تداوم لشکرکشی تبهکارانه امپریالیسم روس به اوکراین و اشغال بخشهای بزرگی از این کشور که بر بستر سالها رشد تضادهای امپریالیستی بین روسیه با امپریالیسم آمریکا و متحدیناش و تحریکات انکارناپذیر بلوک متجاوز آمریکا اتفاق افتاده، همچون هر مساله بزرگ دیگری به زمینهای برای شناخت هر چه بهتر ماهیت طبقاتی احزاب، سازمانها و افرادی بدل شده که به طور اجتنابناپذیری مجبور به موضعگیری حول این تحول مهم شدهاند.
بر کسی پوشیده نیست که جنگ در اوکراین با وجود ابعاد نسبتا محدود تاکنونی خویش، موجب ویرانی شماری از زیر ساختهای این کشور، کشته شدن صدها تن و مجروح شدن هزاران نفر و بی خانمان شدن صدها هزار تن از مردم اوکراین گردیده و خرابیهای بسیاری را به بار آورده و مهمتر از آن به دلیل آینده ناروشن و نامعلوم بودن روند این بحران، سایه جنگ و ناامنی را بر سراسر جهان حاکم گردانیده است. جدا از جنایات ارتش روسیه، ارسال سیستماتیک تسلیحات مرگبار و حمایتهای نظامی و لجستیکی و تبلیغاتی انکارناپذیر امپریالیسم آمریکا و متحدانش به فاشیستهای مزدور حاکم بر دولت اوکراین و اقدامات جنایتکارانه طبقه سرمایهدار حاکم و دولت زلنسکی علیه مردم اوکراین، به ویژه جلوگیری از خروج افراد ذکور بالاتر از ۱۶ سال از کشور، بر ابعاد درد و رنج مردم اوکراین که مخالف این جنگ هستند افزوده است. به اعتبار همین حقایق انکارناپذیر هیچ نیروی آزادیخواه و مردمیای نمیتواند کوچکترین توافقی با ادعاها و اهداف هیچ یک از برپا کنندگان این جنگ یعنی امپریالیستهای شرق و غرب و یا دولت تحت حمایت غرب ولودیمیر زلنسکی در اوکراین داشته باشد و طرفین را در این جنگ ارتجاعی محکوم نکند.
بیش از ۱۰۴ سال پیش و در جریان جنگ جهانی اول فیمابین قدرتهای امپریالیستی متخاصم در سطح دنیا هنگامی که آتش این جنگ امپریالیستی حیات و هستی طبقه کارگر در سطح بین المللی و خلقهای تحت ستم را میسوزاند و در شرایطی که تحلیل ماهیت این جنگ و موضعگیری در مقابل آن به یک مساله عملی و معضل بزرگ احزاب و نیروهای سیاسی سوسیال دمکرات (کمونیست) و انقلابی بدل شده بود، لنین آموزگار کبیر پرولتاریا با اتکا بر تجارب تاریخی، شیوه برخورد مارکسیستها برای شناخت ماهیت جنگ و چگونگی اتخاذ یک موضع انقلابی را چنین جمعبندی کرد “جنگ ادامه سیاست به طرق دیگر است” و تاکید کرد “همه جنگها از نظامهای سیاسی زایندهشان جدایی ناپذیرند. سیاستی که دولتی مفروض و طبقهای مفروض در درون آن دولت مدتها پیش از آغاز جنگ در پیش گرفته بهناگزیر به وسیله همان طبقه در خلال جنگ ادامه مییابد و تنها شکل عملی ساختناش تغییر میکند.”
