اشرف دهقانی

معمولا در مورد برخی از انقلاباتی که در سطح جهان صورت گرفته ولی باعث پیروزی مردم و دست‌یابی آنها به خواست‌های انقلابی و بر حق خود نشده، گفته می شود که مردم در آن انقلابات به خوبی می‌دانستند که چه نمی‌خواهند ولی نمی‌دانستند که چه می‌خواهند. البته این سخن گرچه از جنبه‌ای واقعیتی را بیان می‌کند اما چندان دقیق نیست، چرا که به طور طبیعی مردم در هر انقلاب به طور کلی می‌دانند که برای چه دست به انقلاب زده‌اند و چه انتظاری از انقلاب خود دارند، ولی عدم تدوین شعارها و بیانیه‌هایی که حاکی از خواست اصلی مردم انقلابی در صحنه باشد، باعث عدم شفافیت اهداف و چشم اندازهای انقلاب می‌گردد. به واقع سخن فوق باید به این صورت بیان شود که در هر انقلاب ضروری است که خواست‌های مردم کاملا شفاف و آشکار طرح شوند و توده‌ها در جریان انقلاب خود باید چه از طریق سر دادن شعارها و چه با طرح مطالبات خود به صورت جامع در بیانیه‌ها و غیره خواست و انتظار خود از انقلابی که با قهرمانی به آن دست زده‌اند را برای کل جامعه مشخص سازند. اما اهمیت این امر در چیست؟ و اساسا طرح شعارهای درست _که ماهیت حکومت جانشین مورد نظر توده‌های انقلابی نیز در آنها مستتر بوده و آشکار می‌شود_ از چه اهمیتی برخوردار است؟ جهت بررسی و پاسخ به این سئوالات، نظری به انقلاب کنونی که از ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ در ایران آغاز گشته بیفکنیم تا ببینیم وضعیت از این لحاظ به چه صورت می‌باشد.

در ۲۵ شهریور با آگاهی مردم به قتل ژینا (مهسا) امینی در بیمارستان کسری در تهران، اولین تظاهرات توده‌ای که آغازگر تظاهرات‌های دیگر در سراسر ایران شد، در مقابل درب این بیمارستان با شعارهایی چون” مرگ بر دیکتاتور، خامنه ای قاتله، حکومتش باطله، می‌کشم می‌‌کشم هر که خواهرم کشت” (این شعار بعدا به صورت “می‌کشم می‌کشم هر آنکه خواهرم کشت” مطرح شد و  ریتم خاص خود را یافت) شکل گرفت. به دنبال آن با ورود توده‌های دیگر به طور وسیع به میدان مبارزه، مردم تحت ستم ایران با سر دادن شعارهایی نظیر “نابود باد جمهوری اسلامی”، “جمهوری اسلامی نمی خوایم، نمی خوایم” آشکار ساختند که تحقق خواست‌های خود را در سرنگونی این رژیم جستجو می‌کنند. در همان حال توده‌ها ضمن سر دادن شعارهای سلبی با خواست مرکزی سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، شعارهای ایجابی خود را در خواست ایجاد جامعه‌ای که در آن “فقر و فساد و استبداد” نباشد، بیان نمودند.  

