تزهای مربوط به مجلس مؤسسان!

متن کامل با فرمت پی دی اف

و. ا. لنین

۱ـ خواست مربوط به دعوت مجلس مؤسسان در برنامۀ سوسيال دموکراسی انقلابی کاملاً مشروع بود. به سبب آنکه در جمهوی بورژوازی مجلس مؤسسان عالی‌ترین شکل دموکراتيسم است و نيز به سبب آن که جمهوری امپریاليستی تحت ریاست کرنسکی، هنگام تشکيل پارلمان به وسيله یک سلسله نقض اصول دموکراسی برای جعل در انتخابات تدارک می‌دید. 

۲ـ سوسيال دمکراسی انقلابى در همان حالى که خواستار تشکيل مجلس مؤسسان بود، از همان آغاز انقلاب ١٩١٧ به کرّات خاطر نشان می‌ساخت که جمهورى شوراها نسبت به جمهورى معمولى بورژوازى داراى مجلس مؤسسان شکل عالی‌ترى از دمکراتيسم است.

 ٣ـ جمهورى شوراهاى نمايندگان کارگران، سربازان و دهقانان براى انتقال از نظام بورژوازى به نظام سوسياليستی و نيز براى ديکتاتورى پرولتاريا، نه تنها شکلی از نوع عالی‌تر مؤسسات دمکراتيک است (نسبت به جمهورى معمولى بورژوازى که مجلس مؤسسان بر تارک آن قرار دارد)، بلکه يگانه شکلی است که می‌تواند انتقال به سوسياليسم را به بی‌دردترين نحوى تأمين نمايد. 

۴ـ در انقلاب ما دعوت مجلس مؤسسان از روى فهرسته که در نيمه اکتبر سال ١٩١٧ عرضه شده است، در شرايطى انجام می‌یابد که امکان نمی‌دهد مردم به طور اعم و توده‌هاى زحمت‌کش به طور اخص اراده خود را به وسيله انتخابات اين مجلس مؤسسان بطرز صحيحی ابراز دارند.

۵ـ اولا سيستم تناسب دار انتخابات فقط زمانى ترجمان حقيقى اراده مردم است که فهرست‌هاى حزبى با تقسيم بندى واقعى مردم به آن گروههاى حزبى که در اين فهرست‌ها منعکس شده است، تطبيق نمايد؛ و اما در اينجا چنانچه می‌دانيم حزبى که از ماه مه تا اکتبر بيش از همه در بين مردم و به ويژه در بين دهقانان هوادار داشت يعنی حزب سوسياليست-رولوسيونرها، در نيمه اکتبر سال ١٩١٧ فهرست‌هاى واحدی براى انتخاب مجلس مؤسسان داد ولى اين حزب پس از انتخابات مجلس مؤسسان و قبل از اينکه اين مجلس دعوت شود، منشعب گرديد . بدین جهت حتی از نظر صورى هم اراده انتخاب کنندگان من حيث المجموع با ترکيب انتخاب شدگان به مجلس مؤسسان مطابقته ندارد و نمی‌تواند داشته باشد.

 ۶ـ ثانيا علت ديگر و مهم‌تر عدم مطابقت بين اراده مردم و به ويژه طبقات زحمتکش از يک طرف و ترکيب نمايندگان مجلس مؤسسان از طرف ديگر علت که جنبه صوری يا قضايى نداشته بلکه جنبه اجتماعى- اقتصادى و طبقاتى دارد، اين نکته است که انتخابات مجلس مؤسسان هنگامى صورت گرفت که اکثريت قاطع مردم هنوز نمی‌توانستند تمام دامنه و اهميت انقلاب شوروى، انقلاب پرولترى- دهقانى اکتبر را که از ٢٥ اکتبر ١٩١٧ يعنى پس از ارائه فهرست‌هاى نامزدهاى نمايندگى مجلس مؤسسان آغاز گرديده است، دريابند.

٧ـ انقلاب اکتبر که قدرت حاکمه را براى شوراها متصرف گرديده است، با بيرون کشيدن سيادت سياسی از چنگ بورژوازی و سپردنش به دست پرولتاريا و دهقانان تهی‌دست در برابر ديدگان ما مراحل متوالى تکامل خود را می‌گذراند .

 ٨ـ اين انقلاب با پيروزى ۲۵-۲۴ اکتبر در پايتخت آغاز گرديد و اين هنگامى بود که دومين کنگره کشورى نمايندگان کارگران و سربازان روسيه – اين پيشاهنگ پرولتاريا و از لحاظ سياسی مؤثرترين بخش دهقانان – تفوّق را به حزب بلشويک‌ها داد و اين حزب را بر مسند قدرت نشاند.

