ناشر: انتشارات چریکهای فدائی خلق ایران
چاپ اول: ۱۴۰۲
علاقه مندان می تواننداین کتاب ارزشمند را از طریق کتابفروشی اینترنتی چریکهای فدایی خلق ایران در لینک زیر تهیه کنند:
کتاب فروشی الکترونیکی چریکهای فدائی خلق (19bahman.com)
پیشگفتار
بەدرستی گفته شده است که یک جنبش انقلابی با وجود یک تئوری انقلابی میتواند وجود داشته باشد. تجربه چریکهای فدائی خلق در دهه ۵٠ به نوبه خود مصداقی بر این گفته داهیانه لنین میباشد.
تشکیلات کمونیستی چریکهای فدائی خلق که در اواخر فروردین سال ١٣۵٠ موجودیت رسمی خود را با انتشار ١٣ اعلامیه به جامعه اعلام نمود، برخوردار از یک تئوری انقلابی بود که توسط دو تن از بنیانگذاران خود تدوین شده بود: “ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء” از رفیق امیرپرویز پویان و “تحلیل شرایط جامعه ایران، مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک” از رفیق مسعود احمدزاده (این اثر در جنبش به اختصار با نام “مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک” شناخته میشود). تئوریهای مندرج در این دو اثر از آنجا که انطباق خلاق مارکسیسم‐لنینیسم با شرایط جامعه ایران و در نتیجه پاسخگوی نیازهای این جامعه برای رشد و تعالی خود بودند، در همان آغاز وقتی در عمل پیاده شدند، تحولی در مسیر انقلاب ایجاد نمودند و بر آن مبنا شگفتیها در جامعه ایران آفریده شد. پیشگامان این تحول و شگفتیها، کمونیستهای عاشق رهائی کارگران و زحمتکشان از قید استثمار و آزادی همه تودەهای دربند از سلطه امپریالیسم در ایران بودند؛ همانها که بەدرستی نام خود را چریک و فدائی خلق گذاشته و در این راه هر رنج و سختی و شکنجەای را متحمل شده و حتی از جان شیرین خود نیز میگذشتند.
چریکهای فدائی خلق بر پایه تئوری ارائه شده توسط تئوریسینهای خود، استراتژی خود را سازماندهی و بسیج تودەها در جریان یک جنگ تودەای، متشکل کردن کارگران و تأمین رهبری طبقه کارگر در جنبش خلق برای نابودی سیستم سرمایەداری وابسته حاکم و از این طریق پایان دادن به سلطه امپریالیسم در ایران و در نهایت رسیدن به سوسیالیسم قرار داده بودند. در عین حال با توجه به جوّ و شرایطی که در آن زمان بر جامعه حاکم بود آنها مطرح کردند که مبارزه مسلحانه در آغاز باید در جهت در هم شکستن جوّ یأس و ناامیدی در جامعه و پایان دادن به رکود و خمود گسترده بر مبارزات کارگران و دیگر ستمدیدگان از یک طرف و نشان دادن راه اصلی مبارزه و انقلاب یعنی راه مبارزه مسلحانه به آنها برای رسیدن به پیروزی بەکارگرفته شود.
کمونیستهای فدائی قبل از اعلام موجودیت تشکیلات خود به جامعه، در قالب دو گروهی که جدا از هم عمل میکردند (گروه جنگل و گروه پویان، مفتاحی، احمدزاده) دست به چندین عملیات مسلحانه زده بودند. مصادره چند بانک و بەطور مشخص مصادره بانک ونک توسط رفقای گروه پویان، مفتاحتی، احمدزاده و بانک وزرا توسط رفقای گروه جنگل صورت گرفته بود. همچنین رفقای شاخه تبریز از گروه پویان، مفتاحی، احمدزاده، در ١٣ بهمن ١٣۴٩ به کلانتری ۵ تبریز حمله کرده و موفق به بەدست آوردن یک مسلسل یوزی اسرائیلی گشته بودند. اما هیچیک از این عملیات در شرایطی که انقلابیون هنوز در کار تدارک مبارزه مسلحانه بودند جهت محروم کردن دشمن از اطلاع از وجود تشکلهای انقلابی شکل گرفته، به جامعه اعلام نشدند. در این اوضاع، در ١٩ بهمن ١٣۴٩ یک دسته از انقلابیون مسلح گروه جنگل به پاسگاه سیاهکل واقع در شمال ایران حمله کردند. خبر این حمله و نبردهائی که در پی آن در جنگلهای شمال بین چریکهای انقلابی و نیروهای مسلح رژیم شاه پیش آمد، وسیعاً در سراسر ایران انعکاس یافت و در شرایط سلطه دیکتاتوری و سرکوب و در شرایطی که رژیم شاه در ذهن تودەها قدرقدرت جلوه میکرد، تکان بزرگی به جامعه داد. هر چند مبارزه دلاورانه انقلابیون مسلح دسته کوه گروه جنگل ظاهراً شکست خورد ولی این مبارزه مسلحانه درخشان و بسیار تأثیرگذار بلافاصله در سال 1350توسط تشکیلاتی که خود را چریکهای فدائی خلق نامید در شهرها تداوم یافت و باعث شد که واقعه سیاهکل به مثابه سمبلی برای آغاز جنبش مسلحانه در ایران شناخته شود.
