به نقل از: پیام فدایی، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران، شماره ۲۵۳ ، مرداد ماه ۱۳۹۹
اکنون چند ماه است که موج جدیدی از مبارزات ضد نژاد پرستی و ضد سرمایه داری بسیاری از شهرهای آمریکا را در بر گرفته است. آتش این مبارزات گرچه با قتل “جورج فلوید” سیاه پوست مشتعل شد، اما این جرقه ای بود تا آتشی بر انبان کهنه و متراکم تضادهای طبقاتی در آمریکا بیفکند و هزاران هزار تن از مردم ستمدیده، از زن و مرد گرفته تا سیاه و سفید را علیه سرمایه داری به مصاف با طبقه حاکم در آمریکا بکشاند. اکنون همه مردم آزادیخواه دنیا ، با بیم و امید ، اخبار مبارزات مردم آمریکا را تعقیب می کنند.
انتشار جهانی صحنه به قتل رسیدن “جورج فلوید” توسط پلیس در ٢۵ ماه مه (2020)، در حالی که زیر زانوی پلیس التماس میکرد “نمیتوانم نفس بکشم. خواهش میکنم مرا نکشید، نمیتوانم نفس بکشم”، همچون کابوس وحشتناکی دنیا را تکان داد و منجر به شعله ور شدن آتش خشم توده های مردم در آمریکا و دیگر کشورهای جهان شد. (۱) مرگ “جورج فلوید” و خشونت رو به رشد دولت آمریکا علیه اقشار فرودست جامعه (سیاه پوست، سفیدپوست، مهاجر و …) عامل محرکی شد برای افزایش تنش های شدید طبقاتی، و تشدید اعتراضات میلیون ها نفر علیه نابرابری های اقتصادی-اجتماعی و تجاوز دولت به حقوق دموکراتیک مردم در سراسر جهان.
پاسخ دولت آمریکا به اعتراضات مردم علیه خشونت پلیس، خشونت بیشتر و سرکوب وحشیانه تظاهرات اعتراضی بود. در طول چندین هفته پس از کشته شدن “جورج فلوید”، پلیس آمریکا به شیوه گروه های شبه نظامی، مجهز به وسائل نقلیه زره پوش و دیگر تجهیزات نظامی در خیابان های شهرهای آمریکا رژه رفته و با شلیک گاز اشک آور، گلوله های لاستیکی، بمب های فلفل و دودافزا و توپ فلفل به تظاهرات مسالمت آمیز مردم که خواهان پایان دادن به خشونت پلیس بودند، حمله کرد. تصاویر آماده باش پلیس در شهرها که به مناطق جنگی شبیه شده بودند، عکس های پلیس در حال هدف قرار دادن مردم از بالای زره پوش ها، که در فضای مجازی پخش شدند ؛ خشم مردم را بیشتر برانگیختند. مردم دنیا انعکاس شرایط زندگی خود را در این صحنه های زندگی فلاکت بار فرودستان آمریکا مشاهده کردند. آن ها دیدند که شرایط همه آن ها در کشورهای مختلف تحت حاکمیت سرمایه داری مشابه است، بخصوص از این نظر که تأثیرات مخرب اپیدمی کرونا بر زندگی همه کارگران و زحمتکشان جهان، به دلیل اقدامات عمدی و جنایتکارانه طبقات حاکم، همچنان ادامه داشته و حدود چهار ماه است که مردم جهان از عواقب اقتصادی-اجتماعی اپیدمی کرونا رنج میبرند. چند صد هزار نفر جان خود را در اثر ابتلا به کرونا از دست داده اند، میلیون ها نفر بیکار شده اند، در حالی که تریلیون ها دلار از دسترنج طبقه کارگر جهانی، توسط دولت های سرمایه داری به جیب سرمایه داران بزرگ سرازیر شده، کارگران مجبور شده اند در شرایط دردآور فقر و گرسنگی، و در ناامنی به محیط های کار بازگردند. و در چنین شرایطی بر ثروت های بادآورده تعدادی از سرمایه داران مفتخور و انحصارات بزرگ امپریالیستی افزوده شد. و از این جهت، توده های مردم جهان، بیش از پیش به ضرورت مبارزه مشترک علیه دشمن مشترک، برای رفع همه ظلم و ستم های موجود در جهان پی میبرند.
