اشرف دهقانی
در شرایطی که توده های دلیر و شدیدا تحت ستم بلوچستان با مبارزات جانانه خود همچنان سنگر مبارزه علیه رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی را پا برجا نگاه داشتهاند و با وجود اینکه در این یا آن نقطه کشور هنوز تظاهرات و مبارزات علنی جریان دارد اما در مجموع، انقلابی که در ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ با خواست نابودی جمهوری اسلامی آغاز شد، امروز دیگر از اعتلا و گسترش سابق برخوردار نیست.
حال اگر از فروکش جنبش انقلابی اخیر صحبت در میان است باید دید دلیل این امر چیست؟ آیا به خاطر آن است که جمهوری اسلامی توانست حداقل به برخی از خواستهها و مطالباتی که مردم به خاطر تحقق آنها دست به انقلاب زده بودند، پاسخ گفته و تا حدی رضایت مردم را نسبت به خود جلب نماید؟ میدانیم که این طور نیست و زمینه مادیای که موجب دست زدن تودهها به انقلاب شد، همچنان پا برجاست. تازه با سقوط مجدد ارزش ريال و گران شدن حتی لوازم اولیه زندگی بخور و نمیر تهیدستان، بر شدت و وسعت فقر و فلاکت اکثریت مردم ایران افزوده شده است. در همین حال به دلیل ارتکاب جمهوری اسلامی به جنایات فجیع در همین دوره و از جمله کشتن، مجروح و دستگیر کردن هزاران نفر از تودههای به پاخاسته و اعدام شماری از دستگیر شدگان، خشم و نفرت توده ستمدیده علیه وضع موجود و حافظ آن یعنی رژیم جمهوری اسلامی هر چه فزونتر گشته است.
درست با توجه به زمینه مادی انقلاب کنونی است که از حدود ۴ ماه پیش، جامعه ایران به صحنه یک جنگ داخلی آشکار تبدیل شد؛ جنگ میان مرتجعینی که به هر قیمتی خواهان حفظ نظم استثمارگرانه و ظالمانه کنونی هستند و کارگران و زحمتکشان و دیگر ستمدیدگان جامعه که با از جان گذشتگی و فداکاری تمام برای از بین بردن این نظم و جایگزین کردن آن با نظم نوینی که پاسخگوی نان کار مسکن و آزادی برای آنها باشد، به هر تلاشی دست میزنند. اما این یک جنگ نابرابر است و طرف قدرتمند این جنگ در حال حاضر جمهوری اسلامی با نیروهای مسلح خود میباشد. تنها با توجه به این واقعیت میتوان به سئوال طرح شده در فوق جواب عینی و درستی داد.
نکته قابل تاکید این است که مردم ما در مقابل خود، در جبهه ضد انقلاب، با سرمایهداران مواجهند که حاکمیت سیاسی در ایران را به دست دارند (حاکمیت سرمایهداران خارجی یا امپریالیستها با همیاری سرمایهداران داخلی وابسته به خود). اینان کاملا متشکل بوده و نه تنها از ماشین سرکوب و امکانات مالی زیادی برخوردارند بلکه برای حفظ بقای خود و تداوم نظام سرمایهداری در ایران از دیگر ارگانهای لازم و از جمله مدیا نیز برای این منظور بهرهمند میباشند. در حال حاضر رژیم جمهوری اسلامی مدافع و حافظ منافع آنان است و به عبارت دیگر نیروهای ضدانقلاب از کانال این رژیم و با اتکا به عمدهترین عامل بقای نظام ظالمانه سرمایهداری حاکم بر ایران یعنی ارتش، سپاه پاسداران و بسیج و لباس شخصی، بر تودههای تحت سلطه و ستم ایران حکومت میکنند.
در طی چهار ماه اخیر جمهوری اسلامی که فاقد هرگونه مشروعیت و پایگاه مردمی میباشد، برای به عقب راندن تودههای کارد به استخوان رسیده، عاصی و شورشگر و انقلابی، تنها میتوانست به نیروهای مسلح خود اتکا کند. این نیروهای مسلح ضد خلقی نیز از ارتش گرفته تا سپاه پاسداران تا بسیج تا لباس شخصیهای شکنجهگر وزارت اطلاعات در تمام این مدت با چنان شدتی به سرکوب خونین مردم به پا خاسته ایران پرداخته و میپردازند که افسارگسیختگی و بی رحمیشان با آنچه تاریخ از یورش قومهای وحشی سدههای پیشین به ایران به یاد دارد، قابل قیاس میباشد. ابعاد این سرکوب حتی کودکان و پیران و نوجوانان دانش آموز را هم در بر گرفته است. همچنین یورش نیروهای مسلح جمهوری اسلامی به مردم، یادآور وحشیگریهای این رژیم جنایتکار در سال ۶۰ و سراسر دهه خونین ۶۰ میباشد، همان دههای که جویبارهای خون در خیابانها جاری ساختند. اتفاقا خامنهای هم که امروز از طرف مردم ایران به درستی ضحاک لقب گرفته است، پیشاپیش مردم را تهدید کرده و از فراخواندن “خدای دهه ۶۰” سخن گفته بود. همه اینها بیانگر آن است که ارتجاع حاکم تنها با کشتارهای بسیار وحشیانه و خونین توسط نیروهای سرکوبگرش در کوچه و خیابان و دانشگاه و مدارس و حتی در خانههای مردم و حمام خونهایی که به راه انداخته و میاندازد و در همان حال با روی آوری به تاکتیک دستگیری در ابعاد بسیار وسیع و گسترده و پر کردن زندانهای رسمی و ناشناختهاش از مبارزین و هر فردی که در شرایط انقلابی در جامعه خطری در وجود آنها نسبت به خود احساس میکرد، تا حدی امکان به عقب راندن تودههای شجاع و سلحشور را کسب و بقای وجود جنایتکار و نکبت بارش را حفظ کرده است. البته نباید تردید داشت که همین امر و قدرتنمایی صرفا از طریق سرکوب که خود زمینه ساز شورشها و خیزشهای انقلابی دیگر است مبین ضعف و استیصال این رژیم و ارباب اعظمش آمریکا میباشد، اربابی که در چنان موقعیت بحرانی و شکننده قرار دارد که به راحتی نمیتواند جمهوری اسلامی به مثابه یکی از خرمهرههای مجری سیاست بنیادگرایی اسلامیاش در خاورمیانه را فدا سازد، به گونهای که در سال ۵۷ در مورد نوکر وفادارش، شاه، انجام داد.
در شرایط موجود برخی علیرغم وقوف بر شدت و وسعت سرکوب ضد انقلاب، ابراز تعجب میکنند که چرا کارگران دست به اعتصاب در حمایت از این جنبش نمیزنند. اینان متوجه نیستند که ارتجاع با آگاهی به موقعیت طبقه کارگر در جامعه، برای باز داشتن کارگران از ایفای نقش در جنش انقلابی، در مورد آنها بیش از هر نیروی اجتماعی دیگری شدت عمل به خرج داده و از هر وسیله ای از تهدید و ارعاب و اخراج گرفته تا سرکوب بی امان استفاده میکند. در واقع کسانی که منتظر بودند تا کارگران در حمایت از جنبش جاری دست به اعتصاب بزنند ولی انتظارشان را برآورده نمیبینند، عامل سرکوب و تشدید فعالیت “حراست” در کارخانجات و مؤسسات تولیدی را از نظر دور میدارند و متوجه نیستند که این نهاد امنیتی با توسل به هر ترفند ضد انقلابی مانع از شرکت کارگران با نام کارخانه یا مؤسسه تولیدی خود در این جنبش شدهاند. گوشهای از این واقعیت به وضوح در ویدیویی در مورد کارگران عسلویه که در عنفوان خیزش اخیر به قصد پشتیبانی از جنبش انقلابی تجمع کرده بودند، به خوبی قابل مشاهده است. این کارگران هنوز یک شعار علیه ظلم و ستمهای موجود نداده بودند که مورد حمله ماموران وزرات اطلاعات واقع شده و بسیاری از کارگران دستگیر شدند.
زمانی در دوره شاه یکی از بنیانگذاران چریکهای فدایی خلق، رفیق امیر پرویز پویان، در اثر ماندگار خود “ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا” مطرح کرد که ساواک (پلیس امنیتی شاه) در هر کارخانه برای کنترل کارگران و باز داشتن آنها از دست زدن به مبارزه حضور دارد و کارخانهها به “پادگانهای نظامی” تبدیل شدهاند. این امر در رژیم جمهوری اسلامی به مراتب با شدت و حدت بیشتری مطرح است. اگر در دوره شاه پلیس امنیتی به طور مخفیانه در کارخانهها حضور داشت و کارگران به تجربه، حضور این نیروی اهریمنی را در محل کار خود احساس میکردند، در رژیم جمهوری اسلامی علاوه بر وجود جاسوس در کارخانهها، پلیس امنیتی به عنوان یک ارگان حکومتی به نام “حراست” به طور علنی به کنترل کارگران میپردازد. این ارگان در شرایط انقلابی موجود نقش ضد کارگری و ضد انقلابی بارزی در سرکوب کارگران و باز داشتن آنها از اقدام به حمایت علنی با نام موسسه تولیدی خود از جنبش انقلابی جاری داشته است. عامل سرکوب شدید در مورد معلمان و بازنشستهها و کشاورزان و غیره نیز که پیش از این انقلاب با نام صنف خویش شجاعانه به اعتراض علیه شرایط کار و زندگی خود دست زده و به طور جسورانه سخنرانیهای پرمحتوایی ایراد میکردند و یا شعارهای مبارزاتی گویا و رادیکال میدادند نیز صادق است.
اما در جامعه دیکتاتور زده ایران که هیچ قشر و طبقهای متشکل نیست که با تشکل و نام و نشان خود در انقلاب شرکت نماید، کاملا نادرست و دور از واقع بینی است که تصور شود که کارگران و دیگر متحدین این طبقه از جمله معلمان و پرستاران و غیره در جنبش همگانی علیه رژیم حاکم شرکت نداشته یا ندارند. برعکس در شرایطی که بیشترین جمعیت کشور را اردوی کار (کارگران شاغل و بیکار) و نزدیکترین متحدانشان یعنی زحمتکشان از میان ستمدیدگان جامعه تشکیل میدهند، به راحتی میتوان دریافت که بیشترین جمعیت شرکت کننده در تظاهرات خیابانی را همین نیروی اجتماعی انقلابی تشکیل میداد. این واقعیت را از جمله در اعمال انقلابیای نظیر حمله به مراکز ستم و سرکوب و مراکز ایدئولوژیکی رژیم و درگیری قهرمانانه و شجاعانه با نیروهای سرکوبگر و در برخورد قاطعانه با آنها نیز میتوان گواه گرفت. چرا که افرادی قادر به انجام چنان اعمال انقلابی و سلحشورانه هستند که وجودشان از خشم و نفرت ناشی از ظلم و ستمهای بیکران و طاقتفرسایی که تجربه کردهاند، آکنده باشد و این افراد جز کارگران و زحمتکشان که تحت شدیدترین ستمها و فشارهای گوناگون اقتصادی و اجتماعی و سیاسی قرار دارند، نیستند. همچنین حتی در شرایط دستگیریهای گسترده نیروهای چپ که میتوانستند خواستها و اهداف مبارزاتی کارگران را در شعارهای موزون تنظیم و به میان جمعیت تظاهرکننده ببرند (شعارهایی نظیر “سقف وکتاب و گندم، قدرت به دست مردم”) باز شعارهایی که مبین خواست کارگران و اقشار تهیدست جامعه است از “نابود باد جمهوری اسلامی گرفته” تا “نه نون داریم نه خونه، حجاب شده بهونه”، “فقر فساد گرونی، می ریم تا سرنگونی”، “نان کار آزادی” … سرداده شد (و میشود) که همگی بیانگر حضور گسترده کارگران و زحمتکشان در این جنبش میباشد. آمار شهدا (۱) و دستگیرشدگان جنبش و مشخص شدن شغل وچگونگی گذران زندگی آنها نیز این واقعیت را میتواند عیان سازد.
در ارتباط با موضوع فوق باید به تفاوت بین جنبش اعتراضی که خواستار تحقق مطالبات معینی از رژیم جمهوری اسلامی بر مبنای قوانین موجود میباشد و جنبش انقلابی که اساسا برای نفی و سرنگونی رژیم حاکم برپا گشته نیز توجه داشت. پیش از این ما شاهد حرکتهای اعتراضی گسترده از تجمع معلمان گرفته تا بازنشستهها، تا کشاورزان، تا پرستاران و مال باختگان و غیره بودیم که به واقع پیشدر آمد انقلاب جاری بودند. این اقشار ستمدیده در شرایط دیکتاتوری عنان گسیخته جمهوری اسلامی با وجود آگاهی به این امر که حرکت آنان ممکن است با زندان و شکنجه مواجه گردد، در خیابان حضور یافته و خواستهای مشخص خود را که خواستهای برحق بوده و بعضا با استناد به این یا آن بند قانون خود جمهوری اسلامی مطرح میشد، بیان میکردند. حتی برخی از این معترضین با شجاعت تمام به ایراد سخنرانیهایی با محتوای کاملا مبارزاتی می پرداختند که تاثیر به سزایی در ارتقا آگاهی مردم و کشاندن هر چه بیشتر آنها به صحنه مبارزه داشت. البته علیرغم ظاهرا قانونی بودن این مبارزات و تجمعات، پلیس همواره به مردم معترض حمله کرده و با کتک زدن معترضین با باتوم و یا با استفاده از گاز اشک آور مانع از تجمع آنها میشد. به طور برجسته در تجمعات کشاورزان اصفهان که همچون تجمعات دیگر با حضور زنان آگاه و سخنرانیهای آگاهگرانهشان همراه بود، نیروهای سرکوبگر نه تنها از گاز اشکآور برای پراکنده کردن تجمعات مسالمت آمیز کشاورزان استفاده کردند بلکه با بیرحمی تمام به شلیک گلوله به سوی آنها و در مواردی به کور کردن چشمان کشاورزان با گلوله های ساچمهای پرداختند.
در مورد کارگران میتوان به نمونه برجسته مبارزات گسترده و پر شور آنها در سالهای ۹۷- ۱۳۹۶ اشاره کرد. به خصوص پس از خیزش بزرگ دیماه ۱۳۹۶ در شرایط وجود موقعیت انقلابی در جامعه، شاهد مبارزات بسیار آگاهگرانه و پرشور کارگری در نقاط مختلف کشور و به خصوص در اراک و فولاد اهواز و هفت تپه بودیم. در آن شرایط انقلابی شجاعتهایی که کارگران در عمل و در سخنرانیهای خود نشان میدادند زبانزد همه بود. بدون شک کسی سخنرانیهای پر محتوای این کارگران که بیانگر دلهای دردمند آنها بود را فراموش نکرده است. این کارگران مبارز و شجاع چه در این سخنرانیها و چه در شعارهایشان نشان دادند که از چه آگاهی والایی نسبت به موقعیت طبقاتی خود و شناخت از سرمایهداران برخوردار میباشند. اما نکتهای که باید مورد تاکید قرار گیرد این است که مبارزات آنها هنوز در اعتراض به سرمایهداران مربوطه و برخی از رفتارهای ظالمانه گردانندگان جمهوری اسلامی و عدم اجرای قوانین خودساخته این رژیم صورت میگرفت و نه در نفی کلیت حاکمیت موجود. مثلا اعتصابات نسبتا طولانی مدت کارگران هفت تپه که با رهبری اسماعیل بخشی به عنوان یک کارگر شجاع، سازمانده و کاردان صورت گرفت، در حالیکه به مثابه مبارزات پرشور و بسیار تاثیرگذار کارگران هفت تپه مطرح است در چهارچوب حاکمیت جمهوری اسلامی قرار داشت. از جمله اسماعیل بخشی خواست تشکیل شورا (شورای صنفی به جای سندیکا یا اتحادیه) و یا اداره مؤسسه هفت تپه به دست کارگران را با وجود حاکمیت جمهوری اسلامی مطرح میکرد. البته وی متوجه نبود که تحقق چنین اموری در دیکتاتوری جمهوری اسلامی ناممکن است و کارگران نه فقط جهت رهایی از استثمار سرمایهداران بلکه به منظور تحقق خواستهای برحق خویش و بهبود شرایط زندگی خود نیز باید مبارزه برای سرنگونی این رژیم را در دستور کار خود قرار بدهند. با این حال طرح چنان خواستهایی از طرف این کارگر مبارز و همقطارانش و شعار تاثیرگذار “نان کار آزادی” که وی عنوان کرد به مثابه حق مسلم کارگران و دورنمایی از مبارزات آنها هنوز هم گرمی بخش وجود کارگران ایران میباشد.
بنابراین ضمن توجه به تفاوت بین حرکتهای مبارزاتی اعتراضی در چهارچوب رژیم حاکم با حرکتهای انقلابی جهت سرنگونی حاکمیت موجود با اطمینان میتوان گفت که با توجه به سوابق مبارزاتی در بین کارگران و دیگر بخشهای جامعه، در صورت اوج گیری جنبش انقلابی و حضور میلیونی تودههای انقلابی در خیابان و به طور کلی در صورتی که توازن قوا بین تودههای انقلابی و جمهوری اسلامی به مثابه حافظ منافع سرمایهداران به نفع تودهها به هم بخورد، این زمینه و توانایی در میان کارگران ایران و دیگر بخشهای جامعه وجود دارد که با هویت معین خود در صحنه سیاسی مبارزه برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی حضور یابند که در این صورت آنها خواهند توانست تمام خواستها و مطالبات خود را هر چه فرمولهتر در جنبش بیان کنند و از این طریق در مقابل حکومت آینده مسئولیت مشخص و انجام وظایف خاصی را قرار بدهند. واضح است که با انجام این کار دست آلترناتیوهای امپریالیستی نیز در فریب مردم در حد زیادی بسته خواهد شد، چرا که حتی اگر به دروغ هم خود را پذیرای آن مطالبات جلوه دهند پس از رسیدن به قدرت از آنجا که بنا به ماهیت ضد خلقی خود قادر به تحقق آن مطالبات نیستند، دستشان خیلی زود در میان مردم رو خواهد شد. تردیدی نمیتوان داشت که رسیدن جنبش به چنین مرحلهای آرزوی قلبی هر انسان آزادیخواهی است. در این صورت جنبشی که اعتلا یافته است موجوار آگاهی سیاسی کارگران و دیگر ستمدیدگان جامعه را ارتقا داده و چشماندازهای نوینی در مقابل آنها خواهد گشود.
اما در رابطه با تعجب یا سئوال کسانی که مطرح میکنند که چرا کارگران یا معلمان و غیره در حمایت از جنبش انقلابی جاری دست به “اعتصاب” مورد نظر آنها نمیزنند و چرا تودهها به صورت میلیونی به خیابان نمیآیند که گویا از این طریق مردم به پیروزی دست خواهند یافت، باید تاکید کرد که حتی در صورت حضور میلیونی تودهها در صحنه مبارزه و اعتصابات سراسری کارگری _علیرغم همه دستآوردهای مبارزاتی که چنین امری برای طبقه کارگر و همه تودههای ستمدیده در بر دارد_ در فقدان طبقه کارگر متشکل و آگاه به ایدئولوژی طبقاتی خود، این امر که رهبری انقلاب به دست بورژوازی که متشکل بوده و دارای نیروی نظامی است بیفتد و انقلاب ناگزیر با شکست مواجه گردد، یک احتمال واقعی است. بنابراین مبارزین انقلابی صادق و دلسوز تودهها برخلاف کسانی که با نگاه یکجانبه عدم پیشروی جنبش را صرفا با کارگران و کل تودهها توضیح داده و برخی حتی به سرزنش آنها میپردازند، باید با واقع بینی به دنبال راهی باشند که متشکل شدن تودهها و برخورداری آنها از نیروی نظامی خود (ارتش خلق) را موجب شده و امکان دستیابی تودههای تحت ستم ایران به پیروزی را مهیا سازد. در همین زمینه حال اگر بپذیریم که پیروزی انقلاب در ایران در گرو رهبری طبقه کارگر میباشد پس باید پاسخگوی این سوال اساسی باشیم که کارگران تحت شرایط دیکتاتوری سرمایهداران حاکم بر ایران در چه پروسهای میتوانند متشکل شده و حزب سیاسی خود را به وجود بیاورند تا انقلاب مردم همچون سال ۵۷ دچار شکست نشود.
در مورد تشکلیابی کارگران در ایران چریکهای فدایی خلق از زبان رفیق مسعود احمدزاده، تئوریسین کبیر خود مستدل ساختند که برعکس روسیه دوره لنین، کارگران در ایران امکان تشکل در جریان مبارزات مسالمت آمیز را ندارند و در نتیجه مسیر انقلاب در ایران نمیتواند اعتصاب عمومی کارگران و قیام کوتاه مدت در غیاب رهبری حزب طبقه کارگر باشد؛ و این آموزش بسیار مهم را مطرح ساختند که در شرایط حاکمیت دیکتاتوری بورژوازی وابسته در ایران، طبقه کارگر در جریان مبارزه مسلحانه تودهای طولانی امکان دستیابی به خودآگاهی طبقاتی و تشکل مییابد. به همین دلیل نیز چریکهای فدایی خلق دست به ایجاد یک گروه سیاسی – نظامی متشکل از روشفکران و کارگران کمونیست زده و مبارزه مسلحانه را در ایران آغاز کردند. مبارزه مسلحانه در شکل چریکی یا پارتیزانی در واقع راهی برای مسلح کردن تودهها و به جریان انداختن مبارزه مسلحانه تودهای در ایران میباشد. اما نیروهای سیاسیای وجود دارند که ضمن ادعای اعتقاد به سوسیالیسم و کمونیسم بدون توجه به شرایط دیکتاتوری شدیدا قهرآمیز در ایران، راه پیروزی انقلاب را به تقلید از روسیه دوره لنین اعتصاب عمومی و قیام مسلحانه یکی دو روزه ترسیم میکنند و تشکل طبقه کارگر را نیز در مسیر مبارزات مسالمتآمیز با ایجاد کمیتهها یا هستههای مخفی کارگری ممکن جلوه داده و تبلیغ میکنند. این مدعیان راه مسالمت آمیز انقلاب، در جنبش ما به عنوان “سیاسی کار” شناخته میشوند.
با نگاهی به جنبش انقلابی کنونی و سه قیام تودهای پیش از این، میبینیم که این رویدادهای مهم اجتماعی در حالیکه مهر تایید بر خط مشی چریکهای فدایی خلق و بر درستی راهی زدند که چریکهای فدایی خلق برای دستیابی تودهها به پیروزی ترسیم کردهاند، عدم انطباق خط مشی مبارزه مسالمتآمیز سیاسی کاری با شرایط جامعه ایران را نشان دادند و برای کسانی که گوشی برای شنیدن و چشمی برای دیدن دارند ثابت کردند که خط مبارزه مسالمت آمیز “سیاسی کاری” یک خط مشی ورشکسته میباشد. البته پیروان این خط از آن صداقتی برخوردار نیستند که به ورشکستگی خط سیاسی خود و راهی که جلوی پای کارگران قرار میدهند، اذعان کنند. به خصوص در میان آنها طیفی وجود دارد که با این که به عینه میبینند که دیکتاتوری شدیدا قهرآمیز حاکم در ایران تحقق خط سیاسی آنها را غیر ممکن ساخته است و در حالی که با حفظ نام “فداییان” سعی دارند خود را با چریکهای فدایی خلق دهه ۵۰ معرفی کنند، همچنان علیه نظرات و خط مشی چریکهای فدایی خلق تبلیغ میکنند.
اما علیرغم همه سمپاشیها علیه تئوری مبارزه مسلحانه مورد نظر چریکهای فدایی خلق، هم در جنبش انقلابی کنونی و هم در جنبشهای ۱۳۸۸، ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸، نشان داده شد که این تئوری از چه حقانیتی برخوردار است. در جریان این جنبشها آشکار شد که تودهها درست برعکس آنچه در نظر سیاسی کارها مطرح است که گویا ابتدا اعتصابات سراسری صورت گرفته و بعد تودهها قیام مسلحانه میکنند، در غیاب چنان اعتصاباتی دست به قیام مسلحانه زده و در اولین اقدامات خود مراکز سرکوب جمهوری اسلامی نظیر کلانتریها و مقرهای بسیج را مورد حملات قهرآمیز خود قرار داده و سعی کردند از این طریق خود را مسلح کنند. این تودهها مرکب از کارگران و زحمتکشان که در معرض بیشترین ستم و استثمار از طرف سرمایهداران و رژیم جمهوری اسلامی قرار دارند، نه فقط با چنین اقدامات عملی بلکه در شعارهای خود نیز با وضوح تمام به همگان نشان دادند که به ضرورت مبارزه مسلحانه جهت مقابله با رژیم حاکم واقف میباشند و با پوست و گوشت خود به این حقیقت که قهر ضدانقلابی را باید با قهر انقلابی پاسخ گفت، پی برده و اهمیت و ضرورت حتمی آن را در جامعه ایران میشناسند. شعارهای رادیکال و انقلابی تودهها در طول همه این جنبشهای انقلابی نظیر “وای به روزی که مسلح شویم”، “ما زن و مرد جنگیم، بجنگ تا بجنگیم”، “میکُشم، میکُشم آنکه برادرم کُشت” یا “میکُشم، میکُشم هر آن که خواهرم کُشت”، همگی گویای خواست تودههای رنجدیده و تحت ستم ما برای مسلح شدن و جنگیدن با دشمنانشان و وقوف آنها به ضرورت مبارزه مسلحانه برای رهایی از شرایط ظالمانه موجود میباشد که در اعمال خود نیز این آگاهی قابل تقدیر را نمایان ساختند.
ما (چریکهای فدایی خلق ایران) در سال ۱۳۹۶، در جریان خیزشی که به قیام تهیدستان معروف شد، با درک ضرورت ایجاد یک تشکیلات انقلابی برای پیشبرد مبارزات تودهها این رهنمود را به کارگران آگاه و روشنفکران انقلابی دادیم که خود را در گروههای کوچک سیاسی- نظامی با رعایت همه مسائل مربوط به مخفیکاری متشکل کرده و دست به مبارزه مسلحانه چریکی بزنند. از نظر ما تداوم مبارزه چنین گروهها یا هستههایی میتواند در پروسه پیشرفت خود در شرایطی موجب ادغام آنها در هم و ایجاد تشکیلات بزرگی گردد و این تشکیلات سیاسی- نظامی میتواند با چشمانداز رسیدن به شرایطی که قدرت بسیج و سازماندهی مسلح تودهها را بیابد به مبارزات خود جهت برپایی جنگ مسلحانه تودهای و تحقق استراتژی و هدف مورد نظر خود ادامه دهد. اکنون در جریان جنبش انقلابی کنونی شاهد تشکیل گروه یا هستههای سیاسی- نظامی هستیم. شاهدیم که جوانان انقلابی در چنین تشکلهایی، در این یا آن شهر به صورتی سازمان یافته و با نقشه، مرتب مراکز سرکوب و ستم و مراکز تبلیغ و ترویج ایدئولوژی منحط جمهوری اسلامی را با کوکتل مولوتف مورد حمله قرار داده و آنها را به آتش میکشند. این تشکلهای کوچک حتی دست به مجازات ماموران سرکوبگر رژیم نیز میزنند و آنها را به سزای اعمال جنایتکارانهشان میرسانند. در همان حال شاهد پخش اعلامیه، شعار نویسی روی دیوار و یا اقدام به ابتکاراتی چون آویختن یک بنر با محتوای مبارزاتی یا عکس شهدای جنبش اخیر در پلهای عابر پیاده یک خیابان شلوغ و از این قبیل هستیم. در ایذه نیز پس از این که انقلابیون دست به چندین عملیات نظامی زدند، در یک مورد جوانان آگاه و مبارز در خانه محاصره شده با شجاعت تمام به درگیری مسلحانه با سرکوبگران جمهوری اسلامی پرداختند که یادآور قهرمانیهایی از این گونه در دهه ۵۰ از جانب انقلابیون مسلح بود. همه این حرکات مسلحانه انقلابی قدمهای ارزشمندی است که جوانان انقلابی ایران در جهت تحقق شعارهای تودهای مبنی بر ضرورت مبارزه مسلحانه چون “وای به روزی که مسلح شویم” و … برداشتهاند. شکی نمیتوان داشت که این حرکات انقلابی پاسخی به ضرورتهای جامعه میباشد و این خود واقعیات جامعه ایران است که چنین حرکات انقلابی را طلبیده و به منصه ظهور رسانده است. ناگفته پیداست که تشکیل این گروههای سیاسی- نظامی در انطباق با خط مشی چریکهای فدایی خلق قرار دارد. از نظر ما این گروهها هنوز تجارب اولیهای را از سر میگذرانند و باید رشد کرده و در جریان تداوم پیکار خود قوام یابند. به خصوص باید تاکید کرد که گروههایی امکان تداوم مبارزه در یک مسیر درست را خواهند یافت که اولا خود را به ایدئولوژی طبقه کارگر یعنی کمونیسم مجهز ساخته و قادر شوند ایدههای رهاییبخش کارگران و زحمتکشان ایران را در پرتو نظرات کمونیستی به میان تودهها ببرند، و ثانیا امکان وقوف به نظرات چریکهای فدایی خلق و استراتژی تدوین شده توسط رفیق مسعود احمدزاده را داشته و قادر باشند آن را در عمل خود صیقل دهند.(۲)
امروز بسیاری از افراد و نیروهای سیاسی متعلق به بخشی از خرده بورژوازی همه خواست و آمال خود را صرفا سرنگونی جمهوری اسلامی قرار دادهاند و حتی برخی به تصور این که رژیم بعدی در هر حال بهتر از جمهوری اسلامی خواهد بود قانع به تغییر این رژیم توسط امپریالیستها بوده و در خارج کشور فریاد “رژیم چنج” هم میزنند. اینان امروز از این که تودهها به صورت میلیونی مثلا در تهران حضور نیافتند و کارگران در همه ایران دست به اعتصاب سراسری (از قرار سیاسی) نزدند، نمیتوانند مایوسانه جز استیصال و شکست، چشم انداز دیگری در مقابل جنبش ببینند. اما واقعیت این است که در دل وضع سیاهی که اینان تصویر میکنند، نور امید روشنایی بخشی نهفته است. این امر که تودههای تحت ستم ما بیش از پیش راه مبارزه مسلحانه پیروزمند را شناخته و در راه تحقق آن گام بر میدارند، این امر که آنها به ضرورت ایجاد تشکلهای مخفی و مسلح برای مبارزه با دشمن پی برده و دست به اقدامات چریکی میزنند از ارزش و اهمیت والایی نه فقط برای حال بلکه برای آینده ایران برخوردار است. باید با همه وجود این واقعیت را درک کرد که امروز تشکیل گروههای سیاسی – نظامی حتی اگر در نطفهای ترین شکل خود نیز باشند پیشرفت بزرگی در جامعه ایران میباشد، جامعهای که زمانی ارتجاع توانسته بود گفتمان اصلاح طلبی را بر آن مستولی سازد. وجود این گروهها و رزم آنها بی هیچ تردیدی بیانگر آن است که جوانان رزمنده و جان بر کف ایران، دارند انقلاب را در شکلی دیگر در جامعه تداوم میبخشند و بی شک رشد و اعتلای این گروهها آینده روشنی را برای ایران رقم خواهد زد. این نور امید روشناییبخش را پاس داریم و امیدوار باشیم که تداوم پرتو افشانی این نور، ستمدیدگان ایران را قادر به رهایی از شرایط ظالمانه کنونی ساخته و در نهایت سوسیالیسم را برای جامعه ایران به ارمغان آورد.
۱- برخی از دوستان و رفقا از زمان روی کار آمدن جمهوری اسلامی و استفاده واژه “شهید” از طرف وابستگان به این رژیم مذهبی، مطرح میکنند که این واژه دارای بار مذهبی است و کمونیستها نباید از آن استفاده کنند. بر این اساس کلماتی نظیر جانباخته یا جانفشان و غیره از طرف برخی روشنفکران ساخته شده که متاسفانه هیچکدام قادر به القای معنای واقعی شهید مورد نظر مردم نیستند. اما واقعیت این است که خالق اصلی زبان، تودهها هستند و تودههای ما و به تبع از آنان کمونیستها و نیروهای مترقی از دیر باز کسانی را “شهید” نامیدهاند که در راه تحقق آرمانهایشان با قبول همه سختیها مبارزه کرده و در این راه آگاهانه کشته شدهاند و درست به همین خاطر برای مردم قابل تقدیر و ستایش میباشند. امروز نیز در جنبش اخیر، تودههای انقلابی و آزادیخواه ایران آنجا که مبارزین کشته شده توسط جمهوری اسلامی را شهید نامیده و از آنها تقدیر میکنند به روشنترین وجه معنی این واژه را در فریادهای خود متجلی میسازند. همین طور وقتی مردم دلیر و آزادیخواه کردستان در مزار مبارزین این جنبش فریاد میزنند “شهید نامیره” (شهید نمیمیرد) به طور دقیق آشکار میکنند که چه مفهومی از شهید در ذهن خود دارند و چرا از این مبارزین تجلیل میکنند. آنها اطمینان میدهند که خون این مبارزین در رگهای جوان دیگر جاری خواهد شد چرا که آنها در راه تحقق آرمانهای خود که آرمانهای مربوط به آزادی مردم است، کشته شدهاند.
مسلما با توجه به تاریخ نسبتا مشترک مردم در سطح جهان با همدیگر این معنا از “شهید” در زبانهای دیگر نیز با واژههای مخصوص به هر زبان وجود دارد.
۲- در سایت سیاهکل، هم کتاب رفیق احمدزاده و هم نوشتههایی در توضیح مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک وجود دارد. از جمله برای درک این نظر میتوان به مقالات زیر رجوع نمود:
رفیق مسعود احمدزاده و شرحی از بنیانهای تئوری مبارزه مسلحانه راهنمای چریکهای فدایی خلق!
در باره تئوری مبارزه مسلحانه، تئوری انقلاب ایران (مقدمهای بر چاپ انگلیسی کتاب رفیق مسعود احمدزاده)
۳۰ دی ۱۴۰۱ برابر با ۲۰ ژانویه ۲۰۲۳
از همین دسته
مسیری که برای سوسیالیسم در روسیه طی شد! (۳)
سوریه جنگی که ماسکها در آن به کنار زده شد!
در همبستگی با مبارزات خستگیناپذیر بازنشستگان کشور!