سال ١٣۵٠ یک سال تاریخی در ایران به شمار میرود. در این سال در شرایط سیطره فضای یأس و ناامیدی در جامعه، در شرایطی که ظلم و ستم دستگاه حاکمه ابدی جلوه داده میشد و تصور بر این بود که “در این وادی خاموش و سیاه”، حرکت مرده است و نمیتواند وجود داشته باشد، اَعمال انقلابی چریکهای فدائی خلق با ضربەهائی که به دستگاه رژیم شاه میزدند و با نوشتەهای خود دست به افشاگری و آگاەسازی تودەها مینمودند، برای تودەها دنیائی از آگاهی و شور مبارزاتی فراهم نمود. تودەهای مبارز ایران و روشنفکران انقلابی که در دورەهای پیشین از مدعیان رهبری تودەها جز سازشکاری و خیانت ندیده بودند، با مشاهده حرکتهای انقلابی چریکهای فدائی خلق جان تازەای گرفتند. این حرکات برای آنها باورنکردنی و شگفتآور بود و در عین تحیر، به آنان شور زندگی و مبارزه میبخشید.
در سال ١٣۵٠ چریکهای فدائی خلق چندین عملیات مسلحانه علیه رژیم شاه و بەخصوص علیه نیروهای سرکوبگرش انجام دادند، انفجار بمب در مراکز سرکوب، انفجار مجسمەهای شاه، انجام عملیات بزرگی چون حمله به کلانتری قلهک در تهران و اعدام سرلشکر فرسیو (دادستان “دادگاه” نظامی که حکم اعدام برای ١٣ تن از انقلابیون جنگل صادر کرده بود)، حمله به بانکها و دیگر مراکز ستم و سرکوب، همه، عملیاتی مسلحانه و انقلابی بودند که انقلابیون چریک همراه با تبلیغات مجزای سیاسی، با آنها خود را به جامعه شناساندند. در همانحال کوشش انقلابیون مسلح در نا امید کردن دشمن از زنده دستگیر شدن خود، صحنەهای مبارزاتی الهامبخش و درخشانی را در جامعه به وجود میآورد. حالا دیگر خیابانها شاهد نبردهای مسلحانه چریکها با نیروهای امنیتی شاه بودند. این اعمال انقلابی اغلب در روزنامەهای خود رژیم نیز هر چند به صورت ناقص منعکس میشد و مردم در سراسر ایران از آنها مطلع میشدند. از طرف دیگر انقلابیونچریک به هنگام محاصره خانه تیمیشان توسط مأموران مسلح رژیم، شجاعانه به مقاومتمسلحانه دست میزدند. اولین و یکی از تأثیرگذارترین مقاومتها در این مورد، مربوط به نبرد رفقا امیرپرویز پویان و رحمت پیرونذیری در خانه محاصره شده خود در محله نیروی هوائی تهران بود که چند ساعت ادامه داشت. از طرف دیگر مقاومتهای حماسی چریکهای فدائی خلق در مقابل شکنجەهای وحشیانه مأموران امنیتی شاه که به منظور محروم کردن شکنجەگران از دستیابی به اطلاعات آنها برای نابودی تشکیلات چریکهای فدائی خلق صورت میگرفت، امری بود که توسط خانوادەهای زندانیان سیاسی در جامعه پخش میشد و تأثیرات انقلابی روی مردم میگذاشت. در این زمینه بەطور برجسته باید از مقاومت قهرمانانه بهروز دهقانی و شهادت او در زیر شکنجه و نیز از مقاومتهای بینظیر و حماسی مسعود احمدزاده و عباس مفتاحی یاد نمود. اساساً چریکهای فدائی دستگیرشده با مقاومتهای جانانه خود در زیر شکنجه و با برخوردهای سلحشورانه خود با نیروهای امنیتی، جوّ مبارزاتی جدیدی در زندان به وجود آوردند. این انقلابیون با اشاعه روحیه رزمجویانه در میان زندانیان سیاسی و با اقداماتی نظیر ایجاد کمون در بین آنان، بر جوّ زندان در میان زندانیان سیاسی پیشین که تحرک مبارزاتی خاصی نداشتند، تأثیر مثبتی گذاشتند، بەگونەای که با ورود چریکهای فدائی خلق در آغاز سال پنجاه به زندان، در جوّ راکد زندان آشکارا تحولی انقلابی ایجاد شد.
چریکهای فدائی خلق از آنجا که مبارزه خود را بەطور کاملاً آگاهانه بر اساس یک تئوری انقلابی آغاز کردند، در اوضاع سیاسی جامعه تغییرات بزرگ و چشمگیری به نفع تودەها و پیشبرد مبارزات آنها ایجاد نمودند. آنها ضمن ترسیم هدف و چشمانداز استراتژیکی مبارزه مسلحانه، با دست زدن به این مبارزه، شکل اصلی مبارزه در ایران را به تودەها و روشنفکران انقلابی نشان داده و راه انقلاب یعنی راه واقعی رسیدن کارگران و دیگر ستمدیدگان جامعه به رفاه و آزادی را در جامعەی تحت سلطه ایران گشودند. در سال ١٣۵٠ همه اعمال و برخوردهای انقلابی و سلحشورانه چریکهای فدائی خلق با نشر و اشاعه تحلیلهای مارکسیستی و اندیشەهای انقلابی جهت بالابردن آگاهی سیاسی تودەها در جامعه همراه بود. مجموعه این اعمال و اقدامات در شرایط خفقان شدید و دیکتاتوری سیاه حاکم بر جامعه، در حالی که تودەها عملاً در مقابل چشمان خود میدیدند که “میتوان با نيرويی کوچک در برابر دشمنی اين چنين تا دندان مسلح، به پا خاست” (نقل از مقدمه رفیق مسعود احمدزاده برکتاب خویش در خردادماه ١٣۵٠) امید به مبارزه و شور مبارزاتی برای رسیدن به رفاه و آزادی را در دلهای مردم زنده کرد. به این ترتیب چریکهای فدائی خلق در حرف و عمل بنبستی را که مانع از پیشرفت مبارزات تودەها شده بود را درهم شکستند. این واقعیت به همراه صداقت و رزمندگی بینظیری که این انقلابیون کمونیست مسلح برای رسیدن به سوسیالیسم و رهائی طبقه کارگر و همه تودەهای در بند ایران از خود نشان دادند، موجب عشق و علاقه توأم با احترام عمیق تودەها نسبت به عنصر چریک فدائی خلق شد. درست با توجه به این واقعیت است که هنوز هم پس از گذشت حدود نیم قرن از آغاز نبردهای مسلحانه چریکهای فدائی خلق، همه نیروهای جنبش با احترام از آنها یاد میکنند و حتی بسیاری از نیروهای راست نیز نمیتوانند جز این برخورد کنند.