 ٩ـ انقلاب سپس در جريان ماه‌هاى نوامبر و دسامبر تمام توده ارتش و دهقانان را فرا گرفت و قبل از هر چيز به صورت برکنار نمودن و تجديد انتخابات سازمان‌هاى بالايى قديمى (کميته‌هاى ارتشی، کميته‌های ايالتی دهقانى، کميته اجرائيه مرکزى، شوراى کشورى نمايندگان دهقانان روسيه و غيره) متظاهر گرديد که مبيّن دوره سپرى شده يا سازش‌کارانه انقلاب و مرحله بورژوايى آن بودند، نه مرحله پرولتری و به همين جهت هم ناگزير می‌بايست در زير فشار توده‌هاى عميق‌تر و وسيع‌تر مردم صحنه را ترک گويند.

١٠ـ اين جنبش نيرومند توده‌هاى استثمار شونده براى ايجاد مجدد ارگان‌هاى رهبرى سازمان‌هاى خود هنوز هم که نيمه دسامبر سال ١٩١٧ است، به پايان نرسيده و کنگره ناتمام راه آهن يکى از مراحل آن است. 

۱۱ـ بنابراين گروهبندى نيروهاى طبقاتى روسيه ضمن مبارزه طبقاتى آنان، طى ماههاى نوامبر و دسامبر سال ١٩١٧ عملا و از لحاظ اصولى غير از آن است که ممکن بود در فهرست‌هاى حزبى نامزدهاى نمايندگان مجلس مؤسسان نيمه اکتبر سال ١٩١٧ متظاهر گردد. 

12ـ حوادث اخير در اوکراین (و تا اندازه‌ اى هم در فنلاند و روسيه سفيد و همچنين در قفقاز) ايضا دال بر گروه‌بندى جديد نيروهاى طبقاتى است که در پروسه مبارزه بين ناسيوناليسم بورژوازى راداى(۱) اوکراین، مجلس فنلاند و غيره از يک طرف و قدرت حاکمه شوروى يا انقلاب پرولترى- دهقانى هر يک از اين جمهوري‌هاى ملى از طرف ديگر به وجود می‌آيد. 

١٣ـ بالاخره جنگ داخلى با شورش ضد انقلابى کادتی- کالدينی بر ضد مقامات شوروى و بر ضد حکومت کارگرى و دهقانى آغاز شده است، مبارزه طبقاتى را حدّت قطعى داده و هرگونه امکانى را براى حل شکلاً دمکراتيک حادترين مسائلى که تاريخ در برابر ملل روسيه و در وهله اول در برابر طبقه کارگر و دهقانان اين کشور قرار داده از بين بُرده است.

 ۱۴ـ فقط غلبه کامل کارگران و دهقانان بر قيام بورژوازى و ملاکين (که بصورت جنبش کادتى – کالدينی جلوه گر شده است) و فقط سرکوب جنگى بى امان اين قيام بَرده داران قادر است انقلاب پرولترى- دهقانى را عملا تأمين نمايد. سير حوادث و تکامل مبارزه طبقاتى در جريان انقلاب منجر به آن شد که شعار “تمام قدرت به دست مجلس مؤسسان”، شعارى که فتوحات انقلاب کارگرى- دهقانى يا حکومت شوروى و تصميم دومين کنگره کشورى شوراهاى نمايندگان کارگران و سربازان روسيه و دومين کنگره کشورى نمايندگان دهقانان روسيه و غيره را به حساب نمی‌آورد، عملا به شعار کادتها و کالدينی‌ها و دستياران آنان بدل گردد. براى تمام مردم واضح می‌شود که معنا اين شعار فی الواقع مبارزه در راه از ميان برداشتن حکومت شورو است و نيز واضح می‌شود که هر آينه مجلس مؤسسان با حکومت شوروى اختلاف نظر داشته باشد، ناچار به مرگ سياسی محکوم خواهد بود.

 ۱۵ـ از جمله مسائل بسيار حاد زندگى مردم مسأله صلح است. مبارزه واقعا انقلابى در راه صلح در روسيه فقط پس از پيروزى انقلاب ۲۵ اکتبر آغاز گرديد و اين پيروزى نخستين ثمرات خود را به صورت انتشار قراردادهاى سرّى، انعقاد قرارداد متارکه جنگ و شروع مذاکرات علنی درباره صلح همگانى بدون الحاق طلب و غرامات، به بار آورده است. توده‌هاى وسيع مردم فقط اکنون عملا به طور کامل و آشکارا امکان يافته‌اند سياست مبارزه انقلابى در راه صلح را مشاهده نمايند و نتايج آن را بررسی کنند . هنگام انتخابات مجلس مؤسسان توده‌هاى مردم از اين امکان محروم بودند. روشن است که از اين جانب قضيه نيز موضوع عدم مطابقت ميان ترکيب منتخبين مجلس مؤسسان و اراده واقعى مردم در مورد مسأله خاتمه جنگ امرى ناگزير است.

