميز دموکراتيک در جامعه را تسريع کرد. در تداوم منطقی همين دستگاه فکری است که ما شاهديم شعار “رفراندوم عمومی” _ و نه سرنگونی بلاواسطه _ همچنان بر اين تصور بنا شده که در “روحانيت حاکم” يک جناح واقعاً اصلاحطلب که “در ميان مردم نفوذ زيادی دارند” وجود دارد و هنوز “بخشهای قابلتوجهی از مردم از خاتمی نااميد نشدهاند”. (راه کارگر شماره ۱۶۱، تأکيد از ماست.)
درست به دليل “اميد” “راه کارگر” به اين جناح حکومتی است که اين جريان در اولين پيام هيأت اجرايی خود به مناسبت جنبش تيرماه میکوشد تا “برجستهترين نقطه قوت” و “تاکتيک کارساز” اين جنبش را اينگونه جلوه دهد که گويا اين جنبش از آغاز “رهبری و ولايت فقيه”_ و نه کل حکومت جبارانه جمهوری اسلامی را “نشانه” گرفت.
در اينجا به نحو مضحکی میبينيم که “راه کارگر” حتی در راستای تمايلات عملـی خود از دستکاری و وارانه کردن واقعيات عينی هم رويگردان نيست. چرا که همه میدانند _ و حتی در تبليغات خود مرتجعين حاکم نيز بر اين نکته تأکيد شده _ که خيزش تودهای تيرماه پس از مواجهه با سرکوب وحشيانه رژيم خيلـی سريع از شعارهای نرم و آرام به شعارهايی راديکال و صريح برعليه کل رژيم و تمام جناحهای ضدخلقی درونی آن ارتقاء يافت. تا آنجايی هم که به استدلالات “راه کارگر” در باب “نفوذ” زياد اصلاحطلبان و خاتمی فريبکار در “بخشهای قابلتوجه مردم” باز میگردد، بايد خود اين استدلالات را کمی بيشتر وارسی کنيم. برای اين منظور اجازه دهيد قبل از هر چيز، ترمولوژی گنگ و ناروشنی که “راه کارگر” بهعمد و برای پوشاندن واقعيات در مورد جنبش تودهای اخير بدان توسل میجويد را کمی کالبدشکافی کنيم و ماهيت “پوپوليستی” آن را به “راه کارگر” گوشزد نمائيم.
“راه کارگر” هنگام بحث حول “نفوذ اصلاحطلبان” در ميان بخشهای “قابل توجهی” از “مردم” به گونهای از اصطلاح مردم استفاده میکند که اصولاً اين واقعيت که مردم خود به اقشار و طبقات مختلف و متضاد تقسيم شدهاند به طاقنسيان سپرده میشود. اگر “مردم” را به سياق “راه کارگر” يک توده بیشکل و فاقد خواستگاهها و تعلقات طبقاتی در نظر بگيريم، آنگاه، در چنين دستگاه فکریای مسلماً بخشی از “مردم” يعنی بورژوازی و خرده بورژوازی وابسته و تمامی مرتجعينی که حيات آنها به نوعی از انحا با بقای سيستم و نظام ضدخلقی کنونی وابسته است، جزو “مردم” حساب میشوند، مردمی که مطابق منافع خود از خاتمی و دارودسته او طرفداری و حمايت میکنند و بايد هم چنين بکنند. “راه کارگر” میتواند همچنان به کار وکالت بیجيره و مواجب و نمايندگی اين “مردم” ادامه دهد و مطابق خواستهای بخشی از آنها و منافعشان، شعار “رفراندوم عمومی” و نه سرنگونی انقلابی جمهوریاسلامی را سردهد و اصولاً شعارهای سياسی خود را مبتنی بر خواست اين “مردم” اتخاذ کند و بالاخره هم نسبت به کم و زياد شدن نفوذ خاتمی و “اصلاحطلبان” در ميان اين “مردم” حساسيت نشان دهد. “راه کارگر” در واقع با استناد به منافع و خواستگاههای اين “مردم” است که شعار رفرميستی “رفراندوم عمومی” را سرداده و فکر میکند که با “تودهای” کردن اين شعار میِتواند به “دستگاه ولايتفقيه” تودهنی بزند و به همه جناحهای حکومت که جز “منطق زور” نمیشناسند برای قبول اراده تودهها “فشار” بياورد. ممکن است در دنيای توهمات “راه کارگر” _ و نه در شرايط سلطه يک ديکتاتوری عريان امپرياليستی _ اين تاکتيکی عملـی و “مناسب” برای اين جريان باشد. اما اين رفتار هيچ ربطی به پيشبرد و سازماندهی