با آغاز مبارزه مسلحانه خیلی زود نیروهای مبارز دیگر به آن پیوستند که سازمان مجاهدین خلق برجستەترین آنها بود. ابتدا نیروهای آگاه جامعه چه به صورت فردی و چه در شکل محافل و تشکلهای کوچک مبارزاتی با شور و اشتیاق تمام به جنبش مسلحانه پیوستند. اما طولی نکشید که تودەها نیز نسبت به این مبارزه عکسالعمل مثبت نشان داده و به پشتیبانی معنوی از چریکها دست زدند.
در اثر جنبش مسلحانه که شکستپذیری دیکتاتوری حاکم را به جامعه نشان داد و در پرتو شور مبارزاتی ایجادشده، دانشجویان و روشنفکران جامعه در دفاع آشکار از مبارزه مسلحانه چریکها به اقدامات انقلابی چشمگیری دست زدند که در کل جامعه بسیار تأثیرگذار بود. از طرف دیگر، به تدریج خبرهائی مبنی بر ایستادگی کارگران و دیگر تودەهای رنجدیده ایران در مقابل ستمگرانشان در جامعه پخش میشد که خبر از شکلگیری مبارزات تودەها در اشکال مختلف و روحیه رزمجویانه جدیدی میداد. به تدریج، کارگران و زحمتکشان برخلاف دوره قبل که مبارزاتشان دچار رکود و خمود بود، برای تحقق خواستەهای برحق خویش وارد صحنه مبارزه شدند. این یکی از دستاوردهای مبارزه مسلحانه چریکی بود که رفیق امیرپرویز پویان، یکی از تئوریسینهای چریکهای فدائی خلق پیشاپیش نوید آن را داده بود. این بدان معنی بود که چریکهای فدائی خلق به اهداف اولیه خود رسیدەاند. به این ترتیب، با پشتوانه تئوری مبارزه مسلحانه و انجام اقدامات انقلابیای که به معنای پیاده کردن این تئوری در عمل بود جنبش مسلحانه به رشد خود ادامه داد و باعث شد که جامعەای که سکوت قبرستانی بر آن حاکم بود در مدت کوتاهی به جامعەای جوشان از مبارزه و به جامعه شاداب و پُرتحرک از نظر سیاسی تبدیل شود. در این میان زنان که علیرغم همه استعدادها و توانائیهایشان، در باور عموم و در کل جامعه، جنس دوم تلقی میشدند که گویا صرفاً به درد کار در آشپزخانه و بچەداری و غیره میخورند، با دیدن زنان چریکی که پا به پای مردان چریک در صحنه مبارزه، قهرمانیها میآفریدند، به جنب و جوش در آمدند و بەطور چشمگیر قدم به صحنه مبارزه در اشکال گوناگون آن گذاشتند. حتی خانوادەهای زندانیان سیاسی و شهدا نیز که بیشتر مرکب از مادران و بعضاً خواهران آنها بودند به حرکت درآمده و اعتراضاتی را علیه رژیم سازمان دادند که پیشتر وجود نداشت.
