به نقل از: پیام فدایی، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران شماره 275، خرداد ماه 1401
بدنبال انتشار کتاب “شکل گیری چریک های فدائی خلق و نقد تاریخ جعلی” نوشته رفیق اشرف دهقانی شاهد برخوردهای گوناگونی در فضای مجازی بودیم. کسانی به تقدیر از تلاش نویسنده جهت روشنی بخشیدن بر زوایای مختلف تاریخ چریک های فدائی خلق پرداختند و برخی هم از شنیدن واقعیات خشمگین گشتند.
یکی از کسانی که واقعیات مطرح شده در این کتاب، وی را خشمگین ساخته و باعث شده که ترمز بریده و هر چه شایسته خودش بوده را به چریکهای فدائی خلق نسبت دهد فردی به نام بهروز فراهانی می باشد. او در صفحه فیسبوک خود نوشته است: «این روزها به مناسبت فرارسیدن سالگرد سیاهکل نقطه عطفی در جنبش کمونیستی ایران، بار دیگر مباحثی درباره تاریخچه سازمان چریک های فدائی خلق ایران، در فضای مجازی در گرفته و برخی از پیروان نظریات رفیق مسعود احمدزاده، که البته بوئی از جسارت و خلاقیت این نظریه پرداز جوان و جسور، نبرده و در خشک مغزی و برخوردهای فرقه ای بی همتا هستند، مطابق معمول به لوث کردن نقش رفیق بیژن جزنی در تاریخ پرداخته اند. برخی حتی منشا راست روی و حمایت از روحانیت حاکم را به او نسبت می دهند! آن هم تنها نظریه پردازی که در آن فضای “اتحاد خلق علیه ضد خلق”، در ابتدای دهه پنجاه در جزوه درخشان “مارکسیسم اسلامی” با صدای بلند اعلام کرده بود که “ما نه تنها از روحانیت و خمینی حمایت نمی کنیم بلکه در هیچ همکاری ولو تاکتیکی با آنان شرکت نخواهیم کرد و اینان دیر یا زود در برابر جنبش انقلابی خواهند ایستاد”! نسبت دادن راه روش توده ای-اکثریتی به نظرات بیژن جزنی، (کاری که سال هاست این جرجیس جنبش فدائی یعنی فرخ نگهدار پیگیرانه به آن دست می زد)، یعنی چسباندن این راه خائنانه “اتحاد با خط ضد امپریالیستی امام خمینی” به بیژن جزنی که نقش روحانیت را در هر سه دوره انقلاب مشروطیت، ملی شدن نفت و پانزده خرداد ارتجاعی ارزیابی می کند تنها از شارلاتان های سیاسی ای چون نگهدار و کیانوری برمی آید و شایسته کسانی نیست که خود را متعلق به جنبش انقلابی فدائیان می دانند.
من البته معتقدم که شرایط اجتماعی-اقتصادی ایران آنچنان، متحول شده امروز نظرات همه رفقای انقلابی آن دوران جنبش به گذشته تعلق دارد و از آن ها استفاده چندانی برای پاسخگویی به مسائل پیش روی جنبش انقلابی کارگری-سوسیالیستی نمی توان کرد و ،به قول مارکس و انگلس، دیگر می بایستی این نظرات را “به انتقاد جونده موش ها سپرد”. اما این یک چیز و تحریف تاریخ و نقش شخصیت ها در آن یک چیز دیگر.
درباره نقش بیژن جزنی در تاریخ جنبش مسلحانه رابطه او با سازمان چریک های فدائی خلق و بویژه رابطه مستقیم و غیر مستقیم بیژن با حمید اشرف، مطالب پراکنده ای نوشته و گفته شده است».