جنبش انقلابی و سازماندهی انقلاب کارگران و تودههای ستمکش ندارد. در حالـیکه از ديدگاه جنبش انقلابی، منظور از مردم نه جمع جبری تمام طبقات خلق و ضدخلق، بلکه طبقه کارگر و همه اقشار زحمتکش و تودههای تحتستمی هستند که زير حاکميت ستمکارانه نظام بورژوازی وابسته قرار دارند. اينها اکثريت مطلق جامعه را تشکيل میدهند و سالهاست که زير سلطه حاکميت امپرياليسم و رژيمهای وابسته و استثمار و سرکوب وحشتناک ناشی از اين سلطه شوم در فقر و فلاکت زندگی میکنند به قول خود حکومت در زير “خط فقر” و يا “خط بقا” و “فنا” به سرمیبرند. (۲) کارگران و محرومينی که در شرايط سلطه ديکتاتوری امپرياليستی و نظام سرمايهداری وابسته در فقر و فلاکت تمام زندگی میکنند. تنها دو و بعضی وقتها يک وعده غذا میخورند، رنگ گوشت را نمیبينند، بيکارند، در حلبیآبادها زندگی میکنند و از حداقل مزايای يک زندگی انسانی محرومند. در ميان اين توده عظيم “مردم” حتی اگر عدهای هم بودند که تحت تأثير تبليغات سنگين و فريبنده امپرياليستی در طول يکی دو سال اخير کمترين “اميد” و توهمی هم به خاتمی و دارودستهاش و وعدههای فريبکارانه آنها داشتند، در پرتو زندگی واقعی و فلاکتبار، توهماتشان تماماً فروريخته است. اساساً شرايط مادی زندگی اين اکثريت عظيم، تضاد آشتیناپذير آنها را در طول بيست سال گذشته با نظام استثمارگرانه حاکم و محافظين آن يعنی رژيم جمهوریاسلامی و تمامی جناحهای ضدخلقی درونیاش هر روز بيش از قبل حادتر و عميقتر نموده است. اينها همان “مردمی” هستند که به قول “راه کارگر” مبارزهشان در شرايط کنونی “بهمعنی مبارزه برای حق زندگی و زنده ماندن است” و اين مبارزه “مرگ و زندگی” که ديگر “راه گريزی از آن باقی نمانده بهطور جدايیناپذيری با مبارزه برای سرنگونی رژيم گره خورده” است. (راه کارگر شماره ۱۶۱ مقاله نقش کارگران در روند کنونی جنبش انقلابی). خواست و نياز اين “مردم” چيزی کمتر از يک انقلاب اجتماعی قهرآميز برای نابودی علل فقر و بدبختی يعنی کليت نظام و رژيمهای حافظ آن نيست و وقوع هزاران اعتصاب کارگری و دهها حرکت و شورش تودهای کوچک و بزرگ که اغلب با خشونت بیرحمانه حکومت پاسخ گرفته مدارک عينی اثبات اين حقيقت است. اين گروه از “مردم” بهرغم عوامفريبیهای “راه کارگر” نه اميدی به وعدههای فريبکارانه خاتمی دارند و نه مزدوران بهاصطلاح اصلاحطلب حکومت در ميان آنها “نفوذ” دارند. تازه اگر چنين “نفوذی” آن هم در ميان “بخش قابلتوجه” اين مردم حقيقت میداشت، آيا وظيفه يک نيروی انقلابی طرح شعارها و تاکتيکهايی برای زدودن اين “نفوذ” و يا هرگونه توهم ايجادشده در اثر تبليغات فريبکارانه در ميان مردم بود و يا کرنش در مقابل اين واقعيت؟ بدون شک “راه کارگر” در تداوم منطقی تئوریپردازيهای تسليمطلبانهاش، راه دوم يعنی تصديق خائفانه “نفوذ” چشمگير “اصلاحطلبان” در ميان “بخشهای قابل توجهی” از “مردم” را برگزيده و شعار “رفراندوم عمومی” را نيز با چنين توهمی سرداده است. اما برخلاف سازشکاريهای بيکران “راه کارگر”، شعار “رفراندوم عمومی” برای توده عظيم و رنجديدهای که همواره در صف اصلـی تصادمات ۲۰ ساله اخير با دستگاه سرکوب حکومت قرار داشتهاند و نفرت بیحدوحصر و خشم انقلابی خود را بارها در مشهد و شيراز و اراک و اسلامشهر و صنايع نفت و سنندج و…… بر عليه کليت رژيم جمهوریاسلامی به نمايش گذاردهاند، هيچ قدرت جذب و بسيجکنندهای ندارد. اين مردم بارها در برخورد مستقيم با حکومت با شعارهای “مرگ بر جمهوریاسلامی” به دفعات “رای” و “اراده” واقعی خود را به نمايش گذارده و نشان دادهاند که “سر جمهوری اسلامی را میخواهند” و نه “رفراندوم عمومی” زير نظارت “ناظرين بينالـمللـی” را. بهاعتبار اين واقعيات است که بايد به “راه کارگر” تأکيد نمود که شعار “رفراندوم عمومی” او فاقد ارزيابی صحيح از اوضاع و احوال کنونی جامعه، صفبندی طبقاتی و شرايط جنبش انقلابی تودهها بوده و پيشفرضهای ذهنی حاکم بر آن هيچ ربطی به واقعيت ندارند. گذشته از اين، “راه کارگر” در شرايطی در تبوتاب “تودهای” کردن شعار “رفراندوم عمومی” در اين “مرحله” است که خود میپذيرد “جنبش ۱۸ تير” با “طرح مستقيم شعار سرنگونی”، اين شعارها را “جا انداخته” است (مقاله درباره مرحله کنونی…). پرسيدنی است که چگونه در حالـیکه جنبش خودبهخودی تودهها و يا بهعبارت “راه کارگر” “حرکت انقلابی” آنان در تيرماه، با طرح مستقيم “شعار سرنگونی” و از آن بالاتر با “جاانداختن” اين شعار به ميدان آمده است، در شرايطی که “راه کارگر” خود اعتراف میکند “اکثريت خردکنندهای” از مردم، نه تنها با ولايت فقيه بلکه با “هرگونه حکومت دينی” نيز مخالفند، نيروهای آگاه و پيشرو بهجای اتکا به اين واقعيات و اتخاذ شعارها و تاکتيکهايی برای ارتقاء و تسريع اين روند و سطح آگاهی تودهها، بايد فرسنگها عقبتر از جنبش تودهای از شعار سرنگونی و از خواست “اکثريت خردکننده” مردم فاصله بگيرند و شعار “رفراندوم عمومی” را سر دهند؟
در دستگاه فکری مشعشع “راه کارگر”، قرار است “تودهای شدن” شعار “رفراندوم عمومی” “تودهنی محکمی” به “دستگاه ولايت” بزند، فقدان “حمايت تودهای” آنرا نشان دهد و بالاخره “فشار عظيمی به همه جناحهای رژيم وارد بياورد”. اما اين شعار از هم اکنون عقيم بودن خود را با توجه به واقعيات اشارهشده در بالا اثبات کرده است. در شرايطی که تبديل هر شعار سياسی به يک اهرم فشار برعليه حکومت، قبل از هر چيز مستلزم تراکم و تجمع نيروی مادی يعنی قدرت تودهها در پشت آن شعار است، “اکثريت خرد کننده” آحاد جامعه ما در خيابانهای تهران و تبريز و شهرهای بزرگ، ضمن سردادن شعارهای “حکومت زور نمیخوايم، آخوند مزدور نمیخوايم”، “مرگ بر خاتمی، مرگ بر خامنهای”، و “وای به روزی که مسلح شوی” و … به شکل بسيار روشن و واضح به کل رژيم جمهوریاسلامی و جناحهای آن “تودهنی” زدند و “رفراندم عمومی” خود را برپا کردند. و به اعتراف خود “راه کارگر” از “استقبال بیسابقه و تحسين و همدلـی همگانی مردم برخوردار شدند.” (مقاله درباره مرحله کنونی… راه کارگر ۱۶۱)
به اين ترتيب ما میبينيم چگونه در حالـیکه خيزش تودهای اخير و بهرغم “راه کارگر” “گشايش انقلاب”، با راديکالترين شعارها عليه حکومت جمهوریاسلامی بروز يافته و پايههای رژيم را لرزانده است و سطح بالای شور و آگاهی تودهها و بهويژه نسل جوان را به نمايش گذارده، نيروهايی نظير “راه کارگر” بنا به ماهيت سازشکارانه خود هراسناک شده و در وحشت ازدستدادن “اصلاحطلبان” _ بخوان يک جناح ضدخلقی حاکميت _ همسو با مرتجعان برای محدود کردن دامنه جنبش و عمق آن، شعار سرنگونی بلاواسطه که خواست و اراده کارگران و تودههای بپاخاسته است را به کناری نهاده و طرح رفراندوم عمومی را جايگزين آن میسازند. در واقع “راه کارگر” با اين تاکتيک نه تنها بیاعتنايی خود را به خواست تودهها و جنبش انقلابی آنان را به نمايش میگذارد بلکه برای حکومت ضدخلقی جمهوریاسلامی و طبقه حاکم فضا ايجاد میکند و وقت میخرد.