 ١۶ـ از مجموع نکات مذکور اين نتيجه بدست می‌آيد که مجلس مؤسسانى که به موجب فهرست‌هاى احزابى فراخوانده شود که قبل از انقلاب پرولترى- دهقانى و در شرايط سلطه بورژوازى وجود داشته‌اند، ناچار با اراده و منافع طبقات زحمتکش و استثمار شونده که در ۲۵ اکتبر به انقلاب سوسياليستی عليه بورژوازى دست زده‌اند، تصادم می‌یابد. طبيعى است که منافع اين انقلاب مافوق حقوق صوری مجلس مؤسسان قرار دارد حتی اگر اين حقوق صوری به علت اين که در قانون مجلس مؤسسان حق تجديد انتخاب نمايندگان براى مردم در هر موقع منظور نشده است، لطمه دار نمی‌شد.

 ١٧ـ هر گونه تشبّث، مستقيم يا غير مستقيم، به منظور اينکه موضوع مجلس مؤسسان از جنبه صورى قضايى در قالب دمکراسی عادى بورژوازى و بدون در نظر گرفتن مبارزه طبقاتى و جنگ داخلى نگريسته شود خيانت به راه پرولتاريا و پيوستن به نظريه بورژوازى است. بر حذر داشتن همه و هر کس از اين اشتباهى که معدودی از سران بلشويسم، به علت عدم توانايى در ارزيابى قيام اکتبر و وظايف ديکتاتورى پرولتاريا بدان دچار می‌شوند، وظيفه بلاشرط سوسيال دمکراسی انقلابى است.

 ١٨ـ يگانه شانس براى حل بدون درد بحرانى که در نتيجه عدم مطابقت انتخابات مجلس مؤسسان با اراده مردم و همچنين با منافع طبقات زحمتکش و استثمار شونده به وجود آمده است، عبارت است از اجراى هر چه وسيع‌تر حق تجديد انتخابات اعضاى مجلس مؤسسان از طرف مردم و پيوستن خود مجلس مؤسسان به قانون صادره از طرف کميته اجرائيه مرکزى درباره اين تجديد انتخابات و اعلام بلاقيد و شرط شناسايى حکومت شوروى. انقلاب شوروى و سياست آن در مورد مسأله صلح، زمين و کنترل کارگرى از طرف مجلس مؤسسان و پيوستن قطعى مجلس مؤسسان به قرارگاه مخالفين ضد انقلاب کادتى- کالدينی.

 ١٩ـ در غير اين شرايط بحرانى که به مناسبت مجلس مؤسسان به وجود آمده است فقط از طريق انقلاب حل خواهد شد يعنى از طريق اقدامات انقلابى بی‌نهايت مجدّانه، سريع، محکم و قطعى حکومت شوروى عليه ضد انقلاب کادتى-کالدينی، اعم از اينکه اين ضد انقلاب خود را در زير هر شعار و يا مؤسسه‌اى (ولو عضويت مجلس مؤسسان) مستور ساخته باشد. هرگونه تلاشت براى بستن دست حکومت شوروى در اين مبارزه به منزله همدستی با ضد انقلاب خواهد بود. 

تاریخ نگارش : ١٢ ( ـ ۲۵) دسامبر سال ١٩١٧

 تاریخ انتشار: ۲۶ ( ـ ١٣) دسامبر سال ١٩١٧

 در روزنامه “پراودا” شماره ۲۱۳

زیر نویس:

۱-رادا- نام ارگان‌های مرکزی سازمان های ضد انقلابی ناسیونالیست‌های بورژوازی در اوکراین و بلو روس طی سال‌های ۱۹۱۷-۱۹۱۹. ه.ت

=============================================

مجلس مؤسسان و جمهوری شوروی(۱)

موضوع مجلس مؤسسان و بر هم زدن آن از طرف بلشويک‌ها جان کلام تمامى رساله کائوتسکى است. او دائما به اين مسئله رجعت می‌نمايد. تمام اثر پيشواى مسلکى انترناسيونال دوم پُر است از اشارات و کناياتى در باره اينکه چگونه بلشويک‌ها “دمکراسی را محو کرده‌اند” (رجوع شود به يکى از قسمت‌هايى که فوقا از کائوتسکی نقل شده است). مسئله واقعا هم جالب و مهم است زيرا در اين مورد موضوع تناسب بين دمکراسی بورژوايى و دمکراسی پرولترى عملا در مقابل انقلاب مطرح شده است. حال ببينيم” تئوريسين مارکسيست” ما چگونه اين مسئله را بررسی می‌کند .

