به نقل از: پیام فدایی، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران, شماره ۲۶۱، فروردین ماه ۱۴۰۰
“فضای دو قطبی بر همۀ ابعاد و ارکان جامعۀ ایران حاکم شده که در صورت تشدید میتواند به وضعیت انقلابی بینجامد. [که] چیز خوبی نیست. باید مانع از وقوع انقلاب تازه در کشور شد، زیرا هزینههای آن بسیار سنگین است.” این بخشی از اظهارات اخیر یکی از جنایتکارترین مهره های “اصلاح طلب” رژیم جمهوری اسلامی یعنی حمیدرضا جلایی پور است که در سالهای اول استقرار این رژیم و در جریان سرکوب خونین جنبش خلق کرد، در سمت فرماندار نقده و مهاباد اعدام 59 تن از جوانان و کودکان کرد را به مثابه تنها یکی از جنایات ریز و درشتش در پرونده خود دارد.
این اظهارات در شرایطی بیان می گردند که نگاهی اجمالی به اوضاع کشور ما و شرایط فاجعه باری که توده های تحت ستم در آن زندگی می کنند، شکی برای هیچ انسان حقیقت جویی باقی نمی گذارد که جامعه تحت سلطۀ ما در یک بحران عمیق انقلابی به سر می برد و خواست دگرگونی بنیادی در مناسبات پوسیده و ضد خلقی موجود از هر گوشه ای به گوش می رسد. این حقیقت توسط دشمنان مردم نیز به رسمیت شناخته شده و در عرصۀ عمومی از زبان برخی از آنان شنیده می شود. “شبح انقلاب” این روزها به طور فزایندهای در جامعه ما در حال گشت و گذار است و دشمنان مردم با مشاهدۀ آن، نسبت به عواقب آن “هشدار” می دهند.
واقعیت این است که در ایران امروز، شدت تضادهای طبقاتی، فضا را برای زیست میلیونها تن از اقشار تحتانی جامعه هر چه بیشتر تنگ و کاسه صبر گرسنگان و محرومان را بیش از هر زمان سر ریز نموده است. ابعاد فزایندۀ فقر و گرانی و تورم، بیکاری و بی خانمانی و گرسنگی منجر به انباشت بی سابقۀ نارضایتی و خشم مردم، بویژه کارگران و زحمتکشان در هر گوشۀ مملکت گشته است. اما، بروز و تخلیۀ این نارضایتی طبیعی در هر شکلی – از یک اعتراض سادۀ صنفی نظیر درخواست پرداخت به موقع حقوق و دستمزد یک کارگر گرفته، تا فریاد عدالت طلبی و خواست آزادی بیان و تشکل و برابری جنسی و … – از طرف حکومت تنها با چماق سرکوب و دستگیری و زندان و شکنجه و اعدام پاسخ می گیرد.
همزمان با دست اندازی های بی پایان به ثروتها و منابع طبیعی کشور همراه با استثمار وحشیانه نیروی کار و غارت حیات و هستی زحمتکشان، طبقۀ حاکم، تمامی روزنه های تنفس سیاسی طبقات زیر ستم را به طور فزایندهای مسدود، و با اعمال یک دیکتاتوری مطلق متکی بر ماشین سرکوب و با نمایش عمومی جنایات خویش، از تداوم حاکمیت و مناسبات ارتجاعی و پوسیدۀ موجود حفاظت می کند.