واقعیت آن بود که پدیده جدیدی در درون جامعه شکل گرفته بود. نیروی انقلابیای پا به صحنه مبارزه گذاشته بود که از مرگ نمیترسید و با از جانگذشتگی تحسینبرانگیز و با آگاهی از همه شکنجەهای نیروهای امنیتی شاه، به حکومت دیکتاتور و وابسته به امپریالیسم شاه علناً میگفت که من دشمن تو هستم و بەپاخاستەام تا تودەها را برای سرنگونی تو به میدان مبارزه بیاورم. چرا که تو با فراهم آوردن شرایط برای غارت ثروتهای ملی مردم ایران توسط امپریالیستها و با حفاظت از سیستم سرمایەداری وابسته، موجب استثمار وحشیانه کارگران شده و زندگی کارگران و زحمتکشان را با فقر و فلاکت مواجه ساختەای و با اعمال ظلم و ستم و دیکتاتوری عنانگسیخته بر مردم ما حکومت میکنی. با تداوم مبارزه چریکهای فدائی خلق و رشد کل جنبش مسلحانه شرایط نوینی در جامعه به وجود آمد و نشان داده شد که دستگاه امنیتی رژیم شاه ناتوان از مقابله با این جنبش میباشد تا آنجا که شاه خود اعتراف نمود که “عزم و اراده آنها در نبرد اصلاً باور کردنی نيست. حتی زنها تا آخرين نفس به جنگ ادامه میدهند. مردها قرص سيانور در دهانشان دارند و برای اينکه دستگير نشوند خودکشی میکنند”. (سخنان شاه در مورد چريکهای فدايی خلق به نقل از اسدالله علم، خاطرات امير اسدالله علم، يادداشتهای محرمانه دربار سلطنتی ايران، تدوين علينقی عاليخانی، ص ،١۴۶ نيويورک، انتشارات سن مارتين، ١٣٧١)
آنچه در فوق آمد تصویری بسیار موجز از تأثیر مبارزات چریکهای فدائی و کل جنبش مسلحانه در جامعه ایران در سالهای اولیه دهه ۵٠ بود. واقعیت این است که چریکهای فدائی خلق به مثابه یک تشکل کمونیستی سیاسی‐نظامی در تاریخ معاصر ایران دارای جایگاه ویژەای میباشد. این جایگاه تاریخی از چنان درجەای از اعتبار برخوردار است که بدون توضیح عملکردهای چریکهای فدائی خلق و تأثیرات انقلابی آنان بر روی رشد و گسترش مبارزات کارگران و زحمتکشان و سایر تودەهای تحت سلطه ایران در دهه ۵٠ نمیتوان بەدرستی به شرح و توضیح تاریخ معاصر ایران پرداخت. بەخصوص نمیتوان نقش آنها به مثابه پیشاهنگان انقلاب (موتور کوچک) در به حرکت درآوردن نیروی بزرگ تودەها (موتور بزرگ) در انقلاب سالهای ١٣۵۶-١٣۵٧ را انکار نمود. در واقع، این تشکل کمونیستی در رأس جنبش مسلحانه با فعالیتهای انقلابی و پیگیرانه خود در طول سالها در کشاندن تودەها به صحنه مبارزه سیاسی که به قیام آنها در ٢١ و ٢٢ بهمن انجامید چنان موفقیتی حاصل نمود که تاریخ انقلاب سالهای ١٣۵۶-١٣۵٧ الزاماً با توضیح و تشریح مبارزات چریکهای فدائی خلق که یکی از تأثیرگذارترین عوامل (عامل ذهنی) در این انقلاب بود، میتواند بەدرستی به نگارش در آید.
تأثیرات غیرقابلانکار مبارزات چریکهای فدائی خلق و کل جنبش مسلحانه در دهه ۵٠ بر روی تودەها و نقشی که این سازمان با عملکردهای خود در جامعه کسب کرده بود را همچنین میتوان با ذکر این واقعیت یادآوری کرد که رژیم شاه در طی سالهای ١٣٣٩-١٣۴٢ بەراحتی توانست بحران اقتصادی گریبانگر نظام حاکم و بحران سیاسی موجود را از سر بگذراند، در حالی که در سالهای آخر دهه ۵٠ فاکتوری وارد صحنه مبارزه شده بود که این رژیم دیگر قادر به عقب راندن تودەها و خاموش کردن شعلەهای انقلاب آنها نشد. این فاکتور همانا جنبش مسلحانه و در رأس آن مبارزه مسلحانه چریکهای فدائی خلق بود که تودەهای وسیعی را به میدان مبارزه آورده و اندیشه نبرد مسلحانه با دشمن را به ذهنیت عموم تبدیل نموده بود.
پس از قیام دلاورانه تودەها در روزهای ٢١ و ٢٢ بهمن ١٣۵٧ که در پرتو آن شرایط شبەدموکراسی و تقریباً آزاد در جامعه به وجود آمد (این قیام نقشه از پیش آماده شده امپریالیستها در کنفرانس گوادلوپ برای گذار مسالمتآمیز حاکمیت از رژیم شاه به رژیم جمهوری اسلامی را به هم زد و در نتیجه دار و دسته خمینی قبل از این که بتوانند امکانات و سازماندهی لازم برای اعمال دیکتاتوری سیستم سرمایەداری حاکم را در شکل اسلامیاش بەطور کامل به مورد اجرا بگذارند مجبور شدند قیام تودەها را به رسمیت شناخته و حتی خود را بر آمده از قیام آنها جا بزنند) معلوم شد که چریکهای فدائی خلق از کردستان و آذربایجان و ترکمنصحرا و سراسر غرب و شمال کشور گرفته تا خوزستان و بلوچستان و استانهای مرکزی و جنوب و خلاصه در سراسر ایران مورد حمایت تودەها قرار دارند. حتی در دورافتادەترین دهات نیز نام چریک فدائی آمیخته با مهر تودەها بر سر زبانها بود. تأثیر مبارزه مسلحانه چریکهای فدائی خلق تا آنجا بود که پس از قیام بهمن به درخواست سازمان چریکهای فدائی خلق، به روایتی ١٠٠٠ نماینده کارگری از سراسر ایران برای گفتگو با نمایندگان آن سازمان در ستاد فدائی گرد آمدند (برخی این رقم را ٣٠٠٠ و برخی۵٠٠ ذکر کردەاند). مهم این است که این تعداد تنها نماینده کارگران در محلهای مختلف کار و تولید آنان بودند و واقعیت این است که بەطور کلی بخش بزرگی از کارگران مدافع و پشتیبان چریکهای فدائی خلق بودند.