از طرف دیگر، خشونت پلیس حامی سرمایه داری در سراسر جهان و عملکرد فاشیستی دولت ها در سرکوب اعتراضات مردم، زمینه های اتحاد مبارزاتی میان توده های مردم جهان را تشدید کرد. از این جهت است که در روزها و هفته های بعد از مرگ جورج فلوید، صدها هزار نفر از توده های مردم آگاه در بیش از ۶۰ کشور دنیا در تظاهرات اعتراضی علیه خشونت پلیس، شرکت کردند. عظمت اعتراضات میلیونی جهانی علیه خشونت پلیس آمریکا و فاشیسم ترامپ، بیانگر این واقعیت بود که مردم دنیا خطرات ناشی از تلاش ترامپ برای برقراری یک نوع “دیکتاتوری رییس جمهوری” علیه طبقه کارگر آمریکا و پیامدهای آن علیه طبقه کارگر جهان را روز به روز بیشتر تشخیص داده اند. مردم تحت ستم در کشورهای سراسر جهان که میبینند در شرایط ظالمانه مشابهی به سر میبرند، به قویترین حامیان یکدیگر تبدیل شده اند. به عنوان مثال، پلیس فرانسه در روش هایی که در سرکوب وحشیانه جنبش اعتراضی “جلیقه زردها” در طول دو سال گذشته به کار برده، دست کمی از پلیس فاشیست آمریکا نداشته است. به این دلیل است که مردم فرانسه در تظاهرات گسترده ای در روزهای متعدد، با حمل شعارهایی مانند “اگر در شرایطی که بی عدالتی وجود دارد، بی طرف بمانی، همسو با ستمگر هستی” و یا “آن چه در آمریکا اتفاق می افتد، آن چه که امروز در فرانسه اتفاق افتاده را برجسته می کند”، علاوه بر اعتراض به فاشیسم ترامپ و خشونت پلیس آمریکا، به خشونت پلیس فرانسه نیز که بارها منجر به قتل جوانان شده، اعتراض کردند. مردم آلمان نیز که در طول شش سال گذشته شاهد تلاش توطئه آمیز طبقه حاکم برای بازگرداندن حاکمیت فاشیسم بوده اند، حمایت شدید خود از مبارزه مردم آمریکا علیه عملکردهای فاشیستی دولت ترامپ و دستگاه سرکوبش را، بخشی از مبارزه برای متوقف کردن رشد فاشیسم در آلمان میدانند. (یکی از عملکردهای فاشیستی ترامپ، “تروریست” خواندن مردم معترض و تهدید آن ها به استفاده از ارتش برای سرکوب تظاهرات بود(.
در این رابطه، یکی از بنگاه های ایده پراکنی امپریالیستی (مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی((CSIS) به امپریالیست ها هشدار داده است که “در عصری از اعتراضات گسترده جهانی به سر میبریم که از نظر تاریخی، از لحاظ شدت و گستردگی بی سابقه هستند. اپیدمی کرونا به احتمال زیاد اعتراضات را موقتأ تضعیف میکند، که به دلیل محدودیت های دولتی برای تجمعات عمومی در مناطق شهری و همین طور به دلیل عدم تمایل خود شهروندان برای قرار گرفتن در معرض تجمعات خواهد بود. با این حال، بسته به روند این اپیدمی در آینده، ممکن است که عکس العمل های دولت در رابطه با اپیدمی، به محرک دیگریی برای تشدید اعتراضات سیاسی گسترده تبدیل شود.”
سیر وقایع نشان داد که هراس طبقه حاکم از انفجار خشم توده ها بی دلیل نیست. اولین اقدام جنایتکارانه پلیس آمریکا (قتل جورج فلوید) بعد از اتمام قرنطینه، بلافاصله جرقه ای شد برای انفجار خشم توده های مردم در جهان. حتی ترس برحق مردم از گسترش بیماری کرونا نیز آن ها را متوقف نکرد و با ماسک و وسایل ایمنی دیگر در تظاهرات حضور یافتند. از این رو میبینیم که تظاهرات جهانی توده های مردم در دوران پساکرونا، از نظر اتحاد و همبستگی (و حتی از نظر عامل تحریک کننده مشترک-خشونت مرگبار پلیس آمریکا) تفاوت هایی با جنبش های ماقبل کرونا دارند.
رسانه های دولتی جهان اخبار مربوط به بخش عمده ای از اعتراضات بین المللی توده های مردم و وسعت آن ها را سانسور کردند. این رسانه ها همچنین، فقط بخش محدودی از هماهنگی دولت ها در سرکوب اعتراضات را منعکس کردند. این برخورد رسانه های امپریالیستی نیز نشان دهنده طبقاتی بودن اعتراضات است.
وسعت جهانی اعتراضات، بر واقعیت دیگری نیز دلالت دارد، و آن توازن قوا در جوامع جهان است. اعتراضات جهانی علیه خشونت پلیس آمریکا ثابت کرد که کارگران و زحمتکشان جهان متحدان نیرومند یکدیگر در مبارزه با سیستم سرمایه داری جهانی هستند.
جدیدترین رویدادی که هر چه بیشتر خصلت فاشیستی طبقه حاکم بر آمریکا و دولت حامی آن را فاش کرد، انتشار فیلمی در صفحه توئیت ترامپ در روز یکشنبه 28 ژوئن 2020 بود. در آن فیلم هواداران ترامپ سوار بر ماشین های زمین گلف تزئین شده با پرچم های آمریکا و تبلیغات انتخاباتی ترامپ، در حال تظاهرات و سر دادن شعارهای نژادپرستانه در یک مجموعه مسکونی بازنشسته ها در فلوریدا هستند، و یکی از حامیان ترامپ فریاد می زند (زنده باد) “قدرت سفیدپوست ها!”. (٢) در مقابل، عده دیگری از مردم نیز در مقابل طرفداران ترامپ تجمع کرده و آن ها را فاشیست و نژادپرست مینامند.
