اشرف دهقانی
اگر رژيم جمهوری اسلامی با محکمتر کردن قيدوبندهای فئودالی بر دستوپای زنان ابعاد ستم بر زنان را در جامعه شدتوحدت هر چه بيشتری داده، در مقابل زنان رنجديده و ستمکش ما با استقامت تحسين برانگيزشان و با تداوم مبارزهای سرسختانه بر عليه طرحهای زورگويانه رژيم موجب آن شدهاند که مساله زن بمثابه مساله بسيار جدی و مهم روز مطرح و با برجستگی به يکی از محورهای اساسی مبارزه برای رسيدن به سوسياليسم تبديل شود.
مسلما مساله زن نيز همانند هر مساله اجتماعی ديگر از ديدگاههای طبقاتی معينی اين مساله را مورد برخورد و بررسی قرار ميدهد. از يک ديدگاه کمونيستی مسلما مبارزه در راه آزادی زنان در ايران صرفا به مبارزه در جهت باز کردن زنجيرهايی که جمهوری اسلامی بر دست و پای زنان بسته است، محدود نميشود. به عبارت ديگر مساله فقط بر سر آن نيست که بايد تضييقات و فشارهای وارده از طرف رژيم بر زنان مرتفع گردد، بلکه علاوه بر اينها آنچه که در اساس به مصاف طلبيده ميشود آن است که اساسا بايد هر نوع ستم بر زن و هر نوع عدم تساوی چه در حوزههای اجتماعی و سياسی و چه در حوزه اقتصادی مرتفع شده و در عين حال هر نوع فرهنگ و ايدئولوژی که مرد را نسبت به زن برتر شمرده و يا به بیحقوقی زن صحه ميگذارد بايد ريشهکن شده و قاطعانه به دور افکنده شوند.
تا آنجا که به خارج از کشور مربوط است، زنان مبارز بسياری در راه آزادی زنان دست به فعاليت زده و ارزشهای مثبتی آفريدهاند. در اين ميان کسانی نيز بودهاند (مرد و زن) که با توجه به برجسته بودن مساله زن در ايران پشت اين مساله سنگر گرفته و سعی کردهاند که در پوشش دفاع از زن حقارت وجود خود را با حمله به چپ و کمونيسم پنهان سازند. مثلا اينان با تکيه بر اين سخن لنين که “آزادی کارگران بايد بوسيله خود آنان تحقق پذيرد. به همان ترتيب آزادی زنان زحمتکش نيز بايد به دست زنان زحمتکش انجام پذيرد”(۱)، به اشاعه اين تفکر انحرافی و در عين حال تفرقهجويانهميپردازند که گويا زنان (زنان از هر قشر و طبقهای) بايد حساب کار خود را از مردها و از يک تشکل کمونيستی جدا سازند و راه رهايی خود را با ايجاد تشکيلاتی مرکب از عمدتا زنان، با دنبال کردن برنامهای که تماما به مساله زنان ميپردازد، دنبال کنند.
اما مفهوم بحثی که لنين (در نقل قول فوقالذکر) مطرح ميکند اين است که زنان زحمتکش برای اينکه به آزادی خود دست يابند بايد بپاخيزند و آزادی را با کوشش و فعاليت خويش و به عبارت ديگر با دستهای خود به دست آورند. چرا که در غير اين صورت هيچ کس ديگری چنان آزادی را برای آنها به ارمغان نخواهد آورد. اين موضوع در رابطه با طبقه کارگر نيز صادق است. اتفاقا تاکيد بر تحقق آزادی طبقه کارگر به دست خود طبقه (از طرف مارکس و لنين) در مقابل ديدگاههايی بيان و مورد تاکيد قرار گرفته است که آزادی کارگران را با صرف مبارزه روشنفکران و يا نخبگان اين طبقه امکانپذيرميديدند. والا لنين فرسنگها از اين ايده کوتهبينانه که طبقه کارگر صرفا با نيروی خود يعنی بدون ياری روشنفکران کمونيست و مسلح شدن به ايدئولوژی مارکسيستی و آزادی خود خواهد شد، به دور بود.
آزادی زنان کارگر و زحمتکش بايد به دست خود آنان انجام پذيرد. در اين هيچ ترديدی وجود ندارد. ولی برای آنکه چنين شود، مسلم است که نيروی عظيم مبارزاتی آنان بايد در مسيری قرار گيرد که به نابودی دشمنان _ آنهايی که سر راه رهايی زنان ميباشند _ منجر شود. اين دشمنان در حال حاضر جز امپرياليستها و نوکران آنها (جز سيستم سرمايهداری جهانی و حکومتهای مدافع سرمايه) و در شرايط مشخص ايران جز رژيم جمهوری اسلامی و حاميان امپرياليستش نيستند. نابودی اين دشمنان نيز به دست همه تودههای ستمديده تحت رهبری طبقه کارگر امکانپذير است. از اين رو برای دستيابی به آزادی نياز به آن است که يک رهبری کمونيستی بر مبارزه زنان کارگر و ستمکش (و نه فقط آنها بلکه همه زنان از اقشار طبقات تحت ستم که در راه تحقق حقوق خود بر عليه طبقه حاکمه مبارزه ميکنند) پرتو افکن باشد. وقتی مساله به اين صورت درست مطرح ميشود، معلوم ميگردد که تنها يک تشکل واقعا کمونيستی که در راه آزادی طبقه کارگر و به طريق اولی در راه آزادی همه بشريت مبارزه ميکند، قادر به رهبری مبارزات تودهها و از جمله مبارزه زنان برای رسيدن به آزادی خواهد بود و لاغير.
