شعارهای ما

مقدمه

جزوه “شعارهای ما” کوششی است در جهت توضيح جامع شعارهای سازمانی ما و اهدافی که اين شعارها در اين مرحله دنبال می کنند. در اين جزوه همچنين به برداشتی نادرست از شعار “پيش بسوی سازماندهی مسلح توده ها” برخورد شده، و در مورد مسأله “ولايت فقيه” از ديدگاه تئوری مبارزه مسلحانه توضيح داده شده است. ضرورت اين بحث از اين نظر است که اولا طيف وسيعی از جنبش کمونيستی در مخالفت با تئوری مبارزه مسلحانه، به تحريف شعارهای ما پرداخته و از اين نظر زمينه ای فراهم می نمايند تا نشان دهند که تئوری مبارزه مسلحانه غير علمی و غير مارکسيستی است و علاوه بر آن و مهمتر از همه، وجودِ برخی از برداشتهای نادرست در درون طيف معتقدين به مبارزه مسلحانه است که ضرورت اين بحث را بوجود آورده است. هستند کسانی که در لباس دفاع از تئوری مبارزه مسلحانه، و درکی مسخ شده از مبارزه طبقاتی، و با طرح شعارهای کلی، و باقی ماندن در حوزه تجريد است که، در حقيقت سدی در راه تکاملِ اين تئوری فراهم ميسازند. از اين نظر سازمان ما برای جلوگيری از برداشتهای نادرست از شعارهای ما و برای نشان دادنِ کاربرد و سيع و عملی اين شعارها و برای جلوگيری از ديدِ محدود نسبت باين شعارها اقدام به توضيح در اطراف شعارهای سازمانی نمود. باشد که اين اقدام زمينه ای برای پيش برد کارهای عملی رفقای سازمانی و هواداران ما گردد.

با ايمان به پيروزی راهمان

چريکهای فدائی خلق ايران


شعارهای ما در هر مرحله از يک سو منعکس کننده درکِ ما از وضعيت جامعه در آن مرحله، نيروهای درگير مبارزه در آن مرحله و صف آرائی آنها در مقابل يکديگر و از سوی ديگر نشان دهنده خط مشی مبارزاتی ايست که ما در اين مرحله در پيش ميگيريم و مطابق آن خط مشی به سازماندهی ميپردازيم. هر چه شعارهای ما روشن تر باشد کار مبارزاتی ما آسانتر و تبليغ خط مشيمان سهلتر ميباشد ولی روشنی شعارها زائيده صراحت و دقت تحليلهائی که اين شعارها از آن ناشی شده و هدفهائی است که اين شعارها درصدد تأمين آنها هستند.

روشنی و صراحت شعارها ايجاب می کند که در هر مرحله ما به شعارهای کلی ائی که در سراسر آن مرحله صادق اند اکتفا نکنيم و با تعقيب هر باصطلاح مرحله استراتژيک مبارزه و تحليل مشخص از تحول اوضاع، بنابه اقتضای هدفهای استراتژيک خود وظايف فوری و آنی خويش و هم چنين ديدگاه های خود را در مورد اين شرايطِ متحول، در شعارهايمان منعکس کنيم بدون آن شعارها، شعارهای باصطلاح تاکتيکی، شعارهای استراتژيک، جنبه مشخص و ملموس و عملی خود را از دست داده قادر نخواهند بود خط مشی مبارزاتی ما را در جنبش منعکس کنند. اگر ما در شرايط مشخص به تکرار شعارهای کلی اکتفا کنيم خود همين امر بهترين دليل آنست که حتی درکی روشن از آن شعارهای کلی نداريم.

گاهی فقدان تحليل مشخص از شرايط مشخص و فقدان شعارهای تاکتيکی، چهره خود را پشت ژستهای بظاهر انقلابی پنهان مي کنند و هر حرف مشخص را در مورد شرايط مشخص با شعارهای کلی خود مقايسه می کنند و ظاهراً به حقارت و ناچيزی اين شعارهای تاکتيکی در مقابل عظمت شعارهای استراتژيک خود حکم می دهند. ولی اين کار از هر کسی سر بزند شايسته کمونيستها که در مکتب لنين درس مبارزه را ميآموزند نيست.