علاوه بر به خاک و خون کشیدن وحشیانۀ چند جنبش وسیع توده ای که برای روفتن و به زباله دان تاریخ انداختن این مناسبات ضد خلقی به میدان آمده بودند – از جنبش توده ای سال 88 گرفته تا قیامهای سال 1396 و آبان 1398 – سرکوب روزمره اعتراضات کارگران به جان آمده، تعرض به تجمعات بازنشستگان و مال باختگان و زنان و جوانان و دستگیری های فله ای فعالین کارگری و زنان و … بازتاب مبارزۀ بین طبقات محروم با سرمایه داران حاکم و تلاش گردانندگان نظام برای حفظ و استحکام همین نظم ضد خلقی و موازنه قدرت جاری بوده است. آیا این وضع ادامه خواهد یافت؟
بدون شک با توجه به ابعاد نارضایتی و مبارزات مردمی علیه نظام حاکم، تداوم وضع کنونی، بدون هیچ چشم انداز گشایشی در آن، برای ابد و یا حتی برای یک دوران طولانی امکانپذیر نیست. این یکی از درسهای تاریخ و واقعیتی ست که هم مردم ما و هم سرمایه داران دزد و فاسد حاکم و رژیم مدافع آنان یعنی جمهوری اسلامی به خوبی حس و درک می کنند. هشدار مهرۀ خادم نظام یعنی جلایی پور تبهکار ناشی از درک همین واقعیت است. چرا که جمهوری اسلامی به دلیل ماهیت وابسته و غارتگر و دزدش و به دلیل سیاستهایی که در جهت تامین منافع سرمایه داران حاکم و اربابان امپریالیست آنها به پیش میبرد، به هیچ رو قادر به حل و حتی تخفیف هیچ یک از معضلات اقتصادی-اجتماعی جامعه نیست که همچون هیولایی هر روز گلوی میلیونها تن از تودههای تحت ستم و بویژه اقشار بیچیز و تحتانی جامعه را میفشارد. برعکس، به دلیل سیاستهای تشدید کنندۀ این شرایط توسط جمهوری اسلامی، فقر، گرانی، بیکاری و تورم و بی خانمانی هر روز با شتاب بیشتری زندگی بخشهای بزرگتری از آحاد زیر دست و طبقات استثمار شونده را در کام می کشد.
از دل شرایط حاصل از تداوم بحران و رکود اقتصادی عمیق، در حالی که روز بروز بر تعداد میلیاردرها و سرمایه داران مفت خور افزوده می گردد، انبوهی از توده های کار و زحمت به اعماق مرداب فقر فرو می روند. مطابق آمارهای منتشر شده از نهادهای خود نظام حاکم، هم اکنون با در نظر گرفتن عدد 10 میلیون تومان در ماه به عنوان خط فقر، بیش از 60 درصد از آحاد جامعه یعنی تقریبا تمامی کارگران به اضافۀ دیگر اقشار محروم، در زیر خط فقر زندگی و در شرایط عدم توانایی برای تامین “قوت لایموت” خود و خانواده هایشان به سر می برند. شاخص فلاکت (یعنی جمع دو ضریب بیکاری و تورم) در جمهوری اسلامی “رکورد” زده و به عدد 70 درصد رسیده که در نفس خود بی سابقه است. نیازی به کنکاش عمیق نیست تا بتوان مشاهده کرد که گوشت، مرغ، میوه، و حتی برنج و لبنیات و حبوبات به دلیل گرانی وحشتناک به تدریج از سفره های میلیونها تن از مردم رخت بر کشیده، و خرید پوست و پا و اسلکت مرغ، استخوان گوشت و نان قسطی به یک پدیده دردناک ولی روزمره و فزاینده تبدیل شده است. اکنون مشاهدۀ نوشتۀ “از فروش نان نصفه معذوریم!” در برخی مغازه های نانوایی امر عجیب و تعجب برانگیزی نیست. تامین غذا از پس مانده ها و زباله گردی، کارتن خوابی و گور خوابی، کار کودکان و … یک شیوۀ گذران زندگی عادی در چارچوب نظام استثمارگرانۀ حاکم است. در شرایط آفریده شده توسط جمهوری اسلامی است که در ایران امروز، به قول خود روزی نامه های حکومتی “در هر کوچه و خیابان، کودکی تا کمر در سطل زباله خم شده و در حال زبالهگردی است” و یا حدود “7 میلیون و 600 هزار نفر” از محرومان جامعه در قبرستانها شب را به روز می رسانند. در این شرایط است که در کرمان و چابهار و سیستان، مردم شدیدا محروم و زحمتکش ساکن برخی مناطق این خطه، حتی شناسنامه ندارند، نمی دانند “پرتقال” چیست و تنها خوراک زندگی شان “نان” و “چای” است و در طول زندگی محنت بار و اغلب کوتاه خویش، شهر، دکتر و دارو، مدرسه و معلم را ندیده اند. به برکت سیاستهای ضد خلقی جمهوری اسلامی و باز گذاردن دست یغماگر سرمایه داران و کارفرمایان در شرایطی که جمعیت زیر “خط فقر مطلق” کشور به 50 درصد رشد یافته، صفوف ارتش گرسنگان و نیروی ذخیره کار هر روز بیشتر شده و کار به جایی رسیده که هزاران “کودک 7-8 ساله” در محیط های کاری ناامن،گاه برای انجام روزی 12 ساعت کارهای سخت، دستمزدی معادل 500 هزار تومان در ماه دریافت می کنند تا به بهای نابودی زندگی کودکی شان، لقمه نانی برای پدران و مادران خود فراهم کنند؛ آنهم در حالی که این کارگران کوچک و خاموش به طور روزمره در معرض شدیدترین خطرات و از جمله تنبیه بدنی و اذیت و آزار جنسی قرار می گیرند.