این نوشته آقای بهروز فراهانی واکنشی است دشمنانه علیه چریک های فدائی خلق ایران که البته نموداری از فرهنگ باقی مانده از حزب توده می باشد که البته ایشان خود را مخالف آن جا می زند. در این اظهار نظر خشمگینانه و توهین آمیز ایشان کوشیده است مواضع نادرست خود را به عنوان حقیقت تاریخی جا بزند. در پاسخ به این افاضات، باید بگویم تا آنجائی که بحث بر سر مواضع چریکهای فدائی خلق می باشد، بهتر است آقای فراهانی نشان دهد که در کجای کتاب مزبور و یا دیگر آثار چریکهای فدائی خلق، راه ها و روش های اکثریت خائن و حزب مردم فروش توده، به بیژن جزنی نسبت داده شده است؟ مطمئنا ایشان قادر نخواهد بود در میان انبوه نوشتجات چریکهای فدائی خلق موردی را پیدا کند که آنها گفته باشند تحلیل ها و روش های ضد مردمی امثال فرخ نگهدار، همان تحلیل های بیژن جزنی می باشد. واقعیت این است که چریک های فدائی خلق ایران، با استقرار جمهوری اسلامی تاکنون مقالات و کتاب های بسیاری درباره نظرات و تحلیل های نادرست رفیق بیژن جزنی و رهبران اپورتونیست سازمان به یغما رفته خودشان نوشته اند. اما هرگز اعمال خائنانه فرخ نگهدار را به بیژن جزنی نسبت نداده اند. اتفاقاً بر عکس نشان داده اند که نگهدار و دارودسته اش ضمن رد نظرات جزنی، از بیان علنی این امر جهت فریب هواداران خودداری می کردند.
جناب فراهانی مدعی است جزنی “نقش روحانیت را در هر سه دوره انقلاب مشروطیت، ملی شدن نفت و پانزده خرداد ارتجاعی ارزیابی می کند” و صراحتا گفته که “ما نه تنها از روحانیت و خمینی حمایت نمی کنیم بلکه در هیچ همکاری ولو تاکتیکی با آنان شرکت نخواهیم کرد و اینان دیر یا زود در برابر جنبش انقلابی خواهند ایستاد”. من در اینجا کاری به صحت و سقم نظری که او به رفیق جزنی نسبت می دهد ندارم به خصوص که ایشان به خود زحمت نداده است که از جزنی در این رابطه نقل قول مستقیم ارائه دهد. اما می خواهم از این جناب هتاک بپرسم که در کجا پیروان نظریات رفیق مسعود احمدزاده و یا هواداران چریک های فدائی خلق ایران و یا خود این تشکیلات انقلابی “اتحاد با خط ضد امپریالیستی امام” از سوی “اکثریت” را به بیژن جزنی نسبت داده اند؟ و به ادعای ایشان “مطابق معمول به لوث کردن نقش رفیق بیژن جزنی در تاریخ پرداخته اند”؟
بدون شک هر کس اگر با دقت افاضات این جناب را که من در اینجا تنها گوشه کوچکی از آنرا نشان دادم را دنبال کند متوجه می شود که ایشان دست “دنکیشوت” معروف را از پشت بسته است! دنکیشوت بیچاره حداقل با آسیات بادی می جنگید اما این تحلیلگر ما با تخیلات خود ساخته اش خود را مشغول کرده است!
برای اینکه دنکیشوت ما باز نگوید که ما “نقش رفیق بیژن جزنی در تاریخ” را لوث کرده ایم باید اضافه کنم که ما هرگز اپورتونیسم رهبری سازمان فدائی بعد از قیام بهمن را به حساب کسی که در زمان رهبری آنها زنده نبود، نمی گذاریم. ما هر انتقادی به جزنی داشته باشیم که خیلی هم داریم، بر اساس بررسی نظرات خود وی با استناد به نوشتجات خودش می باشد. ما همانطور که می گوئیم بیژن جزنی را نمی توان بنیانگذار چریکهای فدائی خلق جلوه داد چرا که در زمان شکل گیری این جریان در زندان بود و گروهی که به اسم او معروف است در سال 1346 از بین رفته بود و هیچ نقشی در شکل گیری چریکهای فدائی خلق نداشت، با صراحت هم می گوئیم که دار و دسته فرخ نگهدار زمانی به قدرت رسیدند که چند سال از اعدام وحشیانه جزنی می گذشت و مسئولیت همه تبهکاری های این دار و دسته با خودشان می باشد.
