به یاد گرامی بهروز دهقانی که در پیوند اندیشه و عمل صمیمی بود (۱۲)

اشرف دهقانی

بخش دوازدهم

‎ ‎‏در پاسخ به یکی از نامه های جسارت آمیز صمد به اداره فرهنگ، به طور مشخص از تنبیه بهروز و یا به گفته ‏خودشان، از برکناری او از مدیریت بنا به “مقتضیات اداری” صحبت شده است. محتوای این نامه، که از طرف ‏ رئیس ‏فرهنگ وقت بر اساس گزارش بازرس از برخوردهای به جا و انقلابی صمد نوشته شده، حاکی از آن است که صمد ‏با روحیه انقلابی خود نامه هائی را در تاریخ های متفاوت در اعتراض به اذیت و آزارهائی نوشته است که آن رؤسا ‏در مورد خود وی و بهروز انجام می داده اند. هم چنین در این نامه معلوم می شود که صمد به تدریس در دبستان ‏به جای دبیرستان مصر بوده و به انتقال خود از دبستان به دبیرستان اعتراض داشته است. این امر در شرایطی ‏که اکثر معلمان افتخارشان آن بود که پز داشتن مدرک لیسانس و تدریس در دبیرستان را بدهند ، تعجب رئیس را بر ‏انگیخته بود. صمد اصرار داشت که معلم کلاس اول دبستان باشد تا بتواند به طور زنده اوضاع و احوال آن کودکان را ‏مورد مطالعه قرار دهد. خود صمد در نامه اش نوشته است: “من هر روز و هر ساعت در فکر اینم که خودم را ‏آماده کنم و یک معلم کلاس اول به تمام معنا باشم و اگر پر بی معنا جلوه نکند در این خصوص تخصص حاصل کنم. ‏چیزی که من را به این هدف رهنمون خواهد بود تدریس در این کلاس است.” اما رئیس فرهنگ با شعور نداشته ‏اش نمی توانست علت چنان خواستی را دریابد. لذا در نامه مذکور با تعجب می پرسد: “مقتضیات اداره ای ‏ایجاب می کرد که به قول خودتان شما را به زور از محیط دبستان برکنار سازد با این که مدت دو ماه از این انتقال ‏گذشته است هنوز هم در فکر انتقال از دبیرستان به دبستان هستید باید پرسید با وجود این که شما لیسانسیه ‏شده اید علت چیست که نه می خواهید و نه می خواستید از محیط دبستان به دبیرستان بروید؟”‏

اکنون متن آن نامه رسمی خطاب به صمد (درج شده در کتاب “برادرم صمد بهرنگی”)! در ضمن به گونه ای که ‏صمد خود در مورد بی سوادی رئیس فرهنگها متذکر شده است با کمی دقت می توان دید که در سراسر این نامه ‏اداری از علامت نقطه و کاما خبری نیست.‏

‏آقای صمد بهرنگی دبیر دبیرستان پهلوی آذرشهر

در پاسخ نامه 14/9/41 شما اشعار می دارد که آیا شما آقای دهقانی هستید که به انتقالش جواب نوشته اید یا ‏وصی و قیم او هستید که راجع به نامه و انتقال او از این اداره استیضاح کرده اید؟ برکناری وی از مدیریت بر اثر ‏مقتضیات اداری بوده است و به شما مربوط نیست عجیب این است که در تاریخ 15/2/40 هم قبل از تصدی ‏اینجانب موقعی که اداره فرهنگ آذرشهر می خواسته آقای دهقانی را بر اثر مسامحه و بی تربیتی و غیبت منتظر ‏خدمت نماید باز هم آن موقع شما مبادرت به نوشتن نامه خطاب به اداره در حق او کرده اید. در نامه خود انتقال ‏آقای دهقانی را بهانه کرده به انتقال خود اشاره کرده و نوشته اید “مرا زورکی دبیر کرده از دبستان به دبیرستان ‏انتقال داده اید” البته با کمی فکر لابد اذعان و اعتراف خواهید کرد که شما بی علت و بی جهت از دبستان به ‏دبیرستان انتقال نیافته اید جهاتی بوده که اداره و خود شما نیز بهتر به آن واقف هستید برای آن که ناراحتی پیش ‏نیاید و به بهانه تراشی های مورخ 1/ 7/ 41 شما ترتیب اثر داده نشود مقتضیات اداره ای ایجاب می کرد که به ‏قول خودتان شما را به زور از محیط دبستان برکنار سازد با این که مدت دو ماه از این انتقال گذشته است هنوز ‏هم در فکر انتقال از دبیرستان به دبستان هستید باید پرسید با وجود این که شما لیسانسیه شده اید علت ‏چیست که نه می خواهید و نه می خواستید از محیط دبستان به دبیرستان بروید؟