باید دانست که همواره در هر انقلاب، مردم در رابطه با مسائل ملموس زندگی خود، روبنا را مورد برخورد قرار می‌دهند. همچنان که توده‌های آکنده از خشم انقلابی ما نیز ضمن دادن شعارهایی در این رابطه، از همان آغاز به مراکز سرکوب و ستم نظیر کلانتری‌ها و فرمانداری‌ها و مقرهای بسیج و مراکز اشاعه ایدئولوژی مذهبی رژیم چون دفاتر امام جمعه‌ها که در عین حال مراکز پرورش بسیجی نیز می‌باشند، حمله بردند. مفهوم رژیم جمهوری اسلامی برای توده‌های تحت ستم ایران مساوی با گسترش فقر و فلاکت و بی‌خانمانی و مصیبت‌‌های گوناگون می‌باشد؛ در همان حال یعنی خفه شدن هر گونه صدای عدالت‌خواهی و فریاد آزادی‌خواهی در گلو، یعنی دیکتاتوری به شدیدترین و وسیع‌ترین وجه را متحمل شدن. برای بسیاری از آحاد جامعه نیز معنای جمهوری اسلامی به طور مشخص زندگی در زیر خط بقا، گرسنگی و بیکاری و بی‌مسکنی می‌باشد. بنابراین از نظر توده‌های تحت ستم ایران، مرگ بر جمهوری اسلامی یا حتی مرگ بر خامنه‌ای که در راس دیکتاتوری حاکم قرار دارد و یا مرگ بر دیکتاتور، در وجه اثباتی، معنای پایان دادن به همه ظلم و ستم‌ها و پلیدی‌ها و جنایات موجود و دیکتاتوری حاکم را می‌دهد. بر این مبنا شعارهای مردم در تظاهرات خیابانی، اساسا حول خواست نان و کار و مسکن، از بین رفتن فساد و جنایت در جامعه و خواست آزادی و یک شرایط دموکراتیک در ایران دور می‌زند. مثلا شعار “سقف و کتاب و گندم، قدرت به دست مردم” با گویایی از ضرورت تامین نان و مسکن همراه با اشاعه آگاهی و خواست قرار گرفتن قدرت سیاسی در دست مردم سخن می‌گوید که البته این امر در جامعه ما با قدرت گیری طبقه کارگر و بسیج و سازماندهی توده‌های تحت ستم در زیر رهبری این طبقه امکان پذیر می‌باشد. یا شعار “نه نون داریم نه خونه، حجاب شده بهونه” از یک طرف واقعیت شدت فقر و گرسنگی و بی‌خانمانی در جامعه را بیان می‌کند و از طرف دیگر یک موضع‌گیری در مقابل تبلیغاتی است که لغو حجاب را مساله اصلی و الویت توده‌های تحت ستم ایران جلوه می‌دهد. در این زمینه لازم است در اینجا تاکید شود که رنجی که زنان کارگر و خانواده‌های کارگران و زحمتکشان از حجاب تحمیلی متحمل می‌شوند بسیار بیشتر و شدیدتر از افراد در گروه‌های اجتماعی دیگر است. از این رو خواست لغو حجاب بر خلاف آنچه برخی‌ها جلوه می‌دهند یک خواست بورژوایی نیست. منتها محرومیت زنان کارگر و زحمتکش ما از ابتدایی ترین نیازهای انسانی و شرایط زندگی بسیار وخیم آنان باعث شده است که خواست نان و کار و مسکن برای این توده گرسنه و بی خانمان در درجه اول اهمیت قرار گیرد و در حال حاضر بر شعار لغو حجاب سایه افکند. فریاد مرگ بر استبداد و  خواست آزادی نیز از شعارهای عمومی مردم می‌باشد که با توجه به ستم مضاعفی که به زنان به طور کلی و به زنان کارگر به طور اخص اعمال می‌شود، این بخش از جامعه را نیز در بر می‌گیرد.

یکی دیگر از خواست‌های توده‌های سراسر ایران که در شعارهای آنان منعکس است اتحاد همه خلق‌های ایران می‌باشد. مردم ما با هر ملیتی که شناخته می‌شوند با آگاهی به این که ایران از خلق‌های مختلف تشکیل شده است و همواره نیروهای مرتجع سعی کرده‌اند از این واقعیت در جهت ایجاد تفرقه بین مردم استفاده بکنند، در جریان انقلاب خود به دادن شعارهایی مبنی بر اتحاد خلق‌ها پرداختند. از جمله در همان آغاز در تجلیل از کردستان و گرامی‌داشت یاد ژینا (مهسا) امینی، از شمال کشور “کردستان، چشم و چراغ ایران” یا از تبریز شعار ” آذربایجان اویاخدی، کوردستانا دایاخ دای” (آذربایجان بیدار است، پشتیبان کردستان است)، شنیده شد. سپس با خیزش مردمان شدیدا تحت ستم بلوچستان و درگیری قهرمانانه آنان با نیروهای سرکوب جمهوری اسلامی در زاهدان و کشتار جمعه خونین در این شهر، شعار “بلوچستان، کردستان، چشم و چراغ ایران” در سراسر ایران طنین افکند. از دیر باز نیز اساسا “اتحاد، اتحاد” یکی از شعارهای عمومی مردم بوده است که امروز نیز در تظاهرات توده‌ای سر داده شده و خواست مردم ستمدیده ایران برای مقابله با صف دشمنان مشترکشان را بیان می‌کند. 