بهرحال برای ما ارائه شعارها چه در زمينه استراتژيک و چه در زمينه تاکتيکی و تشريح مبانی و اصول و بردِ مبارزاتی اين شعارها بويژه از اهميت برخوردار است با طرح اين شعارها و قرار دادن آنها در مقابل شعارهای ديگران ما براحتی به توده ها امکان اين را ميدهيم که خط مشی انقلابی را از خط مشی های رفرميست و سازشکار باز شناسند و برای سازمان خود، کادرها و هواداران آن جهت گيری صحيح در امر مبارزه را ميسر ميسازيم. اين شعارها همچنين بما کمک می کند که در عمل و در واقعييات روزمره متوجه تحول اوضاع باشيم. شعارهای مشخص ما هر روز در پراتيک مبارزاتی خود ما و خلق ما به بوته آزمايش گذاشته ميشود و همين جريان عملی زودتر از هر گونه تحليل تئوريک، تحول اوضاع و تغيير شرايط را بما هشدار خواهد داد. البته اينجا صحبت از شعارهای سازمانی انقلابی است که با پراتيک مبارزاتی خويش سعی در تحقق شعارهای خود دارد.

ما در اينجا به چند شعاری که گمان می کنيم سازمان ما بايد در مرحله کنونی مطرح کند و نيز شعارهای تاکتيکی که فکر می کنيم در وضعيت ويژه کنونی طرح آنها با وظايف استراتژيک ما تطبيق می کند، می پردازيم و همين جا اضافه می کنيم که اينها به هيچ وجه تنها شعارهائی نيست که بتوان داد.

مرگ بر امپرياليسم و سگهای زنجيريش:

منظور ما از اين شعار چيست؟ اين شعار برای ما معنای بسيار وسيعی دارد ما مبارزه ملی و همبستگی انترناسيوناليستی اين مبارزه را در اين شعار در عين حال ابراز می کنيم. ما با اين شعار همبستگی مبارزه خلقهای کشورهای تحت سلطه را با مبارزه پرولتاريای کشورهای متروپل نشان می دهيم، ما نشان می دهيم که اين دو مبارزه در سطح جهانی بيک جريان تعلق دارند و ماهيتاً به جريان سوسياليسم در جهان مرتبط اند، هر دو برای برانداختنِ امپرياليسم يعنی عاليترين شکل تکامل سرمايه داری می کوشند. اين شعار در عين حال در نظر می گيرد که امپرياليسم برای حفظ و بقای خود اينجا و آنجا نوکران خود را ميگمارد، اينجا و آنجا و به ظاهر به آنها اختياراتی تعويض می کند، در حاليکه آنها جز عروسکهائی در دست امپرياليزم نيستند. ما باين ترتيب سياست نواستعماری را که امپرياليزم در پيش گرفته افشاء می کنيم و نشان می دهيم که اين ديکتاتورهای پوشالی که هر روز در گوشه ای سر برميدارند و ميدانداری می کنند، اين “بوکاسا” ها، “عيدی امين” ها، “پينوشه” ها، “نگودين” ها، آريامهر ها و خمينی ها که به ظاهر قدر قدرت مينمايند و هنگام سخن گفتن خود را به حد خدائی بالا ميبرند، جز سر سپردگان حقيری در درگاه امپرياليزم نيستند که سياست نو استعماری امپرياليزم آنها را به عربده کشی و گزافه گوئی واداشته است اين هشياری بما کمک ميکند که در محاسبات خود اشتباه نکنيم، سگهای زنجيری را با اربابان امپرياليستشان اشتباه نگيريم، خود را صرفاً به درگيری با سگهای زنجيری مشغول نکنيم تا اربابان آنها به هرگونه که می خواهند قدرت مانور داشته باشند.

بيک معنا ما در اين شعار آرمان سوسياليسم را با هدف استقلال طلبانه مبارزه ملی خويش و با آگاهی مارکسيستی خويش مياميزيم. بدون اين شعار کلی، بدون اين چهارچوبه، شعارهای بعدی ما نميتوانند صحت واقعی خود را بيابند.