ترامپ با بیشرمی، در زیر این ویدئو مطالبی را در تشویق نژادپرستان نوشت که منجر به هر چه بیشتر شدن خشم و نفرت مردم نسبت به او شد. این ویدئو را بعد از حدود سه ساعت از صفحه ترامپ حذف کردند.
حمایت ترامپ از نژادپرستان در این فیلم، تنها یکی از جلوه های فاشیستی و تحریک آمیز ترامپ است. او در همه مواردی که با اعتراضات مردمی علیه دولت خود روبرو شده، معترضین را به سرکوب شدید و حکومت نظامی تهدید کرده است. به عنوان مثال، در اول ماه ژوئن در سخنرانی در محوطه کاخ سفید در رابطه با اشغال بخش کوچکی از مرکز شهر سیاتل توسط معترضین به خشونت پلیس، ترامپ تهدید کرد که به حکومت نظامی و رها کردن افسار ارتش و انداختنش به جان تظاهرکنندگان دست خواهد زد. پیش از آن نیز، معترضین به وحشیگری پلیس را “اراذل و اوباش” و “تروریست” خوانده بود.
برخی به غلط، شخص “ترامپ” را مسئول همه سیاست های دولت آمریکا منجمله سیاست های نژادپرستانه می دانند. اما واقعیت این است که هر چند که شرایط کنونی، برای اجرای سیاست های دست راستی و ارتجاعی مورد سوءاستفاده قرار گرفته، اما این سیاست ها (به عنوان مثال، سیاست های مرزی ضدمهاجر) از مدتها قبل روی میز فاشیست ترین جناح های طبقه حاکم بر آمریکا قرار داشته اند. بنابراین میتوان گفت که یکی از اهداف دولت ترامپ از تشدید سیاست های ارتجاعی و فاشیستی، جلب رضایت پایگاه اجتماعی دولت (که دست راستی ترین بخش های طبقه سرمایه دار حاکم و همچنین ناآگاه ترین اقشار جامعه هستند) و کشاندن آن ها پای صندوق های کساد رأی گیری امسال است. نظرخواهی ها در آمریکا نشان داده اند که چگونگی برخورد دولت آمریکا با اپیدمی کرونا و همچنین سرکوب مداوم تظاهرات خیابانی معترضین علیه خشونت پلیس، منجر به انزجار شدید توده های مردم از دولت و سلب اعتماد هر چه بیشتر آن ها از پروسه انتخابات و همه کاندیدا ها شده است.
بجز سرکوب شدید ، یکی دیگر از شیوه های برخورد دولت آمریکا با مبارزات عدالتخواهانه مردم، تلاش برای منحرف کردن اعتراضات به سمت دیدگاه های ارتجاعی نژادپرستانه است. به عنوان مثال، دولت آمریکا و دستگاه های تبلیغاتی آن تلاش کرده اند که با این ادعا که علت خشونت پلیس، وجود نژادپرستی در تار و پود جامعه آمریکا (که اکثریت آن را سفیدپوستان تشکیل میدهند) است، “سیاست هویت نژادی” را به این جنبش تحمیل کنند. اما در واقعیت، حضور یکپارچه و متحد همه نژادهای شهروند آمریکا در تظاهرات اخیر، و این که در بسیاری از تظاهرات در شهرهای کوچک و مناطق روستایی، اکثریت شرکت کنندگان سفیدپوست بودند، نشان دهنده این واقعیت است که نژادپرست واقعی دولت و طبقه حاکم بر آمریکا است، نه توده های مردم آن کشور. یکی از وقایعی که این واقعیت را به روشنی ثابت میکند، رویداد ۱٩ ژوئن ٢۰٢۰ است. در آن روز یکی از باشکوه ترین تظاهرات اخیر مردم آمریکا انجام شد. میلیون ها نفر در سراسر آمریکا با شرکت در تظاهرات خیابانی، علاوه بر اعتراض علیه خشونت پلیس و قتل “جورج فلوید”، سالگرد آزادی آخرین برده در آمریکا را نیز جشن گرفتند. (در ۱٩ ژوئن سال ۱۸۶۵ آخرین برده در آمریکا آزاد شد) اما واقعه مهمی در اوایل صبح آن روز رخ داد. مقامات یکی از انجمن های ورزشی شهر، بنای یادبود “جورج پرستون مارشال” یکی از نژادپرستان مشهور (و مالک و موسس تیم فوتبال “ردسکینز” واشنگتن) را بسته بندی کرده و از ورزشگاه RFK خارج کردند. در طول سال های گذشته، مردم شهر بارها به وجود مجسمه این شخص مرتجع در ورزشگاه شهرشان اعتراض کرده و خواهان برچیده شدنش بودند. اما دولت همیشه اعتراضات مردم را نشنیده میگرفت، تا به امروز که مقامات دولتی با هدف کنترل اعتراضات مردمی، مجسمه را برداشتند. فرماندار نیویورک نیز وقت را غنیمت شمرده و برای عوامفریبی و تطبيق دولت با جنبش مردم، اعلام کرد که این روز به تعطيل رسمی تبدیل خواهد شد. اهمیت این موضوع این است که نشان داد که دولت از فرط هراس از اوجگیری اعتراضات، این کار را بعد از سال ها، اجبارأ انجام خواهد داد.