اما توصیف این شرایط هولناک کار و زیست میلیونها تن از کارگران و توده های محروم – که قلم از بیان عمق آن ناتوان است – تنها یک جنبه از زندگی در ایران امروز را بیان می کند. حاکمیت نظام سرمایه داری وابسته به امپریالیسم، که جمهوری اسلامی سگ پاسبان آن است ضمن تحمیل شرایط فاجعه بار فوق برای اکثریت مطلق آحاد جامعه، آنهم به قوه زور و چماق سرکوب، بهشتی را برای سرمایه های امپریالیستی و سرمایه داران رذل بومی آفریده که تصور شیوۀ زندگی طبقۀ حاکم در آن حتی برای بسیاری از بورژواهای غربی در کشورهای پیشرفته نیز دشوار است.
زندگی “لاکچری” در کاخهای پنهان شده در میان کوخ های تهران و شهرهای بزرگ، رژه با سوپر اتومبیلهای میلیاردی در خیابانها و قُرُق کردن آنها، برخورداری از استخر و سونا و جکوزی و حتی درست کردن باغ وحش در خانه های غیر قابل تصور برای دیگران، برخورداری از توالتهائی با روکش طلا، دریافت مواد خریداری شده و غدا و سایر مایحتاج مورد نیاز با استفاده از پرواز پهبادها، تناول همبرگرها و بستنی هائی با روکش گَردِ طلا در رستورانهایی که حتی ورود به آنها مستلزم پرداخت حق ورود است، تحصیل و زندگی و خوشگذرانی در هر نقطۀ دنیا و سپس نمایش بیشرمانۀ جلوه های هار و غیر اخلاقی تمامی این عیاشی ها به توده فقیر و گرسنه در مدیا و شبکه های اجتماعی و ارتکاب به هزاران جنایتِ ریز و درشت دیگر، انعکاس گوشه کوچکی از شیوۀ زندگی و امکانات سرمایه داران در ایران امروز است که تمام هنرشان ارتزاق از خون کارگران و ستمکشان بوده و به بهای فقر و گرسنگی تودهها، زیر چتر حمایت حکومت، چنین زندگی های انگلی و غیر قابل تصوری برای خویش فراهم کرده اند.
در چنین سیستم ضد خلقی ای ست که دزدی های میلیاردی و سیستماتیک سران رژیم و آقازاده هایشان و وجود هشت پای درنده خویی که برای مکیدن شیره جان مردم و پر کردن جیب دزدان حاکم حتی از دست اندازی به حوزۀ واردات و تجارت حیاتی ترین موارد و اقلام و داروهای مورد نیاز آحاد جامعه خودداری نمی کند، به یک رویداد عادی تبدیل شده است. در این فضا حکومت دست نشاندۀ سرمایه داران وابسته و اربابان امپریالیستش در یک قلم تنها در یک دهۀ گذشته 30 میلیارد دلار خرج ماموریت جنگی خویش در سوریه کرده است که هدفش تحکیم سلطۀ امپریالیستها و پیشبرد سیاستهای ضد انقلابی و جنگ طلبانه آنان در این کشور می باشد.