او با ذکر “راه خائنانه”، “اتحاد با خط ضد امپریالیستی امام” که از سوی دار و دسته فرخ نگهدار تبلیغ می شد نوشته است که انتساب آن را به جزنی “شایسته کسانی” نمی داند “که خود را متعلق به جنبش انقلابی فدائیان” می دانند. در همین رابطه دو باره تاکید کنم که ما تحلیل ها و خیانت های دار و دسته نگهدار را به بیژن جزنی نسبت نداده ایم. انحرافات و دیدگاه های نادرست جزنی هر چه بود مسئولیت اعمال خائنانه دار و دسته حاکم بر سازمان چریکهای فدائی خلق با خود آن خائنین می باشد. اما چریکهای فدائی خلق ایران از زمان قدرت گیری جمهوری اسلامی این رژیم را وابسته به امپریالیسم ارزیابی کرده و هیچ وقت کوچکترین نشانه ای از “ضد امپریالیست” بودن در آن نمی دیدند. به باور آنها قدرت گیری خمینی نه نتیجه انقلاب توده ها بلکه محصول کنفرانس گوادلوپ با حمایت و تبلیغات امپریالیست ها برای حفظ منافع خودشان در ایران بود. البته در آن زمان اکثر اپورتونیست ها از پذیرش این واقعیت خودداری کرده و تحلیل های من در آوردی را جایگزین تحلیل های درست و واقع بینانه چریکهای فدائی خلق می کردند. فعلا هم به این نمی پردازم که آقای فراهانی در این زمینه کجا ایستاده بود!
فراهانی که در جنگ دنکیشوت وار علیه چریکهای فدائی خلق خود را پیروز تصور می کند ادعا کرده است که “برخی از پیروان نظریات رفیق مسعود احمدزاده که البته بویی از جسارت و خلاقیت این نظریه پرداز جوان و جسور نبرده، در خشک مغزی و برخوردهای فرقه ای بی همتا هستند …”.
اگر چه سعی دارم از طولانی شدن مطلب جلوگیری بکنم ولی در مقابل این تهمت که گویا چریکهای فدائی خلق به مثابه پیروان راستین نظرات رفیق مسعود احمدزاده جسارت و خلاقیت نداشته یا ندارند، مجبورم برخی از واقعیت های انکار ناپذیر تاریخی را در اینجا ذکر کنم. چریک های فدائی خلق در سوم مرداد 1358 اعلامیه ای تحت عنوان شرکت در مجلس خبرگان فریب توده هاست صادر کردند و بعد در دهم مرداد 1358 جزوه ای به نام چرا شرکت در مجلس خبرگان، فریب توده هاست، منتشر کرده و درباره مجلس خبرگان و روش جمهوری اسلامی در این رابطه روشنگری نمودند. در این جا باید از آقای بهروز فراهانی پرسید که آیا این خلاقیت و جسارت از طرف چریک های فدائی خلق نبود؟ آن هم در شرایطی که باند تبهکار در راس سازمان می نوشتند: جزواتی که به امضا چریک های فدائی خلق توسط اشرف دهقانی منتشر می شود ربطی به سازمان ندارد (رجوع شود به نشریه کار شماره 26 در تاریخ 18 مرداد 1358).