دولت آمریکا، برای کنترل اعتراضات مردم، علاوه بر سرکوب وحشیانه، به ترفند وعده های توخالی “اصلاحات در سیستم پلیس” نیز متوسل شد. درحالی که واقعیت این است که انجام “اصلاحات” در دستگاه سرکوب سیستم سرمایه داری نه ممکن و نه پاسخگوی نژاد پرستی نهادینه شده در این نهاد می باشد. زیرا که طبقه سرمایه دار برای پاسداری از ثروت عظیمش که از طریق استثمار طبقه کارگر به دست آمده، نیاز بسیار حیاتی به نیروهای مسلح وحشی دارد. از این جهت، مبارزه با نژادپرستی و وحشیگری پلیس، از طریق اصلاحات و “کم کردن درجه وحشیگری آن عملی نیست” و اساسأ وحشیگری اش کم نخواهد شد. اساسأ مبارزه با نژادپرستی و وحشیگری پلیس، خود، بخشی از مبارزه با سیستم سرمایه داری و برای نابود کردن آن است.
با افزایش نابرابری اجتماعی و تنش های طبقاتی در طی چهار دهه گذشته، وسعت و بودجه پلیس نیز به تناسب آن افزایش یافته است. هر چند که تعداد قتل های پلیس در آمریکا نسبت به دیگر کشورهای پیشرفته بیشتر است، وحشیگری پلیس یک پدیده جهانی است و مختص به آمریکا نمیباشد. به عنوان مثال، پلیس فرانسه نیز جنبش “جلیقه زردها” را که عمدتأ سفیدپوست هستند، با خشونت شدید در دو سال گذشته سرکوب کرده است.
اعتراضات گسترده علیه خشونت پلیس و در همبستگی با “جورج فلوید” در همه کشورهایی (مانند کنیا، غنا، نیجریه، آفریقای جنوبی، برزیل و …) که پلیس به طرز وحشیانه ای فرودستان جامعه را سرکوب میکند، به وقوع پیوست. واقعیت این است که سرکوب همه فرودستان دنیا (از هر رنگ و نژادی) توسط پلیس را نمیتوان صرفا با نژادپرستی توضیح داد. خصلت مشترک جهانی خشونت پلیس و گستردگی چنین خشونت هایی در شهرهایی که توسط روسای پلیس و مقامات دولتی سیاهپوست اداره میشوند، روایت نژادپرستی (یعنی این ادعا که آن چه مردم آمریکا درگیرش هستند، ظلم “آمریکای سفید” علیه “آمریکای سیاه” است) را مردود می کند. خشونت پلیس با ذات جامعه سرمایه داری و نیاز طبقه استثمارگر حاکم برای در قدرت ماندن و حفظ مناسبات ارتجاعی جاری مرتبط است. وحشیگری خاص پلیس در ایالات متحده را باید با وحشیگری ذاتی مناسبات طبقاتی در آن کشور توضیح داد.
البته این واقعیت دارد که نژادپرستی در پلیس و در درون جامعه نیز وجود دارد. اما، قربانیان خشونت پلیس، کارگران و زحمتکشان و دیگر اقشار فقیر و ستمدیده از هر نژاد و ملیتی هستند. مانند “هانا فیشر” یکی از قربانیان پلیس در تظاهرات میسوری، که سفید پوست بود.
“انگلس” در کتاب “منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت” در سال ۱۸۸٤ توضیحی مارکسیستی درباره “دولت” ارائه داد. او نوشت که دولت به هیچ وجه، قدرتی نیست که از خارج از جامعه به آن تحمیل شود، بلکه دولت، محصول جامعه در مرحله معینی از توسعه آن است. یکی از ویژگی های برجسته دولت، ایجاد یک “قدرت عمومی” است که نه فقط از افراد مسلح، بلکه از مجوزهای مادی، زندان ها و انواع نهادهای زور و سرکوب طبقاتی تشکیل شده است. این “قدرت عمومی” به نسبت هرچه حادتر شدن خصومت های طبقاتی، قوی تر می شود… یعنی دولت یک میانجی بی طرف نیست، بلکه ابزار سیاسی طبقه حاکم است که به دلیل غیرقابل کنترل بودن منافع طبقاتی بوجود می آید.