شعار “رفراندوم عمومی” بر هيچ پايه واقعی و درستی بنا نيست. اين شعار عقبنشينی آشکار از مواضع انقلابی و خواست طبقه کارگر و تودههای محروم و عدول از اصول و پرنسيبهای يک نيروی واقعاً انقلابی و مبارز در شرايط جامعه تحت سلطه ماست.
حال بيائيد از فرضيات ذهنی و تناقصات بیشمار “راه کارگر” در طرح شعار “رفراندوم عمومی” بگذريم و ببينيم که اين شعار در فضای واقعی حاکم بر جامعه تحت سلطه ما يعنی در شرايط سلطه ديکتاتوری عريان امپرياليستی در عمل چه معنايی خواهد داشت. “راه کارگر” در پيام دوم هيات اجرايی خود به مناسبت جنبش اخير اعلام میکند که “خط قرمزهای” رژيم جمهوریاسلامی را قبول ندارد و اضافه میکند “شما اگر جرات داريد به رای بگذاريد!، اگر طالب خونريزی نيستيد جمهوریاسلامی را به رای بگذاريد! اگر راست میگوييد که به حق انتخاب مردم اعتقاد داريد به رای بگذاريد…”. خواست به رای گذاردن جمهوریاسلامی را بدينگونه فرموله میکند که “با توجه به مشخصات شرايط کنونی، طرح رفراندوم عمومی درباره جمهوریاسلامی، مؤثرترين شيوه تبليغ شعار سرنگونی و تداوم شعارهای جنبش هژدهم تير است”. (راه کارگر شماره ۱۶۱ مقاله درباره مرحله کنونی…)
با توجه به اين طرح، نخستين مسئله مهمی که گريبان طراحان شعار “رفراندوم عمومی” را میگيرد عبارت از اين است که بربستر چه شرايطی و چگونه اين شعار بايد به پراتيک تبديل گردد. به بيان ديگر، در “شرايط کنونی” يعنی در شرايط سلطه بلامنازع ديکتاتوری امپرياليستی که توسط رژيم سرکوبگر جمهوریاسلامی برای حفظ حاکميت طبقه بورژوازی وابسته اعمال میگردد و در شرايطی که به اعتراف “راه کارگر” جمهوری اسلامی نه تنها ابتدايیترين آزاديها، بلکه حتی حکومت قانون را نيز نمیتواند تحمل کند”، در شرايطی که “ترديدی نيست که روحانيت حاکم و مخصوصاً دستگاه ولايت هرگز به يک رفراندوم عمومی آزاد تن در نخواهد داد”. (راه کارگر شماره ۱۶۱) “شعار رفراندوم” عمومی چگونه بايد متحقق شود؟ همانگونه که در اولين پيام هيات اجرايی راه کارگر آمده منظور اين جريان “مطالبه يک همه پرسی، تحت نظارت ناظران بينالـمللـی و تحت اداره تشکلهای مردم” است.
به اين ترتيب تا همين جا ما شاهديم که چگونه “راه کارگر” بهعنوان جريانی که در شعار از برقراری حکومت کارگری ظاهراً يک کلمه پائينتر نمیآيد و در برنامه خود مدعی “تاسيس دولت کارگری”ست و يا “ايجاد دولت کارگران و زحمتکشان را در صدر وظايف مبارزاتی خود قرار داده است” (راه کارگر، چه میخواهيم؟ که هستيم؟ _ شماره ۱۶۱) در حل اصلـیترين مسئله هر انقلاب يعنی مسئله قدرتدولتی دست به دامان “ناظران بينالـمللـی” میشود. ناظران بينالـمللـیای که در “بهترين حالت” ارگانهای امپرياليستی و “منتخب دولتها” و “غالباً زورگوترين و ظالـمترين آنها میباشند”. (راه کارگر شماره ۱۵۶) و بهطور قريب بهيقين نه تنها مخالف بلکه دشمن آشتیناپذير هرگونه جريان سوسياليستی و کمونيستی هم هستند. از سوی ديگر در شرايطی که دول امپرياليست و در راس آنها آمريکا و اتحاديه اروپا با سرعت به ترميم و گسترش روابط مخفيانه و علنی خود با جمهوریاسلامی پرداختهاند و کمپانیهای امپرياليستی در سطح وسيعی به غارت منافع نفتی و بازار پرسود