در مرداد ماه 1358 حزب اللهی ها با شعار “حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله” به دفتر روزنامه آیندگان هجوم بردند و در این رابطه در 18 مرداد 1358 چریک های فدائی خلق اعلامیه ای پخش کردند که در آن گفته بودند “تا جمهوری اسلامی در قدرت باشد، نه از آزادی مطبوعات خبری خواهد بود و نه از آزادی های دیگر”. در این اعلامیه تأکید شده بود که” هیئت حاکمه خود را برای قتل عام دیگری در کردستان آماده می کند”. این موضع گیری ها و افشاگری ها جسورانه از طرف چریکهای فدائی خلق در شرایطی بود که فرخ نگهدار و شرکا در رأس سازمان به یغما رفته ما در نشریه کار شماره 29 مرداد 1358 این گونه علیه چریکهای فدائی خلق سم پاشی می کردند که “ما حق نداریم چنین صحنه هایی را که می بینیم دچار احساسات شویم… در مورد اشرف دهقانی گفتیم که ارزیابی گروه او از موقعیت کنونی غیر واقعی است”. فراهانی هتاک بهتر بود قبل از به زیر سئوال بردن جسارت و خلاقیت چریکهای فدائی خلق، موضع گیری خود و سازمان متبوعش را در رابطه با چنین وقایعی به خاطر می آورد تا شاید متوجه جسارت و خلاقیت در ابراز چنین نظرات و موضع گیری هائی از طرف چریکهای فدائی خلق می شد. او در حالی که اتهام”خشک مغزی و برخوردهای فرقه ای” به چریکهای فدائی خلق زده است، نشان می دهد که تا چه حد خود از چنین امری در رنج است. چرا که او بعد از گذشت سال های طولانی با “خشک مغزی و برخوردهای فرقه ای” حتی نمی خواهد به یاد بیاورد که فرقه هائی چون “راه کارگر” و امثال آن و البته سازمانِ به اصطلاح چریک های فدائی خلق و حزب توده چگونه با شرکت در به اصطلاح انتخابات آن زمان جمهوری اسلامی به تحکیم پایه های این رژیم جنایتکار کمک کردند. در حالی که چریک های فدائی خلق مثلا در بیست و سه دی ماه 1358 در اعلامیه ای تحت نام “انتخابات ریاست جمهوری” نوشتند: “این گام دیگری است در تحکیم مواضع بورژوازی وابسته در ایران” و آن انتخابات را تحریم نمودند و تأکید کردند که شرکت در انتخابات ریاست جمهوری با توجه به ماهیت ضد خلقی حاکمیت با توجه به کل عملکردهای سیستم انتخابات مملو از تقلب و دغلکاری کاری عبث است. جالب است که در همان زمان که سازمان های مدعی دفاع از منافع توده ها به رقص در بساط جمهوری اسلامی مشغول بودند، توده ها در مورد “انتخابات” رژیم این جُک را ساخته و می گفتند ” تمام پیغمبران معجزه ای داشته اند. مثلاً موسی عصایش را تبدیل به مار می کرد و یا عیسی مرده را زنده می کرد و حالا خمینی هم یک معجزه دارد و آن اینکه به صندوق های رأی “نه” می اندازی ولی از آن “آری” در می آید.
این دیگر بر همه عیان است که معیار درستی تئوری، عمل است. آیا این همه موفقیت و دست آوردهای چریکهای فدائی خلق درستی راه آن ها را تائید نمی کند؟ دیدیم که بعد از شکست قیام بهمن هم تنها این تئوری بود که برای ادامه انقلاب راه نشان می داد. چریکهای فدائی خلق در پرتو این تئوری بود که هشدار می دادند که شبه دموکراسی نیم بند امروزی پایدار نیست و دیر یا زود حتما اختناق برمی گردد و تاکید داشتند که وظیفه کمونیست ها برای پیشبرد انقلاب سازماندهی مسلح توده ها و قرار گرفتن در پیشاپیش مبارزات مسلحانه توده ها برای تحقق خواسته های برحق خویش است؛ و البته این به این معنی نبود که از سایر اشکال مبارزه دست برداشته شود. اساساً چریک های فدائی خلق ایران چه در زمان شاه و چه در زمان جمهوری اسلامی تنها کمونیست هایی بودند که با تحلیل مشخص از اوضاع مشخص ایران به نتایج زیر رسیده بودند:
