نگاهی گذرا به وابستگی سلطنت پهلوی به امپریالیستها‏ (بخش دوم:‎ محمدرضا شاه)

به نقل از: پیام فدایی، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران، شماره ۲۵۴، شهریور ماه ۱۳۹۹

خاندان پهلوی و سلطنت طلبان که به قدرت مبارزات توده های قهرمان ایران به زباله دان تاریخ سپرده شده اند، امروز با کمک رسانه های امپریالیستی مانند صدای آمریکا‏‏‏‏ ، بی بی سی ، من و تو و غیره به تکاپو افتاده اند تا شاید بتوانند دوباره بر ایران مسلط شده و با تدوام وابستگی جامعه ایران به امپریالیست ها، نوکر صفتی خود را به اربابان شان ثابت کنند. در قست اول این مقاله نگاهی به حکومت رضا شاه داشتیم که دست نشانده امپریالیسم انگلیس بود و برای خدمت به نفوذ هر چه بیشتر این امپریالیسم در ایران، توده های رنجدیده و نیروهای آزادیخواه در جامعه را زیر چکمه های خونین دیکتاتوری خود قرار داده بود. اکنون نگاهی به چگونگی وابستگی رژیم شاه به امپریالیست ها بیفکنیم.

در تابستان 1320 و در بحبوحه جنگ جهانی دوم، ایران به اشغال نیرو های متفقین در آمد، امری که عملا بر تاریخ مصرف رضا شاه نقطه پایان گذاشت. به این ترتیب در سال 1320 امپریالیسم انگلیس، پسر رضا شاه به نام محمدرضا را به جای پدرش بر تخت سلطنت نشاند.  پس از سقوط دیکتاتوری رضا شاه، هم به دلیل اوضاع جهانی و جاری بودن جنگ جهانی دوم که از جمله امپریالیسم انگلیس سخت به آن مشغول بود و هم به دلیل رشد مبارزات توده ها در سراسر ایران، حکومت در شرایط ضعیفی به سر می برد و محمدرضا شاه قادر به اعمال دیکتاتوری همچون دوران رضا شاه نبود.  به همین دلیل هم در طی دوازده سال جامعه ایران شاهد یک دوران هرج و مرج شبه دمکراتیک بود. در این دوره مبارزات توده ها برای ملی کردن نفت رشد یافت و دکتر مصدق به نخست وزیری رسید تا مبارزه برای ملی شدن نفت رارهبری و عملی سازد. اما کودتای امپریالیستی 28 مرداد سال 1332 که بوسیله آمریکا‏‏‏‏ و انگلیس سازمان داده شده بود به سرنگونی دولت مصدق منجر گردید و امپریالیست ها محمدرضا پهلوی که بدلیل مبارزات مردم از کشور فرار کرده بود را دوباره به قدرت رساندند. 

محمدرضا همچون قبل به فعالیت های ضد انقلابی خود ادامه داد و بعد از مدتی کوتاه توانست ابزارهای دیکتاتوری را یکی بعد از دیگری احیا نموده و و برنامه های امپریالیست ها را عملی سازد. یکی از مهم ترین و بزرگترین عوامل وابستگی اقتصاد ایران به امپریالیست ها‏ صنعت نفت بود که علت اصلی خشم دولت های یاد شده از دولت مصدق هم بدلیل ملی کردن نفت در ایران بود.   

مصدق بعنوان نماینده بورژوازی ملی، در آن دوره توانسته بود با شعار ملی کردن صنعت نفت ضربه بزرگی به سلطه امپریالیسم انگلیس وارد کند. اما بعد از کودتای امپریالیستی 28 مرداد و سقوط مصدق ، حل مسله نفت که بمدت نزدیک به چهار سال فروش آن به وقفه افتاده بود ، در دستور کار حکومت کودتا و شاه در راس آن حکومت قرار گرفت. در نتیجه با توافق آمریکا‏‏‏‏ و انگلستان کنسرسیومی از شرکتهای نفتی شکل گرفت که به موجب آن شرکت های نفتی بین المللی عضو کنسرسیوم (آمریکا‏‏‏‏ – انگلیس – فرانسه – هلند) می توانستند بمدت 25 سال از منابع نفتی ایران بهره برداری کنند. دولت کودتا با این کنسرسیوم قرارداد بست. در آن قرار داد از جمله گفته شده بود که این شرکت ها می توانند در هر نقطه کشور ایران عملیات اکتشاف و استخراج نفت را با هزینه دولت انجام دهند. همچنین امپریالیست ها‏ی مذکور در رابطه با این قرار دارد ، امتیاز وسیعی را در بنادر – راه آهن – سرویس تلفن و تلگراف و بی سیم و هواپیمایی بدست آوردند.  بر اساس قرارداد کنسرسیوم 40% سهام نفت به انگلستان یعنی شرکت نفت “ایران و انگلیس” و 40 % آن به پنج شرکت بزرگ آمریکا‏‏‏‏یی و 20% بقیه به شرکتهای فرانسوی و هلندی واگذار گردید. بدین ترتیب است که صنعت نفت ایران که یکی از مهم ترین منابع اقتصادی کشور را تشکیل می داد به دست شرکت های امپریالیستی به غارت برده شد و وابستگی رژیم به بیگانگان را تحکیم بخشید و مبارزات مردم ایران را که برای ملی کردن صنعت نفت بپا خاسته بودند را پایمال کرد.