مرگ بر حاکميت امپرياليسم:        

ما با اين شعار مسئله اصلی انقلاب يعنی قدرت دولتی و منشاء اصلی آن را نشان می دهيم ما با اين شعار بيان می کنيم که قدرت حاکمه در کشور ما از آنِ نيروی ملی نيست بلکه از آنِ امپرياليسم است که بر اقتصاد و سياست جامعه تسلط دارد و قدرت واقعی دولت از اين سلطه ناشی می شود.

در رابطه با اين شعار ما، شعار مشخص “مرگ بر رژيم وابسته به امپرياليسم جمهوری اسلامی” را می دهيم و منظورمان از اين شعار مبارزه با حاکميت امپرياليستی در شکل مشخص اعمال آن و در زمان حاضر است و با حاکميت امپرياليستی بطور مجرد نمی توان مبارزه کرد، اين حاکميت خود را در اشکال مشخص با (رژيم سلطنتی، رژيم جمهوری اسلامی و غيره) متجلی می سازد و ما با مبارزه با اين رژيمها در عين حال در نظر داريم که اين رژيم ها قائم به ذات نبوده و هستی خود را از وابستگی و حمايتِ امپرياليسم دارند. ما هرگز شعارهايي نظير “مرگ بر رژيم جمهوری اسلامی” و محدودتر از آن “مرگ بر رژيم خمينی” را نمی پذيريم، چرا که اين شعارها وابستگی اين رژيم را به امپرياليزم ناديده می گيرند و با مبارزه بر عليه يک دار و دسته بظاهر حاکم، مبارزه بر عليه امپرياليسم را که اين دار و دسته ها قدرت خود را از او دارند، از ياد می برند.

و باز در همين رابطه ما شعار بسيار محدودترِ “مرگ بر خمينی سگ زنجيری امپرياليسم” را مطرح می کنيم و اين نه از لحاظِ قدرت مادی است که در دست خمينی متمرکز است، به هيچوجه چنين نيست. به نظر ما خمينی مشخصاً هيچگونه نظارت و رهبریِ قابلِ اعتنائی بر ماشين دولتی کنونی اعمال نمی کند، ولی امپرياليسم از نام او حداکثر استفاده را می نمايد. خمينی در نظر توده ها سمبل خيانت تلقی ميشود او که مانند تمام خيانتکاران تاريخ زمانی بر دوش توده ها بود امروز مورد نفرت بسيار شديد آنهاست. توده ها آشکارا می بينند که شخص خمينی به آنها دروغ های بزرگی گفته است. از طرف ديگر امپرياليسم قبل از سقوط شاه سعی بسيار کرد تا با اتکاء بنام خمينی از گسترش دامنه نهضت خلق جلوگيری کند و پس از سرنگونی شاه علناً سعی کرد بنام خمينی اين نهضت را بطور قطعی سرکوب نمايد. پس اين شعار نام خمينی را به دليل تحليل مشخص از نقش اين فرد، در خود دارد ولی در عين حال مراقب است که مبادا نيروی مستقلی برای او قائل شود، نيروئی که بواقع فاقد آنست.

زنده باد مبارزه مسلحانه که تنها راه رسيدن به آزادی است:

اين شعار از ضرورتِ درهم شکستنِ قهر آميزِ ارتش امپرياليستی (و تما زوائد آن) که تکيه گاه اصلی سلطه امپرياليستی است و تداوم اين مبارزه تا سرنگونی اين سلطه ناشی می شود.

زنده باد جمهوری دمکراتيک خلق:

اين شعار مسئله قدرت سياسی را پس از سرنگونی امپرياليسم مطرح می کند، در اين حاکميت همه طبقات و قشرهائيکه در مبارزه ضد امپرياليستی سهيم بوده اند در قدرت شرکت دارند و از آنجائيکه مبارزه ضد امپرياليستی بدون رهبری طبقه کارگر به پيروزی نهائی نمی رسد در جمهوری دمکراتيک خلق رهبری و هژمونی با پرولتاريا است، برای ما جمهوری دمکراتيک خلق، دمکراسی نوين، جمهوری دمکراتيک نوين معنای يکسانی دارند و همه نشان دهنده حاکميت خلق برهبری طبقه کارگرند.