لنین اندیشمند کبیر طبقه کارگر مطرح کرد که “مهمترین چیزی که معمولا در مساله جنگ بر آن چشم میپوشند، موضوعی اساسی که توجه چندانی به آن نمیشود و بحثهای بسیار _و باید بگویم بیهوده، نومیدانه و بی اساس_ در آن مورد جریان دارد، مساله ویژگی طبقاتی جنگ است” و با تاکید بر این امر، پاسخ به سوال زیر را مبنای تحلیل صحیح هر جنگ و موضعگیری حول آن قرار داد “چه چیزی سبب جنگ شد، چه طبقاتی در آن شرکت دارند و چه شرایط تاریخی و تاریخی- اقتصادی باعث شروع آن شد؟” در مورد جنگ جهانی اول لنین ادامه می دهد “موضوع این است که اگر بخواهیم بدانیم که جنگ کنونی برای چیست باید ابتدا کل سیاستهای قدرتهای اروپایی را بررسی کنیم. نباید این یا آن نمونه و این یا آن مورد خاص را در نظر بگیریم که ممکن است به آسانی از زمینه پدیدههای اجتماعی بیرون کشیده شده باشد و این ارزشی ندارد زیرا نمونه خلاف آن را نیز میتوان به همان آسانی ذکر کرد. اگر میخواهیم بفهمیم که جنگ کنونی چگونه به شکلی استوار و اجتنابناپذیر از این نظام زاییده شد و رشد کرد باید کل سیاست تمامی نظام دولتهای اروپایی را در نظر بگیریم.”
(جنگ و انقلاب – و.ای.لنین، سخنرانی ١۴ (٢٧) مه ١٩١٧- تاکید از نویسنده این مقاله است)
با توجه به چنین معیارهای واقعی که تاریخ درستیشان را ثابت کرده حال در رابطه با جنگ کنونی هیچ نیروی مسئول و دلسوز طبقه کارگر نمیتواند شرایط تاریخی- اقتصادی منجر به جنگ اوکراین و بحران فزاینده این نظام را ببیند و مشاهده کند که چه طبقاتی و بر اساس کدام نیازها به این جنگ دامن زده و از برپایی و تداوم آن سود میبرند و بعد علل برپایی این جنگ که ریشه در دهها سال مناقشات و مبارزات اقتصادی بلوکهای امپریالیستی درگیر این جنگ دارد را در نظر بگیرد و آنگاه بدون پا گذاردن بر روی واقعیت، ماهیت امپریالیستی و ارتجاعی این جنگ را منکر شود و از آن بدتر در اتخاذ تاکتیک عملی به ورطه لاپوشانی نقش ارتجاعی یکی از امپریالیستهای درگیر در این جنگ و دفاع از دیگری برآید.
اما در حال حاضر شاهد آنیم که تداوم تبلیغات امپریالیستی عوامفریبانهی طرفین این جنگ ارتجاعی _و به ویژه دستگاه عریض و طویل تبلیغاتی غرب_ و رسوخ و استیلای اندیشههای اپورتونیستی در جنبش چپ، باعث شده تا طیفی از نیروهایی که ادعای مبارزه برای آزادی و دمکراسی و رهایی طبقه کارگر را دارند در هنگام برخورد به این جنگ و بحران بین المللی ناشی از آن هر یک به درجهای در اردوی یکی از طرفین تبهکار این جنگ خیمه بزنند.
در بررسی و تحلیل این جنگ ما شاهد دو موضعگیری انحرافی از سوی نیروها و احزاب سیاسی در سطح بین المللی در قبال جنگ اوکراین میباشیم که به طور طبیعی در میان نیروهای سیاسی ایرانی نیز قابل مشاهدهاند. این دو موضع انحرافی به ترتیب منعکس کننده تحلیلها و صف آرایی نیروها و احزاب پرو امپریالیست شرقی از یکسو و نیروهای پرو امپریالیست غربی از سوی دیگر میباشند. هر دوی این موضعگیریها به رغم داشتن یک تفاوت ظاهری ۱۸۰ درجهای در یک نکته اصلی مشابهاند و آن این که در جریان جنگ ارتجاعی جاری، در نقش جاده صاف کن نظری مواضع ضد خلقی یکی از گردانندگان این جنگ تبهکارانه یعنی استثمارگران طبقه کارگر و خلقهای محروم به میدان آمدهاند.
