به ياد رفيق فاطمۀ رخ بين

به نقل از: پیام فدایی، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران، شماره ۱۸۹، اسفند ماه ۱۳۹۳

همچنان می تپد آن قلب جوان! 

(برای فاطمه، ستاره ای جوان از کهکشان بی انتهای خلق)

رفقایی هستند 

که پر از ایمانند

یادشان شورانگیز

وصف شان خاطره انگیز و

طراوت بخش است

نیستند در برِ ما 

لیک هنوز

زنده و زیبایند

***

در فراسوی زمان

از همان چوبۀ داری که از آن آونگ اند

با حضوری قاطع

گام بر می دارند

قلبشان پژواکِ

رژۀ ارتش خلق

در نبردی که پُر انباشته از آگاهی ست

***

از تن کوفتۀ دشت جنوب

تا همان جنگل بیدار شمال 

خونشان آب زلالی ست به سرتاسر خاک 

یادشان زنده و پر شور و عزیز

راهشان سخت ، ولی، 

روشن و محتوم و 

اُفُق وارۀ زیبایی هاست

***

و چه پر آشوب است

این عزم جوان

و چه رویایی و وهم انگیز است

این زنده نگاه

چه جوان است هنوز خاطره شان

چه عجیب است چنین تکراری

چهره هایی که پر از زیبایی ست…

***

در فراسوی زمان

همچنان می تپد آن قلب جوان…

در 16 مهر ماه سال 60 و با شليک پاسداران شب، قلب سرخ رفيق فاطمه رخ بين برای هميشه از تپیدن باز ماند و چريکهای فدائی خلق يکی دیگر از ياران جوان و جسور خود را در پیکار برای نابودی ستم و استثمار و برقراری یک جهان نوین ار دست دادند. با توجه به اين واقعيت که رفيق فاطمه در سال 44 در يکی از محله های قديمی بندر عباس به نام “سيد کامل” متولد شده بود. روشن است که شب پرستان حاکم ، با ددمنشی ذاتی خود دختری را تيرباران نمودند که تنها 16 بهار از زندگی اش می گذشت.

رفيق فاطمه در خانواده ای زحمتکش چشم به جهان گشود و پدرش آبدارچی اداره مخابرات بندرعباس بود و از اين طريق زندگی خانواده بسختی تامين می شد. واقعیتی که این نوجوان آگاه را با تمام قوا برای محو فقر و استثمار به صفوف مبارزه انقلابی راند.

در شرايط خاص مبارزاتی پس از قيام بهمن ماه و همراه با اوج گيری اعتراضات دانش آموزی در بندر عباس که هواداران چريکهای فدائی خالق نقش اصلی را در آن مبارزات ايفا می کردند ، رفيق فاطمه به صف هواداران سازمان در اين شهر پيوست و به دليل توانائی هايش و گسترش مسئوليت های انقلابی اش، در نيمه سال 59 زندگی نيمه مخفی در پيش گرفت. با يورش نيرو های سرکوب جمهوری اسلامی به سازمان های سياسی و پليسی شدن شديد فضای شهر در سال 60 ، رفيق فاطمه کاملا مخفی و همراه با تعدادی از رفقا به تهران منتقل شد.  متاسفانه در شهريور سال 60 پايگاه اين رفقا که برای تامین نیازهای مبارزاتی سازمان در تدارک مصادره پول های يک بانک بودند مورد تهاجم پاسداران جمهوری اسلامی قرار گرفت  و در جريان درگيری با پاسداران سرمايه چند تن از رفقا به شهادت رسيده و رفقا فاطمه و طيبه (نسرین سلمانی کُلّه) دستگير  شدند.  به دنبال دستگيری اين رفقا ، آن ها به اوين منتقل شده و تحت شديد ترين شکنجه ها قرار گرفتند. از آن جا که بخش بزرگی از فعاليت های اين رفقا در بندر عباس انجام شده بود، مسئولين اوين آن ها را برای تکميل مراحل باز جوئی به بندرعباس منتقل کرده و با توجه به پايداری اين رفقا بر آرمان های انقلابی شان خيلی زود در 16 مهر ماه تيرباران شدند. به اين ترتيب این رفقا تا آخرين لحظه زندگی بر پيمانی که با کارگران و ستمديدگان بسته بودند استوار باقی ماندند. رفیق فاطمه از زمره نسل نوجوانان و جوانان انقلابی کمونیستی بود که زندگی کوتاه ولی پر بارش تماما در راه رهائی ستمديدگان قرار داشت. ولی چگونگی جان باختن و مرگ این دختر رزمندۀ نوجوان نیز چهره ننگین رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی را هر چه بیشتر افشا نمود. یاد و خاطره این ستارۀ سرخ جوان، رفیق فاطمۀ رخ بین فراموش نشدنی ست.