ايران مشغولند، ديگر شانسی برای “رفراندوم عمومی” “راه کارگر” برای دستيابی به “سر” جمهوریاسلامی زيرنظر “ناظران بينالـمللـی” باقی نمیماند. رفراندومی که اگر هم روزی با تعينات موردنظر “راه کارگر” به وقوع بپيوندد، به خاطر نفس وجود همان “ناظران بينالـمللـی” بهعنوان گردانندگان اين رفراندوم بههيچرو نميتواند “آزاد” و برآورنده منافع طبقه کارگر و خلقهای ستمديده ما باشد. و بالاخره اينکه اگر قرار است “رفراندوم عمومی” “راه کارگر” زير نظر “ناظران بينالـمللـی” و “تحت اداره تشکلهای مردم” انجام شود، بدبختانه در شرايط فعلـی، “راه کارگر” خود نيز از قبل معترف است که چنين تشکلهای مردمیای_ صد البته منظور تشکلهای مستقل مردمی است و نه تشکلهای ارتجاعی دستساز جمهوریاسلامی_ اکنون وجود ندارند و به اعتراف “راه کارگر” “سرکوب ۲۰ ساله، بخشهای مختلف مردم را از تشکل محروم کرده است”. از اينها گذشته برای طراحان اين شعار که تا مغز استخوان به رفرميسم آلوده شدهاند آيا “نه” بزرگی که تودههای بپاخاسته يکبار ديگر در جريان خيزش انقلابی تيرماه به جمهوریاسلامی دادند، معيار اين حقيقت است که مردم به چيزی کمتر از “سر” جمهوریاسلامی رضايت نمیدهند و يا آرائی که قرار است از صندوقهای تحتنظارت “ناظران بينالـمللـی” در يک شرايط موهوم بيرون بيايد؟ آنچه روشن است “راه کارگر” بنا به مصالح سازشکارانه و غيرانقلابی خود شقه دوم را پذيرفته است. اما تا آنجا که به زندگی واقعی و شرايط جامعه ما باز میگردد شعار “رفراندوم عمومی” “راه کارگر” به لحاظ پراتيک نيز غيرواقعی و غيرمنطبق با شرايط کنونی است. در هر صورت بايد تاکيد کرد که حتی اگر روزی و در يک شرايط فرضی هم ما شاهد وجود سلطه جمهوریاسلامی و در همان حال برگزاری “رفراندوم عمومی” برای “سر” اين رژيم و تحت نظارت ناظران بينالـمللـی باشيم، مطمئناً در آن زمان ما با اوضاع و احوالـی روبرو خواهيم بود که بر بستر رشد جنبش تودهها رژيم جمهوریاسلامی به شدت تضعيف شده و در آن صورت نيز بايد تاکيد کرد که در چنين موازنه قدرت فرضیای و يا بهبيان “راه کارگر” “موازنه سياسی”ای، مردم با پذيرش “رفراندوم عمومی” از سوی جمهوریاسلامی همان برخوردی را خواهند کرد که با رژيم شاه مزدور هنگامی که با قيافهای نحيف و لرزان اعلام داشت که “صدای انقلاب” آنان را شنيده، کردند.
اگر نتايج مخرب تئوریپردازيهای غيرانقلابی “راه کارگر” درمورد شعار “رفراندوم عمومی” را بررسی کنيم و لب کلام او را بازگو کنيم به جمعبندی زير دست خواهيم يافت: “در شرايطی که کشور ما در آستانه يک موقعيت انقلابی قرار گرفته” (راه کارگر شماره ۱۵۸ آذر و دی ۱۳۷۷) و در شرايطی که “جمهوریاسلامی روی انبار باروت نشسته است” (راه کارگر ۱۶۱) در شرايطی که “اکثريت خردکننده” مردم نه جمهوری و نه هيچ حکومت دينی ديگری را نمیخواهند، در شرايطی که تودههای بپاخاسته در جريان خيزش انقلابی ۶ روزه خود با “شعارهای تيز سرنگونی” به ميدان آمده و فرياد زدند “حکومت زور نمیخوايم، آخوند مزدور نمیخوايم” و “وای به روزی که مسلح شويم” در شرايطی که اين جنبش، شور و رزمندگی و سطح بالای آگاهی خود را با حمله به موسسات ستم و سرکوب نظام امپرياليستی موجود به روشنترين وجهی به نمايش گذارد، از نظر “راه کارگر” طرح “رفراندم عمومی” زير نظر “ناظران بينالـمللـی” “مناسبترين” تاکتيک است.(!؟)
