درسهایی از یک جنایت وحشیانه

سرمقاله پیام فدایی، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران, شماره ۲۵۴ ، شهریور ماه ۱۳۹۹

جنایت ننگین اخیر جمهوری اسلامی در اعدام وحشیانه نوید افکاری، جوان کارگر و کشتی‌گیر قهرمان و مردمی، به اتهام واهی قتل یکی از مزدوران امنیتی رژیم، موج بزرگی از خشم و نفرت تمام انسان‌های آزادیخواه و افکار عمومی در سراسر جهان را به دنبال آورد. این جنایت وحشیانه که یکبار دیگر چهره تبهکار و ماهیت ضد خلقی دیکتاتوری حاکم را به عینه به نمایش گذارد، برغم آن صورت گرفت که هزاران هزار تن از مردم در ایران و خارج از کشور، از طریق کانال‌های مجازی، اعتراض خویش نسبت به صدور حکم اعدام برای نوید افکاری را بیان کرده و خواستار لغو این حکم وحشیانه که کمترین پایه حقوقی و واقعی هم نداشت، گشتند. اما دیکتاتوری حاکم، بدون توجه به حجم کم سابقۀ مخالفت افکار عمومی داخل و خارج با این جنایت از قبل برنامه‌ریزی شده بیدادگاه‌های خود، نوید افکاری را به چوبۀ دار سپرد. این جنایت گرچه با توهم نمایش قدرت و قدرقدرتی نظام، توسط دژخیمان حاکم به اجرا گذارده شد اما در همان حال عمق هراس سردمداران جمهوری اسلامی از توده های مبارز و انقلابی ایران را به روشنی به نمایش گذارد. این ترس چنان بود که آن‌ها در وحشت از خشم توده‌ها حتی اجازۀ دفن آزادانۀ نوید افکاری را به خانوادۀ داغدار و مردم دلسوخته ندادند. به این دلیل جسد شکنجه‌شدۀ این کارگر قهرمان شبانه به خاک سپرده شد. جنایتکاران دست‌اندر کار جمهوری اسلامی با بیشرمی تمام این واقعیت که نوید را به خاطر مخالفت سیاسی با دیکتاتوری حاکم اعدام نمودند را انکار کرده و حکم اعدام را ناشی از اجبار سیستم به اجرای «قصاص» از سوی خانوادۀ قربانی مزدور خویش جا زدند.  

نوید، جوانی آگاه و یک کارگر سخت‌کوش و زحمت‌کش گچ‌کار و در همان حال قهرمان کشتی بود که در آخرین پیکار نابرابر زندگی کوتاه خویش در بیدادگاه جمهوری اسلامی با شجاعت تمام به صحنه رفت؛ با بیانی شیوا و دلیرانه دستگاه قضا و سیستم انگیزاسیون قرون وسطایی جلادان حاکم بر سرزمین ما را افشاء و پوچ‌بودن تمام به‌اصطلاح دلایل و مدارک علنی‌نشدۀ پرونده‌سازی آن‌ها علیه خویش و برادرانش را برای هر ناظر بی‌طرف و جویای حقیقت ثابت کرد. سرانجام بدنبال اعدام وحشیانه نوید، این حقیقت که خودش با شجاعت در قالب یک جمله به قاضی مزدور پرونده عنوان کرده بود آشکار شد که: جلادان جمهوری اسلامی، نه به دنبال حقیقت بلکه به دنبال «گردنی برای طناب دارشان» می‌گردند. نوید افکاری با سخنان افشاگرانه خود و با مرگ خویش لکه ننگ بزرگ دیگری را بر پیشانی جمهوری اسلامی حک نمود. چرا که انبوه شواهد موجود در پرونده نوید ثابت می‌کرد که او نه به دلیل قتلی که هیچگاه مرتکب نشده بود، بلکه به خاطر شرکت در تظاهرات گرسنگان علیه رژیم دار و شکنجه جمهوری اسلامی است که از طرف بیدادگاه‌های قرون وسطایی حکومت، متهم به «محاربه و فساد فی‌الارض» و «تشکیل یک گروه معاند ضد نظام» شده و  به اعدام محکوم گشته است. خود این اتهامات بیانگر آن است که در ورای فرمان قتل او توسط قوه قضاییه، نه اسناد و شواهد محکمه‌پسند بلکه ارادۀ سیاسی یک رژیم دیکتاتور وابسته و جنایتکار نهفته است که با شکنجه تا حد مرگ و سپس صادر کردن فرمان قتل این کارگر  جوان، پیامی به جامعه می‌فرستد با این مضمون که مبارزه و مقاومت و قیام علیه استثمارگران خونخوار و غارتگر حاکم به فرجامی جز چوبۀ دار و شکنجه ختم نخواهد شد. این پیام در شرایطی توسط رژیم مدافع سرمایه‌داران وابسته و رذل حاکم به جامعه فرستاده می‌شود، که در سراسر جامعه شاهد تشدید تضادهای طبقاتی و صف‌آرایی فزاینده کارگران محروم ایران علیه سرمایه‌داران حاکم و فجایعی می‌باشیم که سلطه سرمایه‌های امپریالیستی در تمام عرصه‌های زندگی توده‌ها بر جای گذارده است. دقیقاً این تضادهاست که زمینه‌های مادی قیام‌های اجتناب‌ناپذیر علیه استثمار وحشیانه کارگران توسط سرمایه‌داران در محیط‌های کار، علیه بیکاری و گرانی و گرسنگی محرومان، علیه عدم دریافت حقوق بخور و نمیر، علیه زن‌ستیزی و خفقان و … را به وجود آورده است؛ و همین تضادهای موجود است که شعله‌های خشم کارگران و توده‌های به جان آمده را در همه جا علیه کلیت نظام ستمگرانه حاکم برافروخته و به زبانه‌های سوزان تبدیل نموده است. حاکمیت سرمایه‌داری وابسته و سلطه امپریالیسم بر تمام شئون اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جامعه ماست که تضاد عمیقی را بین کارگران و زحمتکشان و تمام توده‌های دربند ایران موجب گشته است. درست به دلیل چنین تضادی است که در مواجهه با آن، شکنجه و زندان و اعدام و در هم شکستن قهرآمیز هرگونه مخالفتی به اصلی‌ترین واکنش طبقه حاکم برای به زعم خود کنترل طغیان و شورش استثمارشدگان تبدیل شده است. اما در مواجهه با روند تکاملی تاریخ و در قیاس با اراده توده‌ها، در طول تاریخ بارها و بارها عقیم‌بودن این واکنش در جریان جنبش توده‌های تحت ستم و  تجربه سقوط ناگزیر ببرهای کاغذی‌ای حتی وحشی‌تر از جمهوری اسلامی به اثبات رسیده است. 