‏2- اگر فعلاً در دبیرستان ناراحتی دارید جواباً اعلام دارید تا به محض پیدایش فرصت اقدام به انتقال شما بشود ‏البته نه به دبستانی که قبلاً در آن جا بوده اید و انتقال دیگران را بهانه نکنید اگر شما منصف و وجدانی بودید ‏لااقل از انتقال آقای دهقانی از ممقان به مرکز آذرشهر که اینجانب عملی کرده است می نوشتید و این که در اثر ‏نبودن درس انگلیسی آقای دهقانی حاضر به تدریس سایر مواد در دبیرستان نشده است اعتراف می کردید با این ‏علت مدیریت دبستان به وی داده شد در خاتمه می نویسد امثال شما هم با نوشتن این نوع نامه ها نمی توانند ‏مأموران دولت را دلسرد نماید و از انجام وظیفه شان ممانعت کنند بهتر است کمی به فکر راحتی هموطنان خود ‏مخصوصاً دانش آموزان باشید چون منظور شما اخلالگری است و تذکر داده می شود به امور اداری که مربوط به ‏شما نیست مداخله نکنید  تعیین شغل  سمت و محل آن از وظایف ادارات است نه کارمندان تا چه رسد به وصی ‏و قیم آدم زنده.‏

در هر صورت اگر در وضع خدمتی من جمیع الجهات تغییر ندهید ناگزیر از این خواهد بود که با سوابقی که دارید ‏همه را کلاً در اختیار مراجع صلاحیت دار بگذارد.‏

رئیس فرهنگ آذرشهر- دانشدوست

‏19/9/41‏

همانطور که ملاحظه می شود از ورای این نامه های به جا مانده می توان به تلاش های بهروز و یارانش در ایجاد ‏محیط سالم آموزشی و خدمت به مردم از یک طرف و درگیری هائی که آنها در این راه با رئیس و رؤسا و بازرسان ‏داشته اند پی برد. چنین رؤسائی در چشم این جوانان آگاه و خدمت گزار مردم موجودات حقیری بیش نبودند. ‏اتفاقاً شخصیت حقیر و تمسخر آمیز رئیس فرهنگی که بهروز را منتظر خدمت کرده بود، از قول صمد در کتاب برادر ‏وی تصویر شده است. در آنجا نوشته شده: “وقتی رئیس فرهنگ، پُست بزرگتری را در تبریز گرفته بود و از آذرشهر ‏می رفت عده ای بادنجان دور قاب چین مجلس تودیعی برایش درست می کنند و در خاتمه مجلس، گلی به ‏گردنش می آویزند. رئیس فرهنگ، گل در گردنش از سالن می آید بیرون و همینطوری گل در گردن سوار ماشین ‏می شود و در مقابل کف زدن های حاضرین راهی تبریز می شود.” صمد و بهروز می خندیدند و ادای این رئیس ‏فرهنگ گل در گردن را در می آوردند. همه ما از خنده روده بر می شدیم. صمد می گفت همین رئیس فرهنگ ‏برداشته بود بهروز را منتظر خدمت کرده بود. ببینید، آدم باید از سنگ باشد که بنشیند و دم بر نیاورد.” ( صفحه ‏‏181). ‏