یکی دیگر از جلوه های وابستگی شاه به امپریالیسم که باعث رشد و نفوذ و گسترش هر چه بیشتر سرمایه های امپریالیستی در ایران گردید را می توان در رابطه با اصلاحات ارضی شاه نشان داد. در رابطه با این موضوع باید بدانیم که پس از کودتای 28 مرداد ، امپریالیسم آمریکا‏‏‏‏ بتدریج در ایران بقدرت اصلی تبدیل گردید و رژیم کودتا ، قانون جلب و حمایت سرمایه های آمریکا‏‏‏‏یی را بتصویب رساند. بدین ترتیب ما شاهد سیل وام های آمریکا‏‏‏‏ و کالا های آمریکا‏‏‏‏ در ایران بوده ایم که باعث رشد و نفوذ بیشتر آمریکا‏‏‏‏ در ایران گردید، بطوری که اربابان شاه (در زمان اصلاحات ارضی ، دولت کندی روی کار بود) برای بوجود آمدن شرایط مناسب برای صدور هر چه بیشتر کالا و سرمایه به ایران، خواستار اجرای اصلاحات ارضی در ایران گردیدند.  رژیم شاه در جهت اجرای این حکم که با تبلیغات پر سر و صدا از آن بعنوان “انقلاب سفید” نام می برد، به این کار اقدام نمود. اصلاحات ارضی مبادلات تجاری ایران و آمریکا‏‏‏‏ را به نفع صدور کالاهای آمریکا‏‏‏‏ئی به ایران به طور چشمگیری افزایش داد.

اصلاحات ارضی برخلاف تحلیل بسیاری از روشنفکران در آن زمان برای بهتر کردن زندگی دهقانان نبود که گویا به این وسیله از جنبش آن ها جلوگیری شود. اساساً اصلاحات ارضی و انقلاب سفیدی که بوسیله رژیم وابسته و تحت سلطه امپریالیسم مطرح شده بود به هیچ وجه نمی توانست در جهت از بین بردن درد ها و زخم های بی شمار دهقانان و مردم باشد و به آنان رهایی ببخشد. در همین رابطه بجا است که یادی از خسرو گلسرخی فدایی خلق که پس از زندان و شکنجه بدست دژخیمان رژیم شاه به جوخه های تیرباران سپرده شد ،داشته باشیم و یاد او و رفیق همرزمش کرامت دانشیان را گرامی بداریم که در وصیت نامه اشان خود را فدایی خلق نامیده اند و مرگ خود را هدیه ای نا چیز برای پیروزی خلق دانسته اند . خسرو گلسرخی در قسمتی از دفاعیات خود در بیداگاه های ضد خلقی شاه با اشاره به اصلاحات ارضی چنین میگوید: “اصلاحات ارضی در ایران تنها کاری که کرده ، راهگشای برای مصرفی کردن جامعه و آب کردن اضافه تولید بنجل امپریالیسم است. در گذشته اگر دهقان تنها با خان طرف بود ، حالا با چند خان طرف است: شرکت های زراعی ، شرکت های تعاونی… . آقای رئیس دادگاه ! کدام شرافتمند است که در گوشه و کنار تهران ، مثل نظام آباد ، مثل پل امامزاده معصوم ، مثل میدان شوش و میدان دروازه غار برود ، با کسانی که یک دستمال زیر سر دارند ، صحبت کند ، بپرسد از کجا آمدید ؟  چه می کنید ؟ “می گویند ما فرار کرده ایم” ما فرار کرده ایم ، از چه ؟ “از قرضی که داشتیم و نمی توانستیم بپردازیم”. 