در گیر و دار رویدادهای مربوط به اعدام نوید افکاری، این کارگر زحمتکش، سردمداران جمهوری اسلامی گرچه کوشیدند تا با ارتکاب به جنایتی توصیف‌ناپذیر، آن هم در شرایط بحران گریبان‌گیر رژیم‌شان، با نمایش به اصطلاح قدرقدرتی حکومت در مقابل توده‌های به پاخاسته، به اصطلاح میخ خود را به زمین بکوبند و فضای خفقان‌بار حاکم بر جامعه را خفقان‌بارتر کنند، اما همبستگی بی‌سابقۀ مردم آگاه ایران چه در داخل و چه در خارج با خانواده نوید، صدای هلهله‌های انتقام‌جویانۀ مادرانی که در همبستگی با مادر داغدار او در مقابل خانه نوید تجمع کردند و یاد فرزند قهرمان خود را پاس داشتند، دیوارنویسی‌های گسترده‌ای که در نقاط مختلف در آن‌ها فریاد مرگ و نابودی جمهوری اسلامی سرداده شدند، همه و همه نشانه‌هایی بودند که نوید شکست خفت‌بار قصابان حاکم در پیشبرد نقشه‌شان را به گوش همگان رساند. جمهوری اسلامی امروز در چنان ناامیدی و شرایط استیصال قرار گرفته است که با ارتکاب به این جنایت، کاری کرد که خودش با دستان کثیف خویش حتی سازشکارترین نیروهای سیاسی مخالف را با شعار «آتش جواب آتش» و «زنده باد ترورهای سرخ» در این برهه در مقابل موجودیت پوسیدۀ رژیم حاکم به صف نمود! 

تجربه اعدام این کارگر جوان ، جدا از جنبه‌های تراژیک و دردناک جنایت انجام‌شده، درس‌های بزرگی برای جنبش آزادیخواهانه کارگران و توده‌های تحت ستم ایران دارد؛ جنبشی که برغم جراحات وحشتناکی که چهل و یکسال حکومت ظلم و سرکوب سرمایه‌داران حاکم بر ایران و امپریالیست‌های حامی آنان از طریق جمهوری اسلامی بر آن وارد کرده، همچنان مصمم و مقاوم برای به پایین‌کشیدن تمامی این دم و دستگاه ضد خلقی و مجازات گردانندگان و عاملان آن می‌کوشد و پژواک فریاد‌های «مرگ بر جمهوری اسلامی»، «مرگ بر دیکتاتور» و «وای بروزی که مسلح شویم» در جریان سه قیام بزرگ توده‌ای در یک دهه اخیر، که زمین را در زیر پای این رژیم و تمامی حامیان آن به لرزه درآورده است، اثبات‌گر این واقعیت می‌باشد. این قیام‌ها یک‌بار دیگر این تجربه را به جای گذاشتند که بدون توسل به مبارزه مسلحانه، رهایی از شر جمهوری اسلامی و رسیدن به آزادی میسر نمی‌باشد.