 او “تزهاى مربوط به مجلس مؤسسان” را که من نوشته‌ام و در “پراوداى” مورخه ۲۶ دسامبر سال ١٩١٧ درج شده است نقل می‌کند. بنظر می‌رسيد با در دست بودن اسناد لازم برهان بهترى را براى اثبات برخورد جدّى وى نسبت به مسئله مورد بحث نمی‌شد هم انتظار داشت. ولى ببينيد کائوتسکى چگونه نقل قول می‌کند. او نمی‌گويد که تعداد اين تزها ١٩ بود، او نمی‌گويد که در اين تزها هم مسأله تناسب بين جمهورى معمولى بورژوايى داراى مجلس مؤسسان و جمهورى شوراها مطرح شده است و هم تاريخچه اختلاف مجلس مؤسسان با ديکتاتورى پرولتاريا در انقلاب ما. کائوتسکى همه اينها را مسکوت می‌گذارد و تنها به خواننده اظهار می‌دارد که “در بين آنها (در بين تزهاى مزبور) دو تز به ويژه مهم است”: يکى اينکه اس آرها پس از انتخابات مجلس مؤسسان ولى قبل از تشکيل آن انشعاب کردند (کائوتسکى اين نکته را مسکوت می‌گذارد که تز مزبور پنجمين تز است)، تز ديگر اينکه جمهورى شوراها به طور کلى شکل دمکراتيک عالی‌ترى است تا مجلس مؤسسان (کائوتسکى اين نکته را مسکوت می‌گذارد که تز مزبور سومين تز است.)
از اين سومين تز، کائوتسکى فقط قسمتی را به طور کامل نقل می‌کند و آن حکم زيرين است: “جمهورى شوراها نه تنها شکلى از نوع عالی‌تر مؤسسات دمکراتيک است (نسبت به جمهورى معمولى بورژوازى که مجلس مؤسسان بر تارک آن قرار دارد)، بلکه يگانه شکلی است که می‌تواند انتقال به سوسياليسم را به بى‌دردترين (۲) نحو تأمين نمايد” (کائوتسکى کلمه “معمولى” و قسمت اول تز را که در آن گفته می‌شود: “براى انتقال از نظام بورژوازى به سوسياليستی، براى ديکتاتورى پرولتاريا” حذف می‌نمايد. (کائوتسکى پس از ذکر این سخنان، با تمسخر عاليجنابانه‌اى بانگ برمی‌آورد: “فقط جای تأسف است که تنها پس از اینکه در مجلس مؤسسان در اقليت ماندند به این نتيجه رسيدند. قبل از آن هيچکس پرشورتر از لنين این مجلس را طلب نمی‌کرد”. 

اين مطلب عيناً در ص ـــ ٢١ کتاب کائوتسکى نوشته شده است!

  واقعا که شاهکار است! فقط عامل بورژوازى ممکن بود مطلب را چنين کاذبانه جلوگر سازد که خواننده تصور نمايد گويا تمام گفتگوهاى بلشويک‌ها درباره نوع عالی‌تر دولت مطالبی است من درآوردى که پس از آنکه بلشويک‌ها در مجلس مؤسسان در اقليت ماندند، به ميان آمد!! چنين دروغ شاخداری را فقط دون فطرتى ممکن بود بگويد که خود را به بورژوازى فروخته باشد يا به پ. اکسلرود اعتماد نمايد و خبرآوران خود را پنهان دارد و اين کاملا با مورد اول همپايه و یکسان است. زيرا همه می‌دانند که من در همان نخستين روز ورود خود به روسيه يعنى در ۴ آوريل سال ١٩١٧ تزهاى خود را در جلسه عمومى خواندم و در آنها برترى دولت طراز کمون را بر جمهورى پارلمانى بورژوايى بيان داشتم. من سپس اين مطلب را به کرات در مطبوعات مثلا در رساله مربوط به احزاب سياسی که به انگليسی ترجمه شده و در ژانويه سال ١٩١٨ در آمريکا در روزنامه” Evening Post”چاپ نيويورک درج گردیده است، بيان داشتم. از اين گذشته کنفرانس حزب بلشويک‌ها، منعقده در پايان آوريل سال ١٩١٧ قطعنامه‌اى تصويب کرد مشعر بر اينکه جمهورى پرولترى- دهقانى عالی‌تر از جمهورى پارلمانى بورژوايى است و حزب ما به جمهورى اخير قانع نمی‌شود و برنامه حزب بايد در موارد مربوطه تغيير يابد  .

آيا پس از اين مطالب به عمل کائوتسکى که می‌کوشد خوانندگان آلمانى را متقاعد سازد که گويا من با شور تمام دعوت مجلس مؤسسان را طلب می‌کردم و فقط پس از آنکه بلشويک‌ها در آن به اقليت افتادند به “کسر” شأن و حيثيت مجلس مؤسسان پرداختم، چه نامى بايد داد؟

اين عمل را به چه عذرى می‌توان موجه دانست؟ (۳)

 آيا به اين عذر که کائوتسکى از فاکتها بى اطلاع بوده است؟ در اين صورت چرا می‌بايست به نوشتن آنها مبادرت ورزید؟ و يا چرا شرافتمندانه نگفت که من کائوتسکى، اين سطور را براساس اطلاعات حاصله از اشتين و پ. اکسلرود منشويک و شرکاء می‌نگارم؟ کائوتسکى می‌خواهد با ادعاى بی‌طرف بودن نقش خود را که خدمتگذارى به منشويک‌هايى است که در اثر شکست خود آزرده خاطر شده اند، مستور دارد.