انقلاب سفید تا اندازه زیادی باعث نابودی شیوه تولید فئودالی گردید. با اصلاحات ارضی، حدود 40% از دهقانان برای همیشه از داشتن زمین محروم شدند. این اصلاحات، سیل دهقانان را به شهر کشاند و “ارتش ذخیره کار” بزرگی را در جهت استفاده سرمایه داران وابسته به وجود آورد و بر بستر رشد سلطه امپریالیسم ، باعث رشد هر چه بیشتر بورژوازی وابسته گردید که طبقه حاکم در ایران را تشکیل داد .

در ادامه وابستگی رژیم شاه به امپریالیسم ، باید به این امر توجه داشت که یکی دیگر از مهم ترین و ضروری ترین خواسته های امپریالیسم در کشورهای تحت سلطه خود تسلط بر دستگاه های نظامی و امنیتی آن ها می باشد که از یک طرف برای سرکوب توده ها و از طرف دیگر برای حفظ سلطه خود آن را ضروری می داند.  رژیم شاه تحت حمایت امپریالیست ها‏ و در رأس آن ها ، امپریالیسم آمریکا‏‏‏‏ با قدرت گیری هر چه بیشتری ، شروع به خرید جنون آمیز تسلیحات نظامی کرد که چه بسا که نیروی های ارتش طرز استفاده آن ها را هم نمی دانسته اند.  به همین دلیل ده ها هزار مستشار نظامی و آمریکا‏‏‏‏یی وارد ایران شدند ، تا هم مدیریت راه اندازی ، استفاده و نگهداری از این تجهیزات مدرن و پیشرفته را بدست بگیرند و هم در جهت اهداف استثمارگرانه خود بتوانند ایران را به ژاندارم منطقه تبدیل نمایند . در همین رابطه است که آمریکا‏‏‏‏ از شاه خواستار به عهده گرفتن مسولیت های بیشتری در منطقه خاورمیانه شد.  این منطقه برای امپریالیست ها‏ بسیار مهم بوده و اهمیت استراتژیک دارد. کشورهای خلیج فارس ، بدلیل برخورداری از معادن نفت و گاز و اتکای کشورهای صنعتی به منابع انرژی، برای امپریالیست ها‏ نقش مهمی ایفا می کنند و از طرفی دیگر در آن زمان ترس دولت آمریکا‏‏‏‏ از تهدید و نفوذ شوروی در همسایگی ایران در آن نقش بسزایی را داشته است به خصوص که این قدرت جهانی خود را اردوگاه سوسیالیسم هم می نامید.  در این جا، چون پرداختن به همه خرید های نظامی شاه از امپریالیست ها‏ امکان پذیر نیست تنها به برخی از خریدهای تسلیحات نظامی رژیم شاه که شامل پیشرفته ترین و مدرن ترین تسلیحات نظامی می شود، اشاره می کنم.  از آن خرید های نظامی می توان از هواپیماهای مخصوص جنگ با زیر دریایی ، هاروکرفت موشک انداز ، هواپیماهای کوچک عمود پرواز ، هلی کوپترهای مین انداز نام برد و یا خرید هفت فروند رادار هشدار دهنده موسوم به (آواکس) که فقط بهای آن بالغ بر 1230 میلیون دلار بوده است. در مورد نمونه آخر (آواکس) قابل تأکید است که این هواپیما اساسا برای کشورهای عضو ناتو بوده است ، اما رژیم شاه اولین کشور غیر عضو ناتو بود که اجازه خرید این هواپیمای فوق پیشرفته را داشت. از نمونه های دیگر از خریدهای تسلیحات نظامی که بعد از سفر رسمی نیکسون به ایران در سال 1972 انجام شده، در “تاریخ روابط خارجی ایران در دوره پهلوی” (نشر صدای معاصر صفحه 201)، مطالبی مطرح شده و  در مورد برخی از خرید های نظامی رژیم شاه چنین نوشته شده است: “سلاح هایی به مبلغ 2\1 میلیارد دلار به آمریکا‏‏‏‏ سفارش داد که شامل 175 فروند جت جنگنده و پانصد هلی کوپتر و تعداد زیادی موشک زمین به هوا بوده است”.  گذشته از امپریالیسم آمریکا‏‏‏‏ که بیشترین سود را از فروش تسلیحات نظامی می برد ، کشورهایی مانند انگلستان ، ایتالیا ، آلمان و حتی شوروی سابق از این نعمت بی بهره نبوده اند.  اگر به بودجه دفاعی آن دوره نگاه کنیم چنین می باشد. “بودجه دفاعی ایران در سال 1349 که معادل 844 میلیون دلار بوده تا سال 1356 به 10 میلیارد دلار افزایش یافته است.” ( هوشنگ مهدوی ، عبدالرضا ، در کتاب سیاست خارجی ایران در دوره پهلوی ، نشر البرز در صفحه 398).  