در بحران جاری طیفی از نیروهای پرو امپریالیست شرقی با ادعای مخالفت با امپریالیسم آمریکا و متحدیناش ضمن تایید مواضع امپریالیسم روسیه در این جنگ، جنگ جاری از سوی اشغالگران روسی را یک جنگ عادلانه جلوه میدهند و از اشغالگران پشتیبانی میکنند. این نیروها عمدتا جریانات پرو روسی سابق هستند که حتی بیش از سه دهه پس از فروپاشی به اصطلاح اردوگاه سوسیالیستی در دههی ۹۰ و تجزیه حزب خود خواندهی کمونیست حاکم بر نظام شوروی سابق همچنان در خط وابستگی به سیاستهای ارباب سابق و “احزاب برادر” خود حرکت کرده و آشکارا در سطح بین المللی کارگزار نظری سیاستهای دولت روسیه میباشند. اینها حکومت روسیه را یک حکومت ماهیتا مخالف و متضاد با امپریالیسم و حتی مردمی جلوه میدهند و از سیاستهای مرتجعین حاکم بر روسیه در قبال دستهای دیگر از راهزنان بین المللی یعنی آمریکا دفاع میکنند. در چنین راستاییست که ما میبینیم برخی از این نیروها با سابقهی رسوای تودهایشان حتی تا آنجا پیش میروند که بیشرمانه در تایید لشکر کشی روسیه علیه مردم اوکراین و نابودی حیات و هستی هزاران تن از مردم اوکراین _که نه با ناتو و نه با پوتین هستند_ جار میزنند “از پیشدستی روسیه علیه توطئههای ناتو حمایت کنیم!” (سرمقاله راه توده شماره ۸۲۵) و بدون توجه به خونهای ریخته شده از مردم بی گناه و محروم اوکراین در اثر موشک بارانها و بمبارانهای وحشیانه ارتش روسیه، بیشرمانه مطرح میکنند “آنچه در این سرمقاله روی آن تاکید داریم، حمایت از نقش مهم و مثبتیست که ارتش روسیه با فرمان رییس جمهوری روسیه “پوتین” در اوکراین ایفا میکند و حلقه محاصره روسیه از سوی ناتو را میشکند” (همان مقاله) به این ترتیب نویسندگان مقاله در ادامه، لشکر کشی روسیه به اوکراین را با لاپوشانی جنایات آشکاری نظیر قربانی کردن و کشتار تودهها توسط چکمه پوشان ارتش امپریالیستی دولت پوتین “خدمتی بزرگ نه تنها به اروپا بلکه کل جهان” جا میزنند. (همان مقاله)
اما به راستی چگونه میتوان فجایعی که “درندهی کوچکتر” یعنی امپریالیسم روسیه به سهم خود در اوکراین به منظور تقسیم “گوشت شکار” به پا کرده را “خدمت” به بشریت نامگذاری کرد؟ این درست است که در بحران اوکراین سر دسته راهزنان بین المللی یعنی آمریکا کوشیده تا “حلقه محاصره” را بر یکی از رقبا یعنی راهزن کوچکتر (روسیه) “تنگتر” کند اما چگونه میتوان برای کشتار هزاران تن از مردم اوکراین و سربازان روسی و آواره شدن صدها هزار نفر دیگر توسط ارتش روسیه کف زد و “پیش دستی” راهزن کوچکتر در حمله به حیات و هستی تودهها و نابودی زندگی آنان را ستود!؟ این کار تنها از نیروهای ضد مردمی و ریزه خوران آنها بر میآید.
با فاصلهای کم از “راه توده” ولی در همان مسیر، ما شاهد حضور “حزب کار ایران – توفان” هستیم که به رغم انشعاب از این حزب رسوا نشان دادهاند که در تند پیچهای تاریخی و تحولات بزرگ به همان سیاستها و نظرات تودهای وفادارند!