پيش به سوی سازماندهی مسلح توده ها، زنده باد مبارزه مسلحانه که تنها راه رسيدن به آزادی است، بايد در جريان مبارزات توده ها در هر شکل و سطحی که باشد، قرار گرفت و آنرا ارتقاء داد.

ما در اين سه شعار بطور کلی تمام وظيفه مبارزاتی خود را در اين مرحله مطرح می کنيم و با تکيه بشکل اصلی مبارزه يعنی مبارزه مسلحانه تمام وظايف خود را در قبال مبارزات توده ها مطرح می نمائيم. ولی مسلم است که اين شعارهای کلی فقط در صورتی مفهوم واقعی پيدا می کنند که بشکل شعارهای مشخص متجلی شوند و در اين رابطه است که ما شعارهائی نظير “پيش بسوی تشکيل هسته های مسلح کارگری”، “پيش به سوی سازماندهی دسته های چريکی”، “پيش بسوی ايجاد پايگاههای چريکی” و بالاخره “پيش بسوی تشکيل ارتش خلق” را مطرح می کنيم و هر يک از آنها پاسخ گوی وظايف ويژه ای قرار می دهيم.

در مورد شرکت در مبارزات توده ها و سازماندهی اين مبارزات، ما مخصوصاً بايد مراقب باشيم که اگر دنباله روی از مبارزات توده ها در اين زمينه شايسته کمونيستها نيست، ولنتاريسم بطور کلی بيهوده و بی اثر است. شعارهائی که در رابطه با مبارزات توده ها بايد کاملا با توجه به شرايط مشخص و سطح تکامل اين مبارزه چگونگی آن طرح گردد، لذا در اين زمينه بيشتر از هر زمينه ديگری بايد به طرح شعارهای مشخص و اجتناب از شعارهای کلی پرداخت. در مبارزات توده ها نمی توان شکل معينی را از پيش تعيين و تبليغ نمود جريان خودِ اين مبارزه است که نشان می دهد بهترين شکل مبارزه ای را که می توان در اينجا طرح و تبليغ نمود، چيست. گاهی اوقات اين توجه به سطح مبارزات توده ها را بعنوان “دنباله روی از جريان خود بخودی” مورد انتقاد قرار می دهند. اين انتقاد از ولنتاريسمی لجام گسيخته سرچشمه می گيرد که ابداً به شرايط تکامل مبارزات توده ها توجه ندارد. مثلا توجه به همين پيدايش شعار تشکيل شوراها در انقلاب روس بخوبی می تواند به ما نشان دهد که چگونه در مبارزات توده ای، خود توده ها راهنمای پيشاهنگ شان برای طرح شعارها می شوند. ما توده ها را می بينيم که در جريان خيزش خود بخودیِ خود، دست به تشکيل نوعی از شوراها ميزنند و انقلابيون را می بينيم که با توجه باين سطح از مبارزات توده ها شعار شوراها را با محتوائی انقلابی به پرچم مبارزاتی تبديل می کنند و تشکيل شوراها را از امری خود بخودی و پراکنده و با ايده های رفرميستی به جريانی انقلابی و سازمان يافته مبدل می نمايند. چنين نيست که انقلابيون از پيش با شعار تشکيل شوراها به صحنه کشيده باشند و توده ها برای تحقق اين شعار بپا خيزند. اين تجربه انقلاب روس را می توان در تمام تجربيات مبارزات توده ای ديد. کار انقلابی در ميان توده ها اين نيست که ببينيم انقلابي ترين شعاری که می توانيم بدهيم چيست؟ بلکه اينست که ببينيم انقلابی ترين شعاری که می توان با توجه به سطح ويژه مبارزات توده ها و شرايط مشخص داد و آنها را برای تحقق آن بسيج کرد چيست؟

پيش بسوی سازماندهی مسلح توده ها:

به شعار “پيش بسوی سازماندهی مسلح توده ها” و “تشکيل هسته های مسلح کارگری” و غيره انتقاد شده است که گويا اين شعارها منعکس کننده تاکتيک “دفاع از خود مسلحانه” است، بخصوص باستناد به يکی دو جمله از مصاحبه رفيق اشرف نظير اينکه “هرجا به خلق حمله شود، ما مقاومت خلق را سازمان می دهيم” و يا اينکه “امپرياليسم در کمين انقلاب ماست”، ادعا می شود که گويا ما قصد داشته ايم که حداکثر با استفاده از تاکتيک دفاع از خود مسلحانه به تسليح مردم بپردازيم.