عدهای ديگر با سنگر گرفتن در پشت مساله زن اين تبليغات را در رابطه با کمونيستها به راه انداختهاند که گويا آنها يا يک تشکل يا حزب کمونيست بيشترين انرژی و نيروی خود را صرف کسب قدرت سياسی مينمايند و در نتيجه از مساله زنان غافل مانده و يا کمتر روی آن متمرکز ميشوند. (۱) به چنين کسانی بايد گفت بهتر است اول شما بگوييد درکتان از کسب قدرت سياسی توسط کمونيستها چيست؟ اگر بحث بر سر کمونيستها به مفهوم واقعی و نه قلابی آن است، مگر ممکن است آنها بدون طرح مسايل و مشکلات زنان و مبارزه در راه رفع آنها موفق به بسيج و تشکل تودهها شده و به کسب قدرت سياسی نائل آيند. صحبت که بر سر کودتا نيست. مساله کمونيستها بسيج و متشکل کردن تودهها _از زن و مرد _ در يک پروسه طولانی مبارزه است. آنها از جمله زنان ستمديده را بايد بسيج و متشکل سازند. بخصوص اين امر از چنان اهميتی برخوردار است که لنين ميگويد: “هيچ جنبش تودهای واقعی بدون شرکت زناننميتواندوجودداشتهباشد(کلارازتکين،خاطرات من از لنين) اگر کمونيستها از مساله زنان غافل بمانند و يا کمتر روی آن متمرکز شوند، اصلا نميتوانند به قدرت سياسی دست يابند. از اين روست که مساله زن و رهبری مبارزات زنان در صدر برنامهکمونيستها قرار دارد.
بدون شک اين آموزش مارکسيستی برای بسياری آشناست که زنان زحمتکش در جامعه سرمايهداری دوبار ستم ميبينند. يکبار همراه با مرد زحمتکش مورد استثمار قرار گرفته و شيره جانشان کشيده ميشود و با ديگر متحمل ستمهای اجتماعی و فرهنگی ميشوند که مردها از آن مستثنی ميباشند.
صرفنظر از اينکه زنان طبقات پائين و متوسط عمدتا به انجام کار خانگی ميپردازند که رسما و در عرف عمومی “کار” محسوب نشده و فاقد ارزش اقتصادی تلقی ميشود، آنجايی هم که زنان در خارج از خانه به کار مشغول بوده و اشتغالی داشتهاند، همانطور که تاريخ سرمايهداری نشان ميدهد، در مقابل کار برابر، مزد نابرابر دريافت کردهاند و هنوز هم هر جا سرمايهداران بتوانند در مقابل کار برابرمزدکمتری به زنان پرداخت ميکنند. (در کشورهای تحت سلطه اين امر عجيبی نيست.) در کشورهای متروپل عليرغم اينکه زنان توانستهاند به يکسری از حقوق حقه خويش دست يابند، رسما و قانونا شرايطی در جامعه برقرار است که موقعيت شغلی زنان در مجموع همواره در سطح پائينتر از مردان قرار دارد. اغلب کارهای غير تخصصی و نيمه وقت به زنان محول شده است. مسايلنگهداری از بچه و غيره هنوز بر دوش زنان سنگينی کرده و آنها را از دستيابی به حقوق و موقعيتی که مردان از آن برخوردارند محروم ساخته است.
