اخیرا شاهد تبلیغات چپ ستیزانه عده ای معلوم الحال در کلاب هاوس و تکرار این تبلیغات بی ارزش در تلویزیون میهن توسط فردی همچون ایرج مصداقی مجاهد سابق که درسالهای اخیر نشان داده که به عنوان یک طرفدار آلترناتیو سلطنت از هیچ فرصتی برای تبلیغ علیه چپها و کمونیستها نمیگذرد بودیم. این جماعت دادگاه جنایتکاری به نام حمید نوری در سوئد را به وسیله ای برای فحاشی به چپ بدل نموده و همچون بقیه سلطنت طلبان و ضد کمونیستها میکوشند قدرتگیری خمینی را به حساب سیاستهای چپ انقلابی بگذارند تا بتوانند علیه چپها از کینه به حق مردم نسبت به جمهوری اسلامی سود جویند. در حالیکه امروز دیگر بر کسی پوشیده نیست که دار و دسته خمینی را امپریالیستها برای سرکوب انقلاب مردم ما به قدرت رساندند و توافق جهت این امر هم در کنفرانس گوادلوپ قطعی شد.
از طرف دیگر، در پاسخ به این تبلیغات مغرضانه در دی ماه امسال (۱۴۰۰) عده ای تحت عنوان “جمعی از همبندان دهه شصت” در اعتراض به اراجیف ایرج مصداقی مبنی بر اینکه “چپ درمانده و وامانده است” یا چپ” نفسهای آخرش را میکشد”، مطلبی تحت عنوان “به نام دادگاه به کام چپ ستیزان” نوشته و به ادعای خود تلاش کرده اند که از چپ دفاع کنند. اما مطالعه نوشته آنها نشان میدهد که نه تنها نتوانسته اند ادعای خود را متحقق کنند بلکه بر عکس با برخورد انحصار طلبانه برخی حقایق تاریخی را نیز تحریف نموده اند. برای نمونه نوشته اند که “عمده نیروهای چپ انقلابی در مقطع انقلاب و همان یکی دو سال اول که رژیم پایههای خود را محکم میکرد عبارت بودند از سازمان پیکار، کومله، رزمندگان، اتحاد مبارزان کمونیست (سهند)، سازمان چریکهای فدایی خلق و راه کارگر”. با نگاهی به شرایط سیاسی پس ازقیام بهمن در ایران واقعی نبودن و نا کاملی این لیست و به تبع از آن جدیت و درجه احساس مسئولیت نویسندگان مطلب فورا روشن میگردد. چرا که نام برخی جریانات در آن قید نشده مثل چریکهای فدایی خلق ایران و اتحادیه کمونیستهای ایران و… برعکس نام محافلی به عنوان “چپ انقلابی” درج شده که اتفاقا در آن دوران زیاد مطرح نبودند مانند اتحاد مبارزان کمونیست که در ابتدا نامش سهند بود که خود را هوادار یکی از شاخههای مجاهدین مارکسیست شده معرفی میکرد. نویسندگان این نامه سپس مدعی شده اند که “سازمان پیکار، کومله، رزمندگان، اتحاد مبارزان کمونیست که همه آنها عمده نیروهای موسوم به خط سه بودند” از همان ابتدا خمینی روحانیت و حتی لیبرالهای دولت موقت و سپس دولت بنی صدر را ضد انقلابی و در صف دشمنان طبقاتی کارگران و مردم میدانستند و فعالیت سیاسی خود را متمرکز بر افشا و مبارزه با آنها میکردند”. اما اگر کسی به نشریات این جریانات در آن سالها مراجعه کند بروشنی متوجه میشود که بیشتر آنها نتوانستند درکی واقعی از ماهیت جمهوری اسلامی ارائه داده و راه درست مبارزه با این رژیم سفاک را نشان دهند. برای نمونه در حالیکه در واقعیت دولت بعد از قیام نماینده بورژوازی وابسته بود اینها از قدرت گیری “خرده بورژوازی” سخن میگفتند که همراه با “بورژوازی لیبرال” قدرت دولتی را بعد از قیام بهمن قبضه کرده است .