کسانی که اين گونه انتقاد می کنند، معمولا به يک کار دست نمی زنند و همين امر باعث می شود که انتقادِ آنها برای شنونده، يا خواننده خالی از ذهن، منطقی جلوه کند. بسيار طبيعی است شعار فقط سازماندهی است و عمل مسلحانه مشروط بآنست که دشمن حمله کند، پس اين همان تاکتيک دفاع از خود مسلحانه است. ولی آنچه را که اين افراد توضيح نمی دهند، آنست که آيا واقعاً تاکتيک دفاع از خود مسلحانه چيست؟ گاهی سربسته ما را به کتاب “انقلاب در انقلاب” دبره در اين مورد مراجعه می دهند و ما از قضا اين کار را کرده ايم و به کتاب دبره رجوع کرده و ديده ايم که دبره به تاکتيک خاصی، تاکتيک دفاع از خود مسلحانه می گويد که سه عنصر اساسی آن عبارتند از اشغالِ يک منطقه دهقانی يا کارگری و آزاد کردنِ آن از دست دشمن، تسليح توده های کارگری يا دهقانی بدون تشکيل يک ارگان جنگی خاص و بالاخره نشستن در انتظار حمله دشمن به اين منطقه و اقدام به دفاع در مقابل اين حمله در حد همين منطقه، اينست تاکتيک دفاع از خود مسلحانه، مثلا آنچه که دبره می فهمد و بنا به گفته دبره همين تاکتيک از طرف تروتسکيست های امريکای لاتين مخصوصاً زياد بکار برده می شود، ولی آيا اين تاکتيک شباهتی با شعار کلی “پيش بسوی سازماندهی مسلح توده ها” دارد، که از طرف سازمان ما مطرح شده؟ آيا ما هرگز گفتيم اين سازماندهی نبايد به تشکيل هسته ها و دسته های ويژه سياسی و نظامی منجر گردد که به هر گونه عمليات نطامی در هر کجا قادر باشند؟ آيا اگر گفتيم در مقابل حمله مقاومت را سازمان می دهيم، هرگز گفتيم اين مقاومت را نه بوسيله نيروی سازمان يافته مسلحی که تشکيل داده ايم و در طي يک جنگ واقعی، بلکه زنان و مردان و حتی کودکان يک منطقه را مسلح کرده، ميگوئيم در مقابل هجوم دشمن از منطقه خود دفاع کن. در کجا ما چنين سخنی گفته ايم؟ آيا مگر ما مثلا به جنبش مقاومت کردستان بعنوان يک جنگ تمام عيار نمی نگريستيم؟ آيا حتی اگر قبول کنيم که اين جنگ، جنگی دفاعی است، به معنای آنست که تاکتيک دفاع از خود مسلحانه در آن بکار ميرود؟ به هيچوجه چنين نيست وجود نيروهای پيشمرگ کافی است تا ديگر نتوان از تاکتيک دفاع از خود مسلحانه صحبت کرد. البته در همين کردستان يا همانطور که دبره توضيح می دهد در ويتنام و چين مناطق آزاد شده، اغلب به وسيله مردم مسلح حفاظت ميشد و در صورت حمله دشمن مرد و زن و کودک همه مسلحانه به دفاع از منطقه خود بر می خاستند، ولی به اين ديگر نمی شد به معنای واقعی کلمه تاکتيک دفاع از خود مسلحانه نام نهاد، هر چند که تمامی خصوصيات آنرا داشت. وجود ارتش ويت مينه که بطور منظم جنگ را در جبهه های متحرک پيش می بّرد، مانع از آن می شود که اين “دفاع از خود مسلحانه” را همان “تاکتيک دفاع از خود مسلحانه” به معنای واقعی کلمه بدانيم.