به جای تشويق تودههای انقلابی به گسترش امواج انقلاب، مسلح شدن و وارد آوردن ضربات هر چه کاریتر به دشمن، در “آستانه يک موقعيت انقلابی”، “راه کارگر” به کُند کردن راديکاليزم جنبش تودهای پرداخته و با درخواست يک “رفراندوم عمومی” آنهم از جمهوریاسلامی و زير نظر “ناظران بينالـمللـی” درواقع به خريدن وقت و ايجاد فضای مانور برای حکومت سرکوبگر جمهوریاسلامی پرداخته است. آيا اين موضعگيریها يکبار ديگر با صراحت نشان نمیدهند که “راه کارگر” در تداوم سياستهای ديرينه خود امروز با چه سرعتی به گام برداشتن در جاده اپورتونيسم و رفرميسم و نهايتاً خيانت به اصول انقلاب و آرمانهای انقلابی طبقه کارگر و محرومين مشغول است؟ “راه کارگر” در شرايط کنونی همان رفتاری را در مقابل جنبش انقلابی تودهها در پيش گرفته که اسلاف او يعنی ليبرالها و کادتها در مقابل قيام کارگران و دهقانان بر عليه تزار در پيش گرفتند. در حاليکه کارگران به قول لنين “با رسوخ عزم و سرسختی کامل بر ضد حکومت مطلقه مبارزه نمودند” و حتی در دسامبر ۱۹۰۵ به “قيام مسلحانه” برخاستند، ليبرالها در عوض “وعده دادند از راه مسالـمتآميز، تحصيل آزادی نمايند”. آنها در همان حال که “با يکدست و آنهم خيلـی بهندرت به مبارزه در راه آزادی کمک میکردند، ولـی دست ديگر خود را هميشه بهسوی تزار دراز میکردند و به او وعده میدادند قدرت وی را حفظ و تقويت نمايند. دهقانان را با ملاکين آشتی دهند و کارگران آشوبگر را آرام کنند، وقتی انقلاب به مرحله مبارزه قطعی با تزار، يعنی قيام دسامبر ۱۹۰۵ رسيد تمام ليبرالها رذيلانه به آزادی مردم خيانت کردند و از مبارزه رويگردان شدند”. (مجموعه آثار لنين، درسهای انقلاب صفحه ۳۰۲ و ۳۰۳ )
اين حقيقتی است که شعارهای هر جريان سياسی، بيان مختصر و چکيده سياستها و منافع طبقاتی جريان مزبور میباشند. همه میدانند که در يک دهه اخير بهويژه بر بستر هجوم سهمگينی که بورژوازی و ارتجاع پس از سقوط بهاصطلاح اردوگاه سوسياليسم در سطح بينالـمللـی بر عليه کمونيسم و انقلاب سازمان دادهاند ما شاهد رشد سريعتر تفکرات غيرانقلابی و سازشکارانه در ميان نيروهايی شدهايم که زمانی بنا به اقتضای شرايط از مارکسيسم و کمونيسم و انقلاب دم میزدند. اين واقعيت ناگوار بهويژه در شرايط جامعه تحت سلطه ما که عوارض سخت يک انقلاب شکستخورده خونين را نيز بر دوش میکشد به طور برجستهتری خودنمايی میکند. در بستر چنين شرايطی است که ما شاهد آهنگ سريع گسترش تفکراتی در ميان صفوف اپوزيسيون بودهايم که مضمون آنها را تقبيح “قهر” و “خشونت” و “انقلاب” برعليه ديکتاتوری عنانگسيخته بورژوازی و در عوض تشويق طبقه کارگر به “مماشاتجويی” و “مصالحه” با دشمنان طبقاتی با اتکا به وجود جناحهای “مسامحهگر” و “دورانديش” بورژوازی تشکيل داده است. شعار “انتخابات آزاد”، “رفراندوم عمومی” و يا استراتژی “مبارزه مسالـمت آميز” که ندای آنها سوای جناحهای مرتجع و ضدانقلاب گاهاً حتی از سوی عناصر و جرياناتی در درون اپوزيسيون مترقی رژيم نيز پژواک شده محصول چنين روندی است.