اگر به شرایط فوق تاثیرات اقتصادی-اجتماعی و سیاسی ناشی از همه گیری کرونا بر حیات و کار توده ها، پر پر شدن جان مردم و قصور در واکسیناسیون عمومی را نیز بیفزاییم آنگاه شاید تصویر روشنتری از سیمای بحرانی جامعه تحت سلطۀ خود و شرایط مرگبار زندگی کارگران و مردم ستمدیده در آن به دست بیاوریم. این همان شرایطی است که جلایی پور از آن به عنوان “دو قطبی” شدن جامعه یاد کرده و نسبت به پیشرفت و فرارویی آن به وضعیت انقلابی، یعنی برآمد آشکار اعتراضات و مبارزات تودها هشدار می دهد.
شدت تضادهای طبقاتی، ناتوانی حکومتی که بقایش بیش از پیش به اعمال دیکتاتوری و اختناق گره خورده و تداوم اعتصابات و اعتراضات کارگری و جنبش های اعتراضی توده ای نظیر مالباختگان و بازنشستگان، با شعارهایی که مستقیما جمهوری اسلامی و تمام جناح های درونی آن را نشانه گرفتهاند باعث آن شده که بانگ صولتمند ناشی از حرکت شبح انقلاب، به گوش طبقۀ استثمارگر حاکم و نمایندگان تبهکارش برسد.
مبارزات توده ها محرک چرخهای ماشین تاریخ است. این را همه، از مردم آگاه گرفته تا دشمنانشان می فهمند. شرایط ایران نیز نمودی از این حقیقت تاریخی ست. شدت فشار بر حکومت کم سابقه است. برغم تمامی بگیر و ببندها و به زندان انداختنها و شکنجهها و اعدامها، (که اعدام جوان مبارز و آگاه نوید افکاری قهرمان که تنها یکی از بی شرمانه ترین و دردناکترین نمونه های آن بود) رشد غیر قابل انکار آگاهی نسبت به ماهیت جمهوری اسلامی و آگاهی به ضرورت اعمال قهر علیه این حکومت، و تداوم مبارزات مردمی، همه اینها نمایندگان طبقات استثمارگر و به ویژه نخبه های آنان را به تحرک آورده و آنها را در یک جبهه اعلام نشده ولی واحد برای کنترل و سمت دهی به جنبش اعتراضی توده ها به تکاپو انداخته است.
در چنین شرایطی، همه، از ضد انقلاب غالب گرفته تا مغلوب به میدان آمده اند تا نقش خود را در سرکوب و منحرف کردن انقلاب و تضمین بقای نظام سرمایه داری حاکم ایفا کنند.
اکنون روزی نیست که اتاقهای فکر جمهوری اسلامی، حکومت و مدافعانش با کمک برخی نیروهای باصطلاح اپوزیسیون از تمامی امکانات تبلیغ و نشر در شبکه های اجتماعی برای فریب مردم و مخالفان استفاده نکنند. نخبگان استثمارگران و نمایندگان دولت نظیر وزیر خارجه و معاون رییس جمهوری یعنی جهانگیری و شرکاء هر شب در “کلاب هاوس” (یک اپلیکیشن جدید صوتی و یک شبکه اجتماعی جدید در حال رشد) جمع شده و در یک چهارچوب کنترل شده به بحث و تبلیغ برای جمهوری اسلامی، نفی ضرورت انقلاب و تشویق مخاطبین به شرکت در نمایشات انتخاباتی و تقویت ایده اصلاح جمهوری اسلامی می پردازند. در چنین شرایطی ست که مهره های دیگر نظام نظیر مطهری فریبکار و زشتخو برای فریب نیمی از جامعه یعنی زنان و به منظور بازار گرمی برای انتصابات حکومتی پیشارو که قرار است زیر نام انتخابات برگزار شود، مکارانه خود را طرفدار “حجاب”، “اختیاری” جا می زند. در چنین شرایطی ست که تاجزادۀ تبهکار و باصطلاح اصلاح طلب هم یادش می افتد که “چریک” بوده است و یا کارشناسان حکومت از خطر روی آوردن جوانان به مبارزه قهر آمیز و مسلحانه نظیر دهۀ 50 ابراز بیم می کنند و در چنین فضائی ضرغام تبهکار یکی از سانسورچی های جلاد حکومت در صدا و سیمای جمهوری اسلامی، برای فریب جوانان چپ و آگاه مدعی می شود که “عاشق” سینه چاک انقلابی کبیر یعنی چه گوارا بوده است و از ضرورت نشان دادن “تصاویر چپی ها” در رادیو و تلویزیون سخن می گوید. او برای “فرخ نگهدار” مزدور و خائن نیز بازار گرمی می کند و از او به عنوان یک “چریک فدایی خوش تیپ که می رود و در بی بی سی بحث می کند” صحبت کرده و مدعی می شود که “شعار نان، مسکن آزادی چپیهای اول انقلاب، شعار امروز ماست”؛ تحت چنین شرایطی یعنی خطر اعتلای جنبش توده ای ست که ضد انقلاب مغلوب نیز فعال شده و رضا پهلوی نیز لباس عوض می کند و به ادعای خود، یک “شورشی” طرفدار نظام “جمهوری” می شود و بدون این که جنایات بیکران پدر و پدر بزرگ آزادی کش و تبهکارش در حق توده ها ی تحت ستم را به روی خود بیاورد و کوچکترین انتقادی به آنها کند ، از ضرورت روی کار آمدن رژیم “سوسیال دمکراسی” دم می زند.