یکی دیگر از رئیس فرهنگ های آذرشهر که برای آزار و اذیت معلمان شریف از هیچ رذالتی کوتاهی نکرده و علیه ‏آنها به قول معروف “پاپوش” دوخته و پرونده سازی می کرد، دانشدوست نام داشت، همان کسی که امضایش در ‏زیر نامه فوق به صمد آمده است. بهروز و یارانش به او لقب پاپوش دوز داده بودند. وی برای مقابله با صمد و برای ‏آن که بتواند ایستادن او در مقابل بازرسان حلقه به گوش خود و درگیری با آنها و همچنین دفاع جانانه صمد از ‏بهروز را بدون عقوبت نگذارد یک بار به ایراد اتهام علیه صمد دست زده و به قول معروف کوشیده بود برای او پاپوش ‏بدوزد. این رئیس فرهنگ در سالن دبیرستان، بازرسان و معلمین کلاس های مختلف را با عنوان بررسی وضع ‏آموزش و پرورش در آذرشهر جمع کرده بود و در فضای سنگین حاکم بر محیط ناشی از برخورد و رفتارهای دیکتاتور ‏مآبانه خود قصد داشت خواست خود علیه صمد را به کرُسی بنشاند. اما به روایت یکی از همکاران سابق بهروز و ‏صمد، تیر او با برخورد به جا و سنجیده بهروز به سنگ خورد. بر اساس روایت آن همکار، در آن جلسه بهروز ‏علیرغم سنگینی فضا به پا خاست و با رشادت تمام به ایراد یک سخنرانی پرداخت و طی صحبت های خود ضمن ‏برشمردن ایرادات اساسی موجود در محیط آموزشی تحت ریاست همان رئیس فرهنگ، از تلاش معلمان خوب در ‏رفع نواقص و کمبودها قدردانی کرد. او سپس به طور مشخص از تلاش ها و اقداماتی که صمد بهرنگی برای با ‏سواد کردن دانش آموزان و خدمت به محیط آموزش و پرورش و  رشد و اعتلای فرهنگ انجام داده و می داد یاد کرد ‏و آنها را تحسین برانگیز خواند. بهروز با چنین سخنرانی، فضای رعب سنگین ایجاد شده توسط رئیس فرهنگ را ‏شکست و باعث شد که معلمان به حمایت از او و صمد برخیزند و نه فقط اغراض رذیلانه آن مردک رئیس علیه ‏صمد را نقش بر آب سازند بلکه دست به اعتراض علیه وضع آموزشی حاکم نیز بزنند. ‏

در نامه رسمی اداری دیگری که حدود دو ماه بعد از نامه رئیس فرهنگ فوق الذکر برای صمد فرستاده شده، باز به ‏نام بهروز در ارتباط با نوشته های اعتراضی صمد اشاره شده است. در این نامه نیز برخوردهای شجاعانه و ‏جسارت آمیز صمد به رؤسای “مردم آزار” و بازرسان نادان و بادمجان دور قاب چین آشکار است. در پای این نامه، ‏امضای دادستان دادگاه اداری وجود دارد که نشان می دهد که برخورد نسبت به صمد از حد رؤسای فرهنگ فراتر ‏رفته و در ضمن، کار به تنبیه و کسر حقوق او نیز کشیده است. این نامه اداری (درج شده در کتاب “برادرم صمد ‏بهرنگی”) را در زیر ملاحظه کنید:‏