با توجه به اینکه در آن زمان نیروی اصلی چپ در سراسر ایران که توسط انبوهی از تودهها حمایت میشد و در میتینگهایش چند صد هزار نفر شرکت میکردند سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بود در این مطلب بر شناخت مواضع این جریان متمرکز میشوم. با این تذکر که اگر کسی میخواهد مواضع نیروهای خط سه و امثال سازمان پیکار را در آن زمان بفهمد باید به نشریات خود آنها رجوع کند تا متوجه شود که مثلا در رابطه با مضحکههای انتخاباتی جمهوری اسلامی و تسخیر سفارت آمریکا و یا قیام مردم تبریز در آذر ۵۸ و بعد تر جنگ ایران و عراق آنها چه میگفتند و چگونه فعالیت سیاسی خود را در رابطه با این رویدادها پیش میبردند.
با توجه به اینکه بعد از روی کار آمدن دار و دسته خمینی مهمترین مساله جامعه و جنبش انقلابی تحلیل ماهیت رژیم جانشین سلطنت پهلوی بود و بدون پاسخگویی به این امر امکان شرکت آگاهانه در انقلاب ممکن نبود در آغاز این بحث به این میپردازم که سازمان چریکهای فدایی خلق به این مهم چگونه پاسخ داد.
واقعیت این بود که امپریالیستها برای سرکوب انقلاب سالهای ۵۶ و ۵۷ در کنفرانس گوادلوپ دار و دسته خمینی را برای هدایت ماشین دولتی انتخاب کردند. امروزه اسناد و مدارک زیادی در دسترس همگان قرار گرفته که نشان میدهند جمهوری اسلامی حاصل نشست گوادلوپ است نه این که نتیجه پیروزی انقلاب کارگران و زحمتکشان باشد. امپریالیستها با هدف حفظ ارتش ضد خلقی و ادامه استخراج و صدور نفت سرکوب کمونیستها و آزادیخواهان و کلا جلوگیری از ادامه انقلاب کارگران و زحمتکشان جمهوری اسلامی را توسط خمینی در ایران بر پا کردند. اما در زمان این بند و بست در میان بالاییها قیام تودهها در ۲۱ بهمن ۵۷ آغاز شد و با وجود مخالفت خمینی و دار و دسته اش تودهها قیام را در بیست و دو بهمن ادامه دادند. قیامی که چپها و هواداران فدایی در آن نقشی بزرگ داشتند. پس از آن ارتش اعلام بیطرفی کرد و سپس به خمینی تسلیم شد و اسلامی گردید و قیام فروکش کرد. در این جا سئوال پیش می آید که چرا ارتش نه به مردم قیام کننده بلکه به مخالف قیام یعنی خمینی تسلیم شد؟
قیام تودهها به ارتش ضربه زد و تعدادی از مردم مسلح شدند و درست به خاطر این قیام و قرار گرفتن اسلحه در دست مردم مدتی یک دموکراسی نیم بند به خمینی تحمیل گردید که خمینی مجبور شد برای کنترل آن به عوام فریبی اش شدت بیشتری بخشد. اما سازمان چریکهای فدایی خلق ایران به جای درک این واقعیت و توجه به ساخت اقتصادی ایران و طبقه حاکمه در ابتدا از ارائه یک تحلیل عینی از ماهیت رژیم جدید سر باز زد و وقتی مجبور شد تحلیلی ارائه دهد قدرت دولتی را نتیجه همکاری خرده بورژوازی و بورژوازی لیبرال معرفی کرد و در عمل عجز و ناتوانی خود را در شناخت ماهیت رژیم مقابل چشم نیروهای آگاه جامعه به نمایش گذاشت. سیر رویدادها نشان داد که رهبری اپورتونیست سازمان به جای تحلیل مشخص از شرایط مشخص دنبال نظراتی است که تمایلات عملی اش را پاسخ دهد. به خصوص که به دنبال قیام بهمن فعالیت سازمانهای سیاسی علنی شد؛ هر کدام یک دفتر و یا ستاد برپا کردند و علنا مبارزه سیاسی میکردند. معلوم شد که برای رهبری آن زمان سازمان حفظ همین فعالیت علنی ارجحیت داشت. اعمال و موضع گیریهایش نیز نسبت به خمینی و رژیمش نشان می داد که سازمان چریکهای فدایی خلق همان سازمانی نیست که اعضای آن با رهنمودهای کتاب “ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا” رفیق پویان و “مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک” رفیق مسعود احمدزاده شروع به فعالیت نمودند و در بستر مبارزه مسلحانه نیروهای فداکار و انقلابی این سازمان را به بزرگترین سازمان کمونیستی در خاورمیانه ارتقا داده بودند و از محبوبیت میلیونی از طرف کارگران و زحمتکشان برخوردار بودند.