ولى اينها همه فقط شکوفه است. ميوه هاى آن بعدا می‌آيد. فرض کنيم که کائوتسکى نمی‌خواست يا نمی‌توانست(؟؟) از خبرآوران خود ترجمه قطعنامه‌ها و اظهارات بلشويک‌ها را در اين باره که آيا آنها به جمهورى دمکراتيک پارلمانی بورژوایی قناعت می‌ورزند يا نه، دريافت دارد. ما حتی آن را با وجود غيرقابل تصور بودنش فرض می‌کنيم. ولى کائوتسکى تزهاى مورخ ۲۶ دسامبر سال ١٩١٧ مرا در صفحه ٣٠ کتاب خود مستقيما ذکر می‌نمايد. 

آيا کائوتسکى تمام اين تزها را می‌داند يا اينکه تنها آن چيزهايى را که اشتين، اکسلرود و شرکاء براى او ترجمه کرده‌اند؟ کائوتسکى تز سوم را نقل می‌نمايد که مربوط است به مسأله‌اى اساسی درباره اينکه آيا بلشويک‌ها قبل از انتخابات مجلس مؤسسان می‌فهميدند که جمهورى شوراها عالی‌تر از جمهورى بورژوايى است و اين موضوع را به مردم می‌گفتند يا نه. ولى کائوتسکى در باره تز دوم سکوت اختيار می‌کند.

در تز دوم گفته می‌شود: 

” سوسيال دمکراسی انقلابى که خواستار دعوت مجلس مؤسسان بود، از همان آغاز انقلاب سال ١٩١٧ مکرر خاطرنشان ساخته است که جمهورى شوراها شکل عالی‌ترى از دمکراتيسم است تا جمهورى معمولى بورژوايى داراى مجلس مؤسسان” (تکيه روى کلمات از من است).

 آقاى کائوتسکى براى آنکه بلشويک‌ها را افراد بى‌پرنسيپ و “اپورتونيست‌هاى انقلابى” (به خاطرم نيست کائوتسکى به چه مناسبته در جايى از کتاب خود اين اصطلاح را به کار می‌بَرَد) وانمود سازد، اين موضوع را از خوانندگان آلمانى پنهان داشته است که در تزها استناد مستقيمى به اظهارات” مکرر “می‌شود!

اينهاست آن شيوه‌هاى بي مقدار و رذیلانه و نفرت انگيزى که آقاى کائوتسکى بدان‌ها متوسل می‌شود. او به اين سان از مسئله تئوريک طفره رفته است.

 آيا اينکه جمهورى پارلمانى بورژوا دمکراتيک پايين‌تر از جمهورى نوع کمون يا شوراهاست صحيح است يا نه؟ کُنه مطلب در اين است ولى کائوتسکى آن را ناديده گرفته است. تمام آنچه را که مارکس ضمن تحليل کمون پاريس بيان داشته است، کائوتسکى “فراموش کرده است”. او نامه مورخه ٢٨ مارس ۱۸۷۵ انگلس به ببل را نيز” فراموش نموده است” که در آن با وضوح و روشنی خاصى همان فکر مارکس بيان شده است : “کمون، ديگر دولت به معناى اخص کلمه نبود”.

  اينست آن مبرّزترين تئوريسين انترناسيونال دوم که در رساله مخصوصی راجع به “ديکتاتورى پرولتاريا”، ضمن بحث خاصی درباره روسيه که در آن مسئله مربوط به شکل دولتی عالی‌تر از جمهورى دمکراتيک بورژوايى صريحا و مکررا مطرح شده است، اين مسئله را مسکوت می‌گذارد. آيا اين عمل در واقعيت امر چه فرقى با گرويدن به بورژوازى دارد؟ 

(در حاشيه متذکر می‌شويم که کائوتسکى در اينجا هم از دنبال منشويک‌هاى روس گام برمی‌دارد. در بين آنها افرادى که “تمام گفته‌هاى” مارکس و انگلس را می‌دانند، هر قدر بخواهيد هست، ولى يک منشويک هم از آوريل سال ١٩١٧ تا اکتبر سال ١٩١٧ و از اکتبر سال ١٩١٧ تا اکتبر سال ١٩١٨ حتى يک بار در صدد تحليل مسئله مربوط به دولت نوع کمون بر نيامد. پلخانف هم اين مسئله را ناديده گرفت. لابد ناچار به سکوت شده است).

پرواضح است که گفتگو درباره بر هم زدن مجلس مؤسسان با کسانى که خود را سوسياليست و مارکسيست می‌نامند، ولى عملا در مسئله عمده يعنی دولت طراز کمون به بورژوازى می‌گروند، معنايش ياسين به گوش خرخواندن است. کافى است متن تزهاى من درباره مجلس مؤسسان تمام و کمال به ضميمه اين رساله درج گردد. خواننده از اين تزها خواهد ديد که مسئله مزبور در ۲۶ دسامبر سال ١٩١٧ هم از نظر تئوريک، هم از نظر تاريخى و هم از نظر عملی – سياسی مطرح شده بود . 