اما، با در نظر گرفتن همه آنچه در بالا در پاسخگوئی تئوری و عملکرد چریکهای فدائی خلق به نیازهای جامعه در یک دوره معین گفته شد، واقعیت تلخ آن است که موقعی که در سالهای ١٣۵۶-١٣۵٧ جامعه را موجی از مبارزات مردم فرا گرفت و در شرایط برآمد آشکار تودەها و مبارزات رو به رشد آنان، سازمانی که با نام چریکهای فدائی خلق در جامعه شناخته میشد و مورد پشتیبانی وسیع تودەها قرار داشت از ایفای نقش انقلابی در جامعه باز ماند و قادر به اجابت انتظاری که از آن میرفت‐ تا پیشاپیش تودەهای انقلابی قرار گرفته و جنبش ضدامپریالیستی و دموکراتیک تودەها را به پیش ببرد‐ نشد. معمولاً گفته میشود که دلیل این امر ضربەهای سنگینی بود که کمیته مشترک ساواک و شهربانی در سال ١٣۵۵ بر سازمان چریکهای فدائی خلق وارد آورد و رهبری و کادرهای این سازمان را از بین برد. اما با اذعان به سنگینی این ضربەها که شدیداً باعث به تحلیل رفتن نیروی سازمان و قدرت آن گشت، واقعیت فوق را نمیتوان صرفاً با عواقب ضربەهای سال ١٣۵۵ توضیح داد. بررسی حرکت مبارزین باقیمانده از آن ضربەها که هنوز هم کمیت نسبتاً بزرگی را تشکیل میدادند و با اینحال بعد از آن ضربەها تا قبل از مقطع اوجگیری مبارزات تودەها در سال ١٣۵٧ نه دست به عملیات مسلحانه زدند و نه فعالیتهای قابل توجه انقلابی انجام دادند که تأثیری بر پیشرفت مبارزات تودەها داشته باشد، قاعدتاً هر انسانی را باید به تفکر واداشته و با این سئوال مواجه سازد که تفکر غالب بر آن مبارزین چه بود و بەطور کلی بر سازمان باقیمانده کدام خط سیاسی‐ایدئولوژیکی حاکم بود که آن را از ایفای نقش ضروری و تاریخی خود در یکی از مهمترین مقاطع تاریخ مبارزات مردم ما بازداشت؟
واقعیت این است که سازمان باقیمانده از ضربەهای سال ١٣۵۵ با وجود قرار داشتن در یک شرایط کاملاً مساعد که پشتیبانی وسیع تودەها از چریکهای فدائی خلق برای آن به وجود آورده بود، بەطور رسمی از تئوری و خط سیاسیای پیروی میکرد که امکان حرکت در جهت پیشبرد مبارزات تودەها را به آن نمیداد و بەواقع دست و پای مبارزین متشکل در آن سازمان برای ایفای نقش انقلابیای که از آنها انتظار میرفت را در جامعه بسته بود. آیا این سازمان با گسست از سازمان قبل از ضربەها پایبند تئوری دیگری شده و خط جدیدی اختیارکرده بود و یا خط سیاسی‐ایدئولوژیک قبل از ضربەها را تداوم میداد؟ پاسخ به این سئوالات با موضوع ضربەهای سنگینی مرتبط است که از طرف رژیم شاه در سالهای ١٣۵۴ و ١٣۵۵ بر سازمان ما وارد آمد و برای اولین بار در این کتاب سعی میشود مطرح و بر اساس اسناد و شواهد توضیح داده شود.
تاریخ گواه آن است که در بهار و تابستان سال ١٣۵۵ که سازمان چریکهای فدائی خلق ایران در اوج قدرت خود قرار داشت و نیروهایش از تبریز و قزوین گرفته تا کرج و تهران و مشهد و اصفهان و در شهرهای مازندران و گیلان گسترده بودند، مورد حملات شدید و پیدرپی نیروهای امنیتی رژیم شاه قرار گرفت. حملات واردشده چنان ضربات سنگینی بر سازمان چریکهای فدائی خلق ایران وارد نمود که این سازمان را با همه قدرتش در ورطه نابودی قرار داد. تنها کافی است بدانیم که در جریان ضربات سال ١٣۵۵ همه کادرهای مرکزی و قریب به اتفاق کادرها و اعضای سازمان در خانەهای تیمی جان خود را از دست دادند. علاوه بر این، ارتباطات زیادی گسسته شد که در نتیجه آن تعدادی از انقلابیون در شرایطی که تحت تعقیب ساواک بوده و امکان حفظ خود را نداشتند به تدریج یا در طی درگیری مسلحانه با مأموران شاه و یا به گونەای دیگر توسط نیروهای امنیتی شاه دستگیر یا کشته شدند.
در رابطه با دلایل ضربەهای سیستماتیک و سنگین به سازمان چریکهای فدائی خلق ایران در سال ١٣۵۵ و همینطور در اواخر سال ١٣۵۴ عمدتاً روی اشتباهات و خطاهای تشکیلاتی تأکید میشود. مثلاً گفته شده است که دلیل ضربەهای سال ١٣۵۴ ناشی از دستگیری رفیق گرانقدر بهمن روحیآهنگرانی و پیدا کردن دفترچەای شامل شماره تلفن و یا آدرسهائی در نزد وی توسط شکنجەگران بوده است. یا در رابطه با ضربات پیدرپی دشمن به سازمان در سال ١٣۵۵ با حدس و گمانهائی کنترل تلفنِ خانەهای تیمی توسط کمیته ضدخرابکاری یا تغییر تاکتیک این کمیته در امر تعقیب و دستگیری چریکها و از این قیبل مطرح شدە است. ولی واقعیت این است که این قبیل دلایل صرفاً میتواند توضیحدهندەی دلایل تکنیکی‐امنیتی این ضربەها باشند. در حالی که اصولاً تکیه صرف روی مسائل تکنیکی‐امنیتی یا به عبارت دیگر تشکیلاتی نمیتواند توضیحگر شرایطی باشد که سازمان در مقطع مورد بحث خود را در آن قرار داده بود.