در بحران و جنگ اوکراین، “طوفان” نیز با پایمال کردن حقیقت و منافع تودههای تحت ستم در جنگ بین امپریالیستهای روسی و آمریکایی، در جبهه یکی از مرتجعین بر پا کننده این جنگ یعنی روسیه ایستاده و “تمامی کشورها و همه کسانی که آگاهانه یا نا آگاهانه جنگِ ضد جنگِ روسیه علیه اوکراین را محکوم و مسبب بحران این کشور تبلیغ میکنند” را “بی برو برگرد طرفدار ناتو، طرفدار نیروهای کودتاگر نئو نازی و نئو فاشیست” که “یار هیتلر” هستند، معرفی کرده و آنان را متهم میکند که “خواستار قتل عام هشت میلیون مردم روس تبار “دونتسک و گونتانسک و کریمه” بوده و “دنبالهرو سیاست یوگسلاویزه کردن و تجزیه سرزمین پهناور روسیه” میباشند. (“نیم نگاهی به وقایع اخیر اوکراین”، از انتشارات حزب کار ایران-طوفان، در کانال تلگرامی این جریان https://t.me/totoufan)
البته در هیچ یک از به اصطلاح استدلالات طوفان، خواننده در نخواهد یافت که چرا مخالفت با هر دو سوی یک جنگ ارتجاعی و امپریالیستی و در این مورد مخالفت با جلادان ناتو و کرملین در عین دفاع از منافع طبقه کارگر و زحمتکشان اوکراین به معنای “بی برو برگرد” طرفداری از “ناتو”ست؟
مثلا هنگامی که لنین در جنگ جهانی اول همه طرفهای امپریالیست جنگ را محکوم میکرد و از موضع طبقه کارگر در محکومیت “سیاست طرفداری از دزدی کاپیتالیستی” بدون توجه به این که “کدامیک از این دو دزد قبل از دیگری چاقو را کشیده” سخن میگفت و توضیح میداد که “این پیشدستی کوچکترین تغییری در “ماهیت طبقاتی جنگ” نمیدهد” و طرفداری از تمام طرفهای غارتگر بین المللی را مخالف منافع طبقه کارگر جهانی میدانست آیا این موضع اصولی وی “بی برو برگرد” به معنی طرفداری از یکی از بلوکهای امپریالیستی بود؟
البته این سوال در دستگاه فکری طوفان که هر گونه مخالفت ارتجاعی و حتی ظاهری با امپریالیسم آمریکا از سوی هر نیرویی حتی نیروهای دستساز امپریالیسم نظیر جریانات بنیادگرایی اسلامی مثل حزب الله را مترقی و ملی ارزیابی میکند جوابی ندارد. برعکس، طوفان با زیر پا گذاشتن اصول مبارزه طبقاتی و مارکسیست لنینیستی تاکید میکند که “اتخاذ این سیاست که گویا امپریالیست امپریالیست است و یا ارتجاع ارتجاع است ناشی از تحلیل مشخص از شرایط مشخص نیست”. میبینیم که از نقطه نظر طوفان و در نتیجه این ترهات تئوریک، خواننده برای تحلیل مشخص از شرایط مشخص باید بپذیرد که امپریالیسم همیشه امپریالیسم نیست و ارتجاع نیز همیشه ارتجاع نیست؛ بلکه در تحلیل مشخص از شرایط مشخص میتوان از یک امپریالیسم و یا ارتجاع دفاع کرد و مخالفان این تجدید نظر طلبی و ارتجاع را هم “بی برو برگرد” طرفدار امپریالیسم لقب داد. نیاز به کنکاش زیادی نیست تا بتوان فهمید با توجه به دفاع تمام قد دائمی طوفان از جریانات امپریالیست ساخته و ارتجاعی نظیر حزب الله و دولتهای سرکوبگری نظیر کره شمالی و در همین ایران با رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی و بالاخره قدرتهای امپریالیستی نظیر روسیه و چین، موضع ارتجاعی امروزی این جریان در قبال جنگ اوکراین نیز نه ناشی از یک تصادف و یا خطای بینشی بلکه اتخاذ یک موضع استوار طبقاتیست که در این موارد طوفان را در جبهه ارتجاع و نیروهای امپریالیستی قرار میدهد.