به اين ترتيب ما شاهد يک جدال نظری و عملـی هر چه شديدتر بين نيروهای انقلابی طرفدار سرنگونی کليت رژيم ضدخلقی جمهوریاسلامی، با نيروهايی بودهايم که اصولاً سرنگونی جمهوریاسلامی را از شعارها و حتی استراتژی خود حذف کردهاند. در امتداد رشد پُرشتاب چنين روندی است که “راه کارگر” نيز در چند ساله اخير و بهويژه با رویکارآمدن خاتمی و دارودسته فريبکار او، هرچهبيشتر به مواضع راستروانه و غيرانقلابی درغلطيده و با دل بستن به بهاصطلاح روند تحولات دموکراتيکی که گويا ضدانقلابيون مرتجعی نظير خاتمی مزدور و اعوان و انصارش قرار است در چارچوب رژيم وابسته به امپرياليسم جمهوریاسلامی برای تودههای تحتستم به ارمغان آورند، هر چه بيشتر و سريعتر از مسئله سرنگونی بیقيدوشرط رژيم سرکوبگر جمهوریاسلامی و انقلاب فاصله گرفته است. و با توجيهاتی نظير جهت دادن “لبه تيز” حمله برعليه تنها يک جناح از حاکميت وابسته، درواقع به سپر انداختن و سکوت در مقابل جناح ديگر پرداخته است و کوشيده تا به اين ترتيب کل دم و دستگاه بوروکراتيک_نظامی و نظام ضدخلقی حاکم را از آماج خشم تودههای بپاخاسته دور سازد. در چارچوب اين سياست است که “راه کارگر” برای موجهجلوهدادن موضع غيرانقلابی و سازشکاریهای خويش به توجيهاتی نظير “فضای ايدئولوژيک غالب در مقياس جهانی بسيار محافظهکار میباشد” و يا “ضديت با انقلاب يکی از رايجترين پديدههای اين دوره است” (راه کارگر شماره ۱۶۱) روی میآورد و با دستاويز قرار دادن اين عبارات برای توجيه تمايلات عملـی خويش بالاخره نتيجه میگيرد که مسئله جنبش انقلابی جاری در ايران نه تعرض انقلابی تودهها برای وارد ساختن ضربات بيشتر به ديکتاتوری عنانگسيخته حاکم، بلکه پُر کردن “شکاف ميان اصلاحطلبان” (بخوان جناح فريبکار و ضدخلقی خاتمی بهمثابه يکی از جناحهای هار بورژوازی وابسته در ايران) و “طرفداران انقلاب” است. (راه کارگر ۱۶۱ مقاله درباره مرحله…)
“راه کارگر” بهخاطر آنکه شديداً تحت تاثير تبليغات عنانگسيخته و ضدانقلابی بورژوازی و ارتجاع در سطح بين الـمللـِ مبنی بر عدمامکان انقلاب قرار گرفته در تمام تاکتيکهای خود نه سازماندهی و ارتقاء مبارزات کارگران و تودههای تحتستم به پاخاسته برای انقلاب اجتماعی بلکه تبديل جنبش اين طبقه به حداکثر يک اهرم فشار برعليه بورژوازی را تعقيب میکند. اين جريان کمترين چشمانداز جدیای برای سرنگونی انقلابی بورژوازی وابسته و رژيم جمهوریاسلامی و حاکميت امپرياليستی در ايران ندارد، ولـی از آنجا که روندهای زنده اجتماعی خارج از اراده و بر خلاف تمايلات عملـی او در حال حرکتند و از آنجا که جنبش انقلابی تودهها بهرغم “فضای محافظهکارانه بينالـمللـی” هر روز بيشتر با خواست سرنگونی جمهوریاسلامی به ميدان آمده و میآيد، “راه کارگر” نيز میکوشد از يک سو خود را فريبکارانه با اين روند همراه و همهدف نشان داده و بگويد “روندی که آغاز شده، خارج از اراده و کنترل هم حکومت و هم نيروهای سياسی بهوجود آمده، به پيش میرود و شتاب آن نيز با گامهای ما تنظيم نمیشود” (راه کارگر ۱۶۱ مقاله نقش کارگران در روند کنونی جنبش انقلابی) و در همان حال از هيچ کوششی برای سوق دادن اين موج انقلابی به سوی “اشکال مسالـمتآميز مقاومت” در مقابل سرکوب و وحشيگریهای غيرقابلتوصيف حکومت و ترمز زدن در مقابل آن دريغ نورزد.
“راه کارگر” از اوضاع موجود جامعه يعنی حاکميت مطلق و ديکتاتوری عنانگسيخته بورژوازی وابسته به امپرياليسم در ايران ناراضی است. او از “استبداد” “دستگاه ولايت فقيه” و “جناح تماميتخواه” و “محافظهکار” ارتجاع حاکم به شدت دلخور است. اما به همان اندازه از اوجگيری مبارزات قهرآميز کارگران و خلقهای تحتستم که موجب اعمال قهر و خونريزی بر عليه مسببين وضع موجود شود نيز نگران است. درست به همين دليل میکوشد تا با دست به دامان شدن جناح ديگر ارتجاع حاکم _ يعنی جناح بهزعم او اصلاحطلب و مسامحهجو _ و تشويق مستقيم و غيرمستقيم اعمال فريبکارانه اين جناح، به خيال خام خويش تلاش برای