مسلم است که در کار مبارزاتی همواره امکان اشتباهات تشکیلاتی وجود دارد. به قول رفیق پویان “هر گونه تکيه مبالغەآميزی بر کارآمد تشکيلاتی يک رفيق خطاست. در حقيقت، هيچيک از ما، هر قدر هم دقيق و صادق باشيم نمیتوانيم در اين حوزه اشتباەناپذير باقی بمانيم… نه تنها اشتباهات خود ما ايجاد خطر میکند، بلکه خطاهای ديگران نيز يک جبهه دائمی آسيبپذيری برايمان میگشايد” (ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء، چاپ پائیز ،١٣٧٩ ناشر: چریکهای فدائی خلق، صفحه ۴۵). در نتیجه اگر دلیل ضربەهای ساواک به سازمان چریکهای فدائی خلق در سالهای ١٣۵۴ و ١٣۵۵ صرفاً با اشتباهات تشکیلاتی توجیه شود، آنگاه برای هیچ تشکیلاتی در مقابل دشمن نمیتوان موفقیتی متصور شد. در حالی که تاریخ ثابت کرده است که انقلابیون علیرغم همه قدرت دشمن و با وجود ارتکاب به خطاهای تشکیلاتی توانستەاند انقلاب تودەها را به پیروزی رهنمون سازند. بنابراین با تأئید امکان وجود اشتباهات تشکیلاتی، برای پی بردن به دلایل اصلی ضربەهای یادشده باید روی عاملی متمرکز شد که هم میتواند پتانسیل پیشبرد و رهنمون آن تشکیلات به سوی پیروزی را دارا باشد و هم عکس آن عمل کند. آن عامل همانا تئوری و خط سیاسی‐ایدئولوژیک بر مبنای آن تئوری در یک تشکل سیاسی میباشد.
واقعیت بیانگر آن است که سازمان ما پیش از ضربەهای سالهای ١٣۵۴ و ١٣۵۵ عملکردهای مبارزاتی خود را دیگر بر اساس تئوری مبارزه مسلحانه مندرج در کتاب رفیق مسعود احمدزاده پیش نمیبرد بلکه تئوری دیگری جز “تئوری مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک” راهنمای حرکت آن گشته بود. در واقع از اواخر سال ١٣۵٣ نظرات بیژن جزنی و رهنمودهای سیاسی و تشکیلاتی او بر سازمان ما غلبه یافته بود. با برشمردن دلایل واقعی ضربەهای سالهای ١٣۵۴ و ١٣۵۵ بەروشنی میتوان ارتباط خط سیاسی جدید سازمان را با آن ضربەها توضیح داد. تردیدی نیست که در رابطه با تاریخ سازمان چریکهای فدائی خلق ایران ناگفتەهای زیادی مطرح میباشند که یکی از آنها توضیح دلایل سیاسی‐ایدئولوژیک ضربەهای پیدرپی و سیستماتیک وارد شده به این سازمان در سالهای ١٣۵۴ و ١٣۵۵ میباشد؛ و این امر مهم یکی از نکات تاریک در تاریخ سازمان چریکهای فدائی خلق ایران محسوب میشود.
در ارتباط با بحث فوق، این تجربه هم وجود دارد که در سال ١٣۵٠ در همان آغاز، ضربات گستردەای از طرف شهربانی و ساواک رژیم شاه به تشکیلات چریکهای فدائی خلق وارد شد. آن ضربات آنقدر سنگین بودند که باعث دستگیری و یا شهادت بنیانگذاران و بسیاری از کادرهای باتجربه، کادرهای صاحبنظر و فرهیخته چریک فدائی گشتند. حتی کار به جائی رسید که در مقطعی، از کل همه تشکیلات چریکهای فدائی خلق که از سال١٣۴۶ به تدریج ساخته شده بود تنها تعدادی انگشتشمار باقی ماندند. با اینحال دیدیم که علیرغم آن ضربات گسترده و به یک معنا نابودکننده، آن تشکیلات توانست دوباره خود را سازمان داده و دست به چنان حرکتهای انقلابی در جامعه بزند که موجبات رشد و شکوفائیاش را فراهم ساخت. در آن مقطع آشکار بود که این تشکیلات دستاندرکار پیادەکردن تئوری انقلابی “مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک” بود و نشان داده شد که این تئوری بەخوبی پاسخگوی نیازهای مبارزاتی جامعه ایران میباشد. بر این مبنا، بازسازی رشدیابنده سازمان ما در آن مقطع نمادی از انطباق تئوری و عملکرد چریکهای فدائی خلق با شرایط جامعه ایران و پاسخگوی نیازهای آن برای رشد و تعالی آن بود. در حالی که ما پس از ضربەهای سال ١٣۵۵ درست عکس چنین روندی و بەواقع روند افول و سقوط را در سازمان چریکهای فدائی خلق شاهد شدیم. سازمان باقیمانده در ١۶ آذر ١٣۵۶ با صدور بیانیەای تئوریهای درج شده در آثار رفقا پویان و احمدزاده را “تئوریهای ناکافی اولیه” نامید و اعلام کرد که در جریان یک مبارزه ایدئولوژیک “تئوریهای رفیق جزنی به عنوان رکن اساسی و رهنمون فعالیتهای ما شناخته شد”. واقعیت این است که سازمان باقیمانده از آن ضربەها خط سیاسی جدیدی در پیش نگرفته بود بلکه اتفاقاً با صدور بیانیه١۶ آذر به همان خطی که قبل از ضربەهای سال ١٣۵۵ بر سازمان حاکم شده بود رسمیت بخشیده بود. بدین ترتیب، آن سازمان باقیمانده خود را پیرو همان خط سیاسی‐ایدئولوژیکی معرفی کرد که به دلیل عدم انطباقش با شرایط جامعه قادر به پاسخگوئی به نیازهای جنبش نبود، همان خط سیاسیای که دست و پای آن سازمان را برای حرکت و انجام اقدامات انقلابی بسته بود.