“نان، کار، مسکن، آزادی” که خواست اصلی توده‌های مردم ایران می‌باشد را دانشجویان و به خصوص دانشجویان مبارز دانشگاه علامه طباطبایی در فریادهای مبارزاتی خود منعکس می‌کنند. این خواست را توده‌های دلیر کردستان با وضوح از میان خون و آتش به گوش مردم سراسر ایران رساندند و جوانان انقلابی و آگاه در برخی شهرهای کردستان نیز چشم انداز و هدف نهایی انقلاب را با فریاد “زنده باد سوسیالیسم” در مقابل چشم همگان قرار دادند. 

می‌توان گفت که در شرایط کنونی شعارهای مطرح شده در مبارزات توده‌ها با گویایی بیانگر انتظار ستمدیدگان جامعه از انقلاب پیروزمند خود می‌باشد. با این حال این شعارها برای ارتقاء مبارزات توده‌ها کافی نمی‌باشند و جای شعارها و بیانیه‌هایی که همه خواسته‌های توده‌های تحت ستم ایران به طور مشروح و به صورت مبسوط در آنها مطرح شود، خالی است. اساسا لازم است همه مطالبات کارگران، معلمان، کشاورزان، بازنشسته‌ها، کسبه، ملیت‌های تحت ستم و غیره با آشکاری هر چه تمام‌تر و به طور جامع علاوه بر شعارهایی که قبلا ذکر شد مطرح شده و به صورت کتبی در بیانیه‌هایی نوشته شوند تا کمترین ابهامی در این که مردم چه می‌خواهند و چه نمی‌خواهند و از انقلاب خود چه انتظاری دارند، باقی نماند. مسلما انجام این کار باعث می‌شود که هر قشر و طبقه‌ای با روشنایی بیشتری حضور خود در انقلاب را احساس و درک نموده و با آگاهی هرچه بیشتر و با انرژی والایی برای تحقق خواست‌های خاص خویش حرکت کند. ارزش و اهمیت این امر همچنین در آن است که با طرح خواسته‌های مشخص هر قشر و طبقه شرکت کننده در انقلاب به صورت روشن و شفاف، دست دشمن و نیروهای سازشکار برای فریب توده‌ها و گمراه کردن آنها در حد زیادی بسته می‌شود.