‏  ‏‏28/11/41‏

‏ حضور محترم دادگاه اداری

آقای صمد بهرنگی آموزگار دبستان های آذرشهر بنا به حکایت گزارش مورخ 8/10/1341 بازرس اعزامی اداره ‏فرهنگ اذربایجان شرقی ایجاد ناراحتی و اخلال در امور فرهنگ محل و طرفداری از همکاران را در کادرهای اداری ‏روش خدمت آموزشی خود قرار داده است به طوری که گزارش شماره 740 – 18/9/41 دبیرستان پهلوی آذرشهر ‏حاکی است نامبرده بدون این که رعایت صلاح دبیرستان و شغل خود را بکند در حضور دبیران دبیرستان مباحثی ‏پیش کشیده که باعث ایجاد ناراحتی دبیرستان گردیده است و به تذکرات کتبی و شفاهی رئیس دبیرستان که ‏مسئولیت اداره دبیرستان را دارد اعتنائی نکرده است. آقای صمد بهرنگی در نامه مورخ 15/12/1340 خطاب به ‏آقای فقیه نو رئیس وقت فرهنگ و  نامه مورخ 14/9/41 خطاب به آقای دانشدوست رئیس فرهنگ فعلی در مورد ‏تصمیماتی که در باره طرز و محل خدمت آقای بهروز عباس زاده دهقانی آموزگار فرهنگ آذرشهر از طرف اداره ‏فرهنگ آذرشهر گرفته می شود بدون این که کمترین صلاحیتی داشته باشد شدیداً جانبداری می کند و کار را به ‏جایی می کشاند که عفت قلم را فراموش می کند مثلا در نامه مورخ 15/10/40 خطاب به آقای رئیس فرهنگ ‏وقت چنین می نویسد “… کتابخانه پهلوی شما با همه پول های و کتابهای دولتی که نصیبش کرده اید… مثل ‏کتابخانه پهلوی شما عدمش به ز وجود نیست” در این نامه لحن استهزاء آمیز آقای بهرنگی در خطاب به آقای ‏رئیس فرهنگ از این بیان که کتابخانه دبیرستان پهلوی را به آقای رئیس فرهنگ نسبت می دهد به خوبی ‏پیداست و فراموش می کند که در حوزه فرهنگ، رئیس فرهنک مسئول همه کتابخانه های دبیرستان هاست نه ‏یک دبیرستان به خصوص لحن استهزا و تحکم آمیز نامه مورخ 14/ 9/41 شدید تر از نامه اولی است. آقای صمد ‏بهرنگی می خواهد با این ترتیب در اداره امور فرهنگ آذرشهر دخالت کند بدون این که کوچکترین مسئولیتی ‏داشته باشد بدیهی است اگر این روش یعنی هرج و مرج در یک محیط مخصوصاً در یک اداره حکمفرما شود و مدیر ‏مسئول نتواند برای اداره ابوالجمعی خود قدرت داشته باشد و هر کس و هر کارمند را در حدود خود بنشاند و از ‏اخلاق و طرفداری و دوره بازی کارمندی یا کارمندانی در امان نباشد نتیجه اش جز خرابی اختلال در امور نخواهد ‏بود. بنابراین جرم آقای صمد بهرنگی از لحاظ تخلف از قوانین مربوطه به وظایف و مقررات اداری منطبق با بند 6 ‏ماده 15 آیین نامه محاکمات اداری و از لحاظ طرفداری در امور اداری از همکاران منطبق با بند 9 ماده 1 آیین نامه ‏مزبور می باشد و از حضور محترم دادگاه تقاضای کسر ثلث مقرری به مدت شش ماه طبق بند 3 ماده 2 آیین نامه ‏محاکمات اداری در حق مشارالیه تقاضا می کنم.‏

دادستان دادگاه اداری – شایا

باید دانست که برخورد و رفتارهای شرافتمندانه، آگاه گرانه و مبارزه جویانه بهروز و صمد و کاظم تأثیر به سزائی ‏روی دیگر معلمین داشت و نه فقط آنها را نیز به در پیش گرفتن چنان برخوردهائی تشویق و ترغیب می نمود بلکه ‏باعث می شد که فضای اعتراض و مبارزاتی در محیط حفظ شود.‏