همگام با نیروهای پرو روسی، ما شاهد موضعگیریهای نیروهای پرو امپریالیست غربی هستیم که البته از صراحت “قابل ستایش” زبان و گفتار گروه اول در آنها خبری نیست. این گروه نیز درست با تایید ادعاها و تبلیغاتی که منشا آن در دستگاههای خبری آمریکا و متحدیناش میباشد در بحران جاری نهایتا به حمایت از مواضع و اهداف دولت بایدن پرداخته و بدون توجه به این که در بر پا کردن شعلههای خانمانسوز این جنگ، امپریالیسم آمریکا یکی از عاملین اصلیست، این نقش را هر جا که توانسته کمرنگ و یا استتار نموده و به درجات متفاوت در رکاب ماشین جنگی تبهکاران ناتو و آمریکا ایفای نقش میکنند. جریان موسوم به حزب کمونیست کارگری یکی از پرچمداران چنین تفکریست. این به اصطلاح حزب، از نیروهای پرو امپریالیست غربی شناخته شده در جنبش ما زیر نام “کمونیست” و “کارگری” میباشد. این جریان در اتخاذ مواضع پرو آمریکایی دارای سابقه بدنامیهای پرشماری است. به عنوان مثال میتوان به موضعگیری آن در فاجعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و انفجار برجهای دوقلو اشاره کرد که در چارچوب آن، این حزب با اتکا به تئوریهای منصور حکمت، همگام با نئو کنسرواتیوهای آمریکا و دولت بوش، با دستپاچگی تمام به تایید مواضع و ادعاهای جهتدار دولت آمریکا در مورد نقش گروههای تروریستی اسلامی در انفجار مزبور پرداخت و زیر نام مبارزه با “اسلام سیاسی” دفاع از “سکولاریسم” به جای امپریالیستهای خالق و حامی این دار و دستههای اسلامی ارتجاعی، مخلوق آنها را بزرگترین خطر و دشمن بشریت معرفی کرد و به این وسیله به گونهای شرمگینانه در مقابل تبلیغات زهرآگین و نژادپرستانه هارترین جناحهای امپریالیستی علیه تودههای تحت ستم در کشورهای مسلمان سپر انداخت. جریان مزبور با اتخاذ چنین موضعی در جریان فاجعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ضمن تلاش برای پژواک دروغهای بلندگوهای تبلیغاتی بورژوایی که منافع امپریالیسم آمریکا و جریان سیا ساخته القاعده و بن لادن را متضاد نشان میدادند، بر عربدههای جنگ جنگ تا پیروزی بوشِ پسر و “جنگ بی پایان” وی نیز صحه گذاردند و قلمزنانِ نشریات این طیف در آنزمان، با نشاندن “اسلام سیاسی” به جای امپریالیسم به عنوان دشمن اصلی کارگران و زحمتکشان، به سهم خود برای ماشین جنگ و کشتار ارتجاعیترین جناحهای نظامی امپریالیستی آذوقه تهیه کردند. نیروهای آگاه به یاد دارند که کمی بعد در جریان اشغال افغانستان نیز این حزب لشکر کشی ارتش جنایتکار آمریکا برای به اصطلاح سرنگونی طالبان را با نظایر این مستمسک که آمریکا از طالبانِ مرتجع مدرنتر است تایید کرد. همکاریهای سیستماتیک با سلطنت طلبان آمریکایی و کمپینهای رسوای این جریان مانند “اکس مسلم” و “عریانگرایی” که در هماهنگی و خط و حمایت فاشیستیترین محافل امپریالیستی شکل گرفته و انجام شده است نیز معرف حضور فعالین جریانات مبارز میباشد.