گفته شده است که گذشته چراغ راه آینده است. در رابطه با موضوع فوق نیز تجربه انقلاب سال ۵۷ بهترین چراغ روشنی بخش به راه انقلاب کنونی است. مردم ایران در جریان انقلاب ۵۷ به طور کلی می‌دانستند که برای چه مبارزه می‌کنند. آنها به این واقعیت آگاه بودند که پایان دادن به فقر و بدبختی و رهایی‌شان از قید دیکتاتوری حاکم، در گرو استقلال ایران از امپریالیست‌ها می‌باشد. به همین دلیل شعار اصلی و محوری مردم در آن زمان، استقلال و آزادی بود. در آن انقلاب مردمانی شرکت داشتند که شاهد کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ توسط امپریالیست‌های آمریکا و انگلیس بوده و به وابستگی رژیم شاه به امپریالیسم و به خصوص به امپریالیسم آمریکا و این که ایران تحت سلطه امپریالیست‌ها قرار دارد، واقف بودند. به همین دلیل شعار همگانی مردم انقلابی در صحنه، شعار استقلال از امپریالیست‌ها و دستیابی به آزادی بود. در این اوضاع وقتی امپریالیست‌ها در مقابل قدرت انقلاب مردم ایران مجبور شدند شاه را “همچون موش مرده‌ای (به گونه‌ای که سپهبد امیر حسین ربیعی فرمانده نیروی هوایی شاه در سال ۱۳۵۸ در دادگاه گفت) به بیرون پرتاب کرده و دست خود را بر پشت خمینی قرار دهند، شعار “جمهوری اسلامی” را به منظور انحراف مسیر انقلاب، از طریق خمینی و با کمک سرمایه‌داران ایرانی به شعار “استقلال، آزادی” توده‌ها اضافه کردند. در آن زمان “جمهوری اسلامی” برای مردم شعار مبهمی بود و با توجه به تبلیغات رسانه‌های امپریالیستی و ایادی سرمایه‌داران در ایران این طور جلوه داده می‌شد که “استقلال و آزادی” و تمام مطالبات مشخص کارگران و دیگر توده‌‌های ستمدیده ایران با “جمهوری اسلامی” تحقق خواهد یافت. بر این اساس بسیاری از مردم در اندیشه رسیدن به خواسته‌های خود تفسیری از شعار گنگ و ناروشن “جمهوری اسلامی” به دست می‌دادند و سعی می‌کردند که مطالبات مشخص خود را در آن جستجو کنند. در چنین اوضاعی وقتی خمینی با قبول ۳ شرط اصلی امپریالیست‌ها در کنفرانس گوادلوپ (سرکوب انقلاب و به خصوص کمونیست‌ها، باز کردن شیر‌های نفت به روی کمپانی های امپریالیستی و حفظ ارتش) به قدرت رسید، می بایست خود را به ظاهر مستقل از امپریالیست‌ها و مخالف و دشمن آنها جلوه دهد تا قادر به فریب توده‌‌ شده و بتواند به رهنمودهای تنظیم شده در “گوادلوپ” و آنچه از او خواسته شده بود جامه عمل بپوشاند.

در مقطع مورد بحث، اهمیت این امر که باید خواست‌های مشخص و خاص نیروهای اجتماعی به صورت کتبی تنظیم شود، درک نشده بود. از طرف دیگر از سوی خمینی و دار و دسته‌اش تماما تبلیغ می‌شد که برای حفظ وحدت هیچ خواستی جز خواست سرنگونی شاه نباید مطرح شود. به این ترتیب این دار و دسته ارتجاعی با چنین فریب‌کاری و اسلامی خواندن انقلاب ایران اهداف ضد انقلابی خود را پیش برد. همین‌ها پس از کسب قدرت سیاسی با این ادعای دروغ که گویا مردم نه برای تحقق مطالبات خود بلکه برای اسلام انقلاب کرده اند، “جمهوری اسلامی” را آتویی برای سرکوب مبارزات هر قشر و طبقه‌ای که خواستار تحقق خواست‌های بر حق خویش بودند، قرار دادند. در این پروسه، مردم تنها پس از برقراری جمهوری اسلامی در کشور بود که متوجه شدند معنی و ماهیت واقعی عبارت “جمهوری اسلامی” که به شعار استقلال و آزادی آنها اضافه شده بود چیست. 

امروز در رابطه با تلاشی که ارتجاع برای زنانه جلوه دادن انقلاب کنونی ایران به خرج داده و می‌کوشد “زن زندگی آزادی” را نشان این انقلاب جا بزند، به هیچ‌وجه نباید از تجربه گذشته که چراغ راهنما برای روشنی بخشیدن به مسیر انقلاب کنونی است، بگذریم. “جمهوری اسلامی” و “انقلاب اسلامی” همان‌قدر در سال ۱۳۵۷ برای مردم مبهم و تفسیر پذیر بود که امروز “زن زندگی آزادی” و انقلابی به این نام و نشان هست. درست به همان صورت که در سال ۱۳۵۷ تبلیغ می‌شد که “جمهوری اسلامی” یعنی جامعه‌ای که در آن “عدالت اجتماعی” برقرار خواهد شد و مردم به “آزادی” خواهند رسید، امروز هم در مورد “زن زندگی آزادی” آرزوها و رویاهای گوناگون به آن چسبانده می‌شود و جدا از مغرضین _که آگاهانه برای کنار زدن شعارهای اصلی مردم و ایجاد سازش بین خلق و ضد خلق (به گونه‌ای که خمینی با تاکید بر لزوم “وحدت کلمه”، مبلغ آن بود) این شعار را تبلیغ می‌کنند_ افرادی از ظن خویش و بر اساس توهمات خرده بورژوایی، آن را تعبیر و تفسیر نموده و برای خود مورد قبول می‌سازند.  