در ايران تحت رژيم جمهوری اسلامی ستم بر زنان در همه زمينههای اقتصادی، سياسی، اجتماعی و فرهنگی با برجستگی کامل مطرح است و عمدا کوشش ميشود که زنان از شرکت در عرصههای مختلف زندگی اقتصادی و اجتماعی کنار زده شده و در عقب ماندگی نگهداشته شوند. البته ارائه تصوير دقيق و جامع از ستمديدگی زن بخصوص در جوامعی نظير ايران خود نياز به کار وسيعی دارد. ولی آنچه مسلم است اين است که در هر حال بايد در جهت رفع و زدودن همه ستمهايی که بر زنان وارد میآيد دست به مبارزه زد و در راه تحقق هر خواسته بر حق زنان، چه کوچک و چه بزرگ تلاش نمود. در اين مبارزه وظيفه زنان به مراتب بيشتر و سنگينتر از مردان ميباشد. در اين شکی نيست، ولی مسالهای که مطرح است چگونگی پيوند دادن اين مبارزات با مبارزه برای رسيدن به سوسياليسم است. اگر مساله بر سر رهايی کامل زنان از همه ستمهايی است که نه رفع کامل ستم اقتصادی بر زنان و نه از بين بردن ستمهای اجتماعی و سياسی و فرهنگی بر آنان بدون نابودی سيستم سرمايهداری و دست يابی به سوسياليسم امکانپذير نيست، بنابر اين ميتوانيم درک کنيم که موثرترين و ثمر بخشترين مبارزه در راه رهايی زنان تنها ميتواند از ۲طرف کسانی صورت گيرد که در حين مبارزه برای تحقق خواستهای بر حق زنان که در چهارچوب نظام سرمايهداری ممکن است، هدف خود را نابودی اين نظام و رسيدن به سوسياليسم قرار دادهاند. چنين کسانی يقينا ايدئولوژی طبقه کارگر يعنی کمونيسم را مشعل راه خود قرار دادهاند. يعنی ايدئولوژی حاکم بر مبارزات آنها، ايدئولوژی طبقه کارگر ميباشد. (۲) بنابراين، اين اصل حاصل ميشود که زنان زحمتکش و يا حتی بطور کلی زنان تحت ستم بدون مبارزه در راه سوسياليسم نميتوانند به آزادی کامل و واقعی خود دست يابند. همانطور مردان و زنانی که برای رسيدن به سوسياليسم فعاليت ميکنند، نميتوانند به اين مهم نائل آيند و يا حتی قدمهای موثری در جهت چنان هدفی بردارند مگر اينکه مبارزه برای رفع ستم از زنان را در دستور کار خود قرار داده و فعالانه در جهت آن بکوشند.
همه مبارزات بر ضد رژيمهای مدافع سرمايهداری در هر حوزه که بوده باشند، در هر شکل و اندازهای که جريان يابند بايد در خدمت تقويت مبارزه در راه رسيدن به سوسياليسم قرار گيرند. همين طور هم هست مبارزه در راه آزادی زنان که با کسب قدرت سياسی از طرف طبقه کارگر و استقرار سوسياليسم گره خورده و با آنها متحقق ميگردد. بر اين اساس الگوی زنان آگاه و انقلابی در مبارزه برای رهايی زنان، ستاره درخشان جنبش سوسياليستی زنان کلارازتکين ميباشد که در حاليکه سرسختانه به وظايف و مسئوليتهای انقلابی خود در حزب کمونيست آلمان فعالانه عمل مينمود، لحظهای از مبارزه در راه آزادی غافل نبود.
* * * * *
پاورقیها:
۱ ــ چنين اتهامی به کمونيستها البته از کوتهفکری و از عدم درک مقولات مارکسيستی از طرف گويندگان چنان سخنانی ناشی ميشود که بين کسب قدرت سياسی و مبارزه برای رهايی زنان ديوارچينی قائل ميشوند. بعضی حتی پا را از اين حد هم فراتر گذاشته و با هيستری ضد کمونيستی مطرح ميکنند که کمونيستها (يا مثلا لنين) به اين دليل روی ضرورت بسيج و تشکل زنان تاکيد ميکنندکه ميخواهند آنها را تحت رهبری و “انقياد” خود قرار دهند تا از نيروی۱ آنها در جهت اهداف خود استفاده نمايند ــ يا بواقع سوءاستفاده کنند ــ در اين اظهار نظر کمونيستها مساوی مردان جا زده ميشوند. گوينده و يا گويندگان چنين سخنانی از درک اين واقعيت عاجزند که کمونيستها هم مردان و هم زنان آگاه و انقلابی را شامل ميشوند و هدف آنها هم رسيدن به آزادی و برپايی دنيايی است که هرگونه استثمار و ستم و از جمله ستم بر زنان در آن غير ممکن و بیمعنی و مفهوم گشته است. اتفاقا برای رسيدن به چنين دنيای زيبايی است که زن و مرد بايد در کنار همديگر و در يک سنگر پيکار کنند.
۲ ــ مجددا لازم به يادآوری است که در اين جا بحث بر سر انتخاب راه و گزينش آن جهتگيری اصلی برای دستيابی به رهايی کامل زنان ميباشد. مسلما کمونيستها به هر تلاش و فعاليتی که بتواند حتی کوچکترين کمکی به امر رهايی زنان بنمايند، ارج ميگذارند، صرفنظر از اينکه انجام دهندگان آن تلاش و کوشش کمونيست بوده و يا نبوده باشند.
از همین دسته
جلوهای دیگر از مواضع پرو-امپریالیستی “حزب کمونیست کارگری”
دربارهی انقلاب ما! (لنین)
حماس و بنیادگرائی اسلامی ابزاری در دست امپریالیسم (*)