دولت آمریکا در سال های گذشته نیز، در پاسخ به اعتراضات مردم علیه خشونت پلیس، به وعده های توخالی “رفرم پلیس” متوسل شده است. اما نه تنها هیچگاه رفرمی انجام نگرفت و از نقش سرکوبگرانه پلیس کاسته نشد، بلکه از سال 2007 تاکنون، دولت آمریکا بیش از پیش، پلیس را به ابزار و مهمات جنگی مجهز کرده است. اخیرا وزیر دفاع آمریکا اعلام کرد که تاکنون بیش از 760 میلیون دلار تجهیزات نظامی مازاد بر احتیاج خود را به پلیس بخشیده است. از جمله 79،288 اسلحه تهاجمی، 205 دستگاه نارنجک انداز، 11959 سرنیزه، 3،972 چاقوی جنگی، 422 هلیکوپتر، 479 ربات ضد بمب، هزاران زره پوش، هزاران مسلسل کالیبر پنجاه که قدرت شلیک کافی برای منفجر کردن همزمان ده ها هدف را دارند، تعداد نامعلومی از وسایل نقلیه ضد مین که برای استفاده در اشغال عراق، با هزینه نیم تا یک میلیون دلار برای هر کدام، ساخته شده بودند. استفاده از تجهیزات نظامی در دستگاه های اجرایی محلی، تهدیدی جدی علیه طبقه کارگر در جوامع در دوران امپریالیستی (از آمریکای امپریالیست گرفته تا ایران سرمایه داری وابسته به امپریالیسم) شده است. خواست “تقویت مالی و نظامی پلیس” در شرایط کنونی از جانب عمال طبقه حاکم بر آمریکا (یادآور جریان “اکثریت” و حزب توده در ایران که از جمهوری اسلامی تقاضای مسلح کردن نیروهای جنایتکار سپاه به سلاح سنگین را کردند) نشان دهنده ترس آنان از عواقب شورش توده های مردم علیه سیستم است.
مقامات طبقه سرمایه دار حاکم بارها برای توجیه جنایات پلیس، ادعا کرده اند که پلیس بازتاب جامعه است و در میان پلیس نیز مانند جامعه، برخی افراد آگاهانه نژادپرست هستند، برخی ناخودآگاهانه نژادپرستند، و برخی نیز آگاهانه آزادیخواه و ضدنژادپرستی هستند.
برخلاف این ادعاها، واقعیت این است که شرکت وسیع مردم جهان در تظاهرات گسترده علیه نژادپرستی پلیس آمریکا، نشان داد که اکثر مردم جهان نژادپرست نیستند. پلیس هم “بازتاب جامعه” نیست، بلکه به گفته “انگلس” پلیس “نیروی ویژه ای از افراد مسلح” است که وظیفه محافظت از دارایی، ثروت و قدرت سرمایه داران را بر عهده دارد. رشد گرایشات نژادپرستانه در میان افراد پلیس به دلیل انحرافات نظری شخصی پلیس ها نیست، بلکه بیشتر ناشی از عملکرد اجتماعی پلیس است. هرچه تنش های اجتماعی و مبارزات طبقاتی عمیق تر شوند، پلیس و دولت، ظالمانه تر و وحشیانه تر عمل میکنند.
یکی از درس های سیاسی مهم که کارگران و توده های مردم آگاه جهان از شرایط موجود میگیرند، این واقعیت است که در مبارزات سیاسی-انقلابی خود باید با همه گروه های درون طبقه سرمایه دار حاکم (جناح های مختلف طبقه حاکم و یا احزاب مختلفی که با هر اسم و هر ظاهری با طبقه سرمایه دار در قدرت شریکند) به مثابه نمایندگان یکسان طبقه حاکم، مقابله کنند. مبارزه قاطعانه با نژادپرستی و وحشیگری پلیس مستلزم تسویه حساب با همه نیروهای مدافع و توجیه کننده سیستم سرمایه داری و طبقه سرمایه دار حاکم و کل دستگاه سرکوب دولتی است. این مبارزات توده های مردم علیه دستگاه سرکوب دولتی باید با مبارزه بین المللی طبقه کارگر علیه کلیت سیستم طبقاتی سرمایه داری (یعنی علیه هر نوع استثمار و ستم و نابرابری) تلفیق شود. پیروزی این مبارزه مستلزم رهبری طبقه کارگر آگاه و اتحاد آن با مبارزات انقلابی زحمتکشان است.