فقدان تحلیل علمی از ماهیت رژیم جدید به طور طبیعی این سازمان بزرگ را به روزمرگی انداخت. رهبری با هر اتفاق جدیدی که در آن سالها رخ می داد مواضعی میگرفت که تنها پاسخگوی تمایلات عملی اش باشد.
در اینجا به برخی از این مواضع اشاره میکنم با تاکید بر اینکه این جریان در شرایطی که رادیکالیسم بر کل جامعه حاکم بود در برخورد با رفراندم ۱۲ فروردین با عدم شرکت در این همه پرسی موضعی درست و اصولی گرفت. البته در همان زمان به نادرست، قدرتگیری دار و دسته خمینی را پیروزی انقلاب اعلام کرد و شعار در “بهار آزادی جای شهدا خالی است” را سر داد.
۱. کارگران مبارز ایران که قبل از قیام پنجاه و هفت اعتصاب کرده و برای بهبود شرایط زندگیشان تلاش میکردند، بعد از قیام نیز برای رسیدن به خواسته هایشان اعتصاب را ادامه دادند. خمینی و بازرگان از کارگران خواسته بودند که اعتصابشان را شکسته و به سر کار برگردند. اما کارگران به علت اینکه به خواستههایشان نرسیده بودند از شکستن اعتصاب و شروع به کار اجتناب کردند. در چنین شرایطی کارگران خواهان رهنمود از سازمان چریکهای فدایی خلق شدند. غاصبین نام سازمان ما هم، نمایندگان کارگران تهران و حومه را به ستاد فدایی دعوت کرده و تنها بعد از برگزاری چند جلسه گفتگو با کارگران توانستند از نفوذ و اعتبار سازمان پر افتخار چریکهای فدایی خلق در نزد کارگران (که آنها تابلویش را به دست داشتند) استفاده کرده و با این “تضمین” که خمینی طرفدار کارگران است و به خواستههایشان رسیدگی خواهد کرد آن ها را تشویق به شکستن اعتصاب خود بنمایند و کارگران نیز به اعتراف ستادنشینان ضد کارگر علیرغم عدم اعتماد به حکومت مذهبی در شرایطی که از طرف آن سازمان پشتیبانی نشدند، به اجبار اعتصابشان را شکستند.
۲. در سی تیر ۵۸ توسط سازمان به اصطلاح چریکهای فدایی خلق ایران فراخوان برای تظاهراتی داده شده بود که قرار بود در دانشگاه تهران برگزار شود. اما رهبران این جریان در جهت تحقق وحدت کلمه با خمینی، به زیر پرچم روحانیت رفته و این تظاهرات را لغو و مردم را به شنیدن سخنرانی طالقانی در مبدان بهارستان دعوت کردند.
۳. در ۲۱ اسفند ۵۷ سازمان مزبور نامه ای ستایش آمیز به بازرگان نوشته و دولت او را “ملی” خواند.
۴. خود رهبر خواندههای این سازمان مبارزات خلق ترکمن را به بهای شرکت در چند مناظره تلویزیونی به شکست کشاندند و با سازشکاریهای خود به جمهوری اسلامی امکان دادند تا به راحتی چهار نفر از رهبران ترکمن را تحت رهبری خلخالی جلاد ربوده و آنها را تیرباران کرده و بدنهای سوراخ شدهشان را زیر پل رها سازند و بدین وسیله امکان سرکوب هر چه شدیدتر و خونین خلق ترکمن را فراهم کردند. رهبران خلق ترکمن زنده یادان “توماج، مختوم، واحدی و جرجانی” بودند که بعدها خلخالی اعتراف کرد که آنها را کشته است.