حتی دفاعی بودن طبيعت جنگ مانع از آن نمی شود که جنگ با تمام تاکتيک های تعرضی و دفاعی خويش جريان يابد. ولی اين تازه به آن معنی نيست که ما بر خصلت دفاعی مبارزه خويش تأکيد خاصی داشته باشيم به هيچ وجه چنين نيست. شعار پيش بسوی سازماندهی مسلح توده ها نه بعنوان يک شعار مجرد، بلکه در چهارچوبه يک خط مشی معينی در کنار شعارهای استراتژيک ديگری مطرح می شوند که هر گونه توهمی را برای آنهائی که مشخصاً نخواهند خود را دچار توهم کنند، در اين مورد از بين می برد. ما در کنار شعار “پيش بسوی سازماندهی مسلح توده ها” شعار “تنها ره رهائی، جنگ مسلحانه” است را نيز می نوشتيم. شعار “تنها ره رهائی، پيوند با فدائی” را نيز می نوشتيم و کسی که اين شعار را از آن چهارچوبه جدا کند می تواند، به هر شکل که بخواهد نتيجه گيری نمايد. مخصوصاً از شباهت کلمات در اين موارد بسيار می توان سوء استفاده کرد. ولی همانطور که خود دبره در بخش مربوط به تاکتيک دفاع از خود مسلحانه نشان می دهد، تاکتيک دفاع از خود مسلحانه ای که در ويتنام بکار می رفت، طبيعتاً با تاکتيک دفاع از خود مسلحانه ای که در امريکای لاتين توسط تروتسکيستها بکار می رفته، متفاوت بوده، اين تفاوت نه در کلمات و حتی نه در شيوه عملکرد اين دو تاکتيک، بلکه در وجود يک استراتژي کلی نهفته بود. در ويتنام ارتش ويژه ای تشکيل شده بود که قادر بود در هر عرصه ای نبرد کند و می کرد. در امريکای لاتين تروتسکيستها چنين ارتشی را ايجاد نمی کردند. اين تفاوت استراتژيک باعث می شد که تاکتيک دفاع از خود مسلحانه که از طرف هر دو جريان بکار گرفته ميشود، وضعيت کاملا متفاوت پيدا کند. بطور کلی هر شعار تاکتيکی را بايد در رابطه با استراتژي بررسی کرد و رفقائی که يک شعار تاکتيکی را از کل استراتژي جدا می کنند، و مورد انتقاد قرار می دهند، کار خود را به هيچ جا نمی رسانند. حتی امکان آنرا نمی يابند که مورد استناد خود را باز کنند و تحليل نمايند. آنها نمی خواهند نشان دهند که تاکتيک دفاع از خود مسلحانه مورد نظر دبره که در امريکای لاتين از طرف تروتسکيست ها به مورد اجرا قرار ميگيرد، بر اساس درک آنها از قيام های توده ای قرار دارد، در حاليکه مبارزه مسلحانه ما با قبول جنگ توده ای طولانی، استراتژي کاملا متفاوتی را مطرح می کند و حتی اگر در مواردی از تاکتيک های صرفاً دفاعی استفاده کند، باز هم آنرا بايد در رابطه با اين استراتژي مورد ارزيابی قرار داد و صحت و سقم آنرا نشان داد. نه آنکه بطور کلی بدليل دفاعی بودن آنرا طرد نمود. وقتی کار به جنگ کشيد، جنگ با تعرض، دفاع و عقب نشينی عجين است.