اگر کائوتسکى به عنوان يک تئوريسين کاملا از مارکسيسم دست کشيده است، لااقل به عنوان يک مورّخ که می‌توانست جريان مبارزه شوراها را با مجلس مؤسسان بررسی نمايد. ما از روى بسيارى از آثار کائوتسکى می‌دانيم که او می‌توانست مورّخ مارکسيست باشد و اين نوع آثار او، با وجود ارتداد بعدى وی، جزو ذخاير استوار پرولتاريا باقى خواهد ماند. ولى در مسئله مورد بحث کائوتسکى حتی به عنوان مورّخ هم از حقيقت روى بر می‌گرداند و واقعيات بر همه معلوم را ناديده می‌انگارد و مثل يک جاسوس بورژوازى رفتار می‌کند. او می‌خواهد بلشويک‌ها را بى‌پرنسيپ وانمود سازد و لذا تعريف می‌کند که چگونه بلشويک‌ها در صدد بودند قبل از بر هم زدن بساط مجلس مؤسسان از شدت تصادم با آن بکاهند. در اينجا مطلقا هيچ چيز ناپسندى وجود ندارد وما حاجتی به سر باز زدن از آن نداريم؛ من تزها را تماما به چاپ می‌رسانم، در آنها با وضوح تمام گفته شده است: آقايان خرده بورژواهاى متزلزلى که در مجلس مؤسسان جا گرفته‌ايد، يا با ديکتاتورى پرولتاريا سازگار شويد يا اينکه ما “به شيوه انقلابى” بر شما غلبه خواهيم کرد (تزهاى ١٨ و ١٩). 

رفتار پرولتارياى واقعا انقلابى نسبت به خرده بورژوازى متزلزل همواره چنين بوده و چنين نيز خواهد بود. 

کائوتسکى در مورد مجلس مؤسسان داراى نظريه صورى است. در تزهاى من صريح و مکرر گفته شده است که مصالح انقلاب بالاتر از حقوق صورى مجلس مؤسسان است (رجوع شود به تزهاى ۱۶ و ١٧). نظريه دمکراتيک صورى همان نظريه دمکرات بورژوا است که بالاتر بودن مصالح پرولتاريا و مبارزه طبقاتى پرولترى را قبول ندارد. کائوتسکى به عنوان مورخ نمی‌توانست اين موضوع را قبول نداشته باشد که پارلمان‌هاى بورژوايى ارگان‌هاى اين يا آن طبقه‌اند. ولى اکنون بر کائوتسکى لازم آمده است (براى عمل پليد دست کشيدن از انقلاب) مارکسيسم را فراموش نمايد و لذا اين مسأله را مطرح نمی‌کند که مجلس مؤسسان در روسيه ارگان چه طبقه‌اى بوده است .کائوتسکى شرايط مشخص را مورد تحليل قرار نمی‌دهد، نمی‌خواهد به چهره واقعيت بنگرد، او به خوانندگان آلمانى کلمه‌اى هم در اين باره نمی‌گويد که در تزهاى مزبور نه تنها مسئله محدوديت دمکراسی بورژوازى از نظر تئوريک روشن شده است (تزهاى شماره ١ تا ٣) و نه تنها شرايط مشخصی که معرف عدم تطابق فهرست‌هاى حزبى نيمه اکتبر سال ١٩١٧ با واقعيت دسامبر سال ١٩١٧ است، ذکر شده است (تزهاى شماره ۴ـ ۶) بلکه تاريخچه مبارزه طبقاتى و جنگى داخلى در اکتبر – دسامبر سال ١٩١٧ نيز بيان گرديده است (تزهاى شماره ٧ ـ ۱۵). از اين تاريخچه مشخص ما نتيجه گيرى کرديم (تز شماره ۱۴) که شعار “تمام قدرت به دست مجلس مؤسسان” در عمل به شعار کادت‌ها ، کالدينيست‌ها و دستياران آنان بدل شده است.

 کائوتسکىِ مورّخ متوجه اين امر نيست. کائوتسکىِ مورّخ هيچ‌گاه نشنيده است که حق انتخاب همگانى گاهى پارلمان‌هاى خرده بورژوايى به بار می‌آورد و گاهى هم پارلمان‌هاى ارتجاعى و ضد انقلابى. کائوتسکىِ مورّخِ مارکسيست نشنيده است که شکل انتخابات و شکل دمکراسی يک مطلب و مضمون طبقاتى مؤسسه مورد بحث، مطلب ديگرى است. اين موضوع يعنی مضمون طبقاتى مجلس مؤسسان، در تزهاى من صريحا مطرح و حل شده است. ممکن است راه حل من درست نباشد. براى ما هيچ چيز مطلوب‌تر از انتقاد مارکسيستی ديگران از تحليل ما نيست. کائوتسکى به جاى اينکه عبارات به کلى سفيهانه‌اى (کائوتسکى از اين عبارات بسيار دارد) درباره اينکه گويا کسانى مانع انتقاد از بلشويسم هستند، بنويسد، می‌بايست به چنين انتقادى بپردازد. ولى مطلب در همين است که او انتقادى نکرده است. او حتی مسئله تجزيه و تحليل طبقاتى شوراها از يک سو و مجلس مؤسسان از سوى ديگر را مطرح هم نمی‌کند .لذا امکانى براى مشاجره و مباحثه با کائوتسکى وجود ندارد و تنها اين باقى می‌ماند که به خواننده نشان داده شود چرا به کائوتسکى نام ديگرى جز مرتد نمی‌توان داد. 