همانطور که ملاحظه میشود نقطه عزیمت من در برخورد به مسائل مطرح در سازمان چریکهای فدائی خلق ایران و از جمله سیر نزولی آن بعد از ضربەهای یادشده، نه افراد (هر چند که نمیتوان نقش و مسئولیت مبارزین دستاندرکار را نادیده گرفت) بلکه بررسی اوضاع و شرایطی است که خود از تئوری و خط سیاسی‐ایدئولوژیک حاکم بر سازمان ما نشأت گرفته بود. باید در نظر داشت که به همانگونه که یک جنبش انقلابی با تئوری انقلابی امکانپذیر است، یک تئوری غیرمنطبق با واقعیتهای انقلابی جامعه هم میتواند یک جنبش انقلابی را به انحراف برده و در عمل نتایج وخیمی به وجود آورد. با این نگاه در اینجا لازم است دو واقعیت مورد بررسی قرار گیرد.
واقعیت اول بررسی چرائی ضربەهای سیستماتیک و کمرشکن سالهای ١٣۵۴-١٣۵۵ به سازمان چریکهای فدائی خلق ایران میباشد. برای این منظور باید تصویر درستی از وضعیت سیاسی و تشکیلاتی سازمان چریکهای فدائی خلق به هنگام وارد آمدن آن ضربات بزرگ و سنگین در دست داشت. چرا که دلایل تکنیکی‐امنیتی و موفقیت پلیس رژیم شاه در وارد آوردن ضربەهای مزبور به سازمان را نمیتوان بیارتباط با ساختار تشکیلاتی و عملکرد مبارزاتی این سازمان بر مبنای خط سیاسی‐ایدئولوژیکی که در سالهای یادشده بر آن حاکم بود، مورد توجه قرار داد. لذا باید دید که در جریان آن ضربەها سازمان چریکهای فدائی خلق ایران دارای کدام ساختار تشکیلاتی بود و این ساختار را اجرای کدام سیاستهای عملی (بر مبنای خط سیاسی‐ایدئولوژیک حاکم بر سازمان) به این سازمان تحمیل کرده بود و این که آیا ساختار تشکیلاتی موجود ابزار مناسب برای مبارزه با پلیس سیاسی طبقه حاکم بوده است؟ بەطور کلی باید دید که پیروی از این خط سیاسی‐ایدئولوژیک حاوی چه خطا یا خطاهائی میتوانست باشد. در همانحال باید دانست که خطاهای مشخص تشکیلاتی در رابطه با ضربەهای مورد بحث که تأثیر حیاتی بر سرنوشت سازمان چریکهای فدائی خلق نهاد چه بودند و آن خطاها در چه شرایطی امکان تأثیرگذاری یافته و دست پلیس را در ضربه زدن به سازمان باز گذاشت؟ و بالاخره، آیا این قدرت ساواک بود که توانست رد پاهائی از چریکها به دست آورده و ضربات جانکاه خود را بر آنها وارد سازد؟ و آیا قدرت دشمن به حدی بود که گریزی از چنین سرنوشتی برای این سازمان نبود؟ کلاً این سئوال مطرح است که آیا این ضربەها اجتنابپذیر یا اجتنابناپذیر بودند و به چه دلیل؟ همانطور که ملاحظه میشود در رابطه با علت ضربەهای سیستماتیک و بسیار گسترده ساواک به سازمان چریکهای فدائی خلق در سالهای ١٣۵۴ و ١٣۵۵ سئوالات اساسی و نکات ناروشن وجود داشته و مطرح میباشند.
واقعیت دوم آن است که بلافاصله پس از ضربەهای سال ١٣۵۵ عدەای از اعضاء یا مرتبطین با سازمان چریکهای فدائی خلق ایران، از این سازمان جدا شده و به گروهی تحت عنوان “نوید” که در ارتباط با کمیته مرکزی حزب توده در خارج از کشور قرار داشت پیوستند. از این عده به عنوان “منشعبین” یاد میشود. چرا از دل سازمانی که موجودیت خود را در تئوری و عمل در ضدیت با حزب توده بیان و به اثبات رسانده بود، اندیشەها و عملکردهای سازشکارانه حزبتودەای بیرون زد؟ برجستگی و اهمیت این سئوال بەخصوص در آنجاست که بدانیم رفقای اولیه تشکیل دهنده چریکهای فدائی خلق (در گروه پویان، مفتاحی، احمدزاده) مرزبندی کاملاً دقیق و مشخص و قاطعی، هم در تئوری و هم در عمل بین خود و حزب توده ترسیم کرده بودند (این موضوع از جمله در کتاب “چریکهای فدائی خلق و بختک حزب توده” از نویسنده این سطور توضیح داده شده است) و اساساً تشکیلات چریکهای فدائی در نفی و در ضدیت با آن به اصطلاح حزب و در جهت از بین بردن “بختک حزب توده” در جنبش، شکل گرفته بود. بەراستی چه شرایطی در سازمان قبل از ضربەها وجود داشت و چه افکار و نظراتی در آن رسوخ کرده بود که یک جریان با گرایشات تودەای در درون آن شکل گرفته بود که بلافاصله پس از ضربەها، “منشعبین” را به وجود آورد؟ همچنین میدانیم که در شرایط بعد از قیام بهمن ایدەهای منحط حزب توده بر سازمان چریکهای فدائی خلق مسلط شد.