۵. بستری شدن خمینی در اواخر دی ماه و اوایل بهمن ۵۸ در بیمارستان موقعیت جدیدی برای سازشکاران ایجاد نمود که به این مناسبت اعلامیه ای بدهند که در آن آرزوی سلامتی خمینی را خواستار شدند.
۶. مردم آذربایجان و تبریز به این دلیل به پا خواسته بودند که شاهد بودند که رژیم تازه روی کار آمده قصد تغییر در شرایط اقتصادی – اجتماعی ظالمانه حاکم را ندارد. اما سازمان به اصطلاح چریکهای فدایی خلق همراه با سازمان پیکار و سازمانهای مشابه آن حرکت توده ای را به صرف حضور نیروهای خلق مسلمان در آن محکوم نموده و بر اساس یک تحلیل من در آوردی که گویا شریعتمداری نماینده بورژوازی لیبرال است و خمینی خرده بورژوا و ضد امپریالیست است، همه تلاش خود را برای باز داشتن مردم از مبارزه علیه خمینی به کار بردند. نتیجه کار آنها خدمت به جمهوری اسلامی و تحکیم پایههای این رژیم ضد خلقی بود.
۷. در کردستان به رغم حمایت توده ای که در اثر مبارزه مسلحانه چریکهای فدایی خلق به دست آمده بود به خلق کرد پشت کرده و به نفع رژیم جمهوری اسلامی خواستار خلع سلاح مردم شدند .
این نمونهها تنها مشتی از خروارها مواضع سازشکارانه سازمان چریکهای فدایی خلق ایران دوره بعد از قیام بهمن و سازمانهای مشابه میباشد. اما در جامعه آن زمان ایران تنها چنین جریاناتی حضور نداشتند. باید تاکید کنم که در صحنه مبارزه ایران یک جریان انقلابی با نام چریکهای فدایی خلق ایران وجود داشت. این نیرو به محض اعلام موجودیت دو باره خود برعکس جریانات سازشکار رژیم جدید را وابسته به امپریالیسم و حافظ نظام سرمایهداری وابسته ارزیابی نمود و طی دهها جزوه و کتابی که منتشر کرد توضیح داد که جمهوری اسلامی نماینده بورژوازی وابسته بوده و در نتیجه یک رژیم ضد انقلابی و ضد خلقی میباشد؛ و درست بر اساس همین تحلیل علمی و انقلابی اعلام کرد که هرج و مرج کنونی به معنی استقرار دمکراسی نیست بلکه وضع به وجود آمده موقتی است و دیر یا زود اختناق به ناگزیر بر جامعه برخواهد گشت. چریکهای فدایی خلق با این تحلیل وظیفه کمونیستها در آن شرایط را سازماندهی مسلح تودهها برای مقابله با یورش امپریالیسم و دست نشاندگانش اعلام کردند. آنها گفتند که مبارزه مسلحانه را تنها راه رهایی میدانند اما تنها شکل مبارزه نمیدانند بلکه باید در مبارزات تودهها در هر شکلی که جریان دارد شرکت کرد و آن مبارزات را ارتقا داد.
در مرداد ماه ۱۳۵۸ حزب اللهیها به روزنامه آیندگان هجوم بردند چریکهای فدایی خلق اعلامیه ای پخش کردند و ضمن محکوم کردن این عمل ضد انقلابی اعلام کردند: که تا جمهوری اسلامی در قدرت است نه از آزادی مطبوعات خبری خواهد بود و نه از آزادیهای دیگر. اما غاصبین نام سازمان در مقابله با مواضع انقلابی چریکهای فدایی خلق در نشریه کار ارگان خود شماره بیست و نه در ۲۹ مرداد ۱۳۵۸ نوشتند: ما حق نداریم همچون گروه اشرف دهقانی چنین صحنههایی را که میبینیم دچار احساسات شویم.