با توجه به این واقعیت که زنان قرن‌هاست که تحت سلطه نظام‌هایی که با مردسالاری همراه بوده قرار داشته‌اند، نا آگاهی و یا توهمات خرده بورژوایی باعث می‌شود که برخی از زنان با دیدن کلمه زن در شعار “زن زندگی آزادی”، احساس کنند که گویا در این شعار به مقام زن اهمیت داده شده است و از این رو در ذهن خود بخواهند از آن “عدالت اجتماعی” و برابری زن و مرد را استنباط کنند. در این میان شاهدیم که حتی کسانی که تا دیروز با آشنایی به ادبیات کمونیستی به درستی معیار آزادی زن را در آزادی جامعه می‌دانستند و سعی می‌کردند راه زنان مبارزی را تداوم بخشند که در اسفند سال ۱۳۵۷ شجاعانه علیه تحمیل حجاب برخاستند، امروز چنان شیفته شعار فوق شده‌اند که آن را جایگزین شعارهای گویا و پر محتوای آن زنان دلاور و آگاه در رابطه با خواست برابری حقوق زن و مرد و رفع هر گونه ستم از زنان در جامعه می‌کنند. در شعار فوق کلمه زندگی خوشایند و کاملا فرح بخش است. در نتیجه آن را با کمک تخیلات خود می‌توان یک “زندگی معمولی” و سرشار از سلامتی و شادی تفسیر کرد. در وصف کلمه زیبای آزادی هم البته بسیار می‌توان نوشت. مثلا می‌توان گفت منظور این است که تو آزادی در مورد سرنوشت خودت هر طور که می‌خواهی تصمیم بگیری و آزادی انتخاب داری که این یا آن کار را بکنی یا نکنی. اما این تعریف از “آزادی” بدون مقید کردن آن به داشتن نان و کار و مسکن (به مثابه حداقل‌های زندگی) از نوع همان “آزادی” است که سرمایه‌دارها برای کارگران قائل هستند. کارگر در جامعه سرمایه‌داری همانند برده عصر برده‌داری به طور فیزیکی با غل و زنجیر به بند کشیده نشده و یا دهقان سرف نیست که جزو زمین ارباب به حساب آید بلکه موجود “آزادی” است که می‌تواند انتخاب کند که آیا نیروی کارش را به سرمایه‌دار بفروشد یا نفروشد. او فرد “آزادی” است و می‌تواند خود در مورد سرنوشت زندگی‌اش تصمیم بگیرد. کسی او را به طور فیزیکی (با غل و زنجیر واقعی) مجبور نمی‌کند که به استخدام سرمایه‌دار در بیاید، بلکه او خود تصمیم می‌گیرد که آیا بهتر است از گرسنگی بمیرد یا با شرایطی که سرمایه‌دار تعیین می‌کند تن به استثمار او بدهد. این را هم به تاکید باید در اینجا یادآور شد که در جامعه ایران، آزادی نه فقط کارگران بلکه آزادی همه توده‌های تحت ستم ما، با رهایی از اسارت بورژوازی حاکم امکان پذیر است.

شعار “زن زندگی آزادی” همانند شعار “نان کار مسکن آزادی” نیست که معلوم می‌کند شعار دهنده خواستار نان است، خواستار کار است، خواستار مسکن است و با برآورده شدن این خواستها لزومی بر اعمال دیکتاتوری بر او نخواهد بود. این شعار با این که ظاهرا زن را به طور برجسته مطرح می‌کند ولی نه بیانگر اعتراض زنان به جامعه مردسالار می‌باشد، نه نفی ستم‌هایی که در این جوامع بر زنان می‌رود را در درون خود دارد و نه حتی خواستی از زنان برای رفع آن ستم‌ها را در خود منعکس کرده است. در حالی‌که مثلا شعار “آزادی زن، آزادی جامعه” است بی هیچ تفسیری مشخص می‌کند که معیار آزادی در یک جامعه با آزادی زن در آن جامعه سنجیده می‌شود و آزادی جامعه منوط به آزادی زن می‌باشد. واقعیت این است که شعار “زن زندگی آزادی” در درون خود هیچ معنای مشخصی جز همان معنا و مفهومی که تنظیم کننده اش یعنی عبدالله اوجلان، رهبر پ ک ک ترکیه برای آن قائل بود، ندارد. از نظر اوجلان زن از مقام والائی برخوردار است چون زایش داشته و می تواند زندگی بیافریند. در همین رابطه هم آزادی او در زائیدن و بزرگ کردن بچه معنای روشنی دارد. با اندکی تعمق روی این مفهوم می توان فرهنگ مردسالاری را در این شعار دید. زن مادر است و بچه بزرگ می کند. لاجرم بر عهده مرد است که میهن آباد کند.  