بنابراین، در اینجا دو موضوع اساسی ظاهراً غیرمرتبط به هم مطرح است. یکی این که ریشه و دلیل اصلی موفقیت پلیس شاه در ضربه زدن به سازمان چریکهای فدائی خلق ایران در سال ١٣۵۴ و بەخصوص در سال ١٣۵۵ چه بود؟ همانطور که اشاره شد بسیاری پاسخ حاضر و آمادەای به این سئوال دارند و آن را صرفاً و بەواقع بەطور سطحی با موضوع عدم رعایت مسائل امنیتی توسط رفقای ما توضیح میدهند و دیگر به ساخت تشکیلاتی و شرایطی که سازمان در مقطع مورد بحث، خود را در آن قرار داده بود نمیپردازند. موضوع اساسی دوم دلیل و چرائی پیوستن عدەای از آن سازمان به حزب خائن توده بلافاصله بعد از ضربەهای ١٣۵۵ میباشد و در همانحال حاکم شدن خط راست و قوت گرفتن افکار و اندیشەها و روشهای حزب توده در سازمان باقیمانده از آن ضربەها که بعد از قیام بهمن ١٣۵٧ نمود آشکاری یافت. شکی نیست که ضربه پلیس هرچند سنگین به یک سازمان انقلابی به خودی خود افکار و اندیشه حزبتودەای به وجود نمیآورد. بنابراین اصولاً و منطقاً باید گفت که افکار و اندیشەهای غیرمارکسیستی حزبتودەای قبل از وارد شدن ضربەهای سنگین به سازمان چریکهای فدائی خلق ایران، در درون این سازمان نفوذ کرده بود که در شرایطی دیگر زمینه و امکان رشد و نمو یافت و تأثیرات منفی خود را در عمل بەطور برجسته آشکار ساخت. به عبارت دیگر نطفه آن افکار و اندیشەها قبل از ضربەهای مورد بحث در سازمان موجود بوده است. بر این مبنا نمیتوان تردید داشت که مسائل فوق با تئوری انحرافی و خط سیاسی‐ایدئولوژیکیای که سازمان ما قبل از ضربەها در پیش گرفته بود، مرتبط میباشند.
یادآور شوم که در قسمتهائی از این کتاب به برخی از مسائل مربوط به بخش خارج از کشور سازمان چریکهای فدائی خلق ایران هم اشاره شده و پروسەای که منجر به شکلگیری مجدد تشکیلات چریکهای فدائی خلق گردید مورد بحث قرارگرفته است.
در جمعبندی باید گفت که مسلماً پاسخ درست و مستند به مسائل مطرح شده در فوق اولاً نیازمند پژوهشی دقیق در چرائی و چگونگی موفقیت نیروهای امنیتی رژیم شاه در زدن ضربەهای پیدرپی به سازمان چریکهای فدائی خلق ایران طی سالهای ١٣۵۴-١٣۵۵ میباشد. ثانیا باید بەطور مشخص و دقیق نشان داد که سازمان چریکهای فدائی خلق در مقطع آن ضربەها پیرو چه خط سیاسی بود و اگر انحراف از نظرات و خط اصلی بنیانگذاران چریکهای فدائی خلق (مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک) پیش از آن ضربەها در درون این سازمان به وجود آمده بود، دلیل آن چه بود و چه نمودی داشت؟ کتاب حاضر وقف پاسخگوئی به این سئوالات و مسائل شده است.
ناروشنیهای موجود در تاریخ سازمان ما، به نیروهای ضدانقلاب و همینطور اپورتونیستها در درون جنبش کمونیستی امکان داده است که در جهت نفی دستاوردهای انقلابی چریکهای فدائی خلق و رد تحلیلها و اندیشەهای پرولتری آنان به ایجاد اغتشاش و ترویج بدفهمی در مورد مسائل مختلف جنبش کمونیستی ایران پرداخته و سدی در مقابل رشد آن به وجود آورند. همچنانکه در رابطه با تاریخ شکلگیری چریکهای فدائی خلق هم دیدیم که نیروهای سازشکار و یا ضدانقلابی در جنبش از نوشته غیرواقعی و سکتاریستی بیژن جزنی در رابطه با چگونگی شکلگیری چریکهای فدائی خلق، علیه بنیانگذاران واقعی چریکهای فدائی خلق و تئوری مبارزه مسلحانه تدوینشده توسط این رفقا سوء استفاده کردند و آن نوشته مبنائی برای تاریخنویسی نویسندگان مرتجع در جمهوری اسلامی هم قرارگرفت (این مورد بەطور مفصل در کتاب “شکلگیری چریکهای فدائی خلق و نقد تاریخ جعلی” از نویسنده این سطور، توضیح داده شده است). از این روست که روشنی بخشیدن به تاریخ این سازمان در زمینەهای مختلف یک وظیفه انقلابی میباشد. امید است که این کتاب با تحقیق و بررسی در مورد سئوالات و مسائل مطرح و کنکاش در واقعیتهای مربوط به تاریخ چریکهای فدائی خلق بتواند حقایقی را با نسلی که وظیفه پیگیری و پیشبرد وظایف ناتمام کمونیستهای فدائی را بر دوش دارند، در میان بگذارد.
از همین دسته
صهیونیسم و تشدید تنشها در منطقه!
فاجعه مرگ کارگران معدن در طبس!
مقایسه سازمان مجاهدین دهه 50 و حماس!