یکی دیگر از توطئه های مرتجعین حاکم بر آمریکا علیه حنبش اعتراضی اخیر توده های مردم، این است که تلاش کرده اند که این تظاهرات گسترده علیه خشونت پلیس را به کمپینی برای از بین بردن مجسمه های چهره های رهبری جنگ داخلی و انقلاب آمریکا تبدیل کنند و با هدایت تظاهرات به مسیر ارتجاعی تفرقه افکنی نژادی، این جنبش اجتماعی را تضعیف کنند. به عنوان مثال چند روز پیش، نماینده واشنگتن.دی.سی در مجلس آمریکا گفت که قصد دارد درخواستی رسمی را برای از بین بردن بنای یادبود لغو برده داری که در پارک لینکلن نصب شده، به مجلس بدهد. او برای توجیه این کار، ژست طرفداری از سیاهپوست ها را گرفت و گفت که سازندگان مجسمه مزبور در سال 1876، نظر سیاهپوست های آمریکا را در رابطه با ساختن آن مجسمه نپرسیده بودند!
مقامات حزب دمکرات در بوستون نیز درصدد برداشتن مجسمه ای مشابه از آبراهام لینکلن در آن شهر هستند.
در سانفرانسیسکو نیز، مجسمه ای از “اولیس اس. گرانت” ژنرال ارتش پیروزمند ضدنژادپرستی (که بعدها رئیس جمهور آمریکا شد) نابود شد.
بنای یادبود هنگ 54 داوطلبان پیاده نظام ماساچوست نیز تخریب شد. این هنگ دومین هنگ دوران جنگ داخلی بود که همه سربازهایش سیاهپوست های آزادیخواهی بودند که پیش از پیوستن به مبارزه ضدبرده داری، خود برده بودند. افرادی که هدف شان از خراب کردن مجسمه های چهره های ضدبرده داری، منحرف کردن جنبش اخیر به مسیر صرفأ نژادی است، این واقعیت که فرمانده هنگ 54 یک سفیدپوست (آن هم فردی که علیه برده داری میجنگید) بود را بهانه ای کردند برای خراب کردن مجسمه. یکی دیگر از بناهای یادبود مبارزات ضدبرده داری، مجسمه “هانس کریستین هگ” در شهر مدیسون، ویسکانسین بود که مرتجعین پیش از پرتاب آن به دریاچه مجاور، سر مجسمه را از تن جدا کردند. “هانس کریستین هگ” مهاجر نروژی بود که فرمانده هنگ-15 معروف به هنگ اسکاندیناوی علیه ارتش برده داران جنوب بود. او پیش از جنگ داخلی آمریکا، به عنوان عضوی از حزب “خاك آزاد” شدیدأ با برده داری مخالف بود و رهبر یک گروه میلیشیای آزادیخواه در ویسكانسن بود. او در 33 سالگی در نبرد چیکاماگا در سپتامبر 1863 کشته شد.
از سال ها پیش کمپین گسترده ای توسط طبقه سرمایه دار و عناصر مختلف ارتجاعی در احزاب حاکم بر آمریکا برای ایجاد تفرقه های نژادی و جنسیتی در جنبش های اجتماعی این کشور شروع شده بود. در جریان مبارزات اخیر مردم این کشور نیز، کمپین ارتجاعی طبقه حاکم برای تفرقه افکنی نژادی شدت گرفت. شکستن مجسمه های رهبران انقلاب آمریکا نیز نتیجه این کمپین ارتجاعی طبقه حاکم، و پاسخی است به ظهور و اوج مرحله جدیدی در ستیزه جویی طبقه کارگر و ستمدیدگان آمریکا، که تهدیدی علیه سرمایه داری تلقی می شود.
جنبش اخیر مردم آمریکا علیه نژادپرستی و وحشیگری پلیس آمریکا، دارای خصلت های مترقی و وحدت طلبانه برای نژادها و ملیت های مختلف بود و به همین دلیل در سراسر جهان گسترش یافت. از این رو، طبقات حاکم در آمریکا و جهان از پیامدهای سیاسی این جنبش جهانی و امکان گسترش و ارتقای نظری و تاکتیکی و استراتژیک آن، به وحشت افتادند و برای مقابله با آن، به سیاست تفرقه نژادی افکندن (ترویج نژادپرستی در میان اقشار ناآگاه جامعه) روی آوردند. سیاست تفرقه نژادی را، هر کدام از جناح های مختلف طبقه حاکم بر آمریکا، با شیوه های خاص خود پیش برده اند، شیوه هایی که به ظاهر متفاوت اما ذاتأ یکی هستند.
جناح به غایت دست راستی و مرتجعی که ترامپ آن را نمایندگی میکند، از فقر و ناامنی اقتصادی و ناآگاهی اقشار پائینی جامعه به روش هایی سوء استفاده میکند که اختلافات نژادی خصمانه در میان آن ها تحریک شود، خشم اجتماعی علیه سیستم سرمایه داری را دفع کرده و به سمت تفرقه نژادی منحرف کند.