1- نظام اقتصادی و اجتماعی حاکم بر کشور سرمایه داری وابسته به امپریالیسم می باشد و امپریالیسم از طریق این نظام ایران را به جزئی ارگانیک از نظام امپریالیستی جهانی تبدیل کرده است. 2- در این نظام حکومت ها در هر شکلی که ظاهر شوند، دیکتاتوری عریان و خشن و شدیداً و وسیعاً قهرآمیزی بر کارگران و توده های تحت ستم ایران تحمیل خواهند کرد. 3- تکیه گاه دیکتاتوری حاکم در جامعه ایران ارتش ساخته شده توسط امپریالیست ها و ضمائم آن می باشد که با سرکوب قهرآمیز مبارزات کارگران و ستمدیدگان از هرگونه تشکل کارگران و دیگر توده های تحت ستم ایران جلوگیری می کند. در پرتو شناخت فوق از جامعه ایران، چریک های فدائی خلق ایران با رهنمودهای کتاب “مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک” مبارزه مسلحانه را در 19 بهمن 1349 از سیاهکل آغاز کردند؛ و در پرتو این تئوری بود که در اواخر فروردین 1350 با نام چریک های فدائی خلق خود را معرفی کردند. با ادامه مبارزه مسلحانه اعتبار کمونیسم دوباره به دست آمد و مبارزه توده ها از بن بست خارج شد و جدایی غم انگیز بین روشنفکران انقلابی با توده ها از بین رفت. سال 1356 توده ها به مبارزه انقلابی روی آوردند و سال 1357 کارگران و توده های تحت ستم تشکل های خود را سازمان دادند. چریک های فدائی خلق ایران از استقبال بسیار وسیع و حمایت میلیونی از طرف کارگران و توده های تحت ستم در سراسر ایران برخوردار گردید. در نتیجه سازمانی که تابلوی چریکهای فدائی خلق را به دست داشت به بزرگترین سازمان چپ در ایران ارتقا یافت.
در آخر این را هم بگویم که با توجه به اینکه جناب هتاک ما در رابطه با تحلیل ها و نظرات بنیادین چریکهای فدائی خلق نوشته اند که “نظرات همه رفقای انقلابی آن دوران جنبش به گذشته تعلق دارد” و از آنها “استفاده چندانی برای پاسخگویی به مسائل پیش روی جنبش انقلابی کارگری سوسیالیستی نمی توان کرد” و مطرح کرده اند که به قول “مارکس و انگلس دیگر بایستی این نظرات را به انتقاد جونده موش ها سپرد” لازم می دانم اولاً اشاره کنم که ایشان حتی نمی دانند مارکس و انگلس در چه رابطه ای و در چه شرایطی گفته اند که چند نوشته خود را به انتقاد جونده موش ها سپردهاند. این سخن هرگز به معنی دور انداختن آن نظرات و بی ربط بودن آن نظرات با شرایط نبوده است. مثلاً امروز بیش از 170 سال از انتشار مانیفست می گذرد اما هنور هم بنیان های تئوریک این برنامه منبع درس آموزی است. به همین صورت است نظرات تئوریسینهای چریکهای فدائی خلق، رفقا امیرپرویز پویان و مسعود احمدزاده. اگر این طور درباره یک جنبش نظر دهیم می توانیم بگوییم که نظرات مارکس و انگلس که بیش از 170 سال از تدوین آنها می گذرد و با توجه به این که در این فاصله سرمایه داری دچار تغییر و تحولات بیشمار شده و سرمایه داری از رقابت آزاد به مرحله امپریالیسم رسیده، پس پاسخگوی مسائل سوسیالیستی طبقه کارگر نمی باشد. در حالی که تنها با درک محتوا و بنیان نظرات مارکس و انگلس می توان در جهت تغییر شرایط کنونی به شرایط دلخواه یعنی سوسیالیسم گام برداشت.
بنابراین نباید ادعاهای کسانی که با گذشت زمان مارکسیسم و یا نظرات خلاق مارکسیستی چریکهای فدائی خلق را متعلق به گذشته جا می زنند را جدی گرفت. پس آقای فراهانی به جای چنین افاضاتی بهتر است به همان آسیاب بادی خود مشغول شوند. چون همین که پا بر زمین واقعیت عینی بگذارند از “انتقاد جونده موش ها” گریزی نخواهند داشت.
خرداد 1401
مراد تبریزی
از همین دسته
پیرامون رویداد لخت شدن یک زن در دانشگاه تهران!
گزارشی از نشست عمومی فعالین چریکهای فدائی خلق ایران!
گزارش به رفقا!