یکی از درس‌های مهم اعدام نوید افکاری عبارت از این است که گرچه باید در هر عرصه‌ای و با به‌کارگیری هر شکل ممکن، از جمله با براه‌انداختن کمپین‌های مجازی و آگاه‌کننده علیه احکام اعدام رژیم (همان طور که در رابطه با اعدام نوید افکاری شاهدش بودیم) علیه دشمن مبارزه کرد، و به طور کلی، اشکال مبارزه با رژیم دار و شکنجۀ جمهوری اسلامی محدودیتی نمی‌شناسند- چرا که عرصه‌های ستمگری جمهوری اسلامی نیز بی‌شمارند- اما واقعیت نشان می‌دهد که با صرف «طوفان تیوتری» و اشکال مسالمت‌آمیز مبارزه نمی‌توان جلوی جنایت‌پیشگی رژیمی را گرفت که بقای حاکمیت‌اش مستلزم اعمال سیستماتیک زور و قهر عریان می‌باشد و کمترین منافذ ابراز مخالفت سیاسی در جامعه را بسته و آن را با زندان و شکنجه و قهر ضد انقلابی پاسخ می‌دهد. در نتیجه این اشتباه جبران‌ناپذیری‌ست که نیروهای مبارز مخالف رژیم فکر کنند که در ایران تحت سلطه امپریالیسم و دیکتاتوری زاییدۀ آن، محو خشونت طبقۀ حاکم با صرف تجمع نیروی مجازی و از کانال‌های مسالمت‌آمیز امکان‌پذیر است. اعدام دردناک نوید افکاری، عقیم‌بودن شیوه‌های کار آرام سیاسی و سرمایه‌گذاری اصلاح‌طلبان و سازشکاران روی این ابزارها را یکبار دیگر با برجستگی ثابت کرد. 

این واقعیت که تحقق امر بسیج و سازماندهی توده‌ها و برآوردن مطالبات آنان و از بین‌بردن خشونت ضد انقلابی نظیر اعدام نوید افکاری از طریق شیوه‌های مسالمت‌آمیز امکان‌پذیر نیست را می‌توان در اظهار نظرهای گسترده در افکار عمومی و فضای مجازی و در عبارات کنایه‌آمیز به نیروهای سازشکار نظیر «بین ما و آن‌ها، فرق بسیار بود، ما توفان به پا می‌کردیم، مجازی! آن‌ها اعدام می‌کردند، حقیقی!» و یا در دیوارنویسی‌هایی مانند «نوید افکاری را اعدام کردید، منتظر انتقام جوانان باشید!» مشاهده کرد. 