اما جناح حزب دموکرات آمریکا، به شیوه دیگری سیاست تفرقه نژادی را پیاده میکند. این جناح تلاش میکند که سیاست “هویتی” را بر صحنه سیاسی جامعه حاکم کند، یعنی سیاست را حول خطوط جنسیتی، نژادی، مذهبی یا ضدمذهبی و … شکل بدهد و به خیال خود، آگاهی طبقاتی را از بین ببرد. این جناح برای منحرف کردن جنبش اخیر توده های مردم آمریکا (و جهان) علیه خشونت پلیس (در واقع علیه دیکتاتوری مسلحانه سیستم سرمایه داری) در تبلیغات خود، کلیه مشکلات و منازعات اجتماعی را با زبان و گفتمان نژادی ارزیابی کرده و توضیح می دهد. این جناح از طبقه سرمایه دار، با فریبکاری خاصی با هدف تحمیق توده ها، همه مشکلات و مصائب ناشی از سیستم سرمایه داری را صرفا به معضل نژادی نسبت میدهد. استثمار، فقر، بیکاری، خشونت پلیس و حتی مرگ و میر ناشی از کرونا را در چهارچوب نژادی تعریف میکند: “سفیدپوستان” دارای امتیاز خاص مادرزادی ای هستند که آنها را از همه این رنج ها و دشواری ها معاف کرده است!
در حالی که واقعیت این است که جامعه طبقاتی از نظر امتیازات، به “سفیدپوست” و “رنگین پوست” (و یا به “زن” و “مرد”) تقسیم نشده، بلکه به طبقه کارگر و سرمایه دار تقسیم شده است.
در جهان طبقاتی کنونی، تضادهای ذاتی در نابرابری های اجتماعی بسیار شدید ناشی از سیستم سرمایه داری را فقط میتوان از طریق مبارزه طبقاتی حل کرد، مبارزه آگاهانه طبقه کارگر برای پایان دادن به سیستم سرمایه داری و جایگزین کردن آن با سوسیالیسم. هر نوع تلاش برای منحرف کردن مبارزه طبقاتی و جایگزین کردن هویت طبقاتی با هویت نژادی (و یا انواع دیگر سیاست هویتی) به سمت فاشیسم پیش می رود.
تنها راه مقابله با ترفندهای بورژوازی و خنثی کردن تلاش آن برای تفرقه در میان طبقه کارگر، پیشبرد اتحاد انقلابی در چهارچوب منافع طبقه کارگر است. در شرایط اخیر، مشکل صرفأ وجود “نژادپرستی” نیست، مشکل اصلی خود سیستم سرمایه داری است که ریشه نژادپرستی و هر ظلم و ستم دیگر است!
بخشی از تفرقه افکنی نژادی در جامعه آمریکا را، ترامپ پیش میبرد. به عنوان مثال، او در سخنرانی اخیر خود در مراسم تبلیغات انتخاباتی اش در “تولسا” (که اتفاقأ بسیار مفتضخانه با شکست روبرو شد و جمعیت بسیار ناچیزی به طرفداری از او شرکت کرده بودند، اما جمعیت عظیمی در خارج از محوطه مراسم، علیه او شعار میدادند) مثل همیشه که در سخنرانی هایش مخالفین خود را تهدید میکند، با اشاره به صدها نفر معترضینی که در خارج از محل سخنرانی تجمع کرده بودند، تمایلات فاشیستی خود را با تشویق (غیرمستقیم) طرفدارانش به تیراندازی به مخالفین، نشان داد: “وقتی آن دیوانه ها را در خیابان ها می بینید، چقدر عالیه اگر اسلحه همراه داشته باشید”. وقتی که این حرف تحریک کننده فاشیستی را میزد، برخی از طرفدارانش در میان جمعیت، علنأ سلاح نظامی ای که حمل میکردند را به شیوه ای تحریک آمیز در معرض دید مخالفین قرار داده بودند.
او در عمل فاشیستی مشابه ای در اول ماه ژوئن، خطاب به مردم آمریكا اظهار كرد: “من رئیس جمهور نظم و قانون شما هستم.” و اعتراضات وسیع توده های مردم علیه نژادپرستی را “اقدامات تروریستی داخلی” توصیف کرد و تهدید کرد که اگر تظاهرات و راهپیمایی های اعتراضی مردم متوقف نشود، او از “قانون شورش 1807” استفاده خواهد كرد و ارتش آمریكا را برای سرکوب مردم به خیابان ها اعزام خواهد کرد: “همین الان که دارم صحبت میكنم، در حال اعزام هزاران هزار سرباز سراپا مسلح و پرسنل نظامی برای متوقف کردن شورش، غارت و خرابکاری هستم.” ترامپ با تهدید به سرکوب مخالفین سیاسی توسط ارتش، که تهدیدی بی سابقه در تاریخ آمریکاست، در واقع قانون اساسی آمریکا را زیر پا گذاشته و نشان داد که با پشت گرمی به سران فاشیست در ارتش، تلاش دارد که دیکتاتوری ریاست جمهوری ایجاد کند، و مقدمات این کار نیز با اعزام چندین هزار سرباز گارد ملی از ایالت های مختلف به واشنگتن (برای تقویت 1200 سرباز محلی که از قبل در آن جا مستقر شده بودند) مهیا شد. مقامات پنتاگون نیز به گارد ملی هشدار دادند که اگر نتوانند اوضاع را کنترل کنند، ترامپ یگان 82 نیروی هوایی را فرا خواهد خواند. اعضای دولت آمریکا و مجلس و حزب دموکرات و … و رسانه ها در مقابل این تهدیدهای دیکتاتورمابانه ترامپ، سکوت کردند.