با چنین سابقه رسواییست که جریان “حزب کمونیست کارگری” هنگام اتخاذ موضع در مورد جنگ اوکراین تمام تلاش خود را برای عمده کردن جنایات دولت روسیه و به همان نسبت کاستن از بار مسئولیت و جنایات آمریکا و متحدیناش در بحران جاری به خرج میدهد. به طوری که لیدر این حزب، حمید تقوایی در نوشتهای با نام “جنگ اوکراین، زمینهها و ویژگیها” در انترناسیونال شماره ۹۶۳ آسمان و ریسمان را به هم بافت تا ثابت کند که تجاوز روسیه به اوکراین با تمام تجاوزگریها و بحران سازیها و قلدر منشیهای آشکار امپریالیسم آمریکا در چند دهه اخیر “فرق” دارد و از آنها بدتر بوده است. او در این راه هیچ ابایی از تایید تبلیغات عوامفریبانه امپریالیستها به خود راه نداد تا آنجا که بدون در نظر گرفتن تمامی تحریکات ضد انقلابی و توطئهها و دخالتهای امپریالیستی دولت آمریکا در اوکراین با رسوایی بی حد و حصری مطرح کرد که در اوکراین “ما شاهد تهاجم یک حکومت دیکتاتور سرکوبگر به یک دموکراسی متعارف نوع پارلمانی هستیم”. به این ترتیب فرد مزبور حکومت زلینسکی این نوکر شناخته شده آمریکا و صندوق بین المللی پول و فاشیستهای اوکراین که با حمایت اربابان امپریالیست خود و با به زیر کشیدن دولت “منتخب” قبلی در جریان یک حرکت سازمانیافته به قدرت رسید و از آن زمان خون کارگران و زحمتکشان اوکراین را به شیشه کشیده است را “دمکراسی” جلوه داد. قابل انکار نیست که چنین موضعگیریای تکرار عوامفریبیهای دولت آمریکا و موضع این امپریالیسم در قبال بحران جاریست. این جریان همچنین تاکید میکند که “مسئول مستقیم و بلافاصله این وضع دولت روسیه و شخص پوتین است که با تهاجم نظامی به اوکراین رنج و درد وصفناپذیری را به مردم این کشور تحمیل کرده است”. (اعلامیه خطاب به مردم جهان – انترناسیونال ۹۶۳)
در جهت لاپوشانی نقش تجاوزکارانه و تبهکارانه آمریکا و متحدیناش در شعلهور کردن بحران و تسلیح و حمایت از طرف ارتجاعی دیگر جنگ یعنی حکومت دست نشانده زلینسکی و فاشیستهای حاکم بر اوکراین، لیدر جریان مذکور کوشید بر لشکرکشیهای فاجعهبار و خونین بیشمار آمریکا و جنایات توصیفناپذیر امپریالیسم آمریکا مثلا در اشغال افغانستان و عراق و نابود کردن لیبی و یمن و سوریه پرده ساتر کشیده و با عوامفریبی بی حد در نقش مدافع پر شور امپریالیسم آمریکا به میدان آمده و بگوید که “اینجا بر خلاف جنگهای رژیم چنجی نوع آمریکا این مردم اوکراین هستند که فعالانه به مقابله با جنگ برخاستهاند. این مهمترین تفاوت شرایط حاضر با جنگهای تهاجمی کمپ غرب در دهههای گذشته است. نیروی عمده و تعیین کننده در جنبش مقاومت مردم اوکراین و کشورهای دیگر نیروهای راست نیستند. در عراق و افغانستان و سوریه دولتها و نیروهای فوق ارتجاعی اسلامی میداندار مقابله با نیروهای مهاجم بودند اما در جنگ جاری این نیروها در کمپ طرف مهاجم قرار دارند.” (جنگ اوکراین، زمینهها و ویژگیها)
در ادامه، وکیل مدافع دولت آمریکا یعنی لیدر حزب کمونیست کارگری برای بیرون کشیدن امپریالیسم آمریکا از زیر نفرت تودهها در بحران کنونی، آمریکایی که پس از فروپاشی شوری سابق، ۱۴ کشور از کشورهای جدا شده و حوزه نفوذ شوروی سابق را به عضویت ناتو در آورد و در شرایطی که پس از به اصطلاح رژیم چنج در اکراین و کمک به روی کار آمدن هارترین نیروهای ارتجاعی فاشیست در آن کشور در صدد بود اوکراین را نیز به ناتو ملحق کند با عوامفریبی تمام مطرح میکند “علت و هدف این تهاجم بر خلاف جنگهای رژیم چنجی غرب، نه بسط نفوذ طرف پیروز جنگ سرد بلکه احیای قدرت طرف شکست خورده است”.