در کنار دستگاه نظامی رژیم شاه که اشاره ای کوتاه به آن شد ، دستگاه امنیتی هم در کشور از نقش مهم و حساسی برخوردار بود.  دستگاه ساواک که یکی از مخوف ترین و نفرت انگیز ترین دستگاه امنیتی در کشور بود با حمایت و پشتیبانی دولت آمریکا‏‏‏‏ بوجود آمد.  این دستگاه مخوف، عامل اعدام و شکنجه بهترین فرزندان خلق و انقلابیون در ایران بوده است.  طبق نوشته ای در ویکی پدیا ، در بین سال های 1350 تا 1355 ، 368 نفر از چریکهای مخالف رژیم در این دستگاه (کشتار  امنیتی) بقتل رسیده اند.  واقعیت این است که در دوره شاه جلاد ، کمتر انسان های آزادیخواه و نیروهای انقلابی بودند که زیر شکنجه و آزار جلادان آن قرار نگرفته باشند.   از شکنجه های متداول در رژیم شاه را بطور خلاصه می توان از شلاق زدن به کف پا، سوزاندن نقاط مختلف بدن، تجاوز ، آزار جنسی ، شلاق ، آویختن از سقف، فشار به بیضه ها ، قرار دادن زندانی در سلول انفرادی و غیره اشاره کرد.  طبق اطلاعات موجود ماموران ساواک ، این نوع از شکنجه زندانیان را از یک گروه پنج نفری آمریکا‏‏‏‏یی که به ایران فرستاده شده بودند، آموخته بودند.  البته مأموران ساواک برای یادگیری شیوه های هرچه مؤثرتر شکنجه به اسرائیل نیز فرستاده می شدند.  جان باختن زندانیان در زیر شکنجه های جنون آمیز جلادان در رژیم شاه کم نبود.

در ارتباط با وابستگی ها و سر سپردگی های شاه منفور به دولت های امپریالیستی ، چندی پیش انتشار نمونه هایی از اسناد مربوط به کودتای 28 مرداد توسط سیا و سازمان اطلاعات سری بریتانیا ، وابستگی رژیم شاه را به این دولت ها بیشتر آشکار کرد.  مثلا بر اساس این اسناد بتاریخ 21 مه 1953، شاه به منابع سفارت آمریکا‏‏‏‏ در تهران گفته بود: “انگلیسی ها خاندان قاجار را بیرون انداختند و پدرم را سر کار آوردند ، آن ها پدرم را بیرون انداختند و می توانند من را هم بیرون بیندازند” ، و در ادامه می گوید: “اگر انگلیسی ها می خواهند که من بروم ، باید فورا بدانم تا بی سرو صدا بروم .”  این سند جای هیچ گونه شک و شُبهه ای به جای نمی گذارد که قلاده شاهنشاه “آریامهر” از همان ابتدا در دست اربابان خود بوده و در پیشبرد سیاست های این جانیان ، او از هیچ گونه جنایت و فرومایگی در حق مردم ستمدیده ایران دریغ نکرده است. 