اختلاف شوراها با مجلس مؤسسان، خود داراى تاريخچه‌اى است که حتی مورّخى هم که از نقطه نظر مبارزه طبقاتى به قضايا نمی‌نگرد، نمی‌تواند آن را ناديده انگارد. کائوتسکى نخواست حتی با اين تاريخچه واقعى تماس بگيرد .کائوتسکى از خوانندگان آلمانی اين واقعيت بر همه معلوم را پنهان داشته است که شوراها حتی به هنگام تسلط منشويک‌ها يعنی از پايان فوريه تا اکتبر ١٩١٧ نيز با مؤسسات “دولتی عمومى” (يعنى بورژوايى) مخالفت داشتند (اين واقعيت را اکنون فقط منشويک‌هاى بدخواه پنهان می‌دارند). کائوتسکى در ماهيت امر نظرش آشتی و توافق و همکارى پرولتاريا با بورژوازى است: هر اندازه کائوتسکى از این امر سر باز زند باز پيروى او از چنين نظرى واقعيتی است که سراسر رساله‌اش مؤيد آن است. گفتن اينکه نمی‌بايست بساط مجلس مؤسسان را برچيد، معنايش اين است که نمی‌‌بايست مبارزه با بورژوازى را به سرانجام خود رساند، نمی‌بايست وى را سرنگون ساخت بلکه می‌بايست پرولتاريا با بورژوازى آشتی نمايد.

چرا کائوتسکى نمی‌گويد که منشويک‌ها از فوريه تا اکتبر ١٩١٧ به اين کارِ کم افتخار مشغول بودند و به هيچ نتيجه‌اى نرسيدند؟ اگر آشتی دادن بورژوازى با پرولتاريا امکان داشت پس چرا در دوران منشويک‌ها آشتی امکان‌پذير نشد و بورژوازى خود را از شوراها کنارکشيده بود و شوراها را (منشويک‌ها) ” دمکراسی انقلابى” می‌ناميدند ولى بورژوازى را “عناصر واجد شرايط”؟ 

کائوتسکى از خوانندگان آلمانى پنهان داشته است که همانا منشويک‌ها در “دوران” سيادت خود (فوريه – اکتبر سال ١٩١٧) شوراها را دمکراسی انقلابى می‌ناميدند و بدین ترتيب برترى شوراها را بر کليه مؤسسات ديگر تصديق می‌کردند .فقط در سايه کِتمان اين حقيقت از نوشته کائوتسکىِ مورّخ اين نتيجه حاصل آمده است که اختلاف شوراها با بورژوازى از خود تاريخچه‌اى ندارد و اين اختلاف به طور آنى، ناگهان بدون علت و در اثر رفتار ناپسند بلشويک‌ها پديد آمده؛ ولى در حقيقت امر اتفاقا همان تجربه بيش از ۶ ماه (براى انقلاب اين مدت بسيار زياد است) سازشکارى منشويک‌ها و تلاش‌هاى آشتی دادن پرولتاريا با بورژوازى بود که خَلق را به بی‌ثمرى اين تلاش‌ها متقاعد ساخت و پرولتاريا را از منشويک‌ها دور نمود.

 کائوتسکى تصديق دارد که شوراها سازمان عالى پيکارجوى پرولتاريا هستند و آينده بزرگى دارند. با چنين تصديقى تمام موضع کائوتسکى مثل يک خانه پوشالى يا آرزوى يک فرد خرده بورژوا درباره آنکه کار بدون مبارزه حاد پرولتاريا عليه بورژوازى از پيش برود، در هم فرو می‌ريزد. زيرا سراسر انقلاب مبارزه و آن‌هم مبارزه تا پاى جان است و پرولتاريا طبقه پيشرو تمام ستمکشان و کانون و مرکز تمام مجاهدات همگى ستمکشان در راه رهايى خويش است. شوراها يعنی ارگان مبارزه توده‌هاى ستم‌کش، طبعا روحيات و تغيير نظريات اين توده‌ها را با سرعتی به مراتب بيشتر و به نحوى کامل‌تر و صحيح‌تر از هر مؤسسه ديگر منعکس و متجلّى می‌ساختند (و اين ضمنا يکى از علل آن است که چرا دمکراسی‌ شوروی عالی‌ترين‌تراز دمکراسی است).