مدافعان “کمونیسم کارگری” حکمت در عوامفریبیهای خود در مورد علل جنگ اخیر و ماهیت بر پا کنندگان و مجریان آن تا آنجا سقوط میکنند که حتی خیل صادراتی مزدورانی که دولتهای آمریکایی و اروپایی برای تقویت نیروهای فاشیست فعال در اوکراین و ارتش ضد خلقی این کشور علیه روسیه به این کشور اعزام نموده را “نیروهای مردمی” (همان لفظ بلندگوهای تبلیغاتی غرب) مینامد و با رسوایی مدعی میشود که “عزیمت بیش از ٢٠ هزار شهروندان کشورهای دیگر به اوکراین برای مقابله با ارتش مهاجم، همه نشانه به میدان آمدن توده مردم است.” (همانجا)
در امتداد منطقی چنین تحلیل عوامفریبانهایست که راه حل حزب مزبور نیز درست آن “راه حلی”ست که مطابق منافع و خواست محافل امپریالیستی و طبقه حاکم در آمریکا با ظاهر عوامفریبانه تنظیم شده است “جنبش ضد جنگ اگر جنبشی در دفاع فعال از مقاومت مردم اوکراین علیه تهاجم نظامی دولت روسیه و محاکمه پوتین به جرم جنایت جنگی علیه مردم اوکراین نباشد حرکتی پاسیوستی و سترون است.” (همانجا)
البته در برخی مواقع در اعلامیهها و مواضع این حزب از “انحلال ناتو” و نفی تلاش “یک درصدیها” برای اعمال سلطه بر مردم اوکراین سخنانی گفته میشود که بیان آنها اولا حتی برای برخی از محافل طبقه حاکم یعنی سرمایهداران حاکم بر غرب _به شرط گرفتن نوک تیز حمله به سمت روسیه و شخص پوتین_ نیز قابل تحمل میباشد و ثانیا در مقایسه با حجم آتشباری این نیروی پرو امپریالیست غرب به رقبای روسی آمریکا و متحدین، ناچیز است و هدف از آن لاپوشانی پشتیبانی آشکار این جریان از امپریالیستهای غربی به ویژه آمریکا در مقابل رقبای روسیشان است.
بدون شک با جزییات بیشتری میتوان به اوج رسوایی مواضع نیروهای نامبرده در بالا در قبال جنگ اوکراین پرداخت. اما جنگ کنونی بستر دیگری برای تمام نیروهای واقعا انقلابی و مدافع طبقه کارگر است تا از ورای شعلههای خانمانسوز این جنگ بار دیگر بر صحت تعالیم واقعی و غنی مارکسیست-لنینیستی تاکید کنند و برای تودهها توضیح دهند که وضعیت جنگی کنونی نتیجه اجتناب ناپذیر گندیدگی نظام سرمایهداری جهانی و قرار گرفتن آن در آستانه مرگ در آخرین مرحله خود یعنی امپریالیسم میباشد. درست در چنین وضعیتی است که در چارچوب آن بزرگترین قدرتهای امپریالیستی با مشاهده چشم انداز احتضار این نظام برای تجدید تقسیم جهان در جهت حفظ و گسترش سلطه و بازارهای خود به جنگ متوسل میشوند. جنگ با همه ابعاد فاجعهبارش برای تودهها در نقاط مختلف جهان یکی از راههای تداوم بقای نظام سرمایهداری است که امپریالیستها برای تداوم بقای نظام این اهریمنی و استثمارگرانه به آن تکیه میکنند.