در خاتمه این بخش، جا دارد نگاهی کوتاه به دزدی ها و غارت شاه و خانواده اش از ثروت مردم ایران نیز داشته باشیم.  همان طور که می دانیم ، با مبارزات دلیرانه و به حق مردم ایران ، شاه مجبور به فرار و واگذاری سلطنت گردید.  با آگاهی به این موضوع ، بخش زیادی از اشیاء گران بها ، طلا و جواهرات سلطنتی بوسیله خاندان سلطنتی از ایران خارج گردید.  در همین رابطه وزارت خارجه آمریکا‏‏‏‏ در سال های گذشته مبادرت به انتشار اسنادی کرده است که نشان می دهد ، شاه ثروت زیادی داشته و یکی از ثروتمندترین مردم جهان بوده است.  بنابراین بر اساس بایگانی وزارت خارجه آمریکا: او نزدیک به 50 میلیون دلار در بانک تهران ، 18 میلیون دلار در بانک نیویورک و حداقل 100 میلیون دلار در بانک های لندن ذخیره کرده بود.  همچنین وزیر دربار آن زمان بعدها در خاطرات خود چنین می نویسد: در آغاز عملیات خروج خاندان سلطنتی از کشور ، دستور بر چسب و مُهر و موم کردن چمدان ها ، بسته ها و صندوق های شاه که منقّش به آرم دربار و سلطنتی بود صادر شد ، تاج شاهنشاهی با سه هزار و 380 قطعه الماس و 50 قطعه زمرد و 368 مروارید با وزن 2 کیلو و 8 گرم و از نظر قیمت غیر قابل تخمین و تاج ملکه با 1646 قطعه الماس در چمدان ها بسته شدند. به گفته او: فرح پهلوی که دستور داد 384 چمدان و صندوق بسته شود و یک تیم از افراد مورد تائید وی جمع آوری و بسته بندی هرگونه عتیقه، جواهرات و الماس های گران بها ، ساعت های تمام طلا و تاج و نیم تاج های تمام زمرد را بر عهده داشتند.  این گنجینه از جواهرات و عتیقه جات در مکان های امن کاخ نیاوران نگهداری می شد و همچنین مقامات دولتی 13 میلیارد دلار ارز در دو ماه خارج کردند که نشان از غارت بزرگ در ایران توسط رژیم شاه دارد . تخمین غارت شاه از دارایی های مردم در برخی گزارشات ، بالغ بر 100 میلیارد دلار می شود !  همچنین شاه در سال 1350 یک جزیره در اسپانیا به مبلغ 700 میلیون دلار خریداری کرده بود. 

بنابراین، برخلاف تبلیغ رسانه های وابسته به امپریالیسم که از شاه به عنوان مظهر دموکراسی و میهن پرستی یاد می کنند، تنها نگاهی به بخشی از غارت ثروت های ایران توسط شاه و خانواده اش بیانگر آن است که چگونه آن ها دسترنج و ثروت مردم زحمتکش ایران را ضمن ادعای اعتقاد به آزادی، دموکراسی و یا میهن پرستی به تاراج بردند.  امروز کسانی که با آگاهی به این دزدی ها و غارت ها با بوق و کَرنا دست به اشاعه دروغ و عوام فریبی به نفع سلطنت می زنند تا مبارزات مردم و نسل جوان را به انحراف بکشانند، در فردای انقلاب توده ها مانند قیام بهمن 57 ، همانند تمام خائنین به سزای اعمال خود خواهند رسید.  

امروز دزدان، غارتگران ، شکنجه گران و قاتلین توده های مردم ایران امثال فرح پهلوی و پسرش و دیگران با وجود همه رسوائی های رژیم شاه، در مقابل رسانه های خود فروخته امپریالیستی با چهره ای ظاهرا مظلومانه قرار می گیرند و در حالی که خود را در پشت جنایات ددمنشانه و هولناک رژیم جمهوری اسلامی پنهان می کنند، با ریختن اشک تمساح برای مردم ایران می کوشند دوباره با شعارهای دموکراسی و آزادی (که در زمان در قدرت بودن بی اعتقادی خود را به آن ها نشان داده اند)، خود را بر اریکه قدرت بنشانند تا به کشتار و غارت و عوام فریبی مردم بپردازند و بتوانند همچون گذشته خوان یغما را به روی اربابان امپریالیست خود بگشایند و سفره کارگران و زحمتکشان ما را خالی و خالی تر سازند. 

امروز کارگران، زحمتکشان و جوانان در سراسر کشور با توجه به تجربه رژیم های وابسته، دیکتاتور، دزد و جنایتکار چون رژیم های رضاشاه و محمدرضا شاه و جمهوری اسلامی باید برای نابودی سیستم سرمایه داری وابسته حاکم بر ایران مبارزه کنند تا بر سلطه امپریالیسم در ایران هم پایان داده شود.  چرا که تا این سیستم پا برجاست چنین رژیم های های دیکتاتور و مدافع منافع امپریالیست ها‏ را باز تولید خواهد کرد.  اما این امر مهم تنها از طریق جنگ مسلحانه توده ای علیه دشمنان شان امکان پذیر است که در شرایط کنونی قدم اول در این راه تشکیل گروه های سیاسی – نظامی می باشد. با قاطعیت باید گفت که با مبارزات قهر آمیز ، خونین و جدی توده های تحت ستم ما تحت رهبری طبقه کارگر ، امکانی برای خائنین به مردم که دستان شان به خون بهترین فرزندان این مرز و بوم آغشته گشته باقی نخواهند ماند که بار دیگر با جنایت و دزدی مردم را به خاک سیاه بشانند. 

اکبر نوروزی

مرداد 1399

(ادامه دارد)