ايجاد تغييرات تدريجی در نظام و نهايتاً استحاله جمهوریاسلامی را تقويت کند. غافل از اينکه او هر نيتی هم که داشته باشد با چنين رفتاری تنها راه خيانت به انقلاب تودهها را در پيش گرفته است. “راه کارگر” در شرايط طغيان جنبش تودهای بهجای ايفای نقش پيشاهنگی و هدايت و ارتقاء مبارزات انقلابی کارگران و تودههای ستمديده _ بدانگونه که خود مدعی آن است _ به مغازله با “اصلاحطلبان” مشغول شده و هنوز هم در توهم اينکه آيا آنان “واقعاً به دموکراسی پایبندند” يا نه! (مقاله درباره مرحله کنونی شماره ۱۶۱) دست و پا میزند. آنهم در شرايطی که همين بهاصطلاح اصلاحطلبان بهمثابه يکی از جناحهای ارتجاعی طبقه حاکم، حتی لحظهای هم در سرکوب وحشيانه خيزش انقلابی تودهها درنگ نکردهاند. شعار “رفراندوم عمومی” بيان چنين سياستی است: در شرايط کنونی، انقلاب نه! سرنگونی نه! پر کردن شکاف ميان “اصلاحطلبان” (بخوان جناحی از بورژوازی وابسته حاکم) و “طرفداران انقلاب”، اين است استراتژی راه کارگر! (۳)
امواج انقلابی مبارزات تودهای لرزه بر اندام “راه کارگر” و دستگاه فکری بیرمق او انداخته است و روحيه او را هر چه بيشتر خرد کرده است. انقلاب و انقلابيون واقعی از جنبش قهرمانانه کارگران و تودههای محروم و عزم آنان برای سرنگونی جمهوریاسلامی روحيه و شور و شوق مبارزاتی میگيرند، “راه کارگر” اما برعکس میکوشد به وسع خود جلوی اين جنبش ترمز بزند، “راه کارگر” از انقلاب قهرآميز بر عليه جمهوری اسلامی بيمناک است و همين مسئله مرز او را با کارگران انقلابی و تودههای ستمديده و با انقلاب برای آزادی و دموکراسی هر چه عميقتر ساخته است.
مهر ۱۳۷۸
———————-
پاورقیها:
۱_ در تبيين “راه کارگر” از روند خيزش تودهای تيرماه و بهويژه شعارهای اين خيزش يک نکته قابل ملاحظه وجود دارد. “راه کارگر” با سماجت غيرقابل پنهانی میکوشد اينگونه جلوه دهد که گويا جهت و محتوای شعارهای اين جنبش چندروزه اساساً به سوی “دستگاه ولايت فقيه” و از آن محدودتر شخص “ولـیفقيه” متمرکز بوده است. به بيان ديگر “راه کارگر” میکوشد اينگونه جلوه دهد که در جريان اين خيزش “لبه تيز” حمله تودهها همچون تئوریپردازان “راه کارگر” اساساً متوجه تنها جناحی از حکومت و از آن کمتر شخص خامنهای بوده است. اين القائات حقيقت نداشته و غيرواقعی است. واقعيت آن است که در جريان خيزش تودهای تيرماه، ما با شعارهای متنوعی روبرو بودهايم، از شعارهايی که نمايانگر خواستهای جزئی و حتی قانونی بوده تا شعارهايی که بر عليه اين يا آن مقام رژيم منجمله شخص خامنهای يا خاتمی سرداده شده است. اما حقيقت برجسته آن است که با تداوم و تودهای شدن هر چه بيشتر اين خيزش و خارج شدن کنترل آن از دست دارودسته بهاصطلاح اصلاحطلب، شعارهای خيزش تيرماه هر چه راديکالتر شده تا جائيکه سرنگونی قهرآميز رژيم جمهوریاسلامی و تمام جناحهای ضدخلقیاش مضمون اصلـی شعار تودهها بهويژه در روزهای اوج جنبش (دوشنبه و سهشنبه) بوده است. اتفاقاً خيزش اخير يکی از اسناد گويايی است که سطح آگاهی بالای تودهها و عدم توهم آنان به دارودسته خاتمی را هر چه روشنتر به نمايش گذارده است.
۲_ نبايد فراموش کرد که حتی “راه کارگر” هم در شرايطی عبارت “مردم” البته بدون طبقات را به کار میبرد که میپذيرد “اکثريت قاطع جمعيت ايران را کارگران و زحمتکشان هم سرنوشت با آنان تشکيل میدهند” (راه کارگر ۱۶۱، مقاله درباره مرحله کنونی…)
۳_ اين استراتژی از جانب ارتجاع نيز طرفداران پروپاقرص خود را دارد، استراتژيستهای رژيم ضدخلقی جمهوریاسلامی نيز با روی کار آمدن خاتمی فريبکار و سردادن وعدههای عوامفريبانه، سياست مرحلهای خود در مقابل اپوزيسيون را چنين فرموله کردهاند؛ تبديل ضدانقلاب و معاند به مخالف سياسی و حل مخالف سياسی در يکی از جناحبندیهای درون نظام.
از همین دسته
حماس و بنیادگرائی اسلامی ابزاری در دست امپریالیسم (*)
به یاد فراموش نشدنی جان های شیفته دهه ۶۰
بیانیه مرکز هاندالا در پشتیبانی از یک زندانی سیاسی فلسطینی