جنایت رژیم در اعدام نوید افکاری همچنین یکبار دیگر دست خدمتگزاران فکری گردانندگان نظام دار و شکنجه جمهوری اسلامی را نیز رو کرد که ظاهرا در هیأت مخالف رژیم و خشونت سازمان‌یافتۀ آن، ولی در عمل به نفع استمرار بقای حکومت، موضع‌گیری و حرکت می‌کنند. همان‌هایی که هر بار که اعتراضات قهرآمیز توده‌های به جان آمده جامعه را فرا می‌گیرد، قلم برداشته و با عوام‌فریبی نسبت به عواقب «انتقام» و  «چرخه خشونت» در جامعه (البته هر جا که توده‌ها ناگزیر به قهر دست می‌زنند) اظهار نگرانی می‌کنند و از مزایای «نافرمانی مدنی»  و «اصلاحات» سخن می‌گویند؛ اما به قول آن ضرب‌المثل معروف کک‌شان هم نمی‌گزد زمانی که می‌بینند چگونه دستگاه انگیزاسیون دیکتاتوری حاکم، به طور روزمره و بدون احساس هیچ‌گونه دغدغه‌ای در اِعمال زور و خشونت، جوانان این سرزمین را به خاطر اعتراض به فقر و گرانی و گرسنگی و بیکاری و فقدان کمترین آزادی‌ها، دستگیر، سربه نیست و یا در زیر شکنجه له کرده و سپس به چوبه‌های دار و جوخه‌های اعدام می‌سپارد. چرا که از نظر این مروجان دروغ و گمراهی این رفتار ناشی از طبیعت و حق حاکمان است. در مقابل به زعم آنان این وظیفه مخالفین است که باید از مقابله به مثل در مقابل قهر ضد انقلابی و دست‌زدن به خشونت، خویشتن‌داری کنند و گر نه با القاب «خشونت‌طلب» و «توتالیتر» مزین خواهند شد. در قتل نوید افکاری این گروه نیز که اتفاقا یکی از خصایص مشترک‌شان وابستگی‌های نهان و پنهان به نظام استثمارگر حاکم برای حفظ منافع‌شان است، زبان در کام کشیده و برغم انفجار نفرت کم‌سابقۀ مردم نسبت به اعدام نوید افکاری و جنایاتی نظیر آن از محکوم‌کردن منشاء ضد خلقی اِعمال زور و خشونت در جامعه، علیه کارگران، زنان، جوانان، خیل گرسنگان، کودکان کار، بی خانمانان و قبر خوابان، مالباختگان، اقلیت‌های ملّی و مذهبی و کلا علیه هرگونه ندای آزادی‌خواهانه و حق‌طلبانه، خودداری می‌کنند. اعدام وحشیانه نوید افکاری، تاکتیک اشک تمساح ریختن‌های اصلاح‌طلبان منفور حکومتی و همپالگی‌های غیر حکومتی‌شان علیه جنبش اعتراضی توده‌ها را نیز بار دیگر افشاء کرد. 

بالاخره آن که اعدام نوید افکاری، مثال عینی دیگری در تأیید قانونبندی‌های مبارزاتی جاری در جامعه تحت سلطه ما ارائه می‌دهد؛ قانونبندی‌ای که سال‌ها پیش توسط بنیانگذاران کبیر چریکهای فدایی خلق ایران و پس از مطالعات گسترده کشف و جمع‌بندی شد و به طور فشرده در قالب تئوری مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک در اختیار مبارزین و نیروهای روشنفکر قرار گرفت. مطابق این تئوری و همان‌طور که تجربه حکومت‌های شاه و جمهوری اسلامی نشان داده، روبنای سیاسی نظام سرمایه‌داری وابسته به امپریالیسم حاکم بر ایران، به دلیل سلطۀ امپریالیسم نمی‌تواند جز یک دیکتاتوری مطلق‌العنان باشد که برای حفظ سیستم موجود مجبور به سد کردن تمام منافذ سیاسی و مسالمت‌آمیز مبارزه بوده و هیچ‌گونه مخالفتی را بر نمی‌تابد. در چنین مناسباتی امر مبارزه و بسیج طبقه کارگر و توده‌ها برای سازمان‌دادن انقلاب اجتماعی همواره با یک سد عظیم دیکتاتوری مواجه بوده و برای برداشتن چنین سدی، راهی جز تبدیل سلاح انتقاد به انتقاد با سلاح در مقابل روشنفکران قرار ندارد. امر انقلاب و تحقق نظام دمکراتیکی که «نان و کار و مسکن و آزادی و استقلال» از امپریالیسم و سرمایه‌داری در آن تضمین شده باشد، تنها از طریق مبارزه مسلحانه توده‌ای می‌گذرد. به همین خاطر است که جبر شرایط در جامعه تحت سلطه ما در مقابل تمام جوانان آگاه و انقلابی و نیروهای مبارز و کمونیست که خواهان در هم شکستن دیکتاتوری، برافتادن استثمار و بی‌حقوقی، محو زشتی‌های جامعه سرمایه‌داری همچون بیکاری و گرسنگی و زن‌ستیزی و کارتن‌خوابی و کودکان کار و… می‌باشند هیچ راهی جز مبادرت به «تشکل، تسلیح، اتحاد مبارزه پیروزی» باقی نگذاشته است. تنها یک توده مسلح قادر به برانداختن دستگاه ظلم و زور جمهوری اسلامی بوده و شایسته آزادی‌ست. تودۀ مسلحی که راه برانداختن دشمنان خود را یافته و آزادی خویش را در جریان سازماندهی یک جنگ توده‌ای طولانی علیه طبقۀ حاکم و ماشین سرکوب آن بدست خواهد آورد. این اصل در شرایط حاکمیت جهنمی رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی هر روز با فاکت‌های جدیدی خود را به اثبات می‌رساند. جمهوری اسلامی با اعدام نوید افکاری بار دیگر پیمودن چنین راه و سرنوشتی را، هم به جنبش اعتراضی توده‌ها و هم به موجودیت پوسیدۀ خود تحمیل کرده است.