جنگ فاجعهبار در اوکراین نه یک جنگ عادلانه بلکه یک جنگ ارتجاعیست که بدون توجه به این که اولین گلوله را چه کسی شلیک کرده باید بدون چون و چرا محکوم گردد و طرفین واقعی این جنگ که امپریالیستهای روس و آمریکا و متحدیناش میباشند باید بدون هیچ گونه پرده پوشی به مردم معرفی شوند. تنها نیروهایی قادر به فهم ماهیت این جنگ ارتجاعی و ناعادلانه و در نتیجه اتخاذ موضعی مردمی در قبال آن خواهند بود که با اتکا بر اصول مارکسیست-لنینیستی و درک قانونبندیهای نظام جهانی کنونی به تحلیل این جنگ بپردازند. جنگ در اکراین و بحران بزرگ ناشی از آن به دلیل ماهیت امپریالیستی و ارتجاعیاش و منافع کوتاه مدت و دراز مدت طرفهای درگیر، فاقد کوچکترین عنصر مترقی و مردمی از هر طرف آن است. در جهانی که تحت استیلای نظام امپریالیستی قرار دارد و در بحرانهای علاج ناپذیر اقتصادی و سیاسی و اجتماعی غوطه میخورد، در جهانی که استثمارگران تنها با به راه انداختن جنگهای اهریمنی و نابودی نیروهای مولده و سرکوب طبقه کارگر و تودههای محروم و با پایمال کردن آشکار “ارزشهای” ادعایی نظام خویش قادر به مهار بحرانها و تعویق اضمحلال محتوم نظام خویش میباشند، به قول لنین “آنقدر باروت انبار شده که [-دیر یازود-] تفنگها خود به خود به شلیک خواهند افتاد!” (لنین- جنگ و انقلاب). در چنین شرایطی جنگ نفرتانگیز کنونی اکراین با هر فرجامی یعنی حتی برقراری صلح موقت بین طرفین اصلی، مبین و نشانهای از وقوع بحرانها و جنگهای اجتناب ناپذیر و گستردهتر آینده علیه طبقه کارگر و خلقهای تحت ستم تمام دنیا میباشد.
در نتیجه نیروهای سیاسی و طرفداران واقعی طبقه کارگر به جای تلاش عبث برای یافتن متحد در یکی از طرفهای این جنگ ارتجاعی باید به دنبال راههای سازماندهی و بسیج طبقه کارگر و تمام متحدیناش به منظور نابودی طرفین این جنگ و اصولا نظام سرمایهداری امپریالیستی که مولد این جنگهاست بگردند.
کمونیستها در تمام کشورها باید در حد توان خود به بسیج تودهها حول شعار “قطع جنگ و جنگ افروزی!”، “نه به تجاوزگری امپریالیستهای شرق و غرب!”، و “مرگ بر جنگ امپریالیستی!”، “زنده باد انقلاب کارگری!” بپردازند. این راه ممکن است طولانی و در حال حاضر دور از انتظار برخی نیروهای عافیت طلب که خود را واقعبین میخوانند بوده و یا به زعم آنان “پر هزینه” باشد اما تنها راه واقعبینانه برای رهایی از وضع دهشتاک حاکم است. در همان حال در مقایسه با راه بی ثمر و سترون عافیت طلبان، این راه نه تنها واقعیتر و کم هزینهتر میباشد بلکه راهی انقلابی است که در مقابل غلطیدن به ورطه خیانت به طبقه کارگر و همراهی با ماشین جنگی استثمارگران و راهزنان کوچک و یا بزرگ جهانی که زمینههای پیدایش و وقوع این جنگ را فراهم کردهاند قرار دارد.
در واقعیت امر تنها در چنین مسیریست که امکان نابودی جنگهای ارتجاعی مهیا خواهد شد و به قول لنین بدون شک “جنگی که سرمایهداران همه کشورها به پا کردهاند به پایان نخواهد رسید مگر با انقلاب کارگران علیه این سرمایهداران”.
در فقدان چنین انقلابی حیات طبقه کارگر و خلقهای تحت ستم جهان هیچگاه از فجایع مادی و معنوی ناشی از خطر جنگ و ناامنی نظیر شرایط به وجود آمده در افغانستان، عراق، سوریه، یمن، لیبی، کریمه و بالاخره اوکراین و … که ناشی از ذات و وجود نظام سرمایهداری است در امان نخواهند ماند. بکوشیم با هر امکانی که در دسترس داریم به تسهیل راه انقلاب در جهت رهایی کارگران از قید سرمایهداران یاری رسانیم.
ع. شفق
فروردین ۱۴۰۱
از همین دسته
سوریه جنگی که ماسکها در آن به کنار زده شد!
جلوهای دیگر از مواضع پرو-امپریالیستی “حزب کمونیست کارگری”
در ورای نسل کشی اسرائیل کدام منافع اقتصادی؟