در یک دوره، بهروز و صمد و کاظم در یک دبیرستان در گوگان (گاوگان) مشغول کار شدند. کفالت این دبیرستان به ‏عهده بهروز بود در عین حال که زبان انگلیسی را هم تدریس می کرد. این سه رفیق همدل و همراز با ابتکار و ‏کوشش خود تحولی در دبیرستان خود به وجود آوردند. کاظم محلی که در گوشه ای از دبیرستان قرار داشت و ‏قبلاً از آن به عنوان طویله استفاده می شد را رفت و روب کرد و گوشه ای از آن را با خرید چند لوله آزمایش و چراغ ‏الکلی و جوهر نمک و نظایر آنها به یک آزمایشگاه شیمی تبدیل نمود و در گوشه دیگر نیز آزمایشگاه علوم تجربی ‏برپا کرد. وسایل لازم البته با صرف پولی از جیب خود کاظم و بهروز و صمد و همچنین با کمک اولیای دانش آموزان ‏تأمین شد. به طور کلی آنها در این دبیرستان از هیچ تلاشی برای با سواد کردن دانش آموزان و تربیت آنان با روح ‏عدالت طلبی دریغ نکردند، همچنان که کتابخانه ای را هم در همان محل با خرید کتابهای آگاهی دهنده و مفید به ‏راه انداختند و با برخوردهای آگاهگرانه و سنجیده خود سعی کردند شرایطی به وجود آورند که دانش آموزان با ‏اشتیاق به خواندن کتاب های غیر درسی روی آورند. در مورد این دبیرستان در یکی از نامه های منتشر شده ‏صمد آمده است: “توی دبیرستان گاوگان، من هستم و دهقانی هست و سعادتی و مسلمی، که کم و بیش با ‏هر کدام آشنائی و چیزهائی داشته ای. دبیرستان در دست خودمان است. آقا بالا سری نداریم، حسابی، مثل ‏گاو نر، کار می کنیم. درس می گوئیم. دهقانی کفیل دبیرستان است،‎سعادتی معلم فیزیک و شیمی و ریاضیات ‏است، مسلمی هم طبیعی و فارسی می گوید. من هم عربی و فارسی و انگلیسی می گویم. شاگردان را غیر ‏مستقیم متوجه می کنیم که معلمان سابقشان چقدر خرشان کرده بودند و گولشان زده بودند. آنها هم عصبانی ‏می شوند.” ‏

کفیل بودن بهروز (به قول صمد) در آن دبیرستان، دست خود او و صمد و کاظم را برای پیشبرد درست آموزش و ‏پرورش دانش آموزان و انجام برخی کارهائی که لازم می دانستند برای اعتلای آگاهی مردم انجام دهند، باز ‏گذاشته بود. مثلاً آنها نمایشنامه گرگها از مجموعه نمایشنامه های مربوط به انقلاب مشروطیت به قلم دکتر ‏غلامحسین ساعدی را به صحنه آورده و مردم آذرشهر را برای دیدن آن دعوت کردند. تماشاگران ترک زبان بودند و ‏صمد و بهروز و کاظم نیز برای این که مردم متوجه مفهوم نمایشنامه بشوند آن را به زبان ترکی و با نام “قوردلار” ‏عرضه کردند. تماشاگران از این نمایشنامه با ارزش که به زبان خودشان اجرا می شد وسیعاً استقبال کردند. اما ‏چه اجرای نمایشنامه به زبان تُرکی (زبانی که شوینیسم حاکم شاهنشاهی با تحقیر از آن یاد کرده و همچنان از ‏زمان رضا شاه انگلیسی در جهت نابودی آن می کوشیدند) و چه محتوای مترقی این نمایشنامه به هیچ وجه ‏نمی توانست به مذاق دیکتاتورهای کوچک آذرشهر خوش آید. به همین خاطر علیرغم استقبال مردم از این ‏نمایشنامه از تداوم اجرای آن جلوگیری کردند.‏

‏(ادامه دارد)‏