با این که در چهارم ژوئن، ترامپ نیروهای معمولی ارتش را به خانه فرستاد، اما خطر توطئه ها و اقدامات فاشیستی ترامپ و دولت و ارتش علیه توده های مردم آمریکا، هنوز به قوت خود باقی است، پلیس تا دندان مسلح، کماکان در کمین مخالفین دولت نشسته، ارتش نیز گزینه های مختلف خود علیه توده های مردم را روی میز گذاشته است. در شرایط کنونی، بسیاری از مردم آمریکا نگرانی خود در رابطه با عدم تابعیت ترامپ و ارتش از قانون اساسی و اصول دمکراسی، که یکی از علائمش راه یافتن برخی عناصر نظامی پنتاگون به كابینه و سایر پست های برجسته دولتی است، را بیان میکنند. در واقع تهدید ارتش آمریكا علیه حقوق دموکراتیک مردم این کشور همیشه وجود داشته است.
تظاهرات جهانی “نمیتوانم نفس بکشم” بیانگر خواست قدرتمند کارگران و زحمتکشان و دیگر توده های مردم جهان، برای تغییر اساسی در جوامع شان است. شرکت تعداد فزایند ای از مردم در این جنبش نشان می دهد که وحشیگری پلیس مظهر بیماری های عمیق تر اجتماعی است که ریشه در ساختار اقتصادی جامعه و تمرکز شدید قدرت اقتصادی-سیاسی در بخش کوچکی از جوامع دارد. این آگاهی فزاینده، که ناگزیر به سمت نابود کردن سیستم موجود گرایش می یابد، طبقه حاکم را به هراس می افکند و آن را وادار میکند که دست به هر کاری بزند تا این جنبش جهانی را به سمت کانال های قابل کنترل سیاسی منحرف کند. در این جاست که روایت “نژادی” که توسط دولت ها بر همه بحث های رسمی درباره وحشیگری پلیس و قتل جورج فلوید و … حاکم شده است، به نفع طبقه سرمایه دار جهانی کارکرد دارد.
مرگ ناحق “جورج فلوید”ها نمونه ای از انواع تیره روزی هایی است که سیستم سرمایه داری برای مردم جهان به ارمغان آورده است. این تیره روزی ها تا قبل از نابودی سیستم سرمایه داری و قدرت گیری ستمدیگان و بوجود آمدن جوامع بی طبقه، پایان نمیپذیرد و نسل به نسل ادامه خواهد داشت. وظیفه نیروهای انقلابی در سراسر جهان این است که در شرایط کنونی که با فوران مجدد مبارزه طبقاتی روبرو شده ایم، دیدگاهی انقلابی ارائه دهند تا جنبش جهانی به سمت پیروزی های انقلابی حرکت کند.
سهیلا
تیر 1399
زیرنویس ها:
1- “جورج فلوید” مرد سیاهپوست آمریکایی بود که هنگام بازداشت (به جرم استفاده از یک ده دلاری جعلی) توسط پلیس در خیابانی در شهر مینیاپولیس (مینه سوتا) آمریکا در تاریخ ٢۵ ماه مه ٢٠٢٠ به قتل رسید. فیلمی از صحنه قتل او وسیعأ در اینترنت منتشر شد و جرقه ای شد برای شروع اعتراضات وسیع توده های مردم علیه خشونت پلیس در آمریکا و جهان.
2- مجتمع مسکونی مزبور یک مجتمع مسکونی معمولی برای سالمندان نیست. این مجتمع توسط یکی از اعضای میلیونر حزب جمهوریخواه “هارولد گری مورس” (Harold Gary Morse) با هزینه تقریبأ ۳ میلیارد دلار در سال ٢۰۱٤ ساخته شد. او که در طول زندگی خود میلیون ها دلار به مبارزات انتخاباتی جمهوریخواه کمک کرد، ملقب به “حاکم پرور سیاسی” برای نسلی از جمهوریخواهان بود. دهکده ای که او ساخته، جامعه ای بسیار گسترده و در حال رشد است که در زمین های سه شهرستان قرار گرفته و شامل بیش از 100 رستوران، چندین زمین گلف، زمین های تنیس و سایر امکانات رفاهی برای بیش از 110،000 نفر از ساکنان آن (که اکثرأ خانواده های دست راستی جمهوریخواه هستند) میباشد.
از همین دسته
جلوهای دیگر از مواضع پرو-امپریالیستی “حزب کمونیست کارگری”
دربارهی انقلاب ما! (لنین)
حماس و بنیادگرائی اسلامی ابزاری در دست امپریالیسم (*)