با توجه به تبلیغات هدفمند و زهرآگین دولت‌های قدرتمند غرب و نیروهای وابسته به سرمایه‌داران داخلی در مورد شعار “زن زندگی آزادی” و همراهی نیروهای سازشکار با آنان و کوششی که برای اشاعه این شعار از طرق مختلف و استفاده از راه‌های گوناگون در جامعه شده است، برخی نا آگاهانه گمان می‌کنند که با ذکر “زن زندگی آزادی” دارند وفاداری و تایید خود از انقلاب جاری را بیان می‌کنند. اما از آنجا که هیچ یک از خواست‌ها و تقاضاهای مردم در شعار “زن زندگی آزادی” مستتر نیست، در تظاهرات توده‌ای در خیابان هم چنین شعاری مطرح نمی‌شود. البته در کردستان در برخی تجمعات، شعار مذکور داده شده است و دلیل‌اش هم این است که از طرفی مردمان کرد در ارتباط با کردستان سوریه با این شعار آشنا هستند و از طرف دیگر این طور القاء شده است که گویا شعار “زن زندگی آزادی”، شعار مردم کرد می‌باشد. در میان دانش آموزان یا دانشجویان نیز این شعار با همین گمان و با معنایی که خود به آن می‌بخشند، شنیده می‌شود.

اساساً یک شعار باید خصلت بسیج کنندگی داشته و بتواند توده‌ها را برای رسیدن به پیروزی رهنمون شود. در این رابطه نمونه گویایی وجود دارد. در سال ۱۹۱۷ در شرایط جنگ جهانی اول که مردم روسیه دست به انقلاب زده بودند، در شرایطی که کارگران از گرسنگی در رنج بودند و برای دهقانان که در زیر یوغ اربابان ده به سر می‌بردند به دست آوردن زمین انگیزه اصلی شرکت آنها در انقلاب بود و در شرایطی که مردم به طور عموم از مصائب جنگ شدیدا در رنج بوده و خواهان پایان یافتن جنگ بودند، بلشویک‌ها شعار محوری خود را “نان، زمین، صلح” قرار دادند و تحت این شعار توانستند توده‌های درگیر در انقلاب را بسیج نموده و به سوی پیروزی رهنمون شوند. از همین جا نیز می‌توان دید که طرح شعارهای واضح که تفسیر پذیر نبوده و به راستی بیانگر خواست‌های مردم باشند تا چه حد می‌توانند برای پیشرفت انقلاب موثر باشند و در صورت فراگیر شدن چنان شعارهایی چگونه توده‌ها خواهند توانست حکومت بعدی (جانشین حکومت ساقط شده) را ملزم به تحقق آن خواست‌ها بنمایند و آن حکومت اگر چنین نکند مشت‌اش خیلی زود برای مردم باز خواهد شد. در حالی که در مورد شعارهای تفسیر پذیر، توده‌ها از چنین موقعیتی برخوردار نخواهند بود.