شاید بد نباشد برای کسانی که میخواهند از چپ انقلابی دفاع کنند یاد آوری کنم که یکی از رذالتهای جمهوری اسلامی تغییر مجلس موسسان به مجلس خبرگان بود اما جریانی که در مقابل این اقدام به طور واقعی ایستاد و در رای گیری مجلس خبرگان شرکت نکرد و دست به افشاگری در مورد این مجلس زد از جمله چریکهای فدایی خلق ایران بودند که آن را تحریم کردند.
بعد از آن که در تاریخ ۳ مرداد ۱۳۵۸ اعلامیه ای تحت عنوان شرکت در مجلس خبرگان فریب تودههاست با نام چریکهای فدایی خلق ایران منتشر شد، و در تاریخ ۱۰ مرداد ۱۳۵۸ نیز چریکهای فدایی خلق ایران جزوه ای در همین رابطه منتشر کردند و توضیح دادند که چرا شرکت در مجلس خبرگان فریب تودههاست. با توجه به این که انتشار این جزوه توجه افراد زیادی را جلب کرد غاصبین نام سازمان ما در نشریه کار شماره ۲۶ به تاریخ ۱۸ مرداد ۱۳۵۸ نوشتند: جزواتی که به امضای چریکهای فدایی خلق توسط اشرف دهقانی منتشر میشود ربطی به سازمان چریکهای فدایی خلق ندارد.
با تامل روی فاکتهای نوشته شده در بالا و مواردی هم که در این مطلب کوتاه به آنها اشاره نشد اما در اسناد جنبش در دسترس است میتوان دید و متوجه شد که کدام جریان در آن شرایط به وظیفه کمونیستی خود عمل کرد و پرچم چپ انقلابی را بر افراشته نگاه داشت. این جریان همانا تشکیلات چریکهای فدایی خلق ایران است که امروز نیروهای راست درست همانند آن زمان میکوشند وجود آن را نادیده بگیرند. نویسندگان “به نام دادگاه به کام چپ ستیزان” هم به هر ترفندی متوسل شده اند تا نامی از این تشکل کمونیستی نبرند. سازمان چریکهای فدایی خلق در آستانه قیام بهمن همان سازمانی نبود که احمدزادهها، پویانها، مفتاحیها، زیبرمها و صادقینژادها، دهقانیها و … در آن فعالیت انقلابی میکردند. اما نویسندگان مطلب فوق و افراد ضد کمونیستی چون مصداقی این واقعیت تاریخی را لاپوشانی میکنند. در دوره بعد از قیام بهمن این سازمان به اصطلاح چریکهای فدایی خلق ایران که هنوز به اقلیت و اکثریت منشعب نشده بود جمهوری اسلامی را خرده بورژوا و ضد امپریالیست ارزیابی میکرد و در این ارزیابی نادرست هم تنها نبود بلکه همراه با دهها سازمان ریز و درشت به اصطلاح چپ دیگر و همگام با سازمان مجاهدین که در آن زمان کعبه آمال برخی از هتاکان کنونی بود، نقش خود را در تحکیم پایههای جمهوری اسلامی ایفا کردند.
به باور من برای دفاع از چپ باید واقعیت را همان گونه که بود به اطلاع نسل جوان رساند. اینکه سلطنت طلبان و مغرضین میکوشند قدرت گیری خمینی را به حساب کمونیستها و چپ انقلابی بگذارند نباید ما را به بیراهه ببرد باید به جوانان گفت که اساسا در آن زمان چپها چنین قدرتی نداشتند که بتوانند خمینی را به قدرت برسانند. این مهره سرسپرده سرمایه داران را نه چپها بلکه امپریالیستها به بر سر قدرت نشانده و به مردم ایران تحمیل کردند.
مراد تبریزی
بهمن ۱۴۰۰
از همین دسته
سوریه جنگی که ماسکها در آن به کنار زده شد!
جلوهای دیگر از مواضع پرو-امپریالیستی “حزب کمونیست کارگری”
دربارهی انقلاب ما! (لنین)