“ولايت فقيه”:

پس از آنکه مدتها شاهد بوديم که سازمانهای کمونيستی سعی می کردند با تحليل های بظاهر مارکسيستی رژيم کنونی را نماينده اقشار مختلف خرده بورژوازی و يا “کاست روحانيت” به دانند، امروز که ديگر ورشکستگی اينگونه تحليلها بطور کلی آشکار شده است با عبارتی نظير “رژيم ولايت فقيه”، “رژيم خمينی” (با جلاد يا بی جلاد) و غيره همچنان به پرده پوشی ماهيت وابسته به امپرياليسم رژيم کنونی مشغولند، چنان سخن از “رژيم ولايت فقيه” يا “رژيم خمينی” می گويند که گوئی نهاد مستقلی با ويژگی های معينی موجود است. ولی آيا در واقع امر اين “رژيم ولايت فقيه” چيست؟ و اين “خمينی فقيه” واقعاً مشغول حکومت برای خودش و “ولايت” خودش است؟ القاء چنين تصوری به مردم، زيان بسيار به نهضت ما وارد خواهد ساخت. اگر امروز از نظر تهييجی چنين عباراتی بتواند اثراتی داشته باشد در ادامه مبارزه ضد امپرياليستی ما زمينه را برای انحرافات بزرگی آماده می کند. “ولايت فقيه” در قانون اساسی ايران فقط يک معنای سياسی دارد و آن اينست که صراحتاً به مردم ميگويد اراده شما در مقابل رژيم موجود هيچ ارزشی ندارد و سخنی بالاتر از سخن اين رژيم نيست. ولايت فقيه حتی به عنوان قدرت يک نفر و از آن محدودتر حتی به معنای قدرت خمينی نيست. اصلی که ديکتاتوری امپرياليسم برای حاکميت خود لفافه ايدئولوژيک مذهبی می تراشد، اين اصل را به اين صورت بيان می کند و اگر روزی اين لفافه را به دور انداخت آنرا به شکلی ديگر بيان خواهد کرد و شايد هم بدون آنکه به بيان آن به پردازد آن را اعمال کند.

اصل ولايت فقيه به عنوان يک اصل حکومتی، به صورتی که در قانون اساسی کنونی آمده، هيچگونه سابقه تاريخی ای در مذهب شيعه ندارد و اين مذهب چه آن زمان به عنوان مذهب مخالفين حکومت مطرح بود و چه زمانی که به عنوان مذهب رسمی در کنار دولت قرار گرفت هرگز به ولايت فقيه به عنوان اساس حکومت نگاه نمی کرد. ولايت فقيه در معنای بسيار محدود و در مورد تکاليف مدنی اشخاص و لزوم اطاعت افراد از فقيه در اين زمينه ها تکيه می کرد و هرگز هيچيک از فقهای شيعه در طول تاريخ خواستار تنظيم حکومت بر اساس امر و نهی فقيه نبودند و هيچ جنبشی با اين مظمون در تاريخ شيعه ديده نشده است. حتی خمينی نيز در جنبش اخير چنين خواستی را مطرح نکرد و “ولايت فقيه” را در مقابل حکومت شاه قرار نداد. او در مقابل همواره تأکيد بر آزادی مردم و کنار رفتن خود از صحنه سياست ميکرد. اصل ولايت فقيه نه شعار مبارزاتی خمينی بلکه بنياد ديکتاتوری بورژوازی وابسته است و به همين دليل هم هست که خمينی آنروزی که بر دوش مليونها مردم ايران قرار داشت آنرا عنوان نکرد و هنگامی آنرا اعلام نمود که تصميم خود را بر سرکوب نهضت مردم آشکارا کرده بود. از آنچه بر سرِ شريعتمداری آمد به خوبی ديديم که هيچ حکومتی تاکنون در ايران و در ساير کشورهای مسلمان با اين وقاحت و صراحت اصل “ولايت فقيه” را به معنای مذهبی و متداول آن زير پا نگذاشته است. همان طور که امروز شايد همه قبول کنند که بحث بر سر حکومت “روحانيون” نبوده و هرگز تا اين حد و با اين شدت روحانيون در ايران تحت پيگرد و آزار قرار نداشته اند (اگرچه ظاهراً از طرف بخش ديگری از روحانيون باشد) همانطور هم بايد گفت بحث بر سرِ اصل ولايت فقيه نيست و تاکنون هرگز در ايران اين اصل تا اين حد پايمال منافع حکومت وقت نبوده است.

با ايمان به پيروزی راهمان

چريکهای فدائی خلق ايران