با تکیه بر مطالب فوق می‌توان به روشنی متوجه شد که استثمارگران و نیروهای وابسته به آنها از مقامات دولت‌های امپریالیستی گرفته تا خانواده منفور پهلوی تا خاتمی فریبکار چرا اصرار دارند که انقلاب کنونی مردم رنجدیده و کارد به استخوان رسیده ایران، با “زن زندگی آزادی” شناخته شود؛ و چرا به هر وسیله کوشش می‌شود تا تقاضاهای مشخص توده‌ها از انقلابی که با نثار خون خویش به آن دست زده اند، به طور جامع و شفاف، طرح و  بیان نشوند. بدون شک نیروهای روشنفکر و آگاه جامعه در طرح شعار‌های مرتبط به زندگی توده‌ها و مکتوب کردن تقاضاهای هر بخش از توده‌ها و تنظیم شعارهای بسیج کننده کارگران و زحمت‌کشان و دیگر توده‌های تحت ستم، بر اساس اصل از توده به توده، نقش مهمی بر دوش دارند. اتفاقا یکی از دلایل دستگیری‌های گسترده چنین نیروهایی از طرف جمهوری اسلامی نیز محروم کردن توده‌ها از نیروهای آگاه جامعه که چنین وظیفه و رسالتی را بر عهده دارند، می‌باشد. در اینجا باید گفت که اگر دشمنان مردم موفق شوند شعار دلخواه خود را بر پیشانی انقلاب خونین امروز حک کنند تا از آن به عنوان “انقلاب زن زندگی آزادی” یاد شود، این امر دست ارتجاع را همانند انقلاب ۵۷ برای سرکوب خواسته‌های برحق و انقلابی مردم باز خواهد گذاشت. حکومتی که در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی از طرف امپریالیست‌ها قدرت را به دست گیرد در مقابل هر خواست و مطالبه توده‌ها خواهد گفت “مردم” برای “زن” برای “زندگی” و “آزادی” انقلاب کردند نه برای تقاضاهایی که شما دارید. هم زن، هم زندگی و در همین حدود هم آزادی وجود دارد، پس شما “ضد انقلاب” هستید که مطالبات دیگری را مطرح می‌کنید. 

همانطور که ملاحظه می‌شود، در زمینه مورد بحث از هر زوایه به واقعیت‌ها بنگریم، خواهیم دید که طرح شعارهای مشخص بیان کننده مطالبات واقعی مردم و به خصوص تنظیم و بیان جامع آنها به صورت کتبی و اشاعه وسیع آن‌ها در جامعه از اهمیتی غیر قابل انکار برخورد است. این امر از یک طرف باعث روی آوری هرچه وسیع‌تر توده‌ها به میدان مبارزه می‌گردد _چرا که آنها به روشنی در می‌یابند که تحقق مطالبات‌شان در گرو رشد و پیشرفت هر چه بیشتر انقلاب است_ و از طرف دیگر سیما و به واقع ماهیت حکومت جانشین حکومت ساقط شده در آینده را در ذهن آنان جا انداخته و به آنان می‌شناساند. اهمیت دیگر این امر وادار کردن آلترناتیوهای امپریالیستی برای بیان برنامه‌های خود می‌باشد. امروز رضا پهلوی (ربع پهلوی معروف در میان مردم) و حامد اسماعیلیون، به عنوان جانشین برای جمهوری اسلامی مطرح شده‌اند. ولی آنها حاضر نیستند کلمه‌ای در مورد برنامه‌های خود برای آینده ایران بگویند. البته اولی با دفاع از نیروهای سرکوبگر رژیم، به طور مشخص معلوم کرد که با همین بسیجی‌ها با همین سپاهی‌ها و با همین ارتش (که جنایت‌کار بودنشان دیگر برای همه مردم ایران مثل روز روشن است) می‌خواهد در ایران امنیت ایجاد کند که معنای آن نمی‌تواند جز توسل به سرکوب و ایجاد رعب و وحشت و خفقان هر چه بیشتر برای حفظ مناسبات اقتصادی موجود باشد. حامد اسماعیلیون نیز هیچ سخن مشخصی در مورد مطالبات توده‌های تحت ستم و چگونگی برآورده کردن آنها در صورت رسیدن به قدرت سیاسی نگفته است. با طرح هر چه مشخص‌تر مطالبات مردم، اینان هم وادار خواهند شد که علیرغم همه حیله‌گری‌هایشان موضع و ماهیت خود را به مردم بشناسانند.

۲۵ آذر ۱۴۰۱- ۱۶ دسامبر ۲۰۲۲

متن کامل با فرمت پی دی اف