 شوراها موفق شدند از ٢٨ ( فوريه مطابق تقويم قديم) تا ۲۵ اکتبر سال ١٩١٧ دو کنگره کشورى از اکثريت اهالى روسيه يعنی تمام کارگران و سربازان و از هفت يا هشت دهم دهقانان، بدون در نظر گرفتن تعداد کثير کنگره‌هاى محلی، ولايتی، شهرى، ايالتی و منطقه‌اى تشکيل دهند. طى اين مدت بورژوازى موفق نشد حتی يک مجلس تشکيل دهد که نماينده اکثريت باشد (بجز يک “مجلس مشاوره دمکراتيک” که به کلى ساختگى و مسخره بود و موجب خشم پرولتاريا گرديد). مجلس مؤسسان همان روحيات توده‌ها و همان گروهبندی سياسی را که در نخستين کنگره کشورى شوراهاى روسيه (در ماه ژوئن) وجود داشت منعکس ساخت. مقارن تشکيل مجلس مؤسسان (ژانويه سال ١٩١٨ ) کنگره دوم شوراها (اکتبر سال ١٩١٧) و کنگره سوم (ژانويه سال ١٩١٨) تشکيل گرديد که ضمنا هر دوى اين کنگره‌ها با وضوح تمام نشان دادند که توده‌ها به چپ گراييده‌اند، انقلابى شده‌اند، از منشويک‌ها و اس آرها روى برگردانده و به بلشويک‌ها پيوسته‌اند يعنى از رهبرى خرده بورژوايى و از پندار سازشکارى با بورژوازى روى برگردانده و به مبارزه انقلابى پرولترى در راه سرنگونى بورژوازى پيوسته‌اند.

بنابراين تنها همان تاريخچه ظاهرى شوراها ناگزيرى برچيدن بساط مجلس مؤسسان و خصلت ارتجاعى آن را نشان می‌دهد. ولى کائوتسکى محکم بر سر “شعار” خود ايستاده است: بگذار انقلاب فنا گردد، بگذار بورژوازى بر پرولتاريا ظفر يابد، فقط همين‌قدر باشد که “دمکراسی خالص” به شکفتگى برسد (۴) 

mundus pereat ,justitia Fiat !

اينک خلاصه‌اى از نتايج کنگره‌هاى کشورى شوراها در تاريخ انقلاب روسيه

کنگره‌های کشوری شوراهای روسيه     تعداد کل نمایندگان       تعداد بلشویک‌ها       نسبت بلشویک‌ها

 اول (٣ ژوئن ١٩١٧)              ٧٩٠                 ١٠٣             ١٣ درصد

 دوم (٢۵ اکتبر ١٩١٧)            ۶٧۵                 ٣۴٣             ۵١ درصد 

سوم (١٠ ژانویه ١٩١٨)            ٧١٠                  ۴٣۴             ۶١ درصد 

چهارم (١۴ مارس ١٩١٨)         ١٢٣٢               ٧٩۵                 ۶۴ درصد

پنجم (۴ ژوئيه ١٩١٨)             ١١۶۴                 ٧٧٣               ۶۶ درصد

کافى است به اين پيکره‌ها نظرى افکنده شود تا اين نکته درک گردد که چرا دفاع از مجلس مؤسسان يا سخنرانى‌هايى (نظير سخنرانى کائوتسکى) درباره اينکه بلشويک‌ها اکثريت اهالى را در پشت خود ندارد، در نزد ما فقط با تبسم تلقی می‌شود.

زیر نویس‌ها:

۱- این مطلب قسمتی از کتاب انقلاب پرولتری و کاتوتسکی مرتد نوشته لنین می‌باشد.

۲- ضمناً کائوتسکی عبارت انتقال “به بی‌دردترین نحو” را به کرات نقل می‌کند و از قرار معلوم قصد تمسخر دارد. ولی چون این قصد با وسایل به درد نخوری انجام می‌گيرد، لذا پس از چند صفحه واژگون سازی می‌کند و جاعلانه نقل قول می‌کند: انتقال “بی‌درد!” البته با چنين وسایلی جازدن یک فکر بی معنی به مخالف خود کار دشواری نيست. این واژگون‌سازی همچنين کمک می‌کند که برهان مربوط به کنه مطلب مسکوت بماند: انتقال به سوسياليسم به بی‌دردترین نحو تنها در صورت تشکل یکسره تهيدستان (شوراها) و همکاری مرکز قدرت دولتی (پرولتاریا) با چنين سازمانی ممکن است. 

۳- ضمناً ناگفته نماند که نظير این اکاذیب منشویکی در رسالۀ کائوتسکی بسيار است! این هجویه یک منشویک خشمگين است. 

۴-بگذار عدالت گستری انجام گیرد، ولوبه بهای فنای جهان!