در چنین شرایطی ست که احمد توکلی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام هشدار می دهد: “باید منتظر شورش تهیدستان باشید. اکنون هم میگویم خطر بیشتر است، ولی کرونا در حال حاضر مانع است.”
و بالاخره در چنین شرایطی ست که جلایی پور با اعلام خطر نسبت به تداوم روند بحرانی موجود، راجع به “دو قطبی” شدن جامعه اعلام خطر می کند و بدون لکنت زبان بقیه هم مسلکان خویش، با نشان دادن شبح انقلاب، باصطلاح “ته خط” و یا لُبِّ مطلب را ادا می کند و تاکید می کند که باید “مانع” وقوع “انقلاب” و “هزینه های سنگین” آن شد. و مطرح می کند که راه “نجات” در “اصلاحات” است.
اما آیا این اعلام خطرها، این سرکوبهای سیستماتیک و هولناک، به شلاق بستن کارگران و دستگیری فعالین کارگری و جنبش های اجتماعی، به زندان و جوخۀ اعدام سپردن مخالفان، قادر به تضمین حیات جمهوری اسلامی و استثمارگران خواهد شد؟ پاسخ، بدون شک منفی ست. نه کشتار سالهای اول انقلاب، نه قتل عام دهه 60، نه سرکوب خونین سال 78 و نه به خاک و خون کشیدن جنبش توده ای سال 88، نه در هم کوبیدن خونین و جنون آمیز خیزشهای گرسنگان در سال 96 و 98 و کشتار هزاران تن از جوانان آگاه و به جان آمده، هیچ یک قادر به “حل” مشکل بقای جمهوری اسلامی برای همیشه نبوده و نخواهد بود.
اکنون نیز یکبار دیگر، ضرباهنگ جنبش توده های تحت ستم از اعماق جامعه به گوش می رسد و از ناگزیری فرا رسیدن انقلابی خبر می دهد که خواب تمام استثمارگران حاکم و ریزه خوران رنگارنگ آنان را به هم زده است. انقلابی که گام اول آن سرنگونی جمهوری اسلامی ست. وظیفۀ فوری و خطیر جوانان آگاه و مبارز و روشنفکران انقلابی که با هدف نابودی جمهوری اسلامی و تمامی آثار فاجعه بار آن به مبارزه دست می زنند، کوشش در متشکل کردن خود با جذب آموزشها و به کار گیری تجارب غنی مبارزاتی گذشتگانشان می باشد. برای رسیدن به آزادی و برپائی جامعه ای رها از ظلم و ستم و استثمار راهی طولانی در پیش است، راه جنگ انقلابی و توده ای با دشمنان. توده های تحت ستم ما نشان داده اند که برای گام زدن در چنین مسیری آماده اند.
از همین دسته
سوریه جنگی که ماسکها در آن به کنار زده شد!
در ورای نسل کشی اسرائیل کدام منافع اقتصادی؟
جنبش 